به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۱ کاربر مهمان
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
     
پاسخ به: کتاب و کتاب خوانی
مهمان_
نقل قول
Battailous Boy نوشته:

کاملا بستگی به نیاز و خواسته ی نویسنده داره !
دانای کل می تونه خیلی چیزا رو روشن کنه و همینطور پنهان !
اول شخص یه جذابیت خاصی داره و البته نویسنده باید به یه چیز دقت ویژه ای بکنه اونم اینه که شخصی که داره داستان از دید اون پیش میره علم غیب نداره !! یعنی اگه نویسنده هستی باید خودتو بزاری جای اون شخصیت بعد بنویسی و چیزیایو ننویسی که معلوم نیست شخصیت از کجا فهمیده !


به نکته ی خوبی اشاره کردی ،دقیقا مشکل منم همینه که اول شخص باعث جذاب شدن میشه اما نمیتونه از همه جای داستان بگه و فقط میشه از دید اون داستانو نوشت. اما راوی نمیتونه به اندازه ی اول شخص هم حسی ایجاد کنه البته بنظر من، ولی خب راحت و واضح میشه نوشت. حالا یا باید قید جذابیت رو زد یا محدود کرد داستانو . البته راوی هم می تونه جذاب بنویسه ولی خب اون احساس شخصیت اصلی رو نداره
بازم ممنون

راستی یه موضوع دیگه که فکرکنم بد نباشه بگم: بعضی داستانا از زبان راوی نوشته میشه ولی راوی به همه جا سرک نمیکشه که هیچ بلکه فقط حول محور شخصیت اصلی می نویسه. بنظر من تو اون شرایط اگه از زبون همون اول شخص باشه بهتره ، نه؟




۱۱ مرداد ۱۳۸۸
پاسخ به: کتاب و کتاب خوانی
نام کاربری: HO3INR
نام تیم: والنسیا
پیام: ۴,۳۹۱
عضویت از: ۱۱ بهمن ۱۳۸۷
از: Winterfell
طرفدار:
- Carles Puyol
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
خب شاید توی یه کتاب نویسنده قصدش این نباشه که در مورد شخصیت اصلی پنهان کاری کنه اتفاقا بر عکس لازم باشه که شخصیت اول داستان واضح و روشن باشه که بازم بنظر من راوی می تونه در مورد همه ی شخصیت ها توضیح بده

من بیشتر داستانایی رو دوست دارم که تا لحظه آخر چیز ناگفته ای از شخصیت اصلی تو چنته داشته باشن!






نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۱۲ مرداد ۱۳۸۸
پاسخ به: کتاب و کتاب خوانی
نام کاربری: Inner_Fighter
نام تیم: منچستر یونایتد
پیام: ۴,۳۸۱
عضویت از: ۲۹ تیر ۱۳۸۶
طرفدار:
- مسی، ژاوی، پویول
- رونالدینیو
- هلند، اسپانیا
- گواردیولا
گروه:
- کاربران عضو
- مدیران گالری
افتخارات
نقل قول
Bentana نوشته:

نقل قول
Battailous Boy نوشته:

کاملا بستگی به نیاز و خواسته ی نویسنده داره !
دانای کل می تونه خیلی چیزا رو روشن کنه و همینطور پنهان !
اول شخص یه جذابیت خاصی داره و البته نویسنده باید به یه چیز دقت ویژه ای بکنه اونم اینه که شخصی که داره داستان از دید اون پیش میره علم غیب نداره !! یعنی اگه نویسنده هستی باید خودتو بزاری جای اون شخصیت بعد بنویسی و چیزیایو ننویسی که معلوم نیست شخصیت از کجا فهمیده !


به نکته ی خوبی اشاره کردی ،دقیقا مشکل منم همینه که اول شخص باعث جذاب شدن میشه اما نمیتونه از همه جای داستان بگه و فقط میشه از دید اون داستانو نوشت. اما راوی نمیتونه به اندازه ی اول شخص هم حسی ایجاد کنه البته بنظر من، ولی خب راحت و واضح میشه نوشت. حالا یا باید قید جذابیت رو زد یا محدود کرد داستانو . البته راوی هم می تونه جذاب بنویسه ولی خب اون احساس شخصیت اصلی رو نداره
بازم ممنون

راستی یه موضوع دیگه که فکرکنم بد نباشه بگم: بعضی داستانا از زبان راوی نوشته میشه ولی راوی به همه جا سرک نمیکشه که هیچ بلکه فقط حول محور شخصیت اصلی می نویسه. بنظر من تو اون شرایط اگه از زبون همون اول شخص باشه بهتره ، نه؟

100 %




.The main obstacles are within you
.The key is within you



MCKS
۱۲ مرداد ۱۳۸۸
پاسخ به: کتاب و کتاب خوانی
نام کاربری: HO3INR
نام تیم: والنسیا
پیام: ۴,۳۹۱
عضویت از: ۱۱ بهمن ۱۳۸۷
از: Winterfell
طرفدار:
- Carles Puyol
گروه:
- کاربران عضو
این تاپیکو نبش قبر می کنم. خیلی وقته که خاک می خوره!
کسی کتاب سیلماریون از تالکین رو داره که بذاره. فارسی باشه بهتره.






نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۹ شهریور ۱۳۸۸
پاسخ به: کتاب و کتاب خوانی
مهمان_
نقل قول
پاسخ به: کتاب و کتاب خوانی #154 نام کاربری: HO3INR عضو شده از: ۱۵:۵۰:۱۲ جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۸۷ از Tehran - Paradise City گروه: کاربران عضو پیام: 490 این تاپیکو نبش قبر می کنم. خیلی وقته که خاک می خوره! کسی کتاب سیلماریون از تالکین رو داره که بذاره. فارسی باشه بهتره.

فرهنگ همیشه مظلوم بوده




۹ شهریور ۱۳۸۸
پاسخ به: کتاب و کتاب خوانی
مهمان_
سینمای ما - صوفیا نصرالهی: نوشتن این یادداشت را دو ماه پیش شروع کردم. یعنی وقتی رمان «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» را تمام کرده بودم. اما انقدر دور و برمان حوادث مختلف با سرعت زیاد افاق می افتند که نتوانستم تمامش کنم تا الان!
راستش این روزها در حال و هوایی هستم که حوصله هیچ شکوه و شکایت و بدبینی و گله گزاری را ندارم. یعنی فکر می کنم انقدر همه مان درگیر مشکلات و گرفتاری ها هستیم و انقدر دوروبرمان و در کوچه و خیابان همه بداخلاق و عبوس ناامید شده اند که ذکر مصیبت فقط حال همه را بدتر می کند. برعکس باید همه اش دنبال چیزهایی باشیم که حال و هوایمان را عوض کند. چیزهایی که خوشحال تر و بهتر و سالم ترمان کند. انقدر زشتی های اطراف خودشان را تحمیل می کنند که باید سعی کنیم هر طور شده از گوشه و کنار زیبایی را که جایی مخفی شده بیرون بکشیم.
در چنین حال و هوایی رمان استاد مهرجویی را که از نمایشگاه کتاب خریده بودم، خواندم. داستان مشکلات و درگیری های یک جوان بیست و چند ساله با خودش و اطرافیانش. راستش چند صفحه اول را که خواندم اصلا انتظاری که از رمان استاد در ذهنم داشتم، برآورده نشده بود. به نظرم خط اصلی قصه خیلی تکراری بود و ویژگی خاصی هم به آن اضافه نشده بود تا از داستان های دیگر متمایزش کند به جز البته ذهنیت فلسفی و تفکرات مهرجویی راجع به مشکلات تاریخی این سرزمین کهن که به هر حال نمی گذاشت به سادگی از کنار صفحاتی که خواندی بگذری. اما هرچه جلوتر رفتم، جادوی مهرجویی بیشتر خودش را نشان داد. جزییات ناب بیرون زدند و کلیت قصه را تحت تاثیر قرار دادند. و اصلا کلیت چه اهمیتی دارد؟ قصه ها معمولا تکرار می شوند. قصه عشق، نفرت ، دوستی و خلاصه همه این ها در طول سال ها و حتی قرون تغییر نمی کنند. آن چه آن ها را از هم متمایز می کند همین جزییات است. و چه کسی به جز مهرجویی می توانست انقدر خوب درباره پیچیدگی های عاطفی و تقابل عشق با واقعیت های کثیف و ناراحت کننده اطرافمان بنویسد؟ هر چه جلوتر می رفتم بیشتر تحت تاثیر قرار می گرفتم. انگار دقیقا آینه ای جلوی من و هم سن و سال هایم گرفته بودند. هیچ کس نمی توانست به این خوبی یک جوان به ته خط رسیده را تصویر کند. از همه مهم تر این که مهرجویی اصلا این به ته خط رسیدن را به رویمان نمی آورد. انگار خودش هم با ما این طرف خط ایستاده. وقتی از درگیری ها و عقده های تاریخی مان حرف می زند نه حس تحقیر دارد و نه تنبیه. فقط یک ویژگی را توصیف می کند و چقدر هم خوب این کار را می کند. کتاب را که می خوانید شاخ در می آورید از این که یک نفر انقدر خوب می تواند گوشه ها و زوایای پنهانی وجود همه مان را ببیند و به خودمان هم نشان دهد. «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» قصه امروز همه ماست. عاشق می شویم. عاشقی کردن را درست بلد نیستیم. اشتباه می کنیم. کم می آوریم. زندگی زمین مان می زند. فریاد می کشیم و از زمین و زمان گله می کنیم. عشق مان را از دست می دهیم. ناامید و سرخورده و گیج و حیران می شویم. بعد هم....بعدش را دیگر هر کسی خودش رقم می زند. بعضی ها می میرند. بعضی ها می مانند. برخی قوی تر می شوند و برخی هم تا آخر عمر در همان سرگردانی شان می مانند. برای همین هم هست که مهرجویی از بعدش حرفی نزده. بعدش به تعداد آدم های روی زمین فرق دارد. اصلش همین حس ناب عاشقی در جوانی، اعتماد به نفسی که می دهد و بعد هم ترس و وحشت از رها شدن، از رفتن معشوق و از کمبودها و ناتوانی هاست. رمان مهرجویی از تلخ ترین کتاب هایی است که خوانده ام. بس که به واقعیت ما، به مدل دوست داشتن و عاشق شدن و رها کردن مان نزدیک است. باورتان می شود که یک جاهایی به خودم می لرزیدم؟! انگار خودم را می دیدم. من سلما بودم. سلیم بودم. و حتی پریسا. عاشق، فارغ و سرخورده. همه این حس ها را تجربه کرده ایم. و پایان کتاب شاهکار است. داوری در کار نیست. جوابی و خبری و عاقبتی نیست. فقط یک سوال است:«چرا؟» تا به حال کلمه ای از این «چرا» کوبنده تر دیده بودید؟ یک اعتراض خاموش در خودش دارد. یک سرگشتگی و بی جوابی. همان چیزی که بعد از هر رابطه ای، عشقی و حادثه ای برایمان به جا می ماند. وقتی کتاب با یک چرای ساده تمام شد، مطمئن شدم که شاهکاری را خوانده ام که حالا حالاها نمی توانم درباره اش قضاوت کنم. باید بارها و بارها بخوانمش تا بتوانم همه چیزهایی را که در دل این رمان پنهان شده بوده، بیرون بکشم. تا آن موقع فعلا بهترین و تلخ ترین پایان بندی یک رمان ایرانی که تا به حال خواندم را تقدیمتان می کنم:«....چگونه به خاطر همه این عیب های بزرگ و کوچک که می توانست نباشد، به خاطر همه این ها می باید این طور به ته دره سقوط کند و در آن دم که به پایین سقوط می کند و لابد در آن لحظه که دارد سقوط می کند بزرگترین و طولانی ترین عذاب عمر خود را بچشد و به خاطر هیچ و پوچ، مرگ را ، مرگی عبث و بی معنا و نامجاز را لبیک گوید. چرا؟»
اما این قصه فعلا این جا تمام نمی شود. راهنمایی می رفتم که برای اولین بار کتابی از غلامحسین ساعدی را خواندم. اسمش را که می دانستم. چند بار از کتابخانه مان عزاداران بیل را برداشته بودم و باز کرده بودم ولی راستش آن موقع عزاداران بیل مرا با خودش نمی برد. و من دنبال کتاب هایی بودم که بی واسطه به دنیایشان راه پیدا کنم. خلاصه «تاتار خندان» را که خواندم با همین یک کتاب عاشق غلامحسین ساعدی و قلمش شدم. از ان موقع تا به حال حداقل دو سالی یک بار «تاتار خندان»را می خوانم و هنوز هم برایم کهنه و خسته کننده نشده است. ماجرای رمان مهرجویی پرتابم کرد به دنیای رمان ساعدی. «تاتار خندان»داستان جوانی بود که عشقش رهایش کرده بود و بعد از یک مدت گیج خوردن و سردرگمی و به ته خط رسیدن، جل و پلاسش را جمع می کند و می رود یک گوشه دور افتاده که تنها به درددلش برسد و تازه آن جا زندگی را می بیند، مردم را لمس می کند و خودش را دوباره پیدا می کند. رمان ساعدی البته از نظر ادبی و قدرت نثر یک سر و گردن از رمان مهرجویی بالاتر است. جمله ها ساده و روان و کوتاه تاثیر خودشان را می گذارند. شخصیت ها راحت اما محکم معرفی می شوند. توصیفاتش بی نظیر است. من که منتقد ادبی نیستم ولی خیلی ساده درک می کنم که در رمان ساده ساعدی، در دیالوگ ها و در جملاتش قدرتی وجود دارد که آدم را مجذوب می کند. اما چیزی که می خواهم درباره مقایسه این دو رمان بگویم ربطی به این حرف ها ندارد. قضیه این است که ساعدی و مهرجویی هر دو جوانی را با همه روحیات و بالا و پایین های زندگی اش توصیف می کنند. جوانی که می تواند تصویر شفافی از خود ما باشد. اما مهرجویی با یک «چرا» رهایش می کند و ساعدی با یک امید نجاتش می دهد. سلیم رمان مهرجویی که من شناخته ام اگر همان راه دکتر کتاب ساعدی را در پیش بگیرد، مطمئنا از سردرگمی خلاص می شود اما موضوع این جاست که امروز، در زمانه سلیم، ما واقعا به فکر نجات خودمان هستیم؟یا اصلا امیدی به درآمدن از برزخمان هست؟حاضریم مثل دکتر تاتار خندان انقدر صریح با خودمان رو به رو بشویم؟حاضریم به لذت های زندگی که سرزده و یکباره خودشان را به ما نشان می دهند خوشامد بگوییم؟یا اصلا ترجیح می دهیم که مثل سلیم در برزخمان بمانیم؟که خودمان را زجر بدهیم؟
و یک نکته جالب دیگر. ساعدی سال 53 این رمان را در زندان اوین نوشت و مهرجویی 25 سال بعد وقتی که فیلمش اجازه نمایش پیدا نکرده بود. هر دو هنرمند در حبس خودشان اثری خلق کردند که حسی از رهایی در خودش داشت. ساعدی در گوشه زندان روشن تر نگاه کرد و مهرجویی در کنج خانه تلخ تر. من هم که حاصل زمانه مهرجویی هستم اما دل به روشنایی رمان ساعدی دادم.
پی نوشت: باورتان می شود که بعد از این همه نوشتن الان یادم آمد که مهرجویی و ساعدی چه پیوند دیرینی با هم دارند؟! که چه طور اسمشان با فیلم«گاو» به هم گره خورده؟!آدم های بزرگ دنیا زود همدیگر را پیدا می کنند و خوب هم حرف هم را می فهمند. ما هم این جا هستیم که دل به دلشان بدهیم.
پی نوشت 2: یک هدیه کوچک از «تاتار خندان». آن ها که اهلش هستند از همین قسمت متوجه می شوند که از چی حرف می زدم:
چه چیزی را می توانستم برای ان ها بگویم؟مطمئن بودم که غش غش به ریش من می خندند. مگر نه این که خود من هزاران بار به ریش آن هایی که گرفتاری های آن چنانی داشتند خندیده بودم؟آن وقت چه طور می توانستم صاف و پوست کنده به ایشان بگویم که چه مرگم است؟چه چیزی آشفته ام کرده است؟به خاطر کی و چی این چنین داغونم؟ولی این که تنها گرفتاری من نبود. یک چیز داشت مرا از درون خراب می کرد. و من باید فرار می کردم. می دانستم که نمی توانم آن همه گره را باز کنم، باید اتفاقی می افتاد، من از خودم فاصله می گرفتم، در آزادی ممکن نبود، باید دست و بال خودم را می بستم، راه برگشتی برای خود نمی گذاشتم و درست لحظه ای هم که این کار را کردم، پشیمانی به سراغم آمد، احساس کردم که چند روز بیشتر وقت زندگی ندارم...




۹ شهریور ۱۳۸۸
پاسخ به: کتاب و کتاب خوانی
نام کاربری: winchenzo
پیام: ۴۷۲
عضویت از: ۲۱ مهر ۱۳۸۶
از: تهران
طرفدار:
- ويكتور والدس
- زامورا
- -------
- اسپانيا
- --------
- فرانك رايكارد
- --------
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
Blue Sky نوشته:

این تاپیکو نبش قبر می کنم. خیلی وقته که خاک می خوره!
کسی کتاب سیلماریون از تالکین رو داره که بذاره. فارسی باشه بهتره.


انگليسي



فارسي




۹ شهریور ۱۳۸۸
پاسخ به: کتاب و کتاب خوانی
نام کاربری: HO3INR
نام تیم: والنسیا
پیام: ۴,۳۹۱
عضویت از: ۱۱ بهمن ۱۳۸۷
از: Winterfell
طرفدار:
- Carles Puyol
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
winchenzo نوشته:

نقل قول
Blue Sky نوشته:

این تاپیکو نبش قبر می کنم. خیلی وقته که خاک می خوره!
کسی کتاب سیلماریون از تالکین رو داره که بذاره. فارسی باشه بهتره.


انگليسي



فارسي

نمی دونم چطوری ماچت کنم!
کل تهرانو گشتم ولی کتابش نیست.
اگه زحمتی نیست فارسیشو با 4Shared بذار. من با اون سایته اصولا مشکل دارم.






نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۱۰ شهریور ۱۳۸۸
پاسخ به: کتاب و کتاب خوانی
نام کاربری: winchenzo
پیام: ۴۷۲
عضویت از: ۲۱ مهر ۱۳۸۶
از: تهران
طرفدار:
- ويكتور والدس
- زامورا
- -------
- اسپانيا
- --------
- فرانك رايكارد
- --------
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
Blue Sky نوشته:


اگه زحمتی نیست فارسیشو با 4Shared بذار. من با اون سایته اصولا مشکل دارم.


لينك فارسي سيلماريون در 4shared

-------------------------------------------
اتفاقا اين كتابيه كه من ده بار تو كتاب فروشي ها ي اين ور و اون ور ديدم




۱۰ شهریور ۱۳۸۸
پاسخ به: کتاب و کتاب خوانی
نام کاربری: HO3INR
نام تیم: والنسیا
پیام: ۴,۳۹۱
عضویت از: ۱۱ بهمن ۱۳۸۷
از: Winterfell
طرفدار:
- Carles Puyol
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
winchenzo نوشته:

نقل قول
Blue Sky نوشته:


اگه زحمتی نیست فارسیشو با 4Shared بذار. من با اون سایته اصولا مشکل دارم.


لينك فارسي سيلماريون در 4shared

-------------------------------------------
اتفاقا اين كتابيه كه من ده بار تو كتاب فروشي ها ي اين ور و اون ور ديدم

خیلی متشکرم. تو این چیزا رو از کجا میاری؟ هر کی هر چی می خواد سریع می رسونی!
دمت رسما گرم






نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۱۱ شهریور ۱۳۸۸
     
برو به صفحه
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۳۲
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۲۹۵
پیام‌های جدید
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۴ پاسخ
۵۴۶,۸۶۴ بازدید
۳ روز قبل
یا لثارات الحسن
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۱ پاسخ
۱۱,۶۲۴,۱۴۱ بازدید
۳ روز قبل
یا لثارات الحسن
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۱۹۸ پاسخ
۸,۳۶۲,۲۹۱ بازدید
۳ روز قبل
یا لثارات الحسن
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۵,۶۴۵ بازدید
۲۵ روز قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۰۳,۳۵۸ بازدید
۲۵ روز قبل
رویا
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۸ پاسخ
۴۳۶,۳۳۹ بازدید
۲ ماه قبل
jack jinhal
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۲ پاسخ
۱,۲۳۵,۶۳۵ بازدید
۶ ماه قبل
مهسا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۵,۷۴۶ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۲ پاسخ
۱,۹۴۸ بازدید
۱۰ ماه قبل
phaidyme
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۷,۰۴۸ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۲۲۶ کاربر آنلاین است. (۱۵۰ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۲۲۶

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!