در حال دیدن این عنوان: |
۲ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: بيداري انديشه | ||
|
قسمت چهارم تبیین دوزخ در [[شیطان نیز میگرید]] همان طور که مشخص شد داستان [[شیطان نیز میگرید]] از کتاب کمدی الهی الهام گرفته است و تقریبا هیچ عاملی را نمیتوان در بازی یافت که در کمدی الهی موجود نباشد. شهر لیبمو توسط یک سرمایه دار بزرگ به نام ماندس اداره میشود , او بوسیله ی کارخانه ی نوشابه سازی Virility , شبکه ی رسانه ای Raptor News , بارهای فحشا , بانک Silver Sacks و شبکه ی جهانی دوربین های امنیتی مردم شهر را کنترل میکند اخرین هدف او بوجود اوردن بدهی عظیم اقتصادی است که با همکاری رئیس جمهور انجام میشود تا وی را تبدیل به پادشاه بی چون و چرای روی زمین کند . در همین بین گروه Order که توسط ورژیل تشکیل شده است وظیفه ی افشای دولت پشت پرده را دارد تا با اگاه کردن مردم شهر از اهداف سرمایه داران و سیاست مداران مانع تشکیل حکومت شیطانی ماندس بشود . شهر Limbo کجاست ؟در کتاب کمدی الهی طبقه ی اول جهنم لیبمو نام دارد , این طبقه از جهنم ساخته دانته نیست و و در فقه و اصول کاتولیک سابقه بسیار زیادی دارد طبق احادیث مسیحی limbos جایی است که ارواح کودکان مرده و تعمید نشده در ان به سر میبرند, ارواحی که در این طبقه از دوزخ هستند شکنجه و عذابی نمیبینند ولی تا ابد از داشتن امید محروم هستند , سوای اینکه لیمبو کجاست ؟ باید دید دانته در این قسمت از جهنم چه کسانی را جای داده است ؟ هومر , هوراس , اووید, لوکانو , ورژیل و حتی ابوعلی سینا در کنار افلاطون و ارسطو و سقراط و ابن الرشد در طبقه ی اول دوزخ کمدی الهی قرار دارند جالب توجه این است که صلاح الدین ایوبی نیز در این طبقه از دوزخ است . اما در بازی [[شیطان نیز میگرید]] لیبمو به مثابه عالم موازی است و نمیتوان انرا صرفا به طبقه ی اول جهنم در کتاب کمدی الهی محدود کرد . دانته دربازی باید با استفاده از یک سری مناسک خاص و یا بوسیله ی جن ها وارد دنیای موازی انها بشود در واقع همانطور که قبلا اشاره کردیم لیمبو جهان موازی جن ها است . تمام اتفاقات اصلی نیز در همین عالم لیبمو روی میدهد که تا حدودی نیز بر روی دنیای واقعی تاثیر میگذارد. اشاره شد که دوزخ در کتاب کمدی الهی شامل دو قسمت است که طبقه ی اول تا پنجم ان دوزخ علیا و از طبقه ی ششم تا نهم دوزخ سفلی نام دارد که شهر دیته اقامتگاه شیطان در قسمت دوم جای میگیرد و و از آنجائیکه دوزخ در زیر زمین قرار دارد دانته و ورژیل مجبور هستند برای رفتن به طبقات بالاتر دوزخ هر چه بیشتر به عمق زمین بروند. شرکت نوشابه سازی Virility ( دوزخ علیا ) ماندس به وسیله ی نوشابه های این شرکت قسمتی از کنترل خود را بر مردم اعمال میکند چرا که این شرکت مدعی ایست که نوشابه ی انرژی زایی تولید میکند که مصرف کنندگان ان دارای اندام بهتر , توان جنسی بالاتر و زیرکی بیشتری هستند در حالی که این تنها تبلیغی برای فریب مردم ساده لوح میباشد , در تصویر سمت چپ یکی از مصرف کنندگان چاق نوشابه ی مردانگی را میبینید که با مصرف نوشابه ی مردانگی تا به این حد نافرم و چاق شده است . البته جالب اینجاست که محصولات Virility در دنیای واقعی نیز با همین نام و هدف موجود هستند و سازندگان [[شیطان نیز میگرید]] به نوعی انتقاد مستقیم خود را از ساخت چنین محصولاتی ابراز داشته اند . همان طور که قبلا نیز اشاره شد ساکنین دوزخ در کمدی الهی طبق نظریه اخلاق ارسطو در طبقات مختلف دوزخ جای میگیرند که این مسئله در بازی نیز مشهود است و از همین مدل ارسطویی برای تقسیم بندی گناهان در بازی استفاده شده است , گناهان محکومین در عالم موازی لیمبو به روی دیوارها هک شده است که به ترتیب مصرف گرایی , حماقت , شکم پرستی میباشند . این نوشابه ها از ادرار جنی به نام Sucubus ساخته میشوند که در اعماق زمین , زیر شرکت Virility زندگی میکند و دانته مجبور میشود برای از بین بردن او به درون حفره ی بسیار عمیقی برود , این همان مسئله ایست که در کمدی الهی مطرح شده و دانته در بازی نیز مجبور است برای درک طبقات بالاتر دوزخ هر چه بیشتر به عمق زمین برود . Sucubus : در فرهنگ عامه قرون وسطی به جنی گفته میشد که به صورت زنی زیبا به خواب مردان میرفت و با مردان همبستر شده و انها را اغوا میکرد اما در بازنمود های مدرن وی به صورت زنی جذاب و جادوگر نمایان میشود . البته در زبان لاتین به معنای فساد جنسی نیز میباشد که با ماهیت و هدف نوشابه های انرژی زا در بازی بسیار قرابت دارد . شبکه رسانه ای Raptor News (دوزخ سفلی – شهر دیته و اقامتگاه شیطان ) در کتاب کمدی الهی دانته و ورژیل تا طبقه ی پنجم جهنم را به آسانی طی میکنند ولی زمانی که به شهر دیته میرسند با مقاومت شیاطین روبرو میشوند که مانع ورود انها به قلعه مستحکم دیته میشوند , طبقه ی ششم دوزخ مخصوص کسانی ایست که در دین بدعت بوجود اورده و یا ادعایی خدایی و الحاد کرده اند , البته در بازی خبری از گناهکاران این طبقه نیست و تنها به رئیس این مرحله که یک مجری تلویزیونیست اشاره میشود , رئیس این طبقه از دوزخ که زیر رودخانه در برج مخابراتی خود زندگی میکند تکه کلامی دارد که همیشه در پایان اخبارش از ان استفاده میکند : من دارم کار خدا رو انجام میدم !علاوه بر این پوسترهای وی که در سطح شهرهستند نیز حاوی این جمله میباشند . وظیفه ی رسانه کنترل ذهن و القای هر گونه پیامی که قرار است به خورد مخاطب داده شود این همان چیزیست که دانته قبل از سقوط خود به درون رودخانه صریحا از آن به عنوان کنترل ذهن نام میبرد و زمانی که او وارد شهر مجازاتگاه(معادل شهر دیته در کمدی الهی) میشود پیامی که به صورت عمومی در انجا پخش میشود را میشنود : }} ماندس به شما اجازه میده تا زندگی کنید پس باید در خدمت اون باشید {{ ...آنچه ما باید از این جمله متوجه بشویم این است که مردم عادی برده ی بدون چون و چرای اربابان قدرت هستند ولی اینکه چرا مجری تلویزیون ادعا میکند که او کار خدا را انجام میدهد به این علت است که خدا تنها کسی است که در این جهان پیامی را برای بشر ارسال کرد تا باید ها و نباید ها را مشخص کند ! خداست که پیامش در غالب کتاب های اسمانی بر پیامبران نازل میشود و جمیع بشر را امر و نهی میکند و تنها هدف افرینش را عبادت میداند , اما در دنیای غربی که خدا مرده است این وظیفه باید به عهده ی رسانه قرار داده شود چرا که انسان هر مقدار که خود را در منجلاب مفاهیمی چون امانیسم و سکولاریسم و ساینتیسم غرق کند نمیتواند منکر این قضیه بشود که اگر خدا را کنار بگذارد باید جایگزینی به جای خدا در ذهن و تفکراتش پیدا کند که به او امر و نهی کند . اگر به دین که روش زندگی الهیست عمل نکند باید خود بندگی جملاتی چون علم خداست یا ذهن خداست را بکند . اکثریت مردم جهان به روشی زندگی میکنند که به آنها هر روز از طریق رسانه یاداوری میشود و این نه به دلیل بی سوادی و یا عوام الناس بودن بلکه به خاطر فطرت عبادی خانواده ی انسان است که نیازمند ان است که به قدرتی برتر لبیک بگوید و آنچه که او میپسندد را انجام دهد , امروزه با گسترش تکنولوژی و فناورهای جدید در جهان میتوان گفت که این قدرت برتر که در نبود خدا در جوامع غربی پیشرفته عرض اندام میکند رسانه است. دانته در این قسمت از بازی به کمک فینیاس پیامبر شیطانی به درون شهر مجازاتگاه میرود و و قبل از ورود به شهر در طی یک مکاشفه متوجه هدف اصلی و والای خود میشود که از طرف مادرش حوا به او گفته میشود , حوا به او میگوید : {{now finally you will have that choise...you will have great power...a power that will allow you to forge your own path.that my son is freedom}} اکنون تو قدرت زیادی داری که به تو اجازه میدهد مسیر خود را بسازی , این قدرت آزادیست . اینجاست که کلمه ی ازادی در مقابل مفهوم کنترل که از سوی ماندس ارائه میشود قرار میگیرد و دانته متوجه میشود که برای این مسیرسخت تنها توشه ی انتقام کافی نیست و باید برای هدف بزرگتری به جنگ پادشاه شیاطین برود . در کتاب کمدی الهی در این قسمت از سفر دانته آلیگیری پس از مشاهده عجز ورژیل برای ورود به شهر دیته وامداد غیبی که توسط فرشته ای صورت میگیرد متوجه میشود که تنها با سروش الهیست که میتواند بر جوهر شر پیروز شود و بدون کمک الهی رفتن به این مسیر غیر ممکن است در حالی که در بازی [[شیطان نیز میگرید]] او بوسیله ی شیطان درونش که ازاد شده و کلمه ی ازادی , قدرت ورود به شهر مجازاتگاه را پیدا میکند . رئیس شهر مجری تلویزیونی Bob Barbas است که دانته او را هر روز در تلویزیون میبیند : چهره ی او بسیار شبیه به تحلیلگر سیاسی شبکه Fox News بیل اریلی است و از طرفی دیگر در کتاب ((کمتر از کلید سلیمان)) که ادعا میشود در زمان حضرت سلیمان (علیه السلام) نوشته شده است در فصل اول از Barbas به عنوان رئیس جمهور جن ها نامبرده میشود که 36 لشکر از جن ها تحت امر او هستند و او پاسخ همه رازهای عالم را میداند و اغلب به صورت یک شیر تجسم میشود, عدد 72 که امروزه در میان پژوهشگران عرصه شیطان شناسی با عنوان عدد قدرت نامبرده میشود هم از این کتاب گرفته شده است و علت نام گذاری این عدد با این عنوان آن است که در فصل اول کتاب که به معرفی جن ها و شرح وظایف آنها میپردازد تعداد جن های قدرتمند را 72 میداند . نکته ی حائظ اهمیت آن است که چگونه به سازندگان یک بازی کامپیوتری اجازه داده میشود اینطور آزادانه تمام مبانی غرب را با مصداق هایی از دنیای واقعی به تیغ نقد بکشانند و حتی یک قدم پا را فراتر نهاده و انها را شیاطینی خطاب کند که میخواهند یوغ بردگی را به گردن نسل انسان انداخته و حکومت شیطان را روی زمین بنا نهند ! این همان مسئله ایست که میخواهیم در طول این تحلیل برای ان پاسخی بیابیم . بارهای فحشا (طبقه ی نهم دوزخ در کمدی الهی ) دانته در ادامه ی بازی به سراغ همسر ماندس میرود که بارهای فحشا را در سراسر شهر گسترانیده است , این قسمت از بازی معادل طبقه ی نهم جهنم در کتاب کمدی الهیست که مخصوص خیانت کاران است . در کمدی الهی این طبقه از جهنم نسبت به دیگر طبقات کوچکترین و از نظر خوف و ظلمت مخوفترین انهاست . چهاردسته از خیانت کارانی که درون این دوزخ جاودانی به سر میبرند و فقط سرهایشان از یخ بیرون است عبارتند از : خائنین به والدین و نزدیکان , خائنین به وطن , خائنین به میهمانان و خائنین به ولی نعمتان . یخ جاودانی که در کتاب کمدی الهی به ان اشاره میشود اخرین وشاید عالی ترین سمبول گناه است که دانته ابداع کرده است , زیرا این سرما و یخ و ظلمت مظهر انکار کامل لطف حیات بخش الهی و گرمی محبت بشریست و فقط قشر عظیم یخ که در ان هیچ اثری از حرارت و زندگی نیست میتواند طبیعت این طبقه از گناهکاران را تجسم دهد . فقدان هر گونه نور و حیات در طبقه ی نهم علامت محرومیت از مهر و لطف خداوندی , و فقدان هر گونه نور و حرارت زمینی نشان محرومیت از محبت و عاطفه ی بشری است .دوزخیان این طبقه از هر چیزی که علامت زندگی و گرمی و روشنی باشد محرومند زیرا خود تمام عواطف انسانی و اسمانی را در روی زمین زیر پا گذاشته اند و به پیوند محبت که مردمان جهان را به هم نزدیک میکند خیانت کرده اند . از برجسته ترین نمایندگان دوزخیان در طبقه نهم قابیل پسر برادر کش ادم و یهودا حواری خائنی که عیسی (علیه السلام) ولینعمت خود را به چند سکه فروخت و شیطان که به ولی نعمت اعظم خود یعنی خداوند خیانت کرد میباشند. Lilith : مبادی بن سیرا نخستین کتابی است که در آن از لیلیث به عنوان اولین همسر آدم یاد شدهاست. دانشمندان هیچ نشانهای از اینکه چنین اعتقادی تا پیش از آن نیز وجود داشتهاست در دست ندارند. منشا و دلیل نگارش کتاب مبادی بن سیرا روشن نیست. این کتاب مجموعه داستانهایی در خصوص قهرمانان انجیل و تلمود است. حتی ممکن است که این کتاب مجموعه داستانهای افواهی مردمی باشد. زمان نگارش این کتاب در حدود قرن هشتم یا دهم میلادی تخمین زده میشود و نویسنده حقیقی آن ناشناختهاست با این حال به باور عمومی به بن سیرای حکیم نسبت داده میشود. با این حال طلسماتی که برای محافظت در برابر لیلیث استفاده میشدهاند، عمری به مراتب قدیمیتر از این کتاب دارند. هر چند این ایده که حوا دارای سلفی بودهاست چیز جدیدی به شمار نمیرود، با این حال این ایده که این سلف لیلیث بودهاست نسبتاً جدید است. پیدایش این ایده به تفسیر آیات دوگانهای در کتاب آفرینش بازمیگردد. در این کتاب در آیهای خلقت حوا از یکی از دندههای ادم تشریح شدهاست. با این حال در آیاتی پیش از آن بیان میشود که یک زن نیز آفریده شدهاست. «بنابراین خداوند انسان را بر صورت خود آفرید؛ او وی را به صورت تصویری از خود آفرید؛ خداوند آنها را زن و مرد آفرید» در این متن آفرینش لیلیث پس از گفتار خداوند در خصوص اینکه «انسان نباید تنها باشد» آورده شدهاست. بنابراین خداوند لیلیث را از همان خاکی که آدم را آفریدهاست میآفریند، ولی آن دو با هم نزاع میکنند. لیلیث مدعی است که چون هر دو آنها از منشا یکسانی خلق شدهاند، بنابراین برابرند و به همین خاطر حاضر نمیشود که نسبت به آدم تواضع کند. وقتی که لیلیث این وضع را میبیند نام ناگفتنی را بر زبان آورده و در هوا پرواز کنان دور میشود. آدم با دیدن این وضع به درگاه خداند دعا کرده و میگوید، زنی که به من دادی از من گریخت. خداوند سه فرشته (Senoy، Sansenoy، and Semangelof) را به دنبال لیلیث میفرستد و میگوید که اگر وی بازگردد، مشکلی نخواهد بود، ولی چنانچه تمرد کند روزی صد عدد از فرزندانش خواهند مرد. فرشتگان لیلیث را در میانه دریای مقدسی یافتند که مصریان در آن هلاک شدند. آنان سخنان خداوند را به وی گفتند، اما وی از بازگشت امتناع کرد. فرشتگان نیز گفتند پس ما تو را در دریا غرق میکنیم. ولی لیلیث از آنها خواست که وی را رها کنند و به آنها گفت : «من برای این آفریده شدهام که به کودکان نوزاد لطمه بزنم. اگر نوزاد پسر باشد هشت روز و اگر دختر باشد تا بیست روز در حیطه قدرت من است.» فرشتگان با شنیدن سخنان لیلیث بازهم به وی اصرار کردند تا بازگردد. ولی وی برای آنان به نام خداوند حی قیوم قسم یاد کرد که «هرگاه نام یا تمثال شما را بر طلسمی ببینم قدرتی بر آن کودک نخواهم داشت». وی همچنین پذیرفت که روزی صد فرزندش بمیرند و به همین دلیل روزانه صد اهریمن از میان میروند. یکی از نویسندگان آمریکایی به نام اویتیک ایساهاکیان، لیلیت (Lilit) (نه لیلیث) را به عنوان اولین همسر آدم معرفی کردهاست. در داستان وی لیلیت از آتش و انسان از خاک آفریده میشوند، ولی لیلیت بوی انسان خاکی را دوست ندارد و بنابراین به شکل ماری، همراه با شیطان از بهشت میگریزد. بر طبق این داستان پس از این بود که خداوند حوا را از دنده آدم آفرید تا همواره با وی باشد، ولی هرچند که آدم نام حوا را بر زبان داشت، با این حال روح وی همواره در جستجو و حسرت لیلیت بود. در قرون وسطی مردم بر این عقیده بودند که لیلیث ملکه اهریمن دیگری به نام آسمودوس (Asmodus) است. بر طبق افسانهها دنیایی دیگر وجود دارد و حتی بر اساس این افسانهها، آن جهان دیگر دقیقاً در کنار همین جهان ما بوده و این دو با هم در آن دنیای دیگر به زاد و ولد اعقاب اهریمنی خود مشغول بوده و همواره شرارت و بینظمی را توسعه میدهند. حضور لیلیث و ملازمانش در آن زمان بسیار جدی گرفته شده و بسیاری از بلایا و مشکلات همچون ناباروری زنان و مردان، تبدیل شراب به سرکه، مرگ و میر نوزادان و ... به وی نسبت داده میشد. نخستین اشاره به لیلیث درحدود ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد و به عنوان عضوی از خدایان طوفانها در اساطیر سومری است که موسوم به لیلیثو بودند. سومریان بر این اعتقاد بودند که خدایان لیلیثو شکارچی زنان و کودکان بوده و با شیرها، طوفانها، بیماریها و بیابانها مرتبطند. نخستین تصاویر ترسیم شده از خدایان لیلیتو آنان را در حالتی نشان میدهد که پاها و بالهایی همچون پرندگانی موسوم به زو (Zu) دارند. آنان تمایلات جنسی شدیدی نسبت به مردان داشتند، ولی قادر نبودند به صورت عادی اعمال جنسی را انجام دهند. تصور میشد که آنان در مکانهای متروک، ویرانه و خالی از سکنه اقامت دارند. البته این باور نیز وجو داشت که خدای مذکری موسوم به پازوزو (Pazuzu) در مقابل آنان موثر باشد. در کتاب تلمود نیز در مورد لیلیث خیلی کم صحبت شده است {{برای مرد ممنوع است که در خانه ای تنها بخوابد . کسی که در خانه ای تنها بخوابد گرفتار لیلیث خواهد شد }}. در سنت یهود نام لیلیث را با لیلا که در عبری به معنی شب است مربوط میدانستند , لکن محققان معاصر انرا با لولو LULU (هرزگی و بی عفتی ) معبود سومریان مربوط میدانند و انرا به صورت یک روح خبیثه ی مونث که سبب تحریک شهوت مردان میشود معرفی میکنند . انتخاب لیلیث به عنوان کسی که عهده دار اخرین مرحله دوزخ در[[شیطان نیز میگرید]] است بسیار زیرکانه بوده است چرا که او مظهر خیانت به ادم ابوالبشر و تحریک شهوت مردان برای انجام عمل جنسی و خیانت به خانواده است این همان کاریست که لیلیث همسر ماندس در بارهای فحشا انجام میدهد البته کشته شدن فرزند او توسط ورژیل در مراحل بعدی هم ریشه در همین سنن عامی و یهودی دارد و از اینجا به بعد سفردوزخ در بازی به اتمام میرسد و نوبت به سلوک در عالم برزخ میرسد . ادامه دارد... |
||
۱۷ دی ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: بيداري انديشه | ||
نام کاربری: farshadfn
پیام:
۱۰۸
عضویت از: ۲۳ دی ۱۳۸۹
از: نارمک
طرفدار:
- مسی - ژاوی - اینیستا - رونالدینیو - هیچ کدام - اسپانیا-آرژانتین - مهدوی کیا - دل بوسکه - فیروز کریمی گروه:
- كاربران بلاک شده |
این بیرق علمداره هنوز رو زمین نیفتاده اگر امثال حاج محمود کریمی ، حاج منصور ارضی ، حاج سعید حدادیان ، حاج حسین سازور و بسیاری دیگر از مداحان مطرح و غیرمطرح کشور، در آن روز واقعه سکوتی مانند ساکتین و حامیان فتنه اختیار می کردند، باید مورد مواخذه قرار می گرفتند و اینک که آنان، با همه ی اعتبار و آبرویی که به جهت نوکری دستگاه سیدالشهداء(ع) کسب کرده اند، قابل تقدیر همیشگی هستند. امثال محمود کریمی که خود از خانواده های معظم شهداست و در سنین نوجوانی در جبهه های دفاع مقدس نیز حاضر شده است، اگر از ملامت و توهین و تخریب های ضدانقلاب و بی دین ها هراسی داشتند، که هرگز نباید وارد این عرصه می شدند. اینان، در همان قدم نخست ورود به مسیر ستایشگری و نوکری امام حسین(ع)، بابی انت و امی را با همه ی وجود فریاد زده اند و سپس، مدال نوکری را دریافت کرده اند و نوکر سالار زینب(س) آیا در برابر یزیدیان می تواند ساکت بماند؟ هیهات! بگذار از بی بی سی جیره خوار دستگاه دیپلماسی روباه پیر و روزآنلاین صدای آمریکا و دیگر قلاده به گردن های شیطان بزرگ گرفته تا سایت آقازاده ی متهم و فتنه گر هرچه دلشان می خواهد بگویند. بگذار همقطاران بی دین ها و بهایی ها و هجنسگراها و پیاده نظام تئوری های جرج سوروس ها و جین شارپ ها، درصدد انتقامگیری از عمارهای انقلاب باشند و به خیال خام خود، یک هفته بر مرکب نامراد سوار شوند، مگر محمود کریمی ها بیدی هستند که با این بادها بلرزند؟ از رسانه هایی که حتی در روز عاشورا هم شرم دارند تا خبر و تصویری از مراسم عزاداری مردم حسینی کشورمان را منتشر کنند، چه توقعی هست؟ از آنانی که برای خنده های شیطانی اوباما و جان کری و دیگر قلاده دارهای جهان غش وریسه می روند، چه انتظاری است؟ اگر امثال این تفاله های فتنه گر به امثال محمود کریمی ها نپردازند، جای شک و تردید ایجاد می شود. حال، شاید فردی مانند حاج محمود عزیز، حتی اشتباهی هم مرتکب شده باشد، قطعا مسیر قضایی و رسیدگی آن مانند همه ی مردم طی خواهد شد و حکمش هم بی هیچ رانت و لابی گری صادر می شود. اما باید یقه ی آنانی را گرفت که در این مملکت به انواع فسادهای اقتصادی و امنیتی مبتلا شدند و پس از فتنه گری های فراوان، فرار را بر قرار ترجیح داده اند و حالا هم با انواع زدوبندها نمی خواهند زیر بار عدالت بروند. مگر حاج منصور و حاج سعید، طی سال های گذشته به پای میز محاکمه نرفتند و بدون جاروجنجال، به مسیر قانونی پرونده شاکیان از خود تن ندادند؟ پس این جامعه معزز، دامنش از انواع لکه ها پاک و مبراست، دیگران باید فکری به حال پرونده های چند وانتی و سنگین خود کنند که حتی حاضر نیستند یک دادگاهی خشک و خالی را هم تحمل کنند. همانانی که برای جلسه ی دادگاه یکی از اعضای خانواده شان، لشگرکشی خاندانی می کنند تا همه چیز را تحت تاثیر خود قرار دهند. نیروها و رسانه های انقلابی برای 3 سال و اندی پیش رو، باید خود را برای چنین تخریب ها و هتاکی هایی مهیا کنند؛ یک روز حاج منصور ارضی، روز دیگر سعید حدادیان، مدتی بعد علیرضا پناهیان ، سپس حسن عباسی ، امروز محمود کریمی، فردا نوبت کدام فدایی ولایت است؟ ضمن اینکه رعایت ملزومات این جنگ نرم جدید از سوی تمام افراد فوق الذکر و دیگر چهره های شاخص و مردمی و انقلابی، بیش از گذشته احساس می شود. پس، حالا هم از حاج محمود می خواهیم رساتر از همیشه، دلها را راهی حرم سقای کربلا کند و با سینه زنان و مستمعین بی شمارش، دم بگیرد که: این بیرق علمداره هنوز رو زمین نیفتاده... |
||
۲۰ دی ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: بيداري انديشه | ||
نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام:
۱۲,۶۳۱
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:. - .:لوییز انریکه:. - .:استقلال تهران:. - .:هــلـــنـــــــــــــد:. - .:فرهاد مجیدی:. - .:رایکارد:. - .:فیروز کریمی:. گروه:
- کاربران عضو |
یک نکته رو جا داره یادآوری کنیم. منه محمد بارانی وقتی جایی میرم و میبینم اونجا من رو بعنوان یک بچه هیأتی یا خانواده شهید میبینن سعی می کنم هر عملی ازم سر نزنه. چون اگر اشتباهی کنم اون به اسم من نمینویسن. اونو به اسم امام حسین مینویسن. این ضعف فکری جامعه ماست. حاج محمود کریمی هم حالا که به اسم امام حسین و خانواده شهید میشناسنش نباید هر عملی ازش سر میزد. اما حالا که دچار اشتباهی شده ما هم نباید بلافاصله اونو به امام حسین وصل کنیم. مداحی و نوکریش مال امام حسینه. اشتباهاتش مال خودشه. |
||
|
|||
۲۰ دی ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: بيداري انديشه | ||
|
قسمت پنجم تبیین برزخ در [[ شیطان نیز میگرید ]] برزخ یک ابداع ایرانی و ((مانوی)) است : وجود برزخ از اصول قدیمی مسیحیت نیست و در اسلام نیز جایی به نام برزخ در حد فاصل میان بهشت و جهنم منظور نشده است . نه تنها چنین فکری در تورات نیامده بلکه در انجیل نیز به ان اشاره ای نشده است و فقط بعد ها در قرون پنجم و ششم مسیحی , روحانیون عیسوی بدین فکر افتادند که قائل به وجود برزخی میان بهشت و جهنم شوند . این نظر از دو راه پیدا شد : یکی الزام معنوی و دیگری نظریه ای که از طریق یک ایین بزرگ غیر مسیحی یعنی ائین ایرانی مانوی بدین روحانیون عرضه شده بود . الزام معنوی این بود که این کشیشان و روحانیون که هنوز بر خلاف دوره های بعد فاسد نشده بودند و واقعا به اصول مسیحیت ایمان داشتند , از اینکه اختیار بخشش و امرزش و نیز اختیار محکوم کردن روح افراد مسیحی به ایشان سپرده شده , و اینان میتوانند با قضاوت در اعمال و رفتار یک فرد او را پیش از مرگش مشمول لطف خداوند و روح القدوس شمارند و یا محکوم و دوزخی کنند , مسولیت شدیدی را احساس میکردند , زیرا هر خطایی در این باره برای انان به قسمت عذاب وجدان و لعنت ابدی تمام میشد .بدین جهت احادیث مختلف بزرگان گذشته مسیحیت را تعبیر و تفسیر کردند و به وجود برزخی قائل شدند که ارواح باید در ان کفاره ببینند و تدریجا از الایش گناهان پاک بشوند , تا بعد شایستگی صعود به اسمان و ملکوت را پیدا کنند وجود چنین برزخی راه گریز معنوی برای اینان بود , زیرا بدینوسیله هم گناه کاران بی جهت امرزیده نمیشدند و عذابی شایسته گناه خود میدیدند , و این عذاب هم صورت جاودانی و قطعی مثل محکومیت جبران ناپذیر دوزخیان نداشت و کسانی که محکوم به ان میشدند امید داشتند که دیر یا زود مشمول رحمت الهی شوند و به بهشت بروند . در قرن ششم مسیحی پاپ گریگوریوس کبیر رسما به وجود برزخ فتوی داد و انرا جز لایتجزای دنیای پس از مرگ دانست و از ان زمان بود که این اعتقاد به صورت یکی از ائین کاتولیک در امد . ولی عامل اساسی دیگر در پیدایش فکر برزخ و استقرار ان در ایین کاتولیک , یک عقیده مذهبی ایرانی یعنی عقیده ی مانوی بود اصولا معتقدات اصلی ائین یهود و مسیحیت از عقاید مذهبی ایرانیان ناشی شده است , و از ان جمله اعتقاد به شیطان , جهنم , بهشت , پل صراط , رستاخیز و غیره . تقریبا همه این اصول از راه ایران وارد ائین یهود و سپس به طور کاملتر وارد ائین مسیحیت شده است البته در اینجا درباره ی چگونگی این نفود مجال بحث نیست اما انچه اختصاصا از لحاظ موضوع مورد بررسی ما اهمیت دارد عقیده ی برزخ در ایین مانوی است که از راه مانویهای اروپایی قرون وسطی به مسیحیان رسید بود . چنانکه همه میدانند ایین مانوی ترکیبی از اصول ایرانی و هندی و مسیحی بود که در قرون اولیه مسیحی در اروپا و اسیا و افریقا توسعه فراوان یافت . سنت اگوستین روحانی معروف ائین مسیح که از بزرگترین قدیسین مسیحیت است و گفته هایش در ائین کاتولیک حکم حجت را دارد , و به خصوص قسمت اعظم از عقاید مربوط به کمدی الهی از عقاید او الهام گرفته است سالهای دراز از پیروان متعصب ائین مانی بود . در قرن دوازدهم ائین مانی در جنوب فرانسه در میان کاتارها که به انها مرتدان آلبی لقب دادند سر براورد به عنوان یکی از فرقه های خاص مسیحیت تجلی کرد و کار به جایی رسید که به فرمان پاپ یکی از جنگ های صلیبی به درهم شکستن پیروان عقیده مانی اختصاص یافت . در همه ی این مدت عقاید مانی در مسیحیت نفوذ داشت و بسیاری از فرمان های ان را تعدیل و برخی دیگر را بوجود اورد که یکی از انها برزخ است . در ائین مانوی موضوع تصفیه و تطهیر روح پیش از صعود به بهشت , اهمیت خاص دارد . طبق اعتقادات مانوی ها همه ی ارواح پیش از بازگشت به اسمانیکه زادگاه انان است باید در کره ی ماه توقف کرده و خود را با اب طهارت بخش بشویند و از الایش های جسمانی و مادی پاک شوند و سپس به خورشید رفته و روح خود را در اتش پاک کننده ن بگذارند تا از هرگونه الایش درونی و فکری پاک شوند و سپس بعد از تطهیر جسمی و روحی خود شایسته صعود به عالم تجرد مطلق شوند . این نظریه نفوذ ائین مانی توسط محقق امریکایی الجر (alger) در کتاب Doctorine of a future life که قسمتی از ان تحت عنوان Traces of belief in a purgatory مورد بحث قرار گرفته است . قبل از رسیدن دانته و ورژیل به بهشت زمینی , دانته طبق دستور ورژیل خود را در اتش طبقه ی هفتم که مخصوص خود پسندی است تطهیر میکند که این اتفاق یک مرحله کامل را در بازی [[شیطان نیز میگرید]] را عهده دار میشود: گناهان درون برزخ عمدتا حول محور اقتصاد و پول طبقه بندی شده و مانند دوزخ بر روی دیوارها نوشته شده اند که عبارتند از : گیج کردن مردم , ایجاد بدهی برای تبدیل مردم به عده ی فقیر , طمع , کار سریعتر برای به دست اوردن پول بیشتر , تنگدستی و خساست , پادشاهی پول ! در این قسمت از بازی بر خلاف مراحل قبلی که دانته مجبور بود به اعماق زمین برود تا با شیاطین روبرو شود باید این بار به بالاترین نقطه ی ساختمان بانک برود و سپس با ماندس روبرو بشود و از همین روست که در تبیین برزخ در بازی , ما به یک ساختمان که مشابه همان قله بلند در کتاب کمدی الهی است بر میخوریم . بهشت زمینی در [[شیطان نیز میگرید]] Mundus : در زبان لاتین به معنای جهان است , او بزرگترین سرمایه دار شهر لیمبو است و هدفش کنترل نسل بشر روی زمین از طریق ایجاد بدهی سرسام اور میباشد , او قاتل حوا مادر دانته و کسی است که اسپاردا را برای همیشه تبعید و شکنجه کرده است انچه در مود شخصیت وی جالب است و او را از بقیه کاراکتر ها متمایز میکند نبود هیچ اطلاعاتی در مورد اسم و رسم و ماهیت او در اکثر فرهنگ ها و زبان ها میباشد , همانطور که مستحضرید تمامی شخصیت های بازی به موازات یک شخصیت و یا گروه و یا سنت و عقیده ای در بازی به تصویر کشیده شده اند اما این مسئله در مورد ماندس صدق نمیکند . با نگاهی دوباره به کتاب کمدی الهی متوجه میشویم که وقتی دانته و ورژیل در سفر برزخ به بهشت زمینی میرسند متوجه میشوند که تمام عالم برزخ به وسیله ی گردونه ای که توسط گریفونه موجود افسانه ای که بدن شیر و سر عقاب دارد که نماینده ائین مسیح و تحولات تاریخی ان است چرخانده میشود که در این قسمت از کتاب : - گردونه نماد ائین مسیحیت - شیربالدار نماد مسیح در پیشانی ماندس سه زخم که شبیه به چشم هستند هویداست که نماد تثلیث مسیحیت است البته با این توصیفات نمیتوان او را مسیح دانست چرا که این شخصیت تنها معادل گریفونه در کمدی الهیست و هیچ کدام از نماد های مورد استفاده دانته الیگیری در بهشت زمینی را ندارد جز اینکه مسول تمام اتفاقات شهر لیمبوست ! البته با بررسی بیشتر در مورد گریفونه میتوان پی به شخصیت اصلی ماندس در بازی برد : استفاده از نماد گریفونه در لوگوی بانک میدلند انگلستان که سپس با بانک جهانی اچ اس بی سی ادغام شد شاید پاسخ ما به اینکه ماندس چه تصویری در دنیای واقعی دارد را بدهد .بانک HSBC در سال ۱۸۶۵ میلادی در هنگکنگ تاسیس شد و با متحول ساختن شرکت سهامی بانکداری هنگکنگ و شانگهای (hong kong & Shanghahi Banking Corporation)در قرن 19 آغاز به کار کرد .HSBC، از طریق به وجود آوردن و خریدن شرکتهای تابعه، خود را با بازار جهانی تطبیق داد. این استراتژی که در دهه 1950 شکل گرفت، با یکی از بزرگ ترین موارد ادغام بانک ها در تاریخ یعنی خرید بانک میدلند انگلیس(Midland Bank) در سال 1992، به اوج خود رسید . HSBC به سرعت تعداد دیگری از موسسات مالی از جمله Credit Comercial de france و شرکت The Republic New York Corporation را به لیست تمام نشدنی خریدهای خود اضافه کرد و در سال 1997 نیز چندین بانک برزیلی و آرژانتینی را با مبالغ میلیارد دلاری خریداری کرد و نام خود را در آن کشورها نیز بر سر زبانها انداخت. در سال 2003، اقدام جنجالی شرکت در خرید گروه مالی نه چندان موفق HouseHold International به مبلغ 14میلیارد دلار، استراتژی خرید شرکت را یک پله بزرگ بالاتر برد و در عین حال نشان داد که شرکت، به حضور یک شرکت تابعه آمریکا در راستای اهداف و انگیزه های جهانی شدن نیاز دارد و نیز نشان داد که در درجه اول، تمایل دارد به عنوان شرکتی دیده شود که مصرف کننده عام را محور خود قرار داده است سر جان باند«، مدیرعامل HSBC در مقاله “ اقدامات کوبنده HSBC " در مورد اقدام اخیر شرکت، چنین ذکر کرد: « دو سوم هر اقتصادی در دنیا بر پایه مخارج و صرف پول مصرفکنندگان است و هر قدر بتوانید شرکت خود را بیشتر به آن جهت متمایل کنید، برای تجارت شما بهتر است. « بانک HSBC از سیستم هوشمند تبلیغاتی، مشابه سیستم بلواسمارت در شعبههای خود استفاده میکند. به گفته سخنگوی بانک، این سیستم که به «بلوباکس» معروف است، در دو شعبه از بانکهای شهر لندن در کشور انگلیس راهاندازی شده است و در صورت استقبال مردم و کارکرد موفقیت آمیز، در تمامی شعب این بانک در سراسر دنیا نصب و راهاندازی خواهد شد. در تاریخ ۱۶ دسامبر ۲۰۰۸ میلادی، اعلام شد که بانک زیان عمدهای را بر اثر کلاهبرداری پنجاه میلیارد دلاری «صندوق سرمایهگذاری برنارد میداف» در آمریکا، متحمل شده است. بانک HSBC، مبلغی بالغ بر یک میلیارد دلار را در این صندوق سرمایهگذاری کرده بود. این غول بانکی جهان که در بحران مالی خسارت های بسیاری متحمل شد، سرمایه خود را به میزان چهارده میلیارد و دویست میلیون یورو افزایش داد و در چارچوب طرح اصلاحات همچنین شش هزار و صد فرصت شغلی خود را در آمریکا حذف کرد. این بانک به علاوه تصمیم گرفت بخش فعالیت های وام بانکی خود را به حال تعلیق درآورد. رییس بانک درباره طرح اصلاحات بانک گفت: قصد داریم بیشتر شبکههای اختصاص وام را تعطیل کنیم کاهش هفتاد درصدی سود این بانک در سال 2008 فقط در آمریکای شمالی آن را متحمل دوازده میلیارد یورو زیان کرد که این زیان بیشتر به سبب خرید موسسه مالی "هاوس هولد" بود. بر خلاف بسیاری دیگر از موسسات عظیم که تلاش میکنند شرکت های تاسیس شده و جا افتاده را بخرند، HSBC تصمیم گرفته بود که یک هویت یکسان برای خود فراهم کند. هدف این بود که نام و لوگوی شرکت را تا جای ممکن در همه جای دنیا معروف و شناخته شده سازد؛ به گونهای که هرشرکت تابعه محلی هم در قدرت فیزیولوژیکی نام تجاری جهانی آن سهیم باشد. اکنون نام و هویت دیداری شرکت در تمام دنیا همسان شده است و قدرت خود را به بانک های خود در هر بازار محلی نیز منتقل میکند.حسن شهرت و پیشینه مثبت، احساس آشنا و قابل اعتمادی میآفریند که آن هم به اعتبار شرکت میافزاید. هر قدر یک بانک در خارج از وطنش بیشتر شناخته شده باشد، در کشور خود اعتماد بیشتری را بر میانگیزد. این پارادوکسی است که در شعار تبلیغاتی شرکت یعنی «بانک محلی جهان» هم نمود یافته است. تا جایی که در سال 2010 مجله فوربز این بانک را به عنوان بزرگترین موسسه مالی و بانکداری و هشتمین شرکت بزرگ در دنیا معرفی کرد. در حال حاضر HSBC یکی از بزرگترین موسسات مالی و بانکداری دنیا و نیز موفقترین شرکت بریتانیا است. شعبه مرکزی بانک در شهر لندن قرار دارد و بیش از 300 هزار نفر در سراسر دنیا برای این بانک کار میکنند. درآمد این بانک در سال گذشته میلادی بالغ بر 103 میلیارد دلار بود که سود خالصی معادل6 میلیارد دلار را نصیب شرکت کرد قبل از اعمال تحریمهای سازمان ملل متحد علیه برنامه هستهای ایران، بیش از شصت درصد مبادلات بانکی دولت ایران از طریق بانک بریتانیایی اچاسبیسی انجام میگرفته، اما به دلیل تحریمهایی که شورای امنیت سازمان ملل متحد بر ایران اعمال کرده، دولت ایران از سال ۲۰۰۵ میلادی، همکاری با این بانک را محدود کرده و عملاً اچاسبیسی دیگر نقشی در مناسبات مالی ایران ندارد. بانک اچ اس بی سی به خاطر همکاری با ایران در دوران تحریم توسط دولت امریکا محکوم به پرداخت 2 میلیارد دلار جریمه شد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که ماندس در بازی [[شیطان نیز میگرید ]] رئیس بانک اچ اس بی سی است . همان طور که قبلا اشاره شد حوا طی یک مکاشفه به دانته وحی میکند که بزرگترین قدرتی که او میتواند با ان مسیر پیش روی خود را بسازد ازادی است , اما اینکه چرا این پیام توسط یک فرشته به دانته وحی میشود به خاطر دادن تجرد و قداست الهی به کلمه ی ازادیست . این همان عاملیست که باعث درگیری بین ورژیل و دانته در اخرین مرحله از بازی میشود . ورژیل معقتد است که نسل بشر برای محافظت از دست خود نیاز به یک سری قوانین و کنترل شدن دارد ولی دانته با او مخالف است و دلیل قابل قبولی نیز برای این موضع خود ارائه نمیکند همان طور که وقتی در اتاق ماندس درباره ی ازادی بشر صحبت میکنند در مقابل منطق ماندس تنها سکوت میکند , ماندس به او میگوید : {{من وقتی به زمین اومدم انسان ها ازادی داشتند ولی باهاش چی کار میکردند ؟ دزدی , قتل , تجاوز ...حالا تو چی میخوای ؟ اینکه خشم و جنگ و مرگ در کنار هم باشند؟}} دلیل سکوت دانته در مقابل استدلال های ماندس چیست ؟ آزادی در زبان انگلیسی معادل دو واژه «Freedom» و «liberty» میباشد. این دو اصطلاح غالباً به جای یکدیگر به کار میروند، ولی در پارهای مواضع بار معنایی این دو واژه متفاوت میشود. وقتی واژه «Freedom» در مورد اشخاص یا افعالشان به کار میرود، اشاره به «توانایی» یک فرد برای رفتار به شیوهای خاص در مجموعهای از شرایط مفروض دارد، اما «liberty» اشاره به «رخصت معتبر» فرد برای رفتار به شیوهای خاص در مجموعهای از شرایط مفروض دارد. این تمایز، اساس تمایز دستوری میان «can» و «may» و تفاوت میان «de facto» یعنی عملی و «de jure» یعنی قانونی است . «liberty» معادل واژه لیبرته (Libertė) در زبان فرانسه و ریشه لاتین آن (Libertas) است . در طول تاریخ اندیشه کمتر موضوعی مانند «آزادی» مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است تا آنجا که تعریفهای ارائه شده از سوی متفکران از دویست نیز تجاوز نموده است. این تشتت و فراوانی دیدگاهها در باب آزادی، کارل یاسپرس فیلسوف اگزیستانس آلمانی را بر آن داشته تا اعلام نماید که «تعریف قانع کننده ای از آزادی امکان ندارد.» فرانتس روزنتال نیز میگوید آزادی در طی جریان خود در تاریخ، خود را از قید و بند تعریف رهانیده است و به یکی از مفاهیم انتزاعی مهم تبدیل شده که هیچ ما به ازای خارجی و مصداق قابل تعریفی جز آن چه ذهن انسان بدان بخشیده، نداشته است. تعاریف آزادی، بیش از آن که مفهوم آزادی را روشن کنند از شرایط زمانی و کسانی که آن تعاریف را به وجود آورده اند، سخن میگویند. به بیان دیگر، عدم دستیابی به تعریف واحد برای واژه آزادی، ناشی از اختلاف جهانبینی هاست که در میان فلاسفه مشاهده میشود. مفهوم آزادی، یک مفهوم اجتماعی سیاسی در حیطه زندگی فردی و اجتماعی است، از این رو، اگر در شناخت انسان اختلاف نظر وجود داشته باشد، یعنی دو نوع نگرش و جهانبینی متفاوت درباره وی در میان باشد، در این صورت، دستیابی به تعریفی واحد که مورد پذیرش تمامی صاحبنظران باشد، ممکن نخواهد بود. هر چند سخن فوق به دور از صواب نیست، اما به نظر میرسد دقیقتر آن است که بگوییم واژه آزادی، مشترک لفظی است که در علوم فلسفی، روانشناسی، اخلاقی و حقوقی در معانی مختلفی به کار میرود، از این رو، پیدا کردن معنای جامعی برای معانی مختلف آن، بسیار مشکل است . ادامه دارد... |
||
۲۶ دی ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: بيداري انديشه | ||
|
قسمت ششم نتیجه گیری و جمع بندی نهایی با انچه که در طول این تحلیل به ان پرداختیم به نظر میرسد بازی [[شیطان نیز میگرید]] در راستای مبارزه با سیستم جهانی و دولت پشت پرده ساخته شده است و عموم بدمن های ان از شخصیت های واقعی الهام گرفته شده اند , حتی مفهوم بیداری نیز که امروزه در شبکه ی اینترنت در مقابل بردگی انسان ها نیز به کار میرود مورد توجه سازندگان بازی بوده : با این اوصاف ایا باید نتیجه بگیریم که این بازی در راستای بیدارکردن مردم جهان و افشای دولت های پشت پرده ساخته شده است ؟ و یا هدف دیگری را دنبال میکند ؟ کتاب تحقیقی مهمی با عنوان Islam And The Divine Comedy در سال 1919 توسط یک دانته شناس بزرگ پرفسورمیگل اسین پالاسیوس نوشته شد که نشان میدهد کمدی الهی تحت تاثیر احادیث و روایات اسلامی نوشته شده است : نویسنده در کتاب نشان میدهد که در اروپای زمان دانته ترجمه ای به زبان لاتین از معراج نامه پیامبر(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) وجود داشته که دانته تحت تاثیر ان کمدی الهی را نوشته است , دانته در معماری افلاک و منازل اسمانی خود , بسیار شبیه به منازلی که پیامبر اسلام در عروج خود به اسمان از انها گذشته است عمل نموده است و حتی از همان افلاکی نام برده که پیامبر در گذر از هفت اسمان از انها نام برده است . در کمدی الهی صورت فلکی زمین بطلمیوسی است که در آن زمین مرکز جهان است و نه کره متحدالمرکز به دور آن میچرخند , هفت کره ی اول که اسمانهای سیاره ای اند شامل : ماه , عطارد , ناهید , خورشید , مریخ , مشتری و زحل میشوند , به فلک ثوابت و در نهایت فلک بلورین (فلک الافلاک)میپیوندند . فلک الافلاک نیز به نوبه خود به عرش الهی ختم میشود که در محدوده ی زمان و مکان نمیگنجد . دانته پس از رسیدن به این قسمت به مرحله ای میرسد که عرفا از آن با نام فنا فی الله یاد میکنند . انچه که واضح است دانته الیگیری بیش از انکه تحت تاثیر ورژیلیوس و اثرش انئیس باشد از معراج رسول اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) تاثیر پذیرفته چرا که در انئیس صحبت فقط از سفر به جهنم است و لاغیر...ضمن اینکه جدایی ورژیل به عنوان عقل بشر از دانته در قله ی کوه برزخ به خاطر اینکه نمیتواند عشق را درک کند یاداور جدایی جبرئیل از حضرت محمد(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) در سدره المنتهی است . پیامبر اکرم معراج را بوسیله ی دو کلید ایمان و عمل صالح طی کرد ولی این دو کلید در کمدی الهی تبدیل به علم و ایمان شده اند که در دست نماینده ی پطرس قرار دارند ,البته نباید این گمان بوجود بیاید که معراج دانته مشابه معراج حضرت رسول است چرا که در کمدی الهی عقل و ایمان دو مفهوم جدا از هم تعریف شده اند , انجا که عقل حضور دارد ایمان نیست و انجا که ایمان هست عقل نیست . واقعه ی معراج در [[شیطان نیز میگرید ]] هم اتفاق می افتد ولی از نوع شیطانی چرا که به جای معراج و فنا فی الله به هبوط و فنا فی الدنیا میرسیم. در طول بازی در مکان های مخفی مرحله ها , کلیدهای طلایی و نقره ای(کلیدهایی که در کمدی الهی به مفهوم علم وایمان در دست نماینده پطرس هستند) وجود دارند که زمانی که گیمر انها را پیدا میکند میتواند وارد مراحل مخفی بشود و پس از اینکه مراحل مخفی را با موفقیت تمام کرد میزان سلامتی و مدت زمان شیطان بودنش افزایش پیدا میکند. مسئله دیگری که در بازی اهمیت دارد و قبلا هم به ان اشاره شد معرفت النفسی است که دانته در طول مسیر بازی به کمک فینیاس پیدا میکند او زنجیرهای نفس خود را پاره میکند و به حقیقت وجودی خویش که یک شیطان است پی میبرد و همینجاست که حوا هدف از از معراج دانته را ازادی بیان میکند در صورتی که هدف از معراج در کمدی الهی فنا فی الله است , باید به ذکاوت سازندگان [[شیطانی نیز میگرید]] افرین گفت چرا که با استادی تمام آزادی را به جای فنا فی الله در بازی قرار داده اند و همینطور به جای کلید علم و ایمان که در کمدی الهی از آن استفاده میشد افزایش مقدار سلامتی (خون) و مدت زمان شیطان بودن را جایگزین کرده اند . شاید این مسائل ابتدا بی اهمیت به نظر برسند ولی اهمیت موضوع انجایی روشن میشود که بدانیم [[شیطان نیز میگرید]] یک بازی کامپیوتریست و گیمر در تمام طول بازی با دانته همزاد پنداری میکند و به جای اینکه با مفاهیم عمیقی همچون ملاقات خداوند اشنا بشود معراج خود را در حد کلمه ی ازادی تنزل میدهد که با دو کلید سلامتی بیشتر و مدت زمان شیطان بودن بیشتر میتواند به این مفهوم مجرد برسد . داستان حضرت ادم و حوا نیزاینجا دستخوش تحریفات عرفان یهودی زوهر شده است , نقل به مضمون انچه در تورات امده این است که ادم و حوا از درخت شناخت نیک و بد خوردند و خداوند نیز انها را از بهشت بیرون راند ولی در عرفان زوهر به جای درخت دانایی ازدرخت شک نامبرده میشود که وقتی ادم و حوا از ان خوردند به وجود خدا شک کردند و به جای اینکه انها رانده بشوند , خدا از بهشت رانده شد و اکنون وظیفه ی هر انسانی است که تلاش کند تا با افزایش معرفت و شناخت دقیق از وجود خود , خدا را در خود متجلی کند ! این همان مطلبی است که صراحتا در طول بازی گیمر متوجه آن خواهد شد . بیش ترین تاثیری که میتوان از سری بازیهای [[شیطان نیز میگرید ]] گرفت نه تنها نابودی حکومت شیطان نیست بلکه تحریف یک حقیقت و هدف افرینش یعنی معراج است , اماده سازی دنیایی بدون حضور یک مسیر رشد مادی و معنوی بزرگترین هدف شیطان است , این همان دلیلیست که بازی را ناتمام و گنگ به پایان میرساند چرا که وقتی ورژیل میخواهد برنامه جدیدی را برای دنیا تنظیم کند با پیامی که قبلا توسط مادر دانته به او وحی شده قرابت ندارد, دانته از توصیف آزادی عاجز است ولی به ان ایمان دارد و به همین علت با برادر خود درگیر میشود . پس از هشت ساعت بازی حرفه ای و سراسر هیجان برای به دست اوردن ازادی ,تنها چیزی که عاید شما میشود این است که متوجه میشوید امروز به جای ایمان به خدا و مبارزه در راه خدا باید برای واژه آزادی بجنگید که شاید هیچ گاه نتوانید آنرا توصیف کنید در دنیای ترنس مدرن امروز هیچ کس حق ندارد مسیری برای رشد بشر ارائه کند , ادمی ازاد است تا انچه میخواهد انجام دهد ! به قول اسپینوزا{{ در چنین حالتی خیر و شر مفهومی ندارد زیرا هر کسی در این حالت فقط نفع خود را طالب بوده و خیر و شر را بر طبق میل و هوس و منافع خود تعریف میکند }}{{قانون برای ان ضروری است که مردم اسیر احساسات و نفسانیاتند}} در جهانی که به صرف کلمه آزادی قانون نباشد فساد نیز جهانی تعریف میشود , متاسفانه از اغاز خلقت بیشترین قانونی که توسط انسان مورد حمله قرار گرفته شده دین است و چه راهی بهتر از اینکه دین را با دین تحریف کنیم ؟ معراج و لقا الله را با هبوط انسانی شیطانی تحریف کنیم و هدف از خلقت را ازادی بی حد و مرز تعریف کنیم ؟ تند روی نیست اگر این بازی را یک اثر ترنس مدرن معرفی کنیم چرا که با جعل حقائقی همچون معراج و فرشتگان سعی در قداست بخشیدن به کلمه ای چون آزادی را دارد , شکی نیست که ازادی باید محترم شمرده شود ولی اینکه انرا همردیف مفاهیمی چون فنا فی الله قرار دهیم اشتباه بزرگیست در حوزه ی فلسفه و کلام وقتی گفته میشود «انسان آزاد است»، آزادی به معنای اختیار و عدم جبر است، یعنی انسان در انجام رفتارهای خود، اختیار دارد و مجبور نیست. به گفته استاد شهید مطهری: «بدون ترديد يكى از معضلات بزرگى كه تاكنون فكر دانشمندان را به خود متوجه ساخته، اين مسأله است و بسيار كم ديده مىشود كه كسى در اين مسأله وارد شده باشد و جميع جوانب و اطراف مسأله را در نظر گرفته باشد و به درستى از عهده حل آن برآمده باشد. غالباً كسانى از مدعيان فلسفه يا روانشناسان يا علماى اخلاق يا اصوليين كه وارد اين مطلب شده اند، يا از اول راه خطا پيموده اند، يا آنكه به قسمتى از مطلب توجه كرده و جميع اطراف و جوانب مطلب را در نظر نگرفته يا نتوانسته اند در نظر بگيرند.» محققین حکمای اسلامی معتقدند که نظام هستى نظام ضرورى است و استثناپذير هم نيست و در عين حال انسان در افعال و آثار خود مختار و آزاد است و حد اعلاى آزادى براى انسان، موجود است و اين اختيار و آزادى با ضرورت نظام هستى منافات ندارد. در تفکر فلسفی غرب نیز این وجه آزادی در اندیشه بسیاری از مکاتب و فیلسوفان پذیرفته شده است و غالب آنها معتقد به آزادی فلسفی انسان بوده، او را موجودی مختار میدانند. آنچه در باب اندیشه فیلسوفان غربی خودنمایی میکند، رویکرد افراطی فیلسوفان اگزیستانس به مقوله آزادی و اختیار انسان است تا آنجا که برخی از فلاسفه اگزیستانس از شاخه الحادی آن، وجود خداوند متعال را محدودکننده آزادی انسان انگاشته، برای تضمین وجود این خصلت اساسی در وجود آدمی، به خیال باطل خود، وجود خداوند متعال را از قلمرو جهانبینی خود خارج نمودهاند. ژان پل سارتر در این باره گفته است: «قول به آزادی انسان، مستلزم این است که افراد بشر ملعبه خدایان یا هر قوه دیگری ماسوای خود نیستند، بلکه آزادی مطلق دارند و رها و مستقل و غیرمتعلق و غیرمرتبط اند و خلاصه به حال خویشاند . . . نفی خالقی علیم، شرط عقلی و منطقی حریت کامل انسان است.» آزادی فلسفی، آزادی تکوینی انسان و مربوط به نحوه وجود اوست، از این رو، باید و نباید در آن راه ندارد. سؤالی که در این حیطه مطرح است، آن است که آیا انسان به لحاظ تکوینی آزاد است یا آزاد نیست، اما این که انسان باید آزادی داشته باشد یا نباید آزادی داشته باشد، در تکوین جایی ندارد. آزادی حقوق سیاسی آزادی در این وجه، یکی از حقوق اساسی انسان شمرده میشود که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق بین المللی مدنی و سیاسی نیز بر آن تأکید شده است. این وجه از آزادی، اشکال مختلفی دارد، مثل آزادی عقیده و اندیشه، آزادی بیان، آزادی تشکیل اجتماعات و شرکت در آنها، آزادی قلم و مطبوعات، آزادی فعالیتهای اقتصادی. غربیان در این قسم از آزادی نیز راه افراط را پیش گرفته اند، به گفته استاد شهید مرتضی مطهری: در غرب ريشه و منشأ آزادى را ـکه خود، منشأ دموكراسى است- تمايلات انسان مىدانند و فرقى ميان اراده و تمايلات قائل نيستند. از نظر فلسفه غرب، اصل در ميلها و خواسته ها و اراده هاى انسانها، آزادى است. به فرموده شهید مطهری، تفاوتی که میان مکتب انبیاء و مکتبهای بشری هست، در این است که پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی، به بشر آزادی معنوی بدهند، و آزادی معنوی است که بیش از هر چیز دیگر ارزش دارد. و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی عملی نیست، زیرا بشر باید در ناحیه وجود و روح خودش آزاد شود تا بتواند به دیگران آزادی بدهد. جامعه امروز بشری به دنبال تأمین آزادی اجتماعی است، ولی به دنبال آزادی معنوی نمیرود، چرا که آزادی معنوی جز از طریق دین و ایمان به کتابهای آسمانی قابل تأمین نیست. آزادی اجتماعی، آزادی انسان است از قید و اسارت افراد دیگر، اما آزادی معنوی، عبارت است از آزادی انسان از اسارت خویش. انسان موجودی است که قوا و غرایز گوناگونی همچون شهوت، غضب، حرص و طمه، جاه طلبی و افزون طلبی در او وجود دارد، آزاده کسی است که برده این غرایز حیوانی نباشد. این آزادی، همان است که در زبان دین، «تزکیه نفس» و «تقوا» گفته میشود. ازادی اخلاقی آزادی اخلاقی گاه مقابل الزام اخلاقی به کار میرود و مراد از آن، اعتباری و قراردادی بودن اصول اخلاقی است، یعنی اخلاق، اساسی ندارد و هر کس میتواند به اختیار خود، رفتاری را خوب یا بد بداند. اما معنای شایعتر آزادی اخلاقی، رهایی انسان از قید شهوات و از اطاعت قوای حیوانی و شیطانی است که همان «آزادی معنوی» پیشگفته در کلام شهید مطهری است. به گفته سقراط، «آزادی یعنی این که فرد از بردگی امیال حیوانی خویش که از نظر عقل سزاوار سرزنش است، رهایی یابد.» اما اینکه امروزه چرا واژه آزادی این طور به جدیت توسط کسانی که خود مخل آزادی دیگران هستند اشاعه میشود را باید در پروتکل های سران صهیونیزم جست جو کرد انجا که میگوید : - آزادى سياسى تنها يك نظريه است نه يك واقعيت. لذا آدمى بايد بداند كه چگونه از واژه آزادى سياسى براى فريب توده ها استفاده كند و سپس آن را براى درهم شكستن قدرت حزب حاكم بكارگيرد. البته اگر حزب حاكم قبلا" خود از چنين شيوه اى براى دستيابى به قدرت استفاده كرده باشد، بهتر مىتوان همين شيوه را در مورد او بكار برد. به كمك واژه به اصطلاح آزادى مىتوان همين شيوه را در مورد او بكار برد. به كمك واژه به اصطلاح آزادى مىتوان پايه هاى حزب حاكم را سست و لرزان ساخت و بىاعتباريش را به توده مردم نشان داد. از آنجا كه توده ناآگاه نمىتواند حتى يك روز هم بدون راهنما و رهبر هدفهايش را خود راهبرى نمايد، لذا به آسانى رهبرى حزب جديد را مىپذيرد و بدينسان رژيم قديم جاى خود را به رژيم جديد مىدهد. - هنگامى كه ما به قدرت رسيديم، يعنى قدرت را از چنگ فرمانروايانى كه با استفاده از واژه آزادى بر مردم حكومت مىكنند، خارج ساختيم، طلا جاى قدرت را خواهد گرفت. بنياد نهادن حكومت براساس آزادى غيرممكن است. زيرا كسى نمىتواند آزادى را در متعارف و متعادلترين نوع آن بكارگيرد. اگر صرفاً براى مدت كوتاهى مردم را در اداره امور خويش آزاد بگذاريم تا هر كس فرمانرواى خويش بشود، ديرى نخواهد پاييد كه انسجام امور از هم گسيخته مىشود و مردم دست به كشتار همديگر مىزنند و از دولت چيزى جز تلى خاكستر به جاى نخواهد ماند. - اگر به تاريخ گذشت نگاهى بيفكنيم، درمىيابيم كه ما نخستين قومى بوديم كه نداى آزادى، برابرى و برادرى را سرداديم. اين كلمات بعدها به وسيله مردم غيريهودى، احمقانه و طوطىوار تكرار شدند و ناآگاهانه خود را گرفتار ساختند و آزادى را كه در برابر فشارهاى توده ناآگاه چون سد محكمى بود، از بين بردند. خردمندان غيريهودى نمىتوانند خود را از مطلق گرايى و ذهنيت و عالم تجرد بيرون آورند و واقعيات را مورد قبول قرار دهند. آنها هيچگاه متوجه تضاد موجود ميان آنچه مىگويند و آنچه عمل مىكنند، نمىشوند. آنها متوجه نمىشوند كه افراد داراى استعدادها، قابليتها و شخصيتهاى متفاوتى هستند. آنها باور نمىدارند كه توده مردم كور و ناآگاه است. آنان باور نمىدارند، كسى كه از ميان توده مردم برخيزد نمىتواند رهبر بشود. آنها نمىپذيرند كه استعداد رهبرى در ميان يك تبار از پدر به فرزند منتقل مىشود. آنان با ناديده گرفتن چنين حقايقى برخلاف موازين طبيعت گام برداشتند و ما مىبينيم كه مسأله ارثى بودن رهبرى، به دست فراموشى سپرده شده و همين امر هم باعث شده است كه ما روز به روز به موفقيت نزديكتر شويم. - اشاعه كلماتى چون آزادى، برابرى و برادرى در چهارگوشه دنيا به ما نسبت داده مىشود. ما بايد از عواملمان كه ناآگاهانه پرچممان را با شور و شوق فراوان برافراشته اند، سپاسگزار باشيم. مىدانيم كه كلمات مذكور در طول تاريخ همچون آفتى رفاه، صلح، آرامش، همكارى و اساس حكومت غير يهوديان را نابود كرده اند. البته بعداً يادآور خواهيم شد كه عوامل دست نشانده، ما چگونه به پيروزى نهائى ما كمك خواهند كرد يا اين امكان را مىدهند كه ورق برنده به دست ما بيفتد. معناى اين كلام آنست كه در آينده خواهيم توانست هر نوع امتيازى را از جمله (اريستوكراسى )اشرافيت و سرمايه دارى( جوامع غير يهودی) را چون سدى در برابر پيروزيمان قرار دارد، نابود كنيم و بر خرابه هاى اريستوكراسى غيريهود، اريستوكراسى خود را كه مبتنى بر ثروت و رهبرى افراد تحصيل كرده است، بنا نهيم. باز يادآور مىشويم كه دانش و ثروت دو شرط اساسى، براى تشكيل اين اريستوكراسى هستند. ثروت را در اختيار داريم و دانش رهبرى را حكماى پيشين برايمان فراهم آورده اند. - مجرد و ذهنى بودن مسأله آزادى، به ما كمك مىكند كه به توده هاى مردم در سراسر دنيا بفهمانيم كه دولتهايشان فقط ناظر خرج ثروتهاى مردم هستند و مىتوان دولتها را مانند دستكشهاى كهنه زود به زود عوض كرد. اللهم صل علی محمد و آل محمد پایان |
||
۱۵ بهمن ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: بيداري انديشه | ||
|
عبارت زیر را در ورد تایپ کنید... Q33NY سپس فونت را به "Wingdings" تغییر بدهید... .................................................. Q33NY نام و شماره هواپیمایی است که در جریان رویداد 11 سپتامبر به برجهای دوقلو برخورد کرد... |
||
۹ اسفند ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: بيداري انديشه | ||
|
وهابیت(قسمت اول) از گذشتههای دور، بزرگان اهل سنت نسبت به عقاید مذهب شیعه، نگاهی نقّادانه داشتهاند و همواره سؤالات و شبهاتی را مطرح میکردهاند؛ و پاسخهایی میگرفته اند.[1] برخی منصفانه قبول کرده و برخی از آن سر باز میزدند. اما این نگاه نقّادانه با ظهور فرقة منحرف وهابیت، تبدیل به دشمنی و کینهتوزی شد و روند آن، شدیدتر و وسیعتر گشت. پس از پیروزی انقلابِ شکوهمندِ اسلامیِ ایران، وهابیت علاوه بر تشدید عداوتها، استفاده از روشهای مدرنی چون ماهواره، اینترنت، رسانههای صوتی و تصویری و ... بر سرعت و شدت هجمهها افزود. دشمنان اهل بیت، هرگز تصور نمیکردند که فرهنگ غنی شیعه بتواند چنان جوش و خروش و شور و شعوری به ملت ایران بدهد که بتوانند با دستان خالی و تنها با تکیه بر معارف اهل بیت علیهم السلام به رهبری بزرگمردی از سلالۀ نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، یک رژیم کاملاً مسلح را که مورد حمایت بزرگترین قدرتهای مادی جهان بود، شکست دهند و فقه شیعی و احکام اسلامی مبتنی بر نگاه ائمه معصوم علیهم السلام را جایگزین آن کنند و نه تنها باقی مسلمانان بلکه تمام معتقدان به دنیا را نیز برادروار گردهم آورد و عزّت بخشد..به همین جهت، این مخالفان در صدد هستند که چهرۀ نورانیِ مذهبِ تشیع را در سطح جهانی، مخدوش کنند. شاید بتوان ادعا کرد که یکی از انگیزههای تهاجم وسیعِ وهابیت بر ضد مذهب اهل بیت علیهم السلام، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن، در میان جوانان و دانشمندانِ تحصیلکرده و استقبال آنان از این مکتب نورانی و مطابق با سنت راستینِ محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است. دکتر «عصام العماد شاگرد بن باز» (مفتی و فقیه سعودی) در کتابی که به مناسبت گرویدن خود به تشیع، به رشتة تحریر در آورده مینویسد: «هنگامی که کتابهای برادران وهابی را میخوانیم بر یقین ما افزوده میشود که آینده از آنِ مذهب تشیع است؛ زیرا آنان، خود، وسیلة انتشار سریع و آشنایی با مذهب تشیع در بین وهابیان میباشند»[2] .سپس از قول «شیخ عبدالله الغنیمان» (استاد «الجامعه الاسلامیه» در مدینة منوره) نقل میکند: «وهابیون به یقین دریافتهاند، تنها مذهبی که در آینده، اهل سنت و وهابیت را به طرف خود، جذب خواهد کرد، همان مذهب شیعة امامی است»[3]. شیخ محمد مغراوی ، یکی از نویسندگان مشهور وهابی میگوید: «با گسترش مذهب تشیع در میان جوانهای مشرقزمین، بیم آن را داریم که این فرهنگ، در میان جوانهای مغربزمین نیز گسترده شود»[4]. «شیخ ربیع بن محمد»، یکی دیگر از نویسندگان سعودی نیز مینویسد: «آنچه باعث فزونی شگفتی من گردیده، این است که برخی از برادران وهابی و فرزندان شخصیتهای علمی و دانشجویان مصری، اخیراً به سراغ مکتب تشیع رفتهاند»[5] . اکنون، این سؤال به ذهن میآید که با وجود آنکه تمامی دشمنان، برای نابودی اسلام همپیمان شدهاند؛ آیا طرح مسایل اختلافی شیعه و وهابیت، با جریان وحدت منافات ندارد؟ «مایکل برانت» در کتاب «نقشهای برای جدایی مکاتب الهی»[6] مینویسد: «افرادی که با شیعه، اختلاف نظر دارند علیه شیعه، منظم و مستحکم هستند. باید شیعیان را کافر جلوه داد و آنها را از جامعه جدا نمود و علیه آنها مطالب تحرکبرانگیز نوشت»[7]. با این بیان، آیا تکیه بر اختلاف نظرها و دامن زدن به تفرقه و چند دستگی، خدمت به دشمن محسوب نمیشود؟ شکی نیست که وحدت، یکی از عوامل پیشرفت ملتها و رمز پیروزی آنان است؛ اما در جواب به این سؤال، ابتدا باید مشخص کنیم که منظور و هدف از وحدت چیست؟ آیا منظور این است که افرادِ هر مکتب و مذهب و فرقهای از معتقدات خود دست بردارند و به دین و مذهب دیگر درآیند و فرقهای دیگر را برگزینند؛ تا همه، تحت یک فرقه و مذهب درآیند؟! یا اینکه منظور و هدف از وحدت، چیز دیگری است؟ هدف از وحدت، یکی کردن مذاهب نیست؛ زیرا این امر، کاری دشوار و حتی غیرممکن است. بلکه منظور از وحدتِ اسلامی این است که صاحبان مذاهبِ مختلف، با تکیه بر مشترکات خود، یک صف واحد را در برابر دشمنان قسمخوردة اسلام تشکیل دهند و با دشمن واحد خود ـ که هیچ کدام از فرقهها را قبول ندارد و در صدد نابودی همۀ آنها و از بین بردن اصل اسلام است ـ مبارزه کنند. شاید بتوان گفت علت فاصلة میان مذاهب، عدم آشنایی صحیح با مبانی فکری یکدیگر است. اگر صاحبان هر یک از مذاهب، با حفظ مبانی اعتقادیِ خود، مسایل اختلافی را در محیطی آرام مطرح نمایند، علاوه برآشنایی با افکار همدیگر و مشترکات میان مذاهبشان، به تفاهم بیشتری نیز دست خواهند یافت. متأسفانه علیرغم آنکه مذاهب اسلامی توانسته بودند با الهام از رهنمودهای قرآنی[8] و بیانات پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در پرتو توحید و نبوت، پیوند برادری را در میان خود ایجاد نمایند تا در مقابل تهاجم سنگین دشمنان، استوار بمانند، با پیدایش فرقة ضالة وهابیت و اتهامات نادرست آنان به تشیع، ضربات جبرانناپذیری به اتحاد مسلمانان وارد آمد. این فرقه، به جای همکاری و همیاری، بانگ تفرقه و جدایی سر داد و خواسته یا ناخواسته، آب به آسیاب دشمن ریخت و همگام با دشمنان، به نفی و طرد مسلمانان و گسترش فرقهها برخاست. در قرن دوازده قمری، «محمد بن عبد الوهاب»، مروج اصلی افکار وهابیت، علاوه بر آنکه برخی از مسلمانان (نه فقط شیعه ) را به جرم توسل به انبیا و اولیای الهی، مشرک و بتپرست قلمداد کرد و به تکفیر آنان، فتوا داد؛ خونشان را حلال و قتل آنان را جایز و اموال آنان را غنایم جنگی به حساب آورد که در نتیجة این فتوا، هزاران مسلمانِ بیگناه کشته شدند. آری! احیای افکار خشک و منحرف «ابنتیمیه» توسط عبدالوهاب، در شرایطی صورت گرفت که مسلمانان، بیش از هر زمان دیگری، نیاز به وحدت و یگانگی داشتند و مطمئناً نتیجة این مسیر ناهمواری که وهابیت در پیش گرفته است، چیزی جز شکستن بیشتر وحدت مسلمانان نخواهد بود. در این نوشتار، بر آن شدیم تا با بیان مختصر از سرگذشت وهابیت یا سلفیگری و طرح عقاید خشک و تنگنظرانۀ آنان و پاسخ به ادّعاهای بیپایه و اساس آنها نسبت به مکتب اهل بیت، علاوه بر روشنگری و ارتقاء سطح معرفتی خوانندگان، دین خود را نیز ادا کنیم. قبل از شروع، یادآور میشویم که روش ما در بحث، طرح علمی موضوع، به همراه نقد و بررسیِ آن است. سلفیگری: سلفی از ریشة «سَلَف» و به معنای «پیشین» است. «محمد ابو زهره» مینویسد: «مقصود از سلفیّه، کسانی هستند که در قرن چهارم هجری ظاهر شدند. آنان تابع «احمد بن حنبل»، - کسی که عقیدۀ سلف را زنده و برای آن، جهاد کرد- بوده و گمان میکردند که تمام آراء و اعتقاداتشان، به احمد بن حنبل منتهی میگردد. آنگاه در قرن هفتم، این روش، توسط شیخ الاسلام ابن تیمیه احیا شد. او با اضافه کردن مسایلی به آن، شدیداً مردم را به این روش دعوت میکرد. آنگاه در قرن دوازده، آرای او در جزیره العرب توسط محمد بن عبدالوهاب احیا شد که تاکنون وهابیان آن را زنده نگه داشتهاند»[9] . احمدبنحنبل، رئیس خط سلفیگری احمدبنحنبل شیبانی، صاحب کتاب حدیثیِ «المسند» و مؤسس فقه حنفی را میتوان ریشة سلفیگری دانست. وی بیش از یک قرن و نیم، پیشوای بلامنازع جهان تسنن ـ بویژه اهل حدیث ـ بود و گفتارش، ملاک سنت و بدعت محسوب میشد. احمدبنحنبل، اصل تجسیم و تشبیه ذات خداوند را در میان اهل حدیث رواج داد. او معتقد بود که خدا در جهتی قرار دارد و بر عرش خود مستقر است. چنین تفکری، جزء عقاید مسلم و بدون تردید اهل حدیث قرار گرفت و انکار آن در حد ارتداد بود. شخصی از احمدبنحنبل در مورد این حدیث سؤال کرد: «خداوند متعال، هر شب به آسمانِ دنیا میآید؛ دیده میشود و قدمش را در آتش میگذارد» و او در جواب گفت: «ما به تمام احادیث، ایمان داریم؛ آنها را تصدیق میکنیم و هیچگونه تأویلی برای آنها قائل نیستیم[10]. این نوع تفکر در میان حنبلیها ماند تا در سال 305 هجری، ابوالحسن اشعری، پس از برگشتن از مذهب خود (معتزله) و پیوستن به جرگة حنبلیها، تغییراتی را در این مذهب به وجود آورد؛ اما مجدداً در قرن هشتم، برخی از حنبلیها، مکتب احمدبنحنبل را با همان اصول احیا کردند که در آن ماجرا، ابو عباس احمدبنعبدالحلیم، معروف به ابنتیمیه نقش بیشتری داشت. از خصوصیات بارز ابنتیمیه، فتوا دادن برخلاف آرای مشهور و رایج مسلمین بود. مکتب وی، به دلیل خشونت در کلام و بد زبانی در گفتار، رواج نیافت و علمای زیادی را به نقد خود وا داشت؛ از جمله ابنحجر عسقلانی، ابنحجر هیثمی،شورکانی،تقی الدین سبکی، ذهبی و... ابن حجر عسقلانی و شوکانی مینویسند: «مفتی شافعیِ دمشق دستور داد که در دمشق اعلام کنند که هر کس معتقد به عقاید ابنتیمیه باشد خون و مالش حلال است»[11]. ذهبی، دانشمند بلند آوازة عصر ابنتیمیه، در نامهای خطاب به وی مینویسد: «ای بیچاره! آنان که از تو متابعت میکنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودی قرار دارند. نه این است که عمدة پیروان تو عقبمانده، گوشهگیر، سبکعقل، عوام، دروغگو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکار، خشک، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند؟! اگر سخن مرا قبول نداری، آنان را امتحان کن و با مقیاس عدالت، بسنج. تا کی سخنان ناشایست خود را بالاتر از احادیث صحیح بخاری و صحیح مسلم میشماری؟ ای کاش، احادیث آن دو کتاب، از اعتراض تو در امان مانده بود. تو، گاهی آنها را تضعیف کرده و بیارزش میکنی و گاه توجیه نموده و انکار میکنی! آیا وقت آن نرسیده است که از جهل و نادانی دست برداری و توبه کنی؟ بدان که مرگت نزدیک شده است. به خدا قسم؛ گمان نمیکنم تو به یاد مرگ باشی، بلکه کسانی را که به یاد مرگ هستند، تحقیر میکنی!... تو با من که دوستت هستم، این چنین برخورد میکنی؛ پس با دشمنانت چه خواهی کرد؟! به خدا سوگند؛ در میان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور، فراوان هستند؛ چنانکه در بین دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بیعار، زیاد به چشم میخورند»[12] . شوکانی میگوید: «محمد بخاری حنفی (متوفای 841 هـ) در بدعتگذاری و تکفیر ابنتیمیه، بیپرده سخن گفته است؛ تا آنجا که در مجلس خود تصریح نمود که اگر کسی ابن تیمیه را شیخ الاسلام بداند، کافر است»[13]. سرانجام ابن تیمیه حرّانی در سال 705 هجری، در دادگاه محکوم شد و به زندان افتاد؛ اما در سال 707 از زندان آزاد گردید و پس از آزادی، مجدداً به نشر عقاید خود پرداخت. در سال 721، دوباره به زندان محکوم شد و همچنان در زندان ماند تا در سال 728 درگذشت. تا پنج قرن پس از مرگ وی، بر اثر نقد تمامی عقاید او توسط علمای عصر، سخنی از آن عقاید، مطرح نبود؛ تا آنکه در قرن دوازده، بار دیگر افکار خشک ابنتیمیه رونق گرفت و در رأس ترویجکنندگان افکارِ انحرافیِ ابنتیمیه، محمدبن عبدالوهاب نجدی بود. -------------------------------------------------------------------------------- 1.نظیر کتاب المراجعات که حاوی نامه ها و گفتگوهایی میان عالم بزرگ شیعی، علامه سید شرف الدّین و عالم بزرگ سنی شیخ سلیم البشری است. 2. المنهج الجدید و الصحیح فی الحوار مع الوهابین،ص 178. 3. همان. 4. مقدمة کتاب «الشیعه الامامیه فی میزان الاسلام»، ص 5. 5. مقدمة کتاب «من سب الصحابه و معاویه فأمه هاویه»، ص 4. [6]. the ology a plan to divis and desnoyle. 7. روزنامة جمهوری اسلامی، 5/3/1383؛ هفته نامة افق حوزه، 28/8/1383. [8]. انعام / 153 ؛ آل عمران / 105. [9] المذهب الاسلامیه، محمد ابوزهره، ص 311؛ به نقل از «سلفیگری و پاسخ به شبهات»، علیاصغر رضوانی، ص 16. 10. فی عقاید الاسلام، از رسایل شیخ محمدبنعبدالوهاب ص 155؛ به نقل از «سلفیگری و پاسخ به شبهات»، علی اصغر رضوانی، ص 19. 11. الدرر الکامله، ج 1، ص147 و البدر الطالع، ج 1، ص 67. 12. الاعلان بالتوبیخ: 77 ـ تکمله السیف الصقیل رد ابن زفیل: 218. 13. البدر الطالعک 2 / 260. پدید آورنده: نعمت الله حشمتی منبع |
||
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: بيداري انديشه | ||
|
وهابیت (قسمت دوم ) مرحوم سید محسن امین از محمود شکری الآلوسی نقل میکند: «ابن عبدالوهاب در شهر عیینه (از شهرهای نجد) متولد شد و نزد پدرش، فقه احمد بن حنبل را خواند. در دوران کم سن و سالی، سخنانی بر زبان راند که برای مسلمین شناخته شده نبود[1]. بعد از آنکه در عیینه توفیقی نیافت، به مکه رفت. مدتی بعد به مدینه مسافرت کرد و چندی، گرد «شیخ عبداللهبنابراهیمبنسیف» به تحصیل پرداخت. در آنجا مردمانی را دید که کنار قبر نبی گرامی اسلام(ص)، به گریه و زاری میپردازند. وی این امر را زشت دانست. بعد از آنجا به نجد رفت و از آنجا رهسپار بصره گردید تا به شام برود. در بصره، رحل اقامت گزید و از «شیخ محمد المجموعی» علم آموخت. لکن در آنجا نیز طاقت نیاورد و اعمال اهل بصره را به باد انتقاد گرفت؛ در نتیجه، مردم بصره وی را اخراج کردند. بعد از مدتی به اقامتگاه پدرش در «حریمله» رفت. در این شهر نیز اعمال مسلمین را زشت شمرد که با انتقاد پدر مواجه گردید؛ اما همچنان بر عقاید خود اصرار میورزید تا اینکه میان او و پدرش، نزاع در گرفت. سرانجام، پدر وی - که مرد صالحی بود - در سال 1153 در گذشت. «زینی دهلان»، مفتی شافعی میگوید: «پدر شیخ، مردی صالح و اهل علم بود»[2]. ابن عبدالوهاب در زمان حیات پدرش، کمتر افکار خود را بیان میکرد؛ اما پس از مرگ پدرش به ترویج عقاید خود پرداخت. او در مسایل دینی، بسیار کماطلاع و نسبت به آن، سطحینگر بود؛ چنانچه فتاوای وی، نشانگر بیاطلاعی او از احکام شریعت است. اولین کتابی که بر رد عقاید باطل وی نوشته شد، توسط برادرش «سلیمان بن عبدالوهاب» و به نام «الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیة» بود. آلوسی مینویسد: «ابن عبدالوهاب، بعد از وفات پدر به اظهار عقیده پرداخت و آنچه که مسلمین بر آن، اتفاق نظر داشتند زشت شمرد. نتیجه این شد که کمر به قتل وی بستند؛ لیکن وی از حریمله به عیینه گریخت. حاکم آنجا «عثمان بن احمدبنمعمر» بود. محمدبن عبدالوهاب به او امیدواری داد که مردم نجد به اطاعت وی درآیند و در مقابل، از وی خواست که او را در ترویج عقایدش، یاری کند. با مساعدت حاکم، وی عقیدهاش را علنی کرد و برخی از اهالی عیینه نیز از او تبعیت کردند. آنان قبه «زیدبنخطاب» را خراب کردند و کارشان رونق گرفت. خبر به سلیمانبنمحمدبنعزیز الحمیدی، (حاکم احساء)، رسید. او نامهای به عثمان نوشت و دستور قتل محمدبنعبدالوهاب را صادر کرد. عثمان نیز به دنبال آن دستور، او را از شهر بیرون کرد. محمدبنعبدالوهاب در سال 1160 هجری به شهر «درعیه» رفت. این شهر، همان شهر مسیلمة کذاب بود و محمدبن سعود - جد آل سعود، حاکم فعلی حجاز- بر آن حکمرانی میکرد. ابن عبدالوهاب، همان پیشنهادی که به عثمان داده بود را با محمد بن سعود در میان گذارد. او نیز پذیرفت و در نتیجه، پیمان شومی میانشان، شکل گرفت. بعد از این همپیمانی، وهابیان با مجوز فتاوای شرمانگیز ابن عبدالوهاب، کشتار بیرحمانهای راه انداختند و پس از آن، محمدبنسعود، حاکم، و ابن عبدالوهاب، رئیس دینی شد. با آنکه دعوت ابن عبدالوهاب با این عبارت بود که: «انما ادعوکم الی التوحید و ترک الشرک بالله»؛ اما توحیدی که ابن عبدالوهاب مطرح میکرد، دست کمی از عقاید بتپرستان نداشت! سید محسن امین به نقل از یک جغرافیدان مینویسد: «اهل یمن سخنی دارند و آن اینکه، چوپان فقیری به نام سلیمان، در خواب دید شعلة آتشی از او خارج شد و تمام زمین را فرا گرفت و هر کسی که در مقابلش بود سوزاند. خواب خودش را برای معبری نقل کرد و تعبیر کننده به او جواب داد: "برای تو فرزندی است که دولتی تشکیل میدهد". این خواب در نوۀ وی محقق گردید».[3] آری! عبدالوهاب، آتشی بود که جهان اسلام را فرا گرفت و جرقههای این آتش، از سوی استعمارگران انگلیسی ایجاد شد؛چنانچه با فروپاشی حکومت عثمانی، استعمارگران در هر یک از مناطق تحت سلطة عثمانیها، دستنشاندههایی قرار دادند. نجده و حجاز نیز به جهت خوشخدمتی در ترویج مکتب وهابیت، به آل سعود رسید.[4] حرکت ارتجاعی سلفیگری در حرمین شریفین، ضررهای بزرگی پدید آورد و لبة تیز اعمال وحشیانة آنان، متوجه آثار اسلامی بهجامانده از صدر اسلام گردید؛ چراکه وهابیان همة آنها را بیرحمانه ویران کردند. شگفت آن است که در مقابل، اسامی بعضی از مشرکان را احیاء کردند و خیابانها و بازارها را به نام آنها نامگذاری نمودند! از همه عجیبتر، بازسازی قلعة خیبر و قلعة کعب بن اشرف یهودی در مدینه است که علاوه بر ترمیم، به خوبی از آن نگهداری میشود! وهابیان سلفی تمام آثار اسلامی را نابود كردند و اگر ـ پناه بر خدا ـ جسارت را بالا ببرند، قبر نبی گرامی اسلام و آثار باقی مانده از او در مسجد را نیز ویران خواهند كرد. وقتی اندیشة ابن عبدالوهاب به محمدبن اسماعیل (امیر یمن) رسید، در مدح او قصیدهای سرود: سلام علی نجد و مَن حل فی نجد و ان کان تسلیمی علی البعد لایُجدی «درود بر نجد و کسی که در آن قرار دارد (عبدالوهاب)؛ هرچند درود من از این راه دور، سودمند نیست». اما وقتی وی فتاوای بیرحمانۀ ابن عبدالوهاب نسبت به تکفیر مسلمین را شنید و اینکه به صرفِ اتهام شرک، خون، مال و ناموس مسلمین را مباح میشمارد، از سخن خود برگشت و این قصیده را گفت: رجعت عن القول الذی قلت فی نجد فقد صح لی عنه خلاق الذی عندی « از گفتار خود، دربارۀ آن مرد نجدی برگشتم؛ زیرا دربارة او، خلاف آنچه میپنداشتم برایم ثابت شد». هر کس، عقاید او را قبول نمیکرد، با او معامله كافر حربی مینمود. سپاه وهابی اگر بر شهری از شهرهای مسلمانان، چیره میشد، هر آنچه که میخواستند، انجام میدادند. آنان در حمله به کربلا، بیرحمی زیادی از خود نشان دادند و احترام فرزند پیامبر(ص) را حفظ نکردند. آنان به خزینههای حرم سبط مکرم نبی اسلام(ص) حمله نموده و همه را به غارت بردند و اعمال بنی امیه در واقعة حَره، و متوکل عباسی در به آب بستن حرم امام حسین علیه السلام را در خاطرهها زنده نمودند. صاحب کتاب «معجم ماالّفه علماء الامّة الاسلامیة ضد الوهابیة»، خلاصة جنایات وهابیت را اینگونه بازگو کرده است: «وهابیان در سال 1208 هجری قمری، بصره را به تصرف درآوردند و بعد از آن، شهر الزبیر را غارت کردند. در سال 1216 کربلا را غارت نمودند و اهالی آن را به قتل رساندند و آنچه در ضریح مقدس سبط نبی کرم صل الله علیه و آله ، امام حسین علیه السلام بود به تاراج بردند. در سال 1220 بر نجرانیها و در 1222 بر مدینه مستولی شدند و آنچه از اموال در حجرة نبی مکرم(ص) بود غارت کردند. در 1225 به جنگ اهل شام رفتند و اهالی حوران را قتل عام نمودند. در 1305 به جنگ حاکم مکه رفتند و مناطق زیادی از آنجا را به تصرف خود درآوردند. در سال 1317 طائف را تبدیل به سلّاخخانه کردند. در سالهای 1332 تا 1336، استعمار انگلیس را بر ضد عثمانی یاری کردند و به پاس خوشخدمتی بر کل حجاز تسلط یافتند. در هشتم شوال 1343 اماکن مقدس بقیع را منهدم و حرم رسول خدا(ص) را دوباره تاراج کردند. در سال 1407 (1366) ، مکه را تبدیل به کشتارگاه کرده و در روز روشن، بیش از 500 حاجی را به شهادت رساندند. در سالهای 1216 و 1218 و 1225 و ... به کربلا حملات وحشیانهای برده و صدها نفر از مسلمانان را به قتل رسانده و بارگاه مقدس حضرت امام حسین علیه السلام را مورد تعرض و اهانت قرار دادند و مدتی هم نجف اشرف را محاصره کردند که با مقاومت شدید مردمی و فتوای مراجع معظم، شکست خورده و فرار خفتباری متحمل شدند»[5]. آری! طرح مجدد افکار ابن تیمیه، توسط محمدبن عبدالوهاب، در بدترین شرایط تاریخی و اوضاع بسیار نامناسبی صورت گرفت؛ چراکه امت اسلام از چهار طرف مورد تهاجم شدید استعمارگران صلیبی قرار داشت و بیش از هر زمان دیگر، نیازمند وحدت کلمه بود.[6] سرانجام محمدبن عبدالوهاب، در سال 1206 هجری قمری درگذشت؛ اما پروندة اعمال او همچنان باز است؛ چرا که هر جنایتی که طرفدارانش انجام دهند برای او نیز ثبت و ضبط خواهد شد. افکار این شخص، هیچگاه مورد پذیرش واقع نشد و حتی اولین نقد بر عقاید وی، از طرف برادرش سلیمان بن عبدالوهاب صورت گرفت؛ با این وصف، این عقاید خشک و بیمنطق چطور میتوانست مورد پذیرش عموم مسلمین قرار گیرد؛ جز آنکه از روی اجبار، قتل و تهدید بوده باشد که مسلماً این نوع پذیرش نیز، سرابی است که دوام ندارد.[7] در مقالات بعدی - ان شاء الله- به طرح عقاید وهابیون و نقد آنها خواهیم پرداخت. -------------------------------------------------------------------------------- [1] کشف الارتیاب، صص 9 ـ8، ص6. [2] الفتوحات الاسلامی، ج 1، ص 364. [3] کشف الارتیاب، ؟ [4] . امید سعودی در طول دو قرن و نیم اخیر پیوسته، مروج مكتب وهابیت بودهاند، و غالباً قبل از جنگ جهانی اول، منزوی شدند و از نجد گامی فراتر ننهادند. [5]. موسوعة العتبات المقدسة، ج 6 ، ص 228 و ج 8 ص 272. [6]. (جهت اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب «وهابیت، مبانی فکری و کارنامه علمی» تالیف دانشمند فرزانه و فقیه توانا آیت الله سبحانی ص 21 ـ 24 و جهت آگاهی از جنایات مغول و روابط آنان با صلیبیون بر ضد اسلام رجوع شود به کتاب «تاریخ مغول» اثر عباس اقبال آشتیانی: 191 ـ 197 ـ 226 به بعد) [7] روافد الایمان الی عقاید الاسلام تألیف شیخ نجم الدین طبسی؛ ترجمۀ مصطفی داداش زاده) پدید آورنده:نعمت الله حشمتی (ره ) |
||
۳ خرداد ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: بيداري انديشه | ||
|
آیاداعش همان سپاه سفیانی است؟ به نقل از وبلاگ المصباح : دراینکه داعش یک جریان ضددین، فاسد، سفاک و بی پروا از خداست شکی نیست و جنایاتی که مرتکب می شوند بعضا مطابق با مسائلی که در ارتباط با سفیانی که در روایات آمده است شباهت دارند، اما اینکه بگوییم اینها همان جریان سفیانی هستند درست نیست، چون سفیانی به شخص اول این حرکت اطلاق شده و به شخصی گفته می شود که مردمی را فریب می دهد. اما پشت این جریان فاسد و جنایتکار داعش، مفتیانی از سلفی های پلید هستند و آن جنایتکاری هم که در راس است خود را از نسل امام حسین می داند و مدعی ابوبکر حسینی البغدادی است. خروج سفیانی در روایات ما از مسائل متواتر و قطعی است که که از نسل نحس بنی امیه یک فردی خروج می کند، فساد وتباهی را به بار می آورد و ۹ماه هم با جنایت حکومت می کند و بعد توسط امام زمان از میان خواهد رفت. ما روایاتی داریم که با این مسائل تطبیق می کند. حتی در روایات آمده است آشفتگی های سخت وجنایاتی در موصل صورت می گیرد و خشونت ها و کشتارهای فراوانی که در حمص و حلب و دمشق برپا می شود. امام صادق (ع) با ذکر یکی از نشانه های ظهور حضرت می فرمایند: «وای بر عرب و بلایی که دامن گیر آنها می شود و اهل عراق چنان هراسی آنها را فرا می گیرد که آرام و آسایش را از دست خواهند داد.» در قضیه خروج سفیانی شخص مطرح است اما امروز این جنایاتی که صورت می گیرد شخص محور نیست وجریان است. چه بسا ممکن است این جریان منجر به بروز یک شخص خاص و محوری شود که همان سفیانی باشد امااین موضوع قابل پیش بینی نیست . |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۲۸ مهر ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: بيداري انديشه | ||
|
زندگی به سبک آخرالزمان - قسمت ۱: فلسفه سبک زندگی . زندگی به سبک آخرالزمان۲ زندگی به سبک آخرالزمان ۳ زندگی به سبک آخرالزمان ۴ زندگی به سبک آخرالزمان - قسمت ۵: مصرفگرایی مستند زندگی به سبک آخرالزمان ۶ مستند زندگی به سبک آخرالزمان قسمت ۷ مستند زندگی به سبک آخرالزمان قسمت هشتم . مستند زندگی به سبک آخرالزمان ۹ مستند زندگی به سبک آخرالزمان قسمت آخر این مستند هم چون حجش زیاد بود تقسیم بندی کردن. شدیدا پیشنهاد میکنم ببینید که بسیار جالبه. |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۵ آبان ۱۳۹۳
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |