در حال دیدن این عنوان: |
۲ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
نام کاربری: هدیه
پیام:
۳۸۴
عضویت از: ۱۱ خرداد ۱۳۸۸
از: بندر انزلی
طرفدار:
- مسی, پویول ,ژاوی ,اینیستا - پپ گواردیولا گروه:
- کاربران عضو |
دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
||
۱۸ آذر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
نام کاربری: amirpuyol
نام تیم: اینتر میلان
پیام:
۶,۰۶۸
عضویت از: ۱۸ شهریور ۱۳۸۸
از: اردبیل
طرفدار:
- مسی - آقای پویول - پرسپولیس - برزیل & آرژانتین - فرگوسن & رایکارد & پپ - علی دایی گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی |
از هزاران تن یکی اهل صفاستاز بسی مردم یکی اهل وفاست
|
||
۱۹ آذر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
|
میتونیم تو این تاپیک شعرهایی که دوستمون گفته بنویسیم؟
|
||
لطافت زیبای گل در زیر انگشت های تشریح می پژمرد!آه که عقل این ها را نمی فهمد!این حصار فکر تو اندازه ی من نیست
نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ... |
|||
۱۹ آذر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
|
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو میروی به ترکستان است |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۱۹ آذر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
نام کاربری: amirpuyol
نام تیم: اینتر میلان
پیام:
۶,۰۶۸
عضویت از: ۱۸ شهریور ۱۳۸۸
از: اردبیل
طرفدار:
- مسی - آقای پویول - پرسپولیس - برزیل & آرژانتین - فرگوسن & رایکارد & پپ - علی دایی گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی |
تا کی در آرزوی تو شب را سحر کنم وز آن حال مرغ سحر را خبر کنم در پای هر گلی که نشینم به یاد تو شور نوا چو بلبل شوریده سر کنم
|
||
۱۹ آذر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
|
من ای صبا ره رفتن به سوی دوست ندانم تو میروی به سلامت سلام ما برسان |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۲۶ آذر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
نام کاربری: amirpuyol
نام تیم: اینتر میلان
پیام:
۶,۰۶۸
عضویت از: ۱۸ شهریور ۱۳۸۸
از: اردبیل
طرفدار:
- مسی - آقای پویول - پرسپولیس - برزیل & آرژانتین - فرگوسن & رایکارد & پپ - علی دایی گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی |
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفتمتحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را
|
||
۲۶ آذر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
|
من که میمیرم.پس چرا با عشق و با ایمان نمیرم؟تا برای سرزمینم.میهنم.ایران بمیرم...
|
||
لطافت زیبای گل در زیر انگشت های تشریح می پژمرد!آه که عقل این ها را نمی فهمد!این حصار فکر تو اندازه ی من نیست
نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ... |
|||
۶ دی ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
|
ای دل نگفتمت که مریز آبروی خویش پیش رخی که که برود آبروی آب |
||
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام میان دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است |
|||
۱۰ دی ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره | ||
|
شیخی به زن فاحشه گفتا مستی هر شب به دام دگری بستی زن گفت:که شیخا.هر آنچه گویی هستم لیک خود تو آنچه مینمایی هستی؟ |
||
لطافت زیبای گل در زیر انگشت های تشریح می پژمرد!آه که عقل این ها را نمی فهمد!این حصار فکر تو اندازه ی من نیست
نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ... |
|||
۱۰ دی ۱۳۸۸
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |