در حال دیدن این عنوان: |
۳ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
سر گشته ای به ساحل دریا نزدیک یک صدف سنگی اوفتاده دید و گمان برد گوهر است ! گوهر نبود اگر چه ولی در نهاد او چیزی نهفته بودکه می گفت از سنگ بهتر است ! جان مایه ای به روشنی نور , عشق , شعر انگار دل بود ! می تپید ! اما چراغ آینه اش در غبار بود ! |
||
۲۷ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۳
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
شعر نو جزو مشاعره محسوب نمیشه. سوختی
|
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۲۷ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
مهمان_مهمان
|
البته اين اولين شعر نوي اين تاپيك نبوده ها! نتيجه ي عادلانه اين كه يا بايد در مورد همه ي موارد قبلي اعمال مشد، يا اين كه در اين مورد هم بايد نديده گرفته شه. درست مي گم؟ |
||
۲۸ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
حالا چي شعر نو ميشه يا نه؟
|
||
۲۸ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
حالا من از اول ميگم سوخت انگشت من از آتش و آب او به انگشت خود انگشتر،کرد دختر خویش به مکتب بسپرد نام من کودن و بی شعر ، کرد به سخن گفتن من خرده گرفت روز وشب در دل من نشتر کرد هرچه من خسته و کاهیده شدم او جفا و ستم افزون تر کرد پروين اعتصامي |
||
۲۸ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۳
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
نه دیگه شعر نو اصلا در اساس نامه مشاعره غیر مجازه در هوایت بی قرارم روز و شب سر ز کویت بر ندارم روز و شب جان روز و جان شب ای جان تو انتظارم، انتظارم روز و شب زان شبی که وعده دادی روز وصل روز و شب را می شمارم روز و شب ای مهار عاشقان در دست تو در میان این قطارم روز و شب می زنی تو زخمه و بر می رود تا به گردون زیر و زارم، روز و شب روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب حضرت مولانا |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۲۸ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
مهمان_مهمان
|
ببرد از من قرار و طاقت و هوش بت سنگين دل سيمين بناگوش... نگاري چابكي، شنگي كله دار نگيني مهوشي تركي قبا پوش چو پيراهن شوم آسوده خاطر گرش همچون قبا گيرم در آغوش اگر پوسيده گردد استخوانم نگردد مهرش از جانم فراموش دل و دينم، دل و دينم ببرده است بر و دوشش، بر و دوشش، برو دوش دواي تو، دواي توست حافظ لب نوشش، لب نوشش، لب نوش |
||
۲۸ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۳
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها ... |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۲۸ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
مهمان_مهمان
|
اين همه شهد و شكر كز سخنم مي ريزد احر صبري است كز آن شاخ نباتم دادند ... |
||
۲۸ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۳
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
دگر باره بشوریدم، بدان سانم به جان تو که هر بندی که بر بندی، بدرّانم به جان تو چو چرخم من، چو ماهم من، چو شمعم من ز تاب تو همه عقلم، همه عشقم، همه جانم به جان تو نشاط من ز کار تو، خمار من ز خار تو به هر سو رو بگردانی، بگردانم به جان تو غلط گفتم، غلط گفتن در این حالت عجب نبود که این دم جام را از می، نمی دانم به جان تو من آن دیوانه بندم که دیوان را همی بندم من دیوانه دیوان را سلیمانم به جان تو به غیر عشق هر صورت که آن سر بر زند از دل ز صحن دل همین ساعت، برون رانم به جان تو بیا ای او که رفتی تو، که چیزی کو رود آید نه تو آنی به جان من، نه من آنم به جان تو ایا منکر درون جان، مکن انکارها پنهان که سر سرنوشتت را فرو خوانم به جان تو ز عشق شمس تبریزی، ز بیداری و شب خیزی مثال ذره ای گردان، پریشانم به جان تو این یکی از غزل های فوق العاده س که خاص حضرت مولاناس قشنگ آدم احساس درونیش رو توی این کلمات حس می کنه |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۲۸ خرداد ۱۳۸۷
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |