به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۱ کاربر مهمان
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
     
پاسخ به: فرقان
نام کاربری: MM-Masoud
پیام: ۸,۲۷۵
عضویت از: ۲۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
- کاربران عضو
سـتـارگـان

فـاصـلـه سـتـارگان

«به فواصل ستارگان سوگند ياد می کنم ــ سوگندی که وقتی فواصل را دانستيد سوگند بسيار بسيار بزرگی خواهد بود ــ که اين قرآن قرآنِ پرباری است».

(اگر «لا» بر سر فعل اُقـسِمُ برای نفی باشد شايد به اين خاطر باشد کـه ستارگان در آن جائی که ما آنها را می بينيم نيستند بلکه بر اثر کج شدن مسير نور تحت تأثير نيروی جاذبه، ما آنها را در جای ديگری می بينيم. و هـمينطور به اين خاطر که برخی از ستارگانی که آنها را می بينيم فعلاً وجود ندارند بلکه هزاران و ميليونها سال پيش مرده اند و ما فقط نور آنـهـا را می بينيم. ولی «لا» ظاهـرا حرف تأکيد است).

نکات آيات: 1ــ فواصل ميان ستارگان سرسام آور است. 2ــ روزی انسان فواصل ستارگان را اندازه خواهد گرفت و آنها را خواهد دانست. 3ــ قرآن کتاب پرباری است.

1ــ فواصل ميان ستارگان سرسام آور است:

در زمان محمد انسان می دانسته که ستارگان خيلی از ما دور هستند. ولی اينکه فـاصله آنها بسيار بسيار زياد است (يعنی سرسام آور است) طبعاً کسی چيزی نمی دانسته است. (بسيار بسيار بزرگ بودن سوگند در آيه، بمعنی: بسيار بسيار دور بودن ستاره ها است).

ـــــ فاصله خورشـيد تا نزديکترين ستاره تقـريباً 4 سال و 4 ماه نوری است. يعنی نور که 300000 کيلو متر در ثانيه ميرود، 4 سال و4 ماه طول ميکشد تا به آن ستاره برسد.

ـــــ سيروس کـه يکـی از نزديکترين ستاره ها به خورشيد است 8،7 سال نوری دور است. نوری که ما از آن می بينيم تقريباً 9 سال پيش آن ستاره را ترک کرده است.

مواقع نجوم بمعنی فاصله ستاره ها نسبت به همدیگر نیز هست. چنانکه در تصویر میبینیم ما آنها را نزدیک بهم می بینیم، در حالیکه اینطور نیستند. بلکه فاصله های سرسام آوری از هم دارند.

2ــ روزی انسان فواصل ستارگان را اندازه خواهد گرفت و آنها را خواهد دانست:

فعلاً انسان فواصل ستارگان را اندازه گيری می کند و آنها را می داند.

3ــ قرآن کتاب پرباری است:

تا اينجا بخشی از پرباری آنرا ديديم و در ادامه بيشتر خواهيم ديد.

شليک شدن يا شليک کردن ستاره



« وآسمان نزديک (نزديکترين آسمان) را با ستارگان آراسته نموديم و همينطور آنها را شليکی به شيطانها قرار داديم».

نکات آيه:

1ـــ آسمانی که می بينيم آسمان نزديک به ما است:

در عـلـم نـجـوم زمان محمد سـتـارگـانی کـه بـا چـشـم ديـده می شدند نهايت مرز هستی بودند. در حاليکه قرآن ستارگانی که می بينيم را در آسمان نزديک به ما قرار می دهد. و اين به معنی است که هـسـتی خـيلی فـراتـر از آنچه کـه ما آنـرا با چشم می بينيم هست. و اين نيز چيزی است که امروزه در عصر تـلـسکـوپ درستی آن به اثبات رسيده است.

2ـــ ستارگان به شيطانها شليک می شوند:

در رابـطـه با شيطانهای مورد نظر آيه ما فعلاً چيزی نمی دانيم ولی در رابطه با اينکه آيـه می گويد: ستارگان شليک می شوند" درست است. انسان فعلاً با تلسکوپ عکسهائی از ستارگان گرفـته که: منفجر و شليک می شوند، يا در بخشی از آنها انفجاری رخ می دهد و توده های گاز و مواد مذاب ديگر از آنها شليک می شوند.

سال 1987 ستاره شناسان انفجار يک ستاره در يکی از کهکشانها را مشاهده کردند (تصوير). اين ستاره 170000سال پيش منفجر شده. تصويری که می بينيم نيز مربوط به وضعيت آن در چند سال پس از انفجار آن است.

سقوط ستاره در چاله



« سوگند به ستاره وقتيکه از بالا به گودال فرو می افتد (يا فرو می ريزد)».

«هَوی» فعل گذشته از مصدر هُوِیّ است. «هُویّ»: بمعنی: فرو افتادن يا فرو ريختن از بالای زمين يا از روی زمين به درون زمين است. يعنی افتادن به درون گودال و چاله و چاه و غيره. («خُرُور» بمعنی: فرو افتادن با سر يا پيشانی است ـ «حَطّ» بمعنی: فرود آمدن يا فرود آوردن يا فرو نهادن است (مانند فرود آمدن هواپيما و پرنده) ـ «هُبُوط» بمعنی: دچار اشکال و ايراد شدن و از بالا به زمين فرو افتادن يا سرنگون شدن است. برخی اشتباهاً از اين واژه برای فرود آمدن هواپيما استفاده می کنند. برای بيان فرود آمدن هواپيما ميايست از جمله از واژه حَطّ استفاده شود) ـ « سقوط» بمعنی: فرو افتادن چيز بدرد نخور يا چيزِ بحال خود رها و ول می شود است. مانند: سرنگون شدن يک رژيم بدرد نخور يا ميوه خراب شده ـ نزول بمعنی: پائين آمدن است ـ و اِنهيار بمعنی: فرو ريختن ناشی از پوکی است).

نکته آيه "فرو افتادن يا فرو ريختن ستاره در چاله" است:

وقـتی ستاره ای خيلی بزرگ باشد، (بيش از 100000 برابر زمين باشد) نيروی جاذبه و فـشار در ستاره نوترونی آنقـدر زياد می شود که نـوترونها تحت فـشـار خرد می شوند و ماده در هم می شود و به چاله تبديل می شوند. (نوترون ذره بدون بار الکتريکی است که جرم آن تقريباً مساوی پروتون است و در کليه هـسته های اتمی بجز هسته هيدروژن وجود دارد).

چاله ها چنان نيروی جاذبه قـوی دارند که حتی نور نـيـز نمی تواند آنهـا را ترک کند. به اين خاطر ديده نمی شوند و چاله سـياه ناميده شده اند، (آدم می تواند آنها را هنگامی که گاز مارپيچ (به شکل تصوير) به درون آنها سقوط می کند آنها را ببيند. چون گاز هنگامی که داغ می شود تشعشعات پردرخشش زيادی از خود ايجاد می کند). اين چاله ها ستارگان اطراف را به طرف خود می مکند یا می بلعند و در خود فـرو می برند. و به اين شکل به تعبير قـرآن ستاره در چاله سقوط می کند.

(علت اينکه قرآن «مکيده شدن یا بلعیده شدن ستاره توسـط چاله سـياه» را «فرو افتادن ستاره در گودال» تعبير کرده اين است که سمت فرو افتادن (يعنی سمت پائين) سمت کشش نيروی جاذبه است، و سمتی که ستاره توسط نيرویِ جاذبه چاله سياه کشيده می شود نيز همان سمت پائين می شود. به اين دليل «مکيده شدن ستاره» توسط چاله سياه را «فرو افتادن يا فرو ريختن ستاره در چاله» ناميده است).

مخفی های پاک کننده فضا

«سوگند یاد می کنم به آنکه در هم شکسته و پنهان می شود ـــ آنکه سطح را پاک میکند».

«خُنُوس» بمعنی: پنهان شدن (ناپديد شدن) ناشی از خواری يا شکست يا در هم شکستن يا احساس کوچکی در برابر کسی است. («اِختفاء» بمعنی: پنهان شدن بمعنی ناشناخته بودن جای چيزی است ـ «غَيب» بمعنی: پنهان شدن از دسترس ديدِ چشم ـ «غُرُوب» بمعنی: پنهان شدن از ديد در دوردست است ـ « تواری (توارا)» بمعنی: پنهان شدن ناشی از شرم نمودن است ـ و «اُفُول» بمعنی: آغاز به پنهان شدن نمودن است).

«کَنس»: بمعنی رُفتن و جارو نمودن است، و کُنَّس بمعنی چيزی است زياد می روبد و جارو می کند.



«خُنّس» چيزی است که درهم شکسته و پنهان می شود. و آنچه در هم شکسته و پنهان می شود و پيرامون خود را جارو میکند (می مکد) ستاره هائی هستند که در هم شکسته ميشوند و به سياه چاله تبديل می شوند و پيش از اين نيز به آنها پرداختيم. این چاله ها با بلعیدن یا مکیدن هر آنچه از نزدیکیهای آنها رد بشود (چنانکه در آيه مطرح شده) با جارو نمودن آنها، سطح فضا را پاک می کنند.

(در زبان علمی هم پاک کننده نامیده میشوند. Super giant vacuum cleanes )

ستارگان نیز تابع قانون هستند

«همینطور ستارگان نیز به فرمان او تابع قوانین هستند».

در زمان پيامبر کسی نمی دانست که ستارگان نیز تابع قوانین طبیعت هستند. ستارگان نیز مدار دارند، نیروی جاذبه دارند، متولد می شوند و می میرند. و این از علوم عصر ما است.

صدای تک تک ستاره

« سوگند به فضا و به آنچه تک تک می کند ـــ چه می دانی آنچه تک تک می کند چیست؟ ــــ آن ستاره پر درخشش است».

انسان به کمک رادیو تلسکوپ می تواند صدای منقطع: بیب.. بیب.. و تک.. تک.. بشوند که صدای امواج آمده از ستارگان هستند. صدای تک.. تک.. مربوط به ستاره های پر درخشش یا در مرحله پر درخشش است یعنی همان چیزی که قرآن گفته است.

در بخش قیامت نیز در رابطه با ستارگان مطلب هست




هیچ‌وقت به سرباز نمی‌گن «جمعه‌ها تعطیله نجنگ»
۳۰ خرداد ۱۳۹۰
پاسخ به: بحث و تبادل نظر در مورد مسائل روز دین
نام کاربری: W.T.F.F.E
پیام: ۲,۲۷۲
عضویت از: ۱۹ مرداد ۱۳۸۹
از: سمنان
طرفدار:
- مسی پویول ژاوی
- ریوالدو
- هیچکدوم
- اسپانیا
- هیچ کس
- پپ- فرگوسن
- در یه حدن همشون
گروه:
- کاربران عضو
اتفاقا عقل بزرگترین درک عالمو داره
هیچ چیز تو عالم نیست که از درکش خارج باشه اونچیزاییم که ادم نمیفهمه بخاطر کمی ظرفیتشه ادم اگه بخواد میفهمه
من خیلی مشکل داشتم چون اصرار داشتم بگم یچیزی تو کار خدا کمه
ولی واقعا اینجوری نیست
طرز بیان دلیل فرق داره
اینجا دلیل زیلد شنیدم خیلی ولی واقعا خیلی زیاد بدردم نخورد
بیشتر از بعضی حرفای اقا کمیل یه جرقه هایی تو ذهنم زد
بعد از اعتکاف یه کتابچه ی در حد 30 صفحه ای بهمون دادن که انگار خدا توش جواب همه ی پرسشامو نوشته بود
خیلی دقیقو منطقی و قابل قبول من
حالا میفهمم اگه ادم از ته دلش یچیزیو از خدا و اهل بیتش بخواد خود خدا بهش کمک میکنه
از خود حضرت ولی عصر کمک خواستم
تفکراتم عوض شده
جواب بیشتر مجهولاتمم فهمیدم
فقط باید از خودش بخوای




all world is your foot...when u has a nice god...

THANKS GOODNESS FOR EVERY THINGS THAT NOT PRESENT FOR ME
۳۰ خرداد ۱۳۹۰
پاسخ به: بحث و تبادل نظر در مورد مسائل روز دین
نام کاربری: 3H.R.M
پیام: ۱,۵۰۵
عضویت از: ۷ آبان ۱۳۸۹
طرفدار:
- xavi
- pep
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
اتفاقا عقل بزرگترین درک عالمو داره

مگه من گفتم نداره ؟
نقل قول
هیچ چیز تو عالم نیست که از درکش خارج باشه اونچیزاییم که ادم نمیفهمه بخاطر کمی ظرفیتشه ادم اگه بخواد میفهمه

بله میتونه بفهمه ولی نه کامله کامل ...
این نظر منه .
درسته
هرکس بسته به ظرفیتش میفهمه ولی ظرفیت هیچکس کامل نیست .
نقل قول
ولي ميتونيم اندازه نياز روحي و عقليمون ازش بهره ببريم و خودمونو سيراب كنيم!

اندازه نیازمون میتونیم !
نقل قول
جواب بیشتر مجهولاتمم فهمیدم فقط باید از خودش بخوای

خوشحالم که مجهولاتت رفع شد ...




۳۱ خرداد ۱۳۹۰
پاسخ به: فرقان
نام کاربری: MM-Masoud
پیام: ۸,۲۷۵
عضویت از: ۲۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
- کاربران عضو
مـنـظـومـه شـمـسـی

آفرينش منظومه شمسی

«آيا آفرينش شما مشکل تر است يا منظومه شمسی؟ جوانب آن را بهم آورده غلظت آنرا بالا برد و آنرا ساخت ـــ و شب و روز را برای آن درست کرد»! « زمين و سيارات را نوآوری نمود».

(واژه «سَـمْـک» به معنی: غـلظت و تراکم و کـلـفــتیِ بهـم برآمده است. يعنی جمع و جور و کلفـت و متراکم شده. و واژه «رَفع» در آيه نيز به معنی: "بالا بردن و افزايش دادن" است که از معانی آن است).



نکات آيات: 1ــ بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن.2ــ مرده بودن و دوباره پا گرفتن منظومه شمسی. 3ـــ درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی.

1ــ بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن:

مـنـظـومـه شمسی ما که حدوداً 5 ميليارد سال عمر دارد در ابـتدا ابر بوده که شامل دود و گاز و خاکستر و غبار و برخی عناصر بوده، و در فضای منظومه شمسی پراکنده بوده است. بعد بادی که ظاهراً مـوج ناشی از انـفـجار سـتـاره ای بـوده ابعاد و جوانب آن را بهم آورده و مـنـظـومـه شـمـسی بصورت يک ديسک در آمده بوده که بدور خود می چرخيده است. بعد در قـسـمـت مرکزی آن ابر که کلفـت تر بوده، نـيروی جاذبه مـواد بيشتری را جـذب نـمـوده و در آن ناحيه متراکم گرمای لازم برای ايجاد واکنشهای هسته ای فراهم گشته و خـورشـيـد شکـل گرفـتـه است. و در اطراف آن حـلـقـه هـای ديگری از گاز و غـيره به چرخش در آمده که رفـته رفـته به کره های بزرگتری تبديل شده اند که همان سيارات فعلی منظومه شمسی باشند. (در رابطه با پيدايش منظومه شمسی چندين نظريه وجود دارد و ما طبعاً آنکه با آيات قرآن می خواند را می گيريم).

در سوره انبياء آيه 56 می خوانيم: «رَبُّـکُـمْ رَبُّ السَّـمـواتِ وَ الْاَرْضِ الـَّـذی فـَطـَرهُـنَّ = آفريدگار شـما آفريدگار سيارات و زمين است که آنها را از درون (از مرکز) درست کرد»! « فـطـر» از جمله به معنی: "از درون و مرکزيت خود برآمدن، شکل گرفـتن، و درست شدن" است. هر کره ای نيز وقتی می خواهد درست بشود، در ابتدا در مرکز آن نيروی جاذبه آغاز به جذب مواد بدور خود می کند و رفته رفته بزرگ و بزرگ تر مـی شود و به اين شکـل کره شکل می گيرد.

2ــ مرده بودن و پا گرفتن منظومه شمسی:

کسانی که به خدا معتقد نبوده و نيستند از جمله می گفـته اند و می گويند که: وقـتی مـا می ميرويم ديگر زنده نمی شويم. خدا زنده نمودن موارد گوناگونی را در قرآن برای آنها مـثال زده است. در ايـنجا زنده نـمـودن مـنظـومه شمسی را مثال زده و گـفـته: آيا آفـرينش شما مشکـل تر است يا منظومه شمسی؟ اين به اين معنی است که مـنـظـومـه شمسی مرده بوده و دوباره به حيات و زندگی برگردانده شده است.

و در آيه 101 سوره انعام نيز گفته که خدا بديع زمين و سيارات است. بديع بمعنی: نوساز، نوآور، نوين پرداز و مواردی از اين قبيل است (هم خانواده واژه «ابداع» است). و اين موضوع از جنبه ضمنی و تلويحی به اين معنی است که زمين و سيارات پيش از اين چيزِ ديگری بوده اند و وضعيت فعلی آنها، شکل نوآوری شده آنست.

مـنـظـومـه شمسی در واقـع در اصـل جـرم و انرژی مربوط به لاشه يک ستاره بسيار بزرگ غول آسائی بوده که مرده و لاشه آن بصورت ابر در فضای مـنظومه شمسی پراکنده شده بوده است. و منظومه شمسی فعلی نوآوری آن است.

3ـــ درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی:

منظور از شب و روز درست کردن برای منظومه شمسی شب و روز درست کردن برای سيارات آنست. و شب و روز در سيارات ناشی از گردش آنها بدور خود و وضعيت محور آن نسبت به خورشيد است. وقتی محور سياره به موازات خورشيد قرار می گيرد با چرخش سياره بدور خود باعث ايجاد شب و روز می شود. ولی در صورتی که محور زمين يا هر سياره ديگری عمود بر خورشيد قرار می گرفت شب و روز ايجاد نمی شد هر چند سياره بدور خود نيز می چـرخيد. مثلاً اگر قطب شمال زمين رو به خورشيد می بود قطب شمال هميشه روز می بود و قطب جنوب هميشه شب، هر چند زمـيـن بدور خود نيز می چرخيد.

مطرح کردنِ "درسـت کـردن" شب و روز برای منظومه شمسی برای استدلال به حساب و کتاب داشتن و برنامه ريزی شده بودنِ ايجاد "شب و روز" در آنست. و اين چيزی است که با عـلـم نجوم عـصر محمد کـه در آن زمين مرکز عالم بود و خورشيد بـدور آن می چرخيد نمی خواند. چون در صورت گردش خورشيد بدور زمين ايجاد شب و روز امری طبيعی می نمود، ولی در صورت گردش زمين بدور خود و بدور خورشيد است که در صورت قرار نگرفـتن درست محور زمين و سيارات نسبت به خورشيد شب و روز در آنها ايجاد نخواهد شد.

فـاصـلـه گـرفـتـن سـيـارات و زمـيـن از هـمـديـگـر

«آيا کسانيکه بخدا ايمان ندارند نمی توانند ببينند کـه زمين و سيارات منظومه شمسی در آغاز "بهم چسبيده" بـودند بعد آنها را با نيرو از هم باز کرديم»؟

«خدا آنست که سيارات منظومه شمسی را با ستونهائی که آنها را نمی بينيد بلند کرد».

«و سيارات منظومه شمسی را بلند کرد و در آن ( در منظومه شمسی) تعادل ايجاد نمود».

نکات آيات: 1ـــ زمين و سيارات در ابتدا به هم متصل بوده اند، بعد از هم باز کرده شده و بلند کرده شده اند. 2ـــ ميان سيارات ستونهای نامرئی وجود دارد. 3ـــ ميان سيارات تعادل وجود داد.

1ـــ زمين و سيارات در ابتدا به هم متصل بوده اند و بعد از هم باز کرده شده و بلند کرده شده اند:

چنانکه پيش از اين آمد خورشيد و ساير سيارات منظومه شمسی در ابتدا در کـنـار هـم شکـل گرفته بوده اند و بعدها از هم فاصله گرفته اند. علت اينکه قرآن دور شدن آنها را "بلند کردنِ" آنها توصيف نموده اين است که بالای ما قـرار دارنـد و دور شـدن آنها نسبت به ما حالتِ "بلند شدن و بالا رفـتنِ آنها" دارد.

2ـــ ميان سيارات ستونهای نامرئی وجود دارد:

سيارات منظومه شمسی با نيروی جاذبه که انسان آنرا بصورت ستونهای از موج تصور می کند و به شکـل سـتـون آنـرا رسم می کند با هم نگـهـداشته شده اند.



3ـــ ميان سيارات تعادل وجود دارد:

عـلـتِ کشيده نشدن سيارات بطرف همديگر و يا هل ندادن همديگر وجود نيروی جذب و دفع متعادل ميان آنها است. مثلاً خورشيد زمين را بـطرف خود می کشد و زمين در حرکت خود دور خورشيد که رو به دور شدن از از خورشـيـد است خود را از خورشيد دفع می کند (که به آن نيروی گريز از مرکز گفته می شود). نيروی کشش خورشيد و دفع زمين به يک اندازه است، به اين خاطر نه خورشيد می تواند زمين را بطرف خود بکشد و نه زمين از مدار خود دور خورشيد خارج شده و به بيرون از منظومه شمسی برود. از آنجا که زمين در مداری شبه بيضی دور خورشيد می گردد هنگامی که به خورشيد نزديک می شود سرعت آن بيشتر می شود، در نتيجه نيروی دفع (نيروی گريز از مرکز) آن نيز بيشتر می شود که برابر می شود با نيروی جاذبه بيشتر شده خورشيد، و هنگاميکه از خورشيد دور می شود و نيروی جاذبه خورشيد کمتر می شود سرعت حرکت آن نيز کمتر می شود، و به اين شکل هميشه نيروی جذب و دفع (نيروی گريز از مرکز) برابر است. اين وضع در رابطه با همه اجرامی که در مرکز هستند و اجرامی که در مداری دور آنها می گردند صادق است، مانند زمين و ماه.

وجـود 11 سـيـاره



« يوسف به پدر خود گفت: پدرم! من يازده سياره ديدم و خورشيد و مـاه را ديدم که برای من سجده مي کرده اند».

نکـتـه آيـه: يوسف 11 سياره ديده است:

"خورشيد" و "ماه" که يوسف در خواب ديده پدر و مادر وی (کـه مادر وی در واقع خالـه وی بوده) می باشد. و 11 سياره 11 برادر وی می باشد، ولی ديدن 11 سياره الـزاماً به اين معنی است کـه يازده سياره برای ديده شدن می بايست وجود داشـته باشد.

در زمانی که يوسف اين خواب را ديـده (يعـنی 2000 سال پيش از ميلاد مسيح)، تا زمان محمد و همينطور تا پيش از اختراع تلسکوپ، انسان فـقـط سياراتی را که بچشم می ديد می شناخت. يعنی عـطارد، زهره، مريخ و مشتری.

هـفتمين سياره (اورانوس) در سال 1781 کشف شد ــــ نپتون (هشتمين سياره) در سال 1846 ـــ و پلوتون (نهمين سياره) در سال 1930. مجموع سيارات منظومه شمسی که فعلاً انسان آنها را می شناسد 9 تا است.

در سال 1992 انـسـان يـک سـياره يخی کوچکی را در خارج از حومه پلوتون کشف کرد. و از آن پس 15 سياره کوچک ديگر را در همان نواحی پيدا کرده، ولی فعلاً مشغـول بررسی آنهاست که آيا سياره هستند يا سيارک و يا چيز ديگری.

در سال 2003 سياره ديگری کشف شد که بعدها بعنوان دهمين سياره شناخته شد. جرم آن حداقل به اندازه پلوتون است و فاصله آن از خورشید بیش از دو برابر فاصله پلوتون از خورشید است.

« خدا سیارات و زمین را نگه می دارد که فرونپاشند، اگر فروبپاشند کس دیگری غیر خدا نیست که بخواهد آنها را بگیرد. خدا خیلی بردبار است و مسائل را برای تعیین تکلیف شدن به آینده موکول می کند».

هـمانطور که آیـه مطرح کـرده زمـیـن و سیارات در واقع در مدار خود نگه داشـته شده اند که فـرو نمی پاشند. چیزیکه آنها را نگه داشته نیروی جاذبه و دافعه (گريز از مرکز) میان آنها و خورشید است. و اینکه آیه می گوید خدا آنها را نگه داشته جنبه مجازی دارد. به این معنی که قانون جاذبه و دافعه (گريز از مرکز) از طرف خدا وضع شده است.

(هیچیک از علومی که ما در این کتاب از آن صحبت می کنیم در زمان محمد وجود نداشته است. و منظور از موکول نمودن مسائل به آینده برای تعیین تکلیف شدن" اینست که خدا به هر کسی و هر مردمی فرصت یک زندگی می دهد، و مجموع اعمال آنها را در نهایت حسابرسی می کند، و به خاطر ستمگری کسی یا کسانی یا حاکمیتی نظام هستی را به هم نمی ریزد و همه چیز را نابود کند).




هیچ‌وقت به سرباز نمی‌گن «جمعه‌ها تعطیله نجنگ»
۳۱ خرداد ۱۳۹۰
پاسخ به: فرقان
نام کاربری: MM-Masoud
پیام: ۸,۲۷۵
عضویت از: ۲۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
- کاربران عضو
خـورشـيـد

« سوگند به خورشید و پرتو آن ــ و به ماه وقتیکه آنرا بازتاب می دهد ــ و به روز وقتیکه آنرا متجلی می کند ــ و به شب وقتیکه آنرا می پوشاند»

نکته آیات: روز پرتو خورشید را متجلی می کند و شب آنرا می پوشاند:

تصویری که می بینیم تصویر کره زمین است که از فضا گرفته شده است. چنانکه می بینیم فضا در اصل سیاه و تاریک است، هر چند نور و پرتو خورشید در فضا وجود دارد اما متجلی نیست، ولی آن بخشی از زمین که روبروی خورشید قرار دارد و روز نامیده می شود آن را متجلی می کند. که ارتفاع آن حدوداً 100 کیلومتر از جـو است. و با چرخش زمین و رفتن روز بجای شب، شب آن بخش متجلی پرتو خورشید را می پوشاند.

حرکت خورشيد

«و خورشيد در قرارگاه خود در حرکت است»!

نکـتـه آيـه: خورشيد در قرار گاه خود در حرکت است:

واژه « مُـسـتـقـر» به معنی: جای ثابت و مشخصی است که شئ يا فـرد در آن است ضمن اينکه به اينطرف و آنطرف نيز رفت و آمد می کند. خورشيد همانطور که آيه توصيف می کند در «مستقـر» خود در حرکت است.

«مستقـر» آن مـرکـز مـنـظـومـه شمسی است که جای ثابت و مشخص آن است. و حرکت آن از جمله حرکت آن بدور خود است که هر 27 تا 28 روز يک دور است و حرکت ديگر آن حرکت در مداری در کهکشان راه شیری اسـت که با سرعـت 900000 کـيلومـتر در ساعت در آن در حرکت است و 225 يا 250 ميليون سال طول می دهد تا آن را طی کند و کل منظومه شمسی را نيز با خود دارد. بنابر محاسباتی که فعلاً وجود دارد خورشيد تا کنون 18 دور در مدار خود دور زده است.

(بنابر عـلم نجوم عصر پيامبر: زمين مرکز جهان بود و خورشيد و سيارات بدور آن می چرخيدند. اين تئوری تا سال 1543 بقوت خود باقی بود. ولی قـرآن خورشيد را در «مستقـر» خود (که مرکز منظومه شمسی باشد) در حرکت بيان کرده است).

نوع کار خورشيد وشراره های آن

« و چراغ (خورشيد) روشنگری با شراره های بزرگ قرار داديم».

نکات آيـه:

1ــ خورشيد بمثابه چراغ می ماند:

تشبيه خـورشـيـد بـه چـراغ بـه ايـن مـعنی است که خورشيد سوختی را می سـوزانـد و نـور و گرما میدهـد. خـورشـيـد از عنصر هـيدروژن و هـليوم تشکـيـل شده. به دلـيل دمای بسـيار زياد درون آن، پيوسته بخشی از هـيدروژن می سوزد و به هـلـيـوم تبديل می شود و مقادير زيادی نيز انرژی مانند گرما و نور و تشعشعات آزاد می کند. و به اين ترتيب بمثابه چراغ می ماند.

2ـــ خورشيد پيوسته شراره دارد:

سـطح خـورشـيـد نـيـز هـمـانگـونه کـه قـرآن آن را توصيف نموده، از جمله به شکلی که در تصوير می بينيم شراره های بزرگ دارد.

(در رابطه با سرنوشت خورشيد در مبحث قـيامت صحبت شده است).

دور بردنِ گرما

« آيا نمی بينی خدا چگونه (تا کجا) گرما را کشيد و دور برد؟ و اگر می خواست آنرا يکنواخت می کرد. افزون بر آن، خورشيد را نيز دليلی برای آن قرار داديم ـــ سپس آنرا در چنگ خود به طرف خود کشيديم کشيدنی نامحسوس».

ظِـلّ اسم است بمعنی: چيز يکنواخت، يکسان، يکسانی و يکنواختی. در معنی دوم خود از جمله به "سايه" اطلاق شده (به اعتبار: "يکنواختی حرکت آن و يا يکنواختی و يکسانی آن با صاحب خود") ـــ و بعد به "گرما" اطلاق شده، (که اشاره ضمنی و تلويحی بوده به: رفتن به "سايه"). در آيه به بمعنی "گرما" بکار گرفته شده است. و گرما در آيه مجاز است. يعنی منظور از دور بردن گرما "دور بردن زمين" است. (در مقدمه در رابطه با مجاز صحبت شده).

حرف « ثـُمّ » پيش از فعلِ «جَعَـلـنـا» برای بيان رده و رتبه است. که چيزی را بالاتر يا افزون بر چيزی قرار می دهد.

«قبض» بمعنی: در چنگ داشتن و در چنگ خود گرفتن است. و اين به اين معنی است که زمين در چنگ خورشيد است. (که ما آنرا نيروی جاذبه خورشيد می ناميم).

نکات آيه:

1ــ گرما دور برده شده است و متغير قرار داده شده. 2ـــ علاوه بر دور بردن گرما خورشيد نيز دليلی (سببی) برای عدم يکسانی گرما قرار داده شده. 3ـــ گرما (زمين) در چنگ خورشيد است و بطور نامحسوسی بطرف آن کشيده می شود.

1ــ گرما دور برده شده است و متغير قرار داده شده:

زمين در آغاز پيدايش و شکل گيری خود در نزديکی خورشيد بوده است. بعد دور برده شده و مداری تقريباً بيضی شکل برای آن در نظر گرفته شده تا به خورشيد دور و نزديک بشود و گرمای زمين متغير باشد.

منظور از "چگونه" دور بردن گرما در آيه نيز "تا کجا بردنِ آن" است. که منظور اين است که زمين حساب شده از خورشيد فاصله داده شده است. يعنی اگر مثلاً دورتر برده می شد آبهای کمتری از سطح زمين تبخير می شد و يا اگر نزديکتر از آنچه هست قرار داده می شد آبهای بيشتری تبخير می شد، و وضعيت آب و هوائی زمين به گونه فعلی خود که بهترين وضع است نمی بود.



2ـــ علاوه بر دور بردن گرما، خورشيد نيز دليلی (سببی) برای عدم يکسانی گرما قرار داده شده:

نقاط سياهی که روی خورشيد می بينيم مناطقی هستند که سردتر از بقيه سطح خورشيد هستند. از آنجا که خورشيد به دور خود می چرخد (تقريباً هر 4 هفته يک دور به دور خود می چرخد)، گاهی آن نواحی از خورشيد روبروی زمين قرار می گيرند و گاهی نيز نيستند. وقتی روبروی زمين هستند گرمای کمتری به طرف زمين می آيد. و به اين شکل خود خورشيد نيز در عدم يکنواختی گرما نقش دارد.

3ـــ گرما (زمين) در چنگ خورشيد است و بطور نامحسوسی بطرف آن کشيده می شود:

گرما (که پيش از اين گفتيم منظور از آن زمين است) در چنگ خورشيد است (که ما آنرا نيروی جاذبه خورشيد می ناميم). و خورشيد زمين را به طوريکه برای ما نامحسوس است بطرف خود می کشد، و ما به خورشيد نزديک تر می شويم و هوا گرمتر می شود، که همان فصل تابستان است.

مـاه

خورشيد و ماه در تناسب می باشند

« خورشيد و ماه در تناسب هستند».

چه تناسبی ميان ماه و خورشيد وجود دارد؟

قطر خورشيد 1400000 کيلومتر است قطر ماه 3500 کيلومتر. فاصله خورشيد تا زمين 150000000 کيلومتر است. و يکی از فاصله های متوسط ماه تا زمين 375000 کيلومتر است.

تناسبی که مـيان آنها وجـود دارد اين است که: قطر خورشيد 400 بار از قطر ماه بزرگ تر است و 400 بار نيز از ماه دورتر است! به اين خاطر تقـريباً به يک اندازه به نظر می آيند و در خسوف کامل تقـريباً بر هم منطبق می شوند.

نور خورشيد نور اصلی و نور ماه نور بازتابی است

«اوست که خورشيد را نور اصلی و ماه را نور بازتابی قرار داد».

«ضياء و ضوء» درخشش و تابشی است که از خود شئ ساطع می شود، مانند تابش و درخشش چراغ و شمع. و «نور» روشـنـائی و تابـشی است که از خـود شئ ساطع نمی شود بلکه بازتاب تابش ضياء است. و اينکه آيه می گويد: خـورشـيـد «ضياء» است و ماه «نور»، به اين معنی است که تابش خورشيد از خود آن است ولی تابـش ماه از خـود آن نيست بـلـکه بازتاب تابش خورشيد است. (اين موضوع در سوره نوح و به نقـل از حضرت نوح آمـده. يعـنی وی چند هـزار سال پـيش از ميلاد حضرت مسيح به مـردم گـفـتـه بـوده که: تـابـش خـورشيد از خود آن و تابش ماه بازتاب تابش خورشيد است. ولی مردم طـبـق معـمـول بوی می خنديده اند).



ماه شکافته شده بوده

« روز رستاخيز نزديک شد و ماه شکافته شد».

در بررسی هـائی کـه در سال 1970 از ماه شـد شکـافی به طول 160 کـيلـومتر در ماه مـشـاهـده شـد. همينطور اثر جوش خوردگی نيز در سلسله کوههای ماه، و ادامه آن در اعماق ماه ديده شده است. برخی از محققين معتقدند که ماه شکافته شده بوده و دوباره جوش خورده بوده است.

خـورشـيـدهـا و مـاهـهـا

« نه به خورشيد و نه به ماه هيچکدام سجده نکنيد، بلکه به خدائی سجده کنيد که آنها را (يعنی: ماهها و خورشيدها را) آفـريد».

نکـتـه آيه: خورشيدها و ماهها وجود دارد:

در زبان عربی «ضـمـيـر» برای مفـرد (يکی) و برای مثنی (دوتا) و برای جمع (سه تا و بالاتر از آن) صـرف مـی شود. آيـه از مـاه و خـورشـيـد که دوتا هستند صحبت می کند ولی بجای ضمير دوتائی مناسبِ آنها که «هُـمـا» به معنی «آنـدو» باشد، ضمير جمع «هُـنَّ» به معنی «آنـهـا» بکار برده است. يعنی می گويد: به خدائی سجده کنيد که خورشـيـدها و ماهـهـا را آفـريد.

در زمـان محـمـد و تا پيش از اختراع تـلـسـکـوپ کـسـی خورشـيدی و ماهی غير ماه و خورشيدی که می بينيم را نمی شناخت. از زمـان اختراع و بکارگيری تـلـسـکـوپ (هـزار سـال پـس از محمد) تا کـنون (در منظومه شمسی) دهـها ماه کشف شـده است. تعداد ماه های سياره مـشـتری که تا کنون شـنـاخـتـه شده 16 تا است، مريخ دو تا، کـيوان 19 تا، اورانـوس 15 تا و نپتون 8 تا.

خـورشـيـد نـيـز چنانکه آيـه آنرا جمع بسـته تنها خورشيد منظومه شمسی ما نيست، بلکه در هـسـتی مـيـلـياردهـا خـورشـيـد وجود دارد.




هیچ‌وقت به سرباز نمی‌گن «جمعه‌ها تعطیله نجنگ»
۳۱ خرداد ۱۳۹۰
پاسخ به: فرقان
نام کاربری: MM-Masoud
پیام: ۸,۲۷۵
عضویت از: ۲۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
- کاربران عضو
جـو

جو اوليه و جو کنونی ـــ طبقات جو ـــ ارتباط ميان جو و زمين

« و در زمين از بالای آن (از سطح آن) کوهها قرار داد، و درون آن را شايان نمود، و منابع و ثروتهای آن را در چهار روز (دوره) تعيين نمود. چيزيکه برای همه نيازمندان به آن بطور مساوی می رسد ـــ سپس به جو پرداخت که در آن زمان دود بود. به آن و به زمين گفت: خواسته يا ناخواسته با هم همکاری دوجانبه کنيد. گفتند: ما خواست ترا پيروی می کنيم. به اين ترتيب آنها را در دو روز (يا دو دوره) هفت جو نمود و به هر يک کار خاص آنرا وحی نمود». فصلت:10 ــ 12 «آن خدائيکه هفت طبقه (هفت لايه) جو روی همديگر را آفريد».

واژه «سَماء» در اصل به معنی: "چيزی است که در بالا قرار گرفته (بالای سر قرار گرفته)، و به بالای هر چيزی سماء آن گفته می شود". و در معنی دوم خود از جمله به: سقف و آنچه در تصوير می بينيم اطلاق میشود. و در آيات به معنی «جو» بکار گرفته شده است. و «طباق»: بمعنی طبقه طبقه روی همديگر است.

(واژه یوم در آیه احتمالاً به معنی زمان و دوره و مرحله بکار گرفته شده است. و اگر به معنی روز بکار گرفته شده باشد، در آن صورت معادل 1000 سال خواهد بود. این موضوع در آیه 47 سوره حج آمده است).

نکات آيات:

1ـــ جو در آغاز خود دودی بوده و در دو روز (يا دو مرحله) به شکل کنونی خود درآمده. 2ـــ جو هفت طبقه (هفت لايه) روی همديگر است که هر کدام وظيفه خود را دارد. 3ـــ جو و زمين با هم همکاری دوجانبه می کنند. (در رابطه با مطالب ديگر آيه در بخشهای مربوط بخود آنها صحبت شده).

1ـــ جو در آغاز خود دودی بوده و در دو روز (يا دو مرحله) به شکل کنونی خود درآمده است:

روز اول يا مرحله اول جو:

کره زمين هنگام پيدايش خود مذاب بوده و رفته رفته سرد شده و سطح آن منجمد شده ولی در ابتدا ضخامت قشر سطح آن کم بوده، به اين خاطر فعل و انفعالات درونی زمين ميليونها آتشفشان ايجاد و فعال کرده بوده است. و فعال بودن ميليونها آتشفشان نيز جو زمين را پر از دود و دودی می کرده است. با گذشت زمان و سردتر شدن زمين و ضخيم تر شدن قشر سطح زمين از آتشفشانها کاسته و کاسته شده است. و فعاليتها شديد خورشيدی بخش عمده ای از آن دودها را سوزانده و از محدوده زمين خارج کرده است.

روز دوم (يا مرحله دوم) جو:

در جای آن دودها و گـازهـای کـيـهـانی مرحله اول، يک جو دومی درست شد که از خود زمين می آمد، (چنانکه آيه مطرح می کند که زمين و جو قرار شده بوده که با هم همکاری کنند). در مرحله دوم جو فعاليتهای آتـشـفـشـانی شـديـد رخ می دهد و زمين اندازه های زيادی از گازها از جـمـلـه: نيتروژن، امونياک، دی اکسيد کربن، متان و همينطور بخار آب را بيرون می ريزد. وقـتی دمای حرارت کاهش پيدا می کند بخار آب متراکم می شود، ابر درست می کند و باران می بارد و درياچه و دريای اوليه ايجاد می شود. در عمق بيش از 10 متری آن آبها (يعنی پائـيـنترين عمق برای نفوذ اشعه خطرناک مـاوراء بنـفـش) گياهان نخستين می رويند. گـياهان در عمل فـتـوسـنـتـز اکـسيژن به هـوا پس می دهـنـد. در جو مولکولهای اکسيژن (O2) بوسيله اشعه فـوق بـنـفـش تجزيه شده و به اتمهای ساده تبديل شده (O) و برخی از اين اتمها با مـولکولهای اکسـيژن ترکيب می شوند و ازون (O3) را تشکـيـل می دهند. و به اين ترتيب جـو شکل می گيرد.



2ـــ جو هفت طبقه (هفت لايه) روی همديگر است که هر کدام وظيفه خود را دارد:

جو زمين از جنبه های گوناگون به طبقات گوناگون تقسيم می شود. مثلاً از نظر گرما آنرا به پنج طبقه تقسيم می کنند. قرآن آنرا از نظر کار و وظيفه به هفت طبقه تقسيم می کند. تقسيم بندی مورد نظر قرآن می تواند بترتيب زير باشد:

1) تروپوسفر ( تروپو بمعنی متغير است و اسفر بمعنی گرد و دايره و منطقه): اين طبقه طبقه آب و هواست. ابر، باد، رعد، برق، باران، برف، مه و طوفان در اين طبقه است.

2) استراتوسفر: طبقه ای است آرام و تهی از بخار آب و طوفان و دگرگونيها، و بدليل خشکی آن معمولا ابر در آن درست نمی شود، از گسترش يافتن و پخش شدن طوفانها در تروپوسفر جلوگيری می کند و برای پرواز هواپيماها مناسب است.

3) ازونسفر: طبقه گاز ازن. اين گاز نود و نه درصد از اشعه ماوراء بنفش که از خورشيد میآيد و برای زندگان در روی زمين خطرناک و کشنده است را می مکد.

4) مزوسفر: در اين طبقه اجرام آسمانی که از فضا می آيند بدليل داشتن سرعت بسيار در اصطکاک با جو داغ شده و می سوزند و خاکستر آنها به زمين می رسد. اگر بزرگ باشند فرصت نمی کنند کاملاً بسوزند و خاکستر شوند به اين خاطر بخشی از آنها تا زمين رسيده و بر زمين سقوط می کنند.

5) يونوسفر: در خود به سه طبقه تقسيم میشود و مسئوليت انعکاس امواج را دارد هم امواجی که از زمين می آيند و هم امواجی که از خورشيد می آيند. همينطور اشعه خطرناک ايکس و بخشی از اشعه ماوراء بنفش قوی را می مکد.

6) ترموسفر: اشعه قوی ماوراء بنفش (که XUV يا EUV ناميده می شود) را می مکد. و در اين طبقه ذرات هوا بار دار می شوند (بار الکتريکی می گيرند).

7) اکسوسفر: ذرات در اين طبقه نسبت به طبقات پائينی خيلی کم است و اين امکان حرکت سريع به آنها میدهد و اين بنوبه خود امکان بيرون رفتن از جاذبه زمين به برخی از آنها می دهد. و بيرون رفتن ذرات از زمين نيز برای کم شدن از حجم و وزن زمين ضروری است. در اين طبقه ماهواره هائی نيز گردش می کنند.



3ـــ جو و زمين با هم همکاری دوجانبه می کنند:

اگر نسبت دی اکسيد کربن در هوا زياد شود بخش زيادی آن خود را در سطح آبها و در آب باران حل می کند و اکسیژن ضعيف درست می کـند. وقتی باران می بارد و رودخانه راه می اندازد، اکسيژنِ کوههای زمين را تحليل می برد. و دی اکسيد کربن در آب به بی کربنات تبديل می شود کـه دسـت آخر به دريا برده می شود.

ــــ دامها گاز متان توليد می کنند و به جو می دهند. شاليزارها نيز گاز متان به جو پس می دهند.

دشت نواحی قطبی دی اکسيد کربن (co2) از جو می گيرد و متان و دی اکسيد کربن (co2) را به آن پس می دهد.

ــــ در نورِ روز درختان دی اکسيد کربن (co2) از جو میگيرند و اکسيژن و به جو پس می دهند. و در شب گياهان اکسيژن مصرف می کنند و دی اکـسـيد کربن (co2) پس می دهـنـد. هـمـيـنـطـور وقـتی گـياهان بخشی از خود را می ميرانند دی اکسيد کربن(co2) استفاده می کنند که اين دی اکسيد کربن وقـتی گياهان می پوسند از آنـهـا آزاد می شود



ــــ از جمله حيوانات و انسانها از جو اکسيژن می گيرند و دی اکسيد کربن (co2) به آن پس می دهـند.

درياها اندازه های زيادی دی اکسيد کربن (co2) را از جو می مکند و بخار آب و بخشی از آن دی اکسيد کربن را در نواحی استوائی به جو پس می دهند.

ماه و خورشيد در طبقات جو و بيرون از آن

« آيا نمی بينيد خدا چگونه هفت (لايه) جو روی را همديگر آفريد، و ماه را در آنها تابشی گردانيد و خورشيد را چراغی روشنگر».

(در ابتدای اين بخش با معنی و کاربردهای واژه سماء آشنا شديم. سبع سماوات در اين آيه بمعنی طبقات جو است. «طِباق» بمعنی: بصورت طبقه طبقه روی همديگر بودن است ـــ « نور» بمعنی: تابش و روشنائی بازتابی است ـــ و « سِراج » بمعنی: چراغ روشنگر).

آيه 16 می گويد: و ماه را در آنها (يعنی در طبقات جو) تابشی گردانيد و خورشيد را چراغی روشنگر، اين به اين معنی است که ماه بيرون از طبقات جو تابنده نيست و خورشيد نيز بيرون از طبقات جو چراغی روشنگر نيست:

همانگونه که آيه میگويد، ماه در طبقات جو بدليل بازتاب نور آن توسط ذرات گاز و بخار و خاک و غيره تابش دارد و تابان است. ولی بيرون از طبقات جو ماه تابنده نيست و فضا تاريک و سياه است، چون چيزی وجود ندارد که نور آنرا بازتاب بدهد. و ما فقط خودِ ماه را می توانيم ببينيم.

همينطور خورشيد نيز چنانکه آيه می گويد در طبقات جو بدليل بازتاب پرتو آن در ذرات گاز و بخار و خاک و غيره چراغی روشنگر است و فضای طبقات جو را روشن می کند، ولی بيرون از طبقات جو خورشيد چراغی روشنگر نيست و جائی را روشن نمی کند و فضا تاريک و سياه است، چون چيزی وجود ندارد که نور آنرا بازتاب بدهد. شب هنگام نيز پرتو خورشيد در فضای بالاتر از طبقات جو وجود دارد ولی فضا را روشن نمی کند.

سـقـف بـودن جـو

« و جو را سقـفی حـفـظ کننده قـرار داديم»!

نکته آيـه: جو مانند سقف حفظ کننده درست شده:

ـــ هميشه از طرف فضا سنگهای آسمانی بطرف زمين می آيـد، جو آنها را می سوزاند، و آنها ضمن چند ثانيه درخشيدن به پودر تبديل می شوند و کم کم بدون اينکه ديده شوند به زمين می ريزند.

ـــ جو امواج راديوئی را بطرف زمين برمی گرداند.

ـــ خورشيد انواع واقسام امواج و انرژی از خود ساطع می کـند. قـشر گاز اُزون جو که در ارتفاع ميان 30000 تا 40000 متر قـرار دارد، از به زمين رسيدن اشعه ماوراء بـنـفـش کـه می تواند خيلی از موجودات زنده را بکشد جلوگيری می کند.

ـــ قشر جو مانع از بيرون رفتن بخار آب می شود.

ـــ قـشـر دی اکسيد جو گرمای زمين را در جو زمين نگه می دارد و فـقـط قسمت ناچيزی از گرما از آن به خارج از جو نفوذ می کند. در صورت نبود ايـن قـشر گرما از محدوده زمين خارج می شود و جو زمين 50 درجه سردتر از آنچه هـست می شود. به اين ترتيب جو مانند يک سقـف ما را حفـظ می کند.

دچار سينه تنگی و خـفـقـان شدن با افـزايش ارتفاع

«به اين ترتيب وقـتـی خـدا بخـواهـد کسی را راه ببرد سـيـنه وی را برای اسلام باز می کند، و هر که را بخواهد بحال خود رها کند سينه وی را تنگِ خفه کننده می کند، چنانکه گوئی که دارد در جو بالا و بالاتر ميرود. به اين ترتيب خدا بر کسانيکه ايمان نمی آورند زشتی و پليدی زننده می گذارد».

نکـتـه آيه: کسيکه در جو بالا و بالاتر برود دچـار احساس سـيـنـه تـنـگـی خـفــقـان آور می شود:

آيه وضعيت کسيکه اسلام را خوش نمی دارد، وضعيت وی در بـرخورد با اسلام را به وضعيت کسی تشبيه ميکند که رفته رفته در جو بالا و بالاتر می رود و دچار سينه تنگی خفه کننده می شود.

از سطح دريا تا ارتفاع 3000 متر اکسيژن به اندازه کافی وجود دارد و انسان می تواند بطور عادی و طبيعی تنفس و زندگی کند. از ارتفاع 3000 متر به بالا اکسيژن به اندازه کافی وجود ندارد و فشار جو کاسته می شود. از آنجا که ميان فشار جو بر بدن و فشار خون و مايعات بدن تعادل و توازن وجود دارد، از ارتفاع 4500 يا 4800 متری به دليل کمبود اکسيژن و پائين بودن فشار جو انسان دچار تنگی نفس می شود. چنانچه بالا رفتن را ادامه بدهد، از ارتفاع 7500 متری به بالا احساس تنگی نفس وارد مرحله خفه شدن می شود. به ارتفاع 15000 متری که برسد توان تحمل پائينی فشار جو و کمبود اکسيژن را ندارد و در صورت نداشتن پوشاک و امکانات ويژه فضا بيهوش شده و می میرد. به اين ترتيب چنانکه در آيه آمده کسيکه در جو رو به بالا می رود به نقطه سينه تنگی خفه کننده می رسد. و خداوند همين وضعيت را برای سينه کسانيکه با دين درمی افتند پيش می آورد و آنرا رجس می نامد و رجس بمعنی: زشتی و پليدی زننده و فرومايه گانه است.




هیچ‌وقت به سرباز نمی‌گن «جمعه‌ها تعطیله نجنگ»
۳۱ خرداد ۱۳۹۰
پاسخ به: فرقان
نام کاربری: MM-Masoud
پیام: ۸,۲۷۵
عضویت از: ۲۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
- کاربران عضو
شب و روز

روشنائی شب در گذشته

« شب و روز را دوتا آیه قرار دادیم. بعد آیه شب را محو کردیم و آیه روز را روشن گذاشتیم تا دنبال بدست آوردن نعمتهای خدا بروید و تا شمار سالها و روزها و زمان را بدانید. و هر چیزی را رفته رفته برای کار خودش قرار دادیم».

آیه می گوید در گذشته شب و روز هر دو روشن بوده اند، بعدها روشنائی شب محو کرده شده است. برای روشنائی شب در گذشته دوتا دلیل وجود دارد. یکی اینکه ماه در ابتدای شکل گیری خود مشتعل بوده و در حد اشتعال (به تصوری که انسان در تصویر سمت چپ از آن دارد) از خود نور داشته است و شبها را تا اندازه ای روشن می کرده است.

دلیل دیگر اینست که پیش از اینکه جو و کمربندهای دور زمین به شکل کنونی خود شکل بگیرد اشعه های کیهانی و طوفانهای خورشیدی به طرف زمین می آمده اند و در برخورد با گاغهای اطراف زمین نور ایجاد می کرده اند. چنانکه امروزه نیز طوفانهای خورشیدی در مناطق قطبی زمین که کمربندهای مغناطیسی زمین ضعیف تر است وارد جو زمین می شوند و به شکلی که در تصویر سمت راست می بینیم در شب به روشنائی تبدیل می شوند و محیط را روشن میکنند.

آنچه در آیه مورد نظر قرآن است روشن بودن کره ماه در گذشته و بعد خاموش شدن آن است. چون آیه گفته روشنی ماه را محو کرده تا ما تاریخ و زمان را بدانیم. و چنانکه میدانیم در صورتی که ماه از خود نور داشته باشد هر گاه دیده بشود بصورت ماه کامل دیده می شود و هلالهای فعلی خود را نخواهد داشت، و اول و دوم و سوم... ماه قابل تشخیص نمی بود.

« و ترتيب کنونی گردش شب و روز را او ترتيب داده. مگر نمی توانيد فکر بکـنـيـد»؟

نکته آيه: گردش فعلی شب و روز " ترتيب داده شده " است:

عـلـم نـجـوم عصر پيامبر می گـفت: زمين مرکز جهان است و خورشيد و سيارات بدور آن می چرخند. اين طرز تفکر تا سال 1543 بقوت خود باقی بود. در چهارچوب آن نظريه صحبت کردن از " تـرتيب داده شـدن بودنِ گردش شب و روز" و استدلال نمودن با آن برای اثبات وجود خداوند، حرفی بی معنی است، چون در آن تـئوری خـورشيد دور زمين می گـشت و ناگزير در زمـيـن "شـب و روز" ايجاد ميشد. بهـمـيـن خـاطر هم هست که کـسـانيکه در آن روزگار خود را روشـنفـکـر می پنداشتند اين قـرآن را خـرافـات و حرفـهای بيهوده می دانـسـتند، و بهمين خاطر هم هست که قرآن مکرراً می گويد: ايـن قــرآن بـرای انـديـشـيـدن نـازل شـده و مسائل خاص آن را انديشمندان می دانند.

گردش فعلی "شب و روز" چگونه يک مورد "ترتيب داده شده" است؟

گردش فعلی شب و روز نتيجه 3 عامل دست بدست هـم داده است که در صـورت نـبودن يکی از آنها شب و روز به شکل کنونی خود در زمين وجود نمی داشت:

1ـ چرخش زمين به دور محور (فرضی) خود.

2ـ نسبت محور زمين نسبت به خورشيد:

اگـر مـحور زمين نسبت به خورشيد در وضعيت ديگری می بـود شـب و روز در زمين يا در گردش نمی بود و يا به شکل کنونی خود نمی بود. مثلا اگر قطب شمال رو به خورشيد می بود، نيم کره شمالی هميشه روز می بود و نيم کـره جـنـوبـی هميشه شب، و بر عکس اگر قطب جنوبی رو به خورشيد ميبود نيم کره جـنـوبی هـمـيـشـه روز می بود و نـيـم کـره شمالی هـمـيشه شب (هر چند زمين بدور خود نيز می چرخيد). حالات ديگری نيز برای حالت قرار گيری محور زمين نسبت به خـورشـيد ميان دو حالت مزبور نيز زياد است که باعث گـردش فـعـلی شـب و روز نمی شـد. نـمـونه آن تغـيـير وضعيت شب و روز در دو قطب در تابستان و زمستان است که از تغييرِ حالتِ نسبتِ محور زمين نسبت به خورشيد ناشی می شود.

3ـ سرعت زمين بدور خود:

از آنجا که زمـيـن دور خورشيد می گردد و به آن نزديک و از آن دور نيز می شود، سـرعـت زمـيـن بدور خود می بايست خيلی دقـيـق و حساب شده باشد تا "شـب و روز" بـتـواند نظم و ترتيب خود را حـفــظ کـنـد. يعنی اگـر زمـيـن هـر سرعـت ديگری غـيـر از سـرعـت فعلی خود بـدور خـود می داشـت، وضع شـب و روز بترتيب کـنـونی خـود نـمـی بـود بلکه جابجا می شـد (يعـنی مثلاً اگر الآن نيم روز باشد، از اين ببعد پس از هر 24 ساعت دقـيـقـاً نـيم روز نمی بود. بـلـکه در صورت کمتر می بودن سرعـت زمين "کم کم به عصر و شب می خورد" و در صورت کند تر می بودن سرعت زمين به "پيش از ظـهـر و صبح و سپيده" مـی خورد و هـمـيـنطور بطور نامنظم شب و روز ايجاد می شد).

جابجا شدن شب و روز

«خدا شب و روز را جابجا می کند. در اين رابطه برای انديشمندان نکته آموزشی وجود دارد»!

نکته آيه: جابجا شدن شب و روز نکته آموزشی دارد:

پيش از اين ديديم که جابجا شدن شب و روز نتيجه نحوه قـرار گرفتن محور زمين نسبت به خورشيد است. طوريکه اگر در وضعيت فعلی خود نمی بود همه جای زمين شب و روز بخود نمی ديد (هـر چند زمين بدور خود نيز می چرخيد). و استناد به جابجائی شب و روز (يعنی: شب و روز شدن مرتب و منظم) به اين معنی است که شب و روز ناشی از گردش خورشيد بدور زمين نيست (چنانکه در گذشته چنين گمان می رفت)، بلکه عوامل حساب شده ديگری دارد که راجع به آن صحبت کرديم.

"گردش شب و روز" يکی از مواردی است که قـرآن بارهـا آن را تکرار کرده و "حساب و کتاب داشتن هستی و بودن خالق" را با آن استناد می کند. که اين ادعا ادعای بجا و منطقی است. وضعيت محور زمين و شب و روز شدن در وضعيت کنونی خود، بهترين وضعيت ممکن از ميان ساير وضعيتهای احتمالی ديگر آن است.

« شب روز را می پوشاند در حاليکه با سرعت فوق العاده زيادی پيوسته آنرا دنبال می کند»!

نکته آيه: شب با سرعت فوق العاده زيادی پيوسته روز را دنبال می کند:

شب با سرعـتی تـقـريباً معادل 1669 کـيـلـومـتر در ساعـت در خـط استوا پيوسته روز را دنبال می کند و آنرا می پوشاند.

« به آنها بگو: به من خبر بدهید که اگر خدا شب را تا روز قیامت بر شما سرمدی بکند کدام خدای غیر از او هست که نوری را برای شما بیآورد؟ مگر نمی توانید بشنوید؟ ـــ به آنها بگو: اگر خدا روز را تا روز قیامت بر شما سرمدی بکند کدام خدای دیگر هست که شب را برای شما بیآورد که در آن بیارامید؟ مگر نمی توانید بفهمید».

یکی از نکات آیه اینست که می گوید در صورت دائمی شدن شب چه کسی می خواهد نور را بیاورد و نمی گوید خورشید را بیاورد. و این به این معنی است که گوینده آیه می دانسته که شب و روز شدن در واقع ناشی از آمد و رفت خورشید نیست بلکه دلیل دیگری دارد (یعنی چرخش زمین).

و نکته دیگر آیه این است که گوینده می دانسته که "امکان ایجاد شب و روز دائمی" وجود دارد. و آن در حالی است که محور زمین رو به خورشید قرار بگیرد که در آن صورت علی رغم چرخش زمین بدور خود نیز شب و روز نخواهد شد، که پیش از این از آن صحبت کردیم.

و نکته دیگر اینکه آیه از واژه ضوء استفاده کرده که بمعنی نور اصلی است (یعنی نوری که از خود شئ می تابد نه نور بازتابی)، و چنانکه میدانیم در صورت چرخش قطبی از قطبهای زمین بطرف خورشید نیمکره قطب دیگر خورشید را بخود نخواهد دید ولی ماه (که نور آن بازتابی است) می تواند وجود داشته باشد. به این خاطر گفته چه کسی ضوء نور اصلی را برای شما می آورد.




هیچ‌وقت به سرباز نمی‌گن «جمعه‌ها تعطیله نجنگ»
۳۱ خرداد ۱۳۹۰
پاسخ به: کلام بزرگان
نام کاربری: MM-Masoud
پیام: ۸,۲۷۵
عضویت از: ۲۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
- کاربران عضو
از سخنان پيامبر

درد و بهبودی در پشه


« إذا وقع الذباب في شراب أحدكم فليغمسه ثم لينتزعه فإن في إحدى جناحية داء وفي الأخرى شفاء: چنانچه پشه در نوشيدنی کسی از شما بيفتد (يا بنشيند)، آنرا در آن نوشيدنی فرو ببرد و کمی پس از آن آنرا در بياورد. در يکی از بالهای آن بيماری و در ديگری بهبودی نهفته است». (اين حديث از جمله در کتاب "بخاری" آمده است. و در حديث ديگری "افتادن پشه در غذا و ماليدن آن به غذا" نيز آمده است).

اين حديث می گويد که در يکی از بالهای پشه بيماری و در ديگری بهبودی نهفته است. و اين درست است. يکی از بالهای پشه باکتريها را به کنار خود می برد و هنگامی که پشه در آب يا غذا می افتد آن باکتری يا باکتريها در نوشيدنی يا خوردنی رها می شود. و در نزديکی بال ديگر آن ماده ضد آن باکتری دارد. با زدن آن پشه به درون نوشيدنی و يا ماليدن آن به محل افتادن آن در غذا، آن ماده ضد باکتری، باکتريها را می کشد.




هیچ‌وقت به سرباز نمی‌گن «جمعه‌ها تعطیله نجنگ»
۳۱ خرداد ۱۳۹۰
پاسخ به: چشم دل باز كن كه جان بينی ...
نام کاربری: elguaje7
پیام: ۲,۳۴۸
عضویت از: ۱ آبان ۱۳۸۹
طرفدار:
- داوید ویا، ژاوی، پویول
- یوهان کرایف، رونالدینیو
- استقلال
- اسپانیا، آرژانتین، ایتالیا
- پپ گواردیولا
- امیر قلعه نویی
گروه:
- کاربران عضو
نبرد من؛ داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ



نبرد من...


روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد.

ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش بری…

پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟

ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش کردم و تصمیم گرفتم نمازهای پنجگانه را به زودی شروع کنم.



آن شب مدت زیادی را در اتاق خودم بر روی صندلی نشسته بودم و زیر نور کم اتاق حرکت های نماز را با خودم مرور می کردم و توی ذهنم تکرار می کردم. همینطور آیات قرآنی که باید می خواندم و همچنین دعاها و اذکار واجب نماز را…

از آنجایی که چیزهایی که باید می خواندم به عربی بود، باید آنها را به عربی حفظ می کردم و معنی اش را هم به انگلیسی فرا می گرفتم.

آن کتابچه را ساعت ها مطالعه کردم، تا آنکه احساس کردم آمادگی خواندن اولین نمازم را دارم.

ساعت نزدیک به نیمه ی شب بود. برای همین تصمیم گرفتم نماز عشاء را بخوانم…

داخل دستشویی آن کتابچه را روبروی خودم بر روی سنگ روشویی گذاشتم و صفحه ی چگونگی وضو را باز کردم.

دستورات داخل آن را قدم به قدم و با دقت انجام دادم. مانند آشپزی که برای اولین بار دستور پخت یک غذا را انجام می دهد!

وقتی وضو را انجام دادم شیر آب را بستم و به اتاق برگشتم در حالی که آب از سر و وصورت و دست و پاهام می چکید. چون در آن کتابچه نوشته بود بهتر است آدم آب وضو را خشک نکند…

وسط اتاق به سمتی که به گمانم قبله بود ایستادم. نگاهی به پشت سرم انداختم که مطمئن شوم در خانه را بسته ام! بعد دوباره به قبله رو کردم. درست ایستادم و نفس عمیقی کشیدم. بعد دستم را در حالی که باز بود به طرف گوش هایم بالا بردم طوری که لاله ی گوشم را لمس کردم . بعد با صدایی پایین الله اکبر گفتم.

امیدوار بودم کسی صدایم را نشنیده باشد! چون هنوز کمی احساس انفعال می کردم، یعنی هنوز نتوانسته بودم بر این نگرانی که ممکن است کسی من را زیر نظر داشته باشد، غلبه کنم.

ناگهان یادم آمد که پرده ها را نکشیده ام و از خودم پرسیدم: اگر کسی از همسایه ها من را در این حالت ببیند چه فکر خواهد کرد!؟

نماز را ترک کردم و به طرف پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم تا مطمئن شوم کسی آنجا نیست. وقتی دیدم کسی بیرون نیست احساس آرامش کردم. پرده ها را کشیدم و دوباره به وسط اتاق برگشتم…

یک بار دیگر رو به سوی قبله کردم و درست ایستادم و دستم را تا بناگوش بالا بردم و به آرامی گفتم: الله اکبر.

با صدای خیلی پایینی که شاید شنیده هم نمی شد به آرامی سوره ی فاتحه را به سختی و با لکنت خواندم و پس از آن سوره ی کوتاهی را به عربی خواندم ولی فکر نمی کنم هیچ شخص عربی اگر آن شب تلاوت من را می شنوید متوجه می شد چه می گویم!!

پس از آن باز با صدایی پایین تکبیر گفتم و به رکوع رفتم بطوری که پشتم عمود بر ساق پایم شد و دست هایم را بر روی زانویم گذاشتم.

احساس خجالت کردم… چون تا آن روز برای کسی خم نشده بودم. برای همین خوشحال بودم که تنها هستم.

در همین حال که در رکوع بودم عبارت سبحان ربی العظیم را بارها تکرار کردم. پس از آن ایستادم و گفتم: سمع الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد

حس کردم قلبم به شدت می تپد و وقتی بار دیگر با خضوع تکبیر گفتم دوباره احساس استرس بهم دست داد چون وقت سجده رسیده بود.

در حالی که داشتم به محل سجده نگاه می کردم، سر جایم خشکم زد… جایی که باید با دست و پیشانیم فرو می آمدم. ولی نتوانستم این کار را بکنم! نتوانستم به سوی زمین پایین بیایم. نتوانستم خودم را با گذاشتن بینی ام بر روی زمین کوچک کنم… به مانند بنده ای که در برابر سرورش کوچک می شود…

احساس کردم پاهایم بسته شده اند و نمی توانند خم شوند.

بسیار زیاد احساس خواری و ذلت بهم دست داد و خنده ها و قهقهه های دوستان و آشناهایم را تصور کردم که دارند من را در حالتی که در برابر آنها تبدیل به یک احمق شده ام، نگاه می کنند. تصور کردم تا چه اندازه باعث برانگیختن دلسوزی و تمسخر آنها خواهم شد.

انگار صدای آنها را می شنیدم که می گویند: بیچاره جف! عرب ها در سانفرانسیسکو عقلش را ازش گرفته اند!

شروع کردم به دعا: خواهش می کنم، خواهش می کنم کمکم کن…

نفس عمیقی کشیدم و خودم را مجبور کردم که پایین بروم. الان روی دو زانوی خود نشسته بودم… سپس چند لحظه متردد ماندم و بعد پیشانیم را بر روی سجاده فشار دادم… ذهنم را از همه ی افکار خالی کردم و گفتم: سبحان ربی الأعلی…

الله اکبر… این را گفتم و از سجده بلند شدم و نشستم. ذهن خود را همچنان خالی نگه داشتم و اجازه ندادم هیچ چیز حواسم را پرت کند.

الله اکبر… و دوباره پیشانی ام را بر زمین گذاشتم. در حالی که نفس هایم به زمین برخورد می کرد جمله ی سبحان ربی الأعلی را خودبخود تکرار می کردم. مصمم بودم که این کار را به هر قیمتی که شده انجام بدهم.

الله اکبر… برای رکعت دوم ایستادم. به خودم گفتم: هنوز سه مرحله مانده. برای آن قسمت نمازم که باقی مانده بود با عواطف و احساسات و غرورم جنگیدم. اما هر مرحله آسان تر از مرحله ی قبل به نظر می رسید تا اینکه در آخرین سجده در آرامش تقریبا کاملی به سر می بردم.

سپس در آخرین نشستنم، تشهد را خواندم و در پایان به سمت راست و چپ سلام دادم.

در حالی که در اوج بی حسی قرار داشتم همچنان در حالت نشسته بر روی زمین باقی ماندم و به نبردی که طی کردم فکر کردم… خجالت کشیدم که چرا برای انجام یک نماز تا پایان آن اینقدر با خودم جنگیدم.

در حالی که سرم را شرم آگین پایین انداخته بودم به خداوند گفتم: حماقت و تکبرم را ببخش، آخر می دانی من از جایی دور آمدم… هنوز راهی طولانی مانده که باید طی کنم.

و در آن لحظه احساسی پیدا کردم که قبلا تجربه نکرده بودم و برای همین وصف آن با کلمات غیر ممکن است.

موجی من را در بر گرفت که هیچگونه نمی توانم وصفش کنم جز اینکه آن حس به « سرما » شبیه، بود و حس کردم که از نقطه ای داخل سینه ام بیرون می تابد.

چونان موجی بود عظیم که در آغاز باعث شد جا بخورم. حتی یادم هست که داشتم می لرزیدم، جز اینکه این حس چیزی بیشتر از یک احساس بدنی بود چون به طرز عجیبی در عواطف و احساسات من تاثیر گذاشت.

گو اینکه « رحمت » به شکلی تجسم یافت و مرا در بر گرفت و در درونم نفوذ کرد.

سپس بدون اینکه سببش را بدانم گریه کردم. اشک ها بر صورتم جاری شد و صدای گریه ام به شدت بلند شد. هرچه گریه ام شدیدتر می شد حس می کردم که نیرویی خارق العاده از رحمت و لطف مرا در آغوش می گیرد.

این گریه نه برای احساس گناه نبود… گر چه این گریه نیز شایسته من بود… و نه برای احساس خاری و ذلت و یا خوشحالی… مثل این بود که سدی بزرگ در درونم شکسته و ذخیره ای عظیم ار ترس و خشم را به بیرون می ریزد.

در حالی که این ها را می نویسم از خودم می پرسم که آیا مغفرت الهی تنها به معنای عفو از گناهان است و یا بلکه به همراه آن به معنای شفا و آرامش نیز هست.

مدتی همانگونه بر روی دو زانو و در حالی که بسوی زمین خم بودم وصورتم را بین دو دستم گرفته بودم، می گریستم.

وقتی در پایان، گریه ام تمام شد به نهایت خستگی رسیده بودم. آن تجربه به حدی غیر عادی بود که آن هنگام هرگز نتوانستم برایش تفسیری عقلانی بیابم. آن لحظه فکر کردم این تجربه عجیب تر از آن است که بتوانم برای کسی بازگو کنم.

اما مهمترین چیزی که آن لحظه فهمیدم این بود که من بیش از اندازه به خداوند و به نماز محتاجم.

قبل از اینکه از جایم بلند شوم این دعای پایانی را گفتم:

«خدای من! اگر دوباره به خودم جرأت دادم که به تو کفر بورزم، قبل از آن مرا بکش! مرا از این زندگی راحت کن.. خیلی سخت است که با این همه عیب و نقص زندگی کنم، اما حتی یک روز هم نخواهم توانست با انکار تو زنده بمانم!»

برگرفته از کتاب “Even Angels Ask ” (حتی فرشتگان نیز می پرسند) اثر دکتر جفری لانگ. برگردان از ترجمه ی عربی این قسمت از کتاب توسط دکتر عثمان قدری مکانسی





۳ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: بحث و تبادل نظر در مورد مسائل روز دین
نام کاربری: W.T.F.F.E
پیام: ۲,۲۷۲
عضویت از: ۱۹ مرداد ۱۳۸۹
از: سمنان
طرفدار:
- مسی پویول ژاوی
- ریوالدو
- هیچکدوم
- اسپانیا
- هیچ کس
- پپ- فرگوسن
- در یه حدن همشون
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
خوشحالم که مجهولاتت رفع شد ...


همش که نه
اون دستش که ضروری بوده و واقعا تو دینم خلل وارد کرده بود
بقیشونم بنابر عقل ادمی بیخیال شدم




all world is your foot...when u has a nice god...

THANKS GOODNESS FOR EVERY THINGS THAT NOT PRESENT FOR ME
۶ تیر ۱۳۹۰
     
برو به صفحه
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۴۴
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۳۰۷
پیام‌های جدید
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۲۰۵ پاسخ
۸,۴۲۴,۸۹۷ بازدید
۳ روز قبل
Salehm
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۵ پاسخ
۵۴۹,۶۲۱ بازدید
۴ روز قبل
ali
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۴ پاسخ
۱۱,۶۸۶,۱۷۱ بازدید
۵ روز قبل
یا لثارات الحسن
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۳ پاسخ
۱,۲۴۶,۳۵۶ بازدید
۵ روز قبل
Activated PC
آموزش و ترفندهای فتوشاپ
انجمن علمی و کاربردی
۱۳۵ پاسخ
۴۴,۹۹۹ بازدید
۵ روز قبل
RealSoftPC
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۳ پاسخ
۲,۰۹۳ بازدید
۶ روز قبل
Crack Hints
موسیقی
انجمن هنر و ادبیات
۵,۱۰۱ پاسخ
۱,۰۲۳,۴۴۸ بازدید
۷ روز قبل
Activated soft
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۳۸,۳۲۹ بازدید
۱۴ روز قبل
javibarca
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۹,۸۰۰ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۱۲,۰۸۸ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۶,۵۵۳ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۸,۰۴۹ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۲۴۵ کاربر آنلاین است. (۱۳۸ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۲۴۵

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!