به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۱ کاربر مهمان
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
     
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
سَیّد شایان نوشته:

حرفا رو دوستان زدن من حرفی نمیخواستم بزنم چون حقیقتا به شدت اعصابم خرد میشه و هنوزم پای حرفم هستم که این ریحانه داستان به خودش ظلم کرده و اگه واقعا همچین شخصیتی وجود داره مطمئن باشه اون دنیا یقه ش رو میگیرن بابت این ظلمی که در حق خودش کرده.
تسامح و تساهل رو باید برای کسی انجام داد که طرف خوبی داره حالا بینش گه گاهی بدی ازش سر میزنه حالا به هر دلایلی، درسته زندگی زناشویی نمیشه با هر اتفاقی بهم زد، درسته تاکید شده بر دوام زندگی ولی همه اینا برای شرایطی هست که شما یه زندگی داشته باشی این چیزی که توی داستان مطرح شد اصلا زندگی نبوده یه لجن زار بوده.
نکته بعدی اینکه همه ش میگه دوران نامزدی ال بود بل بود یه حرف کاملا اشتباه س چون دوران نامزدی طرفين تمام تلاششون رو میکنن که وجهه خوبی ازشون نشون بدن تا برن زیر یه سقف هیچ چیز به طور قطع مشخص نمیشه حتی بعضا گفته میشه 5،6 ماه اول زندگی هم همون شور و علاقه اول و بعدش تازه زندگی شروع میشه برای همین اخلاق فرد توی این دوران چندان ملاک خوبی نیست.
به نظر من قبل از ازدواج باید چندین ماه ولو یکسال طرفین نامزد باشن تا حداقل بیشتر اخلاقیات طرف دستش بیاد اونم نه اینکه مثلا یه روز باهم برن بیرون نه این از توش هیچی در نمیاد، توی سفر آدما مشخص میشن توی رانندگی خیلی ها ذاتشون میزنه بیرون یهویی سر زدن،توی هر شرایطی باید طرف رو امتحان کرد. چون تصمیم بابت زندگی یه تصمیم به شدت سخت و تاثیر گذاره بحث یه عمر زندگیه.
بحث یه خاندان و یه شجره س این فرد قراره پدر یا مادر بچه های آدم بشه آیا هرکسی لیاقت اینو داره؟!

حرفاتون درسته.
داستان که تموم شد یه نکته هایی رو میگم که متوجه بشید گاهی آدم ها حتی توی سفر هم خودشون رو نشون نمیدن. و یک نسخه رو برای همه نمیشه پیچید.
فقط از اونجاییکه من ماهی گلی هستم ، بعد از اتمام داستان یادم بیارید که بگم




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
The Emperor
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام: ۶۱,۶۱۳
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ
- یوهان کرویف
- پرسپولیس
- اسپانیا، آرژانتین
- احمد عابدزاده، کریم باقری
- فرانک ریکارد
- افشین امپراطور
گروه:
- لیگ فانتزی
- کاربران عضو
- مدیران کل
افتخارات
نقل قول
سَیّد شایان نوشته:

حرفا رو دوستان زدن من حرفی نمیخواستم بزنم چون حقیقتا به شدت اعصابم خرد میشه و هنوزم پای حرفم هستم که این ریحانه داستان به خودش ظلم کرده و اگه واقعا همچین شخصیتی وجود داره مطمئن باشه اون دنیا یقه ش رو میگیرن بابت این ظلمی که در حق خودش کرده.
تسامح و تساهل رو باید برای کسی انجام داد که طرف خوبی داره حالا بینش گه گاهی بدی ازش سر میزنه حالا به هر دلایلی، درسته زندگی زناشویی نمیشه با هر اتفاقی بهم زد، درسته تاکید شده بر دوام زندگی ولی همه اینا برای شرایطی هست که شما یه زندگی داشته باشی این چیزی که توی داستان مطرح شد اصلا زندگی نبوده یه لجن زار بوده.
نکته بعدی اینکه همه ش میگه دوران نامزدی ال بود بل بود یه حرف کاملا اشتباه س چون دوران نامزدی طرفين تمام تلاششون رو میکنن که وجهه خوبی ازشون نشون بدن تا برن زیر یه سقف هیچ چیز به طور قطع مشخص نمیشه حتی بعضا گفته میشه 5،6 ماه اول زندگی هم همون شور و علاقه اول و بعدش تازه زندگی شروع میشه برای همین اخلاق فرد توی این دوران چندان ملاک خوبی نیست.
به نظر من قبل از ازدواج باید چندین ماه ولو یکسال طرفین نامزد باشن تا حداقل بیشتر اخلاقیات طرف دستش بیاد اونم نه اینکه مثلا یه روز باهم برن بیرون نه این از توش هیچی در نمیاد، توی سفر آدما مشخص میشن توی رانندگی خیلی ها ذاتشون میزنه بیرون یهویی سر زدن،توی هر شرایطی باید طرف رو امتحان کرد. چون تصمیم بابت زندگی یه تصمیم به شدت سخت و تاثیر گذاره بحث یه عمر زندگیه.
بحث یه خاندان و یه شجره س این فرد قراره پدر یا مادر بچه های آدم بشه آیا هرکسی لیاقت اینو داره؟!

حرفات درسته. یکی از حماقت‌های سنتی خانواده‌های ایرانی که هنوزم تو خیلی خانواده‌های مذهبی هست اینه که زرتی میرن عقد می‌کنن. کل فاصله خواستگاری تا عقد چند ماهم نمیشه! امان از این تفکرات سنتی.

البته اینم بگم، میشه حتی سال‌ها کنار کسی زندگی کنی و واقعا نشناسیش! بنا به تجربه میگم تمام تقلات رو هم بکنی، نهایتا ۱۰ درصد طرفت رو می‌شناسی. ولی خب مکلفی اون قدری که عقلت می‌رسه بکنی.

اما تو موقعیت‌های مختلف آدما خودشون رو نشون میدن. یکیش تو سفره، یکیش تو سختی و مضیقه‌س. من به شخصه آدمی که فکر می‌کردم فرشته‌س وقتی به مشکل کار و پول خوردم تازه چهره واقعی خودشو نشون داد و دیدم اون فرشته فقط ماسکی بوده به چهره‌ش.

به نظرم پسرا موقع زن گرفتن باید مدتی تظاهر به بدبختی و بیچارگی کنن. اکثر دخترها پول‌پرستن و تو این شرایط خیلی سریع خودشون رو نشون میدن.






عمری است دخیلم به ضریحی که نداری...


۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
The Emperor
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام: ۶۱,۶۱۳
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ
- یوهان کرویف
- پرسپولیس
- اسپانیا، آرژانتین
- احمد عابدزاده، کریم باقری
- فرانک ریکارد
- افشین امپراطور
گروه:
- لیگ فانتزی
- کاربران عضو
- مدیران کل
افتخارات
نقل قول
به خودم گفتم ریحانه احتمالا وی پی ان که روشن کرده، صفحه ها خود به خود باز شدن. دلت رو بد نکن.

فقط این!






عمری است دخیلم به ضریحی که نداری...


۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
نام کاربری: Montazer_59
پیام: ۴,۲۷۷
عضویت از: ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
از: جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
طرفدار:
- لیونل مسی
- کرایف، ریوالدو، رونالدینیو، پویول، ژاوی و اینیستا
- پرسپولیس
- آلمان
- انریکه، یورگن کلوپ
- یحیی گل محمدی، برانکو، افشین قطبی
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
علی ولی الله نوشته:

حرفات درسته. یکی از حماقت‌های سنتی خانواده‌های ایرانی که هنوزم تو خیلی خانواده‌های مذهبی هست اینه که زرتی میرن عقد می‌کنن. کل فاصله خواستگاری تا عقد چند ماهم نمیشه! امان از این تفکرات سنتی.

البته اینم بگم، میشه حتی سال‌ها کنار کسی زندگی کنی و واقعا نشناسیش! بنا به تجربه میگم تمام تقلات رو هم بکنی، نهایتا ۱۰ درصد طرفت رو می‌شناسی. ولی خب مکلفی اون قدری که عقلت می‌رسه بکنی.

اما تو موقعیت‌های مختلف آدما خودشون رو نشون میدن. یکیش تو سفره، یکیش تو سختی و مضیقه‌س. من به شخصه آدمی که فکر می‌کردم فرشته‌س وقتی به مشکل کار و پول خوردم تازه چهره واقعی خودشو نشون داد و دیدم اون فرشته فقط ماسکی بوده به چهره‌ش.

به نظرم پسرا موقع زن گرفتن باید مدتی تظاهر به بدبختی و بیچارگی کنن. اکثر دخترها پول‌پرستن و تو این شرایط خیلی سریع خودشون رو نشون میدن.


دقیقا، یکی از دوستای خودم همینطوری بود شاید خواستگاری و عقد و ازدواجش روی هم 3 ماه نشد.بعد عروسیش وقتی دیدمش گفتم چرا اینقدر زود تو که 3 ماه هم نیست میشناسیش میگفت همینقدر کافیه تازه زیاد هم هست همینقدر شناخت بسه بقیه ش باشه واسه توی زندگی،بهش گفتم خب این چطور زندگی میشه که بدون شناخت شروع میشه؟توقع داری حتما زندگی خیلی خوبی هم داشته باشی؟از کجا میدونی باهم میسازید وقتی نمیشناسی طرف رو،میگفت اسلام گفته زود عروسی بگیرید بهش گفتم بابا اینی که تو میگی یه چیز دیگه س اسلام میگه زود ازدواج کنید برای اینکه سن تون زیاد نشه نه اینکه هر ننه قمری از راه رسید دستش رو بگیرید ببرید محضر عقدش کنید
از ما گفتن و از اون نشنیدن به یه سال نکشید از هم جدا شدن با اینکه جفت خانواده ها مذهبی بودن ولی سطح فرهنگ و درکشون نسبت به مسائل خیلی فرق داشت.

اره باید توی شرایط مختلف شناخت، بی پولی هم یکی از شرایط خیلی خوبیه که میشه طرف رو شناخت
موقع رانندگی هم خیلی خوبه قشنگ طرف مشخص میشه بی اعصابه، بد دهنه، تمرکز داره، توانایی کنترل اعصاب و شرایط سخت رو داره یا نه و ... خلاصه حتما اینو در نظر داشته باشید




اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بِدَمِ المَقتُولِ بِکَربَلا
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
سَیّد شایان نوشته:

نقل قول
علی ولی الله نوشته:

حرفات درسته. یکی از حماقت‌های سنتی خانواده‌های ایرانی که هنوزم تو خیلی خانواده‌های مذهبی هست اینه که زرتی میرن عقد می‌کنن. کل فاصله خواستگاری تا عقد چند ماهم نمیشه! امان از این تفکرات سنتی.

البته اینم بگم، میشه حتی سال‌ها کنار کسی زندگی کنی و واقعا نشناسیش! بنا به تجربه میگم تمام تقلات رو هم بکنی، نهایتا ۱۰ درصد طرفت رو می‌شناسی. ولی خب مکلفی اون قدری که عقلت می‌رسه بکنی.

اما تو موقعیت‌های مختلف آدما خودشون رو نشون میدن. یکیش تو سفره، یکیش تو سختی و مضیقه‌س. من به شخصه آدمی که فکر می‌کردم فرشته‌س وقتی به مشکل کار و پول خوردم تازه چهره واقعی خودشو نشون داد و دیدم اون فرشته فقط ماسکی بوده به چهره‌ش.

به نظرم پسرا موقع زن گرفتن باید مدتی تظاهر به بدبختی و بیچارگی کنن. اکثر دخترها پول‌پرستن و تو این شرایط خیلی سریع خودشون رو نشون میدن.


دقیقا، یکی از دوستای خودم همینطوری بود شاید خواستگاری و عقد و ازدواجش روی هم 3 ماه نشد.بعد عروسیش وقتی دیدمش گفتم چرا اینقدر زود تو که 3 ماه هم نیست میشناسیش میگفت همینقدر کافیه تازه زیاد هم هست همینقدر شناخت بسه بقیه ش باشه واسه توی زندگی،بهش گفتم خب این چطور زندگی میشه که بدون شناخت شروع میشه؟توقع داری حتما زندگی خیلی خوبی هم داشته باشی؟از کجا میدونی باهم میسازید وقتی نمیشناسی طرف رو،میگفت اسلام گفته زود عروسی بگیرید بهش گفتم بابا اینی که تو میگی یه چیز دیگه س اسلام میگه زود ازدواج کنید برای اینکه سن تون زیاد نشه نه اینکه هر ننه قمری از راه رسید دستش رو بگیرید ببرید محضر عقدش کنید
از ما گفتن و از اون نشنیدن به یه سال نکشید از هم جدا شدن با اینکه جفت خانواده ها مذهبی بودن ولی سطح فرهنگ و درکشون نسبت به مسائل خیلی فرق داشت.

اره باید توی شرایط مختلف شناخت، بی پولی هم یکی از شرایط خیلی خوبیه که میشه طرف رو شناخت
موقع رانندگی هم خیلی خوبه قشنگ طرف مشخص میشه بی اعصابه، بد دهنه، تمرکز داره، توانایی کنترل اعصاب و شرایط سخت رو داره یا نه و ... خلاصه حتما اینو در نظر داشته باشید

همه حرف ها درست
چه حرف شما چه آقای ایمنی
اما امان از کسی که بلده نقش بازی کنه.
توی این داستان هم زمان آشنایی تا عروسی یک سال و نیم تقریبا طول کشیده. همونطور که میگه کلی هم سفر رفتن باهم. اما به جز خوبی چیزی ندیده.
و دیگه اینکه برخلاف چیزی که مردها فکر میکنن، اغلب دخترا پول پرست نیستن.
نمیگم دختر پول پرست اصلا وجود نداره ، اما اغلب با سختی های مالی توی زندگی مشترک کنار میان. یا حداقل من توی اطرافیانم دارم اینطور میبینم. اون چیزی که یک زن نمیتونه تحمل کنه، زور و ظلمه
البته شاید دور و بر شما دخترای پول پرست زیاد باشن که این برداشت رو میکنید.

حالا یه سوال، بنظر شما مردی که بلده یک سال و نیم، چه توی سفر، چه پشت فرمون و ... ظاهرش رو خوب نشون بده رو چطور میشه فهمید که این اختلال های روانی رو داره؟؟؟
بیاین اعتراف کنید شما مردا کی خودتون رو لو میدین؟
بلکه برا چهارنفر آموزنده باشه

پ.ن: بند آخر رو لطفا بد برداشت نکنید . جدی بنظرتون مردها رو چطور میشه شناخت؟




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
The Emperor
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام: ۶۱,۶۱۳
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ
- یوهان کرویف
- پرسپولیس
- اسپانیا، آرژانتین
- احمد عابدزاده، کریم باقری
- فرانک ریکارد
- افشین امپراطور
گروه:
- لیگ فانتزی
- کاربران عضو
- مدیران کل
افتخارات
بله آدم شیادی که فیلم بازی می‌کنه رو به راحتی نمیشه شناخت. گفتم هم که خودتم بکشی نهایتا ۱۰ درصد طرف رو بشناسی. بقیه‌ش رو باید بسپری دست خدا، چون دیدم پشت نقاب فرشته چه هیولاهایی پنهان میشن و حتی عاقل‌ترین آدم‌ها هم نمی‌تونن تشخیصشون بدن.

یکی از بدی‌های عشق در یک نگاه و این مزخرفات که زمانی بیشتر از هر کسی بهش معتقد بودم همینه. خیلی وقتا طرف شیاد نیست، چون دوست داره تو رو بدست بیاره شبیه چیزی میشه که تو دوست داری. و تو باور می‌کنی واقعا اینطوریه در حالی که نیست. بعد مدتی شور اولیه فروکش می‌کنه و اون آدم بر می‌گرده به اصلش.






عمری است دخیلم به ضریحی که نداری...


۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
علی ولی الله نوشته:

بله آدم شیادی که فیلم بازی می‌کنه رو به راحتی نمیشه شناخت. گفتم هم که خودتم بکشی نهایتا ۱۰ درصد طرف رو بشناسی. بقیه‌ش رو باید بسپری دست خدا، چون دیدم پشت نقاب فرشته چه هیولاهایی پنهان میشن و حتی عاقل‌ترین آدم‌ها هم نمی‌تونن تشخیصشون بدن.

یکی از بدی‌های عشق در یک نگاه و این مزخرفات که زمانی بیشتر از هر کسی بهش معتقد بودم همینه. خیلی وقتا طرف شیاد نیست، چون دوست داره تو رو بدست بیاره شبیه چیزی میشه که تو دوست داری. و تو باور می‌کنی واقعا اینطوریه در حالی که نیست. بعد مدتی شور اولیه فروکش می‌کنه و اون آدم بر می‌گرده به اصلش.

دقیقا
یکی از علت هایی که این داستان رو میگم همینه. دوست داشتم خیلی ها که فکر میکنن، ما همیشه چوب کارهامون رو میخوریم بفهمن اشتباه میکردن.
چون ریحانه ی این داستان، نه عاشق شده بود تو نگاه اول، نه بخاطر مال و منال یا ظاهر ازدواج کرده بود. و خدا یکسری اتفاق ها رو براش رقم زده بود. آخر داستان هم میفهمه چرا همه ی این اتفاق ها افتاده اند.
گاهی فقط ما باید راضی باشیم به تقدیر خدا و مطمعن باشیم خدا از همه مهربونتره




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
ترس
قسمت بیست و هشت

الان که فکر میکنم، میگم ایکاش اون کارا و اون داد و بیداد ها رو توی خیابون راه نینداخته بودم. اون روز فکر میکردم که اگه سند نباشه نمیتونم هیچ طوری طلاق بگیرم اما اشتباه میکردم. نباید به مادرش اونطور عصبانی میشدم.اما متاسفانه آب ریخته جمع نمیشه.
ده روزی از اون روز دعوا میگذشت. حتی یک زنگ هم نزده بودن.
گاهی با خودم فکر میکردم، زندگی هم مثل داستان هاست، بالاخره مهران متوجه میشه که اشتباه کرده ولی هرگز قبول نکرد.
به جز پدر مادرم، تنها کسی از اطرافیانم که ماجرا رو میدونست، خواهرم بود که فهمیده بود ما داریم جدا میشیم.
هی نصیحت میکرد که ریحانه،مردا مغرورن، الکی زندگیت رو از بین نبر، خیلی از مردها هستن که از این اشتباها میکنن.
بهش پیام بده زنگ بزن،بگو هنوز دوستش داری،بگو نمیخوای زندگیتون از بین بره، منم گوش میکردم به نصیحتش.
به مهران پیام میدادم که خودت میدونی من برای چی از توی اون خونه اومدم. هنوزم دوستت دارم مهران ،هنوزم دلم نمیخواد طلاق بگیریم.
اما جواب هیچ کدوم از پیام هام رو نمی داد. جواب زنگ هامم نمیداد.
دو هفته ای گذشته بود، روزهای آخر ماه محرم بود. و من همچنان آشفته و سردر گم بودم. مادرم کم و بیش میخواست که برگردم سر زندگیم. ولی بابام که رفتارهای مهران رو قبل از مکه رفتنشون فراموش نکرده بود، محکم ایستاده بود که خودتم بخوای من نمیذارم بری.
توی اون چند روز برای مهریه ام رفته بودم و اقدام کرده بودم.اما اونقدر سخت کرده بودن پروسه گرفتن مهریه رو که گفته بودن دو ماه بعد جوابش میاد .

یک روز دیدم مهران زنگم زده، و همچنین یک شماره نا آشنا.
با خودم گفتم شاید میخواد عذرخواهی کنه.
زنگ زدم به مهران. با آرومی گفتم کاریم داشتی؟گفت نه خیر خانم علی نیا، وکیلم با پدرتون تماس گرفته.
گفتم مهران تو نمیخوای قبول کنی که اشتباه کردی نه؟ گفت من کاری نکردم، شما فقط به من تهمت زدی
گفتم این همه زنگت میزدم چرا جواب نمیدادی؟ چرا جواب پیام هام رو نمیدادی؟ گفت من نه پیامی از شما دریافت کردم نه زنگی به من زدین(اینطور که حرف میزد فهمیدم داره صدام رو ضبط میکنه که برای توی دادگاه بگه زنم از خونه ول کرده رفته. بعدها این فکرم بهم ثابت شد. چون دو ذوز بعد از اومدن من از خونش رفته بود و نامه عدم تمکین گرفته بود. اما دادگاهمون افتاده بود چند ماه بعدش)
بهش گفتم تو حتی کلید خونه رو هم از تو دسته کلیدام برداشتی، گفت نه من چنین کاری نکردم. حتما کلید رو شما گم کردی داری باز دروغ میگی.
هرچی من گفتم گفت نه دروغه آخرسر هم گفت من حرفی با شما ندارم. با وکیلم حرف بزنید و قطع کرد.
از اون همه وقاحتش متعجب بودم.
زنگ زدم به وکیلش. یه انسان محترم بود، گفتم آقای رمضانی لطفا بگید حرف حسابش چیه؟
گفت : میگه این خانم مادرم رو تو خیابون کتک زده و...
با تعجب گفتم من؟ خب حالا میخواد چیکار کنیم؟
آقای رمضانی گفت من حقیقت وکیل ایشون هنوز نیستم، من استاد دانشگاهش بودم قبلا و یکی از دوستان مشترک من و پدرشون ایشون رو معرفی کرده که کارش رو راه بندازم و با شما حرف بزنم ببینم راهی هست برای مصالحه یا نه.
ازش وقت حضوری گرفتم و خواهش کردم به مهران نگه. چون مهران به شدت انسان بدبینی بود و همش توهم توطئه داشت.




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۳ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
ترس
قسمت بیست و نه

با مادرم رفتیم پیش وکیلی که از طرف مهران زنگ زده بود. یک مرد جا افتاده و با خدا بود.
گفت حقیقتا من برای رضای خدا قبول کردم کار ایشون رو به عهده بگیرم چون فرزند شهیدِ

گفتم خب حرف حسابش چیه؟
گفت میخواد شما تمام مهریه ات رو ببخشی تا طلاقت بده.
پرسیدم به شما گفتن چرا من طلاق میخوام؟ گفت آره، گفته که چون زنم خیلی کثیف و نا مرتب بود و غذا درست نمیکرد برای همین ول کرده رفته. خندیدم و گفتم بنظر شما این دلیل برای اینکه یه زن بره منطقیه؟ سری تکون داد و گفت نه.

بعد من، تمام ماجراها رو براش تعریف کردم.
حتی بدبینی هاش رو هم گفتم. گفتم که یکبار به دکتر طب سنتی ای که پیشش میرفت پیام داده بودم و پرسیده بودم آقای فلانی راهی برای رفع خارش ایشون نیست، من دیگه توان ندارم ایشون رو هر روز ماساژ بدم! مهران که پیام من رو تو مبایلم دید، میگفت تو میخوای من رو ول کنی بری با این یارو؟
چرا این پیام رو بهش دادی؟ میخواستی مثلا چی جوابت بده؟ میخواستی قربون صدقه ات بره؟ هرچی هم که میگفتم بابا به پیر به پیغمبر از عمد نگفتم دیگه توان ماساژ ندارم ، حالیش نمیشد.

همه چی رو که تعریف کردم، بهم گفت دخترم، اگه تو دختر من بودی هرطور شده طلاقت رو میگرفتم.
بغض کردم.
پرسید هنوزم دوستش داری؟ سر تکون دادم که یعنی آره.
گفت ولی اون آدمی که من دیدم تورو دوست نداره
میدونستی سه چهار ماه پیش خونه اش رو به نام مادرش زده؟
با اینکه شصتم خبردار شده بود، اما باز هم تعجب کرده بودم. از اون همه نقشه کشیدن اون خانواده

وکیلش گفت خونه رو به نام زده که به تو مهریه نده
وقتی اومده بودن با مادرش اینجا خودش بهم گفت.
بنظر من تمام مهریه ات رو ببخش و توافقی طلاق بگیر.
مامانم که بعد از تعریف های من اومده بود توی اتاق وکیل، وقتی وکیل گفت طلاق بگیر، جا خورد.
گفت بنظرتون هیچ طوره نمیشه زندگیشون سر بگیره؟
وکیل هم گفت ،خواهرِمن، من هم شما رو دیدم هم اون آقا و مادرش رو. بعد از اینهمه سال تجربه میتونم با یک برخورد تا حدودی آدم ها رو بشناسم. الان دخترت طلاق بگیره خیلی بهتر از اینه که چندسال دیگه با یک بچه جدا بشه.

خدا خیرش بده. حرفاش باعث شد مطمعن تر از قبل بشم به کاری که میخوام انجام بدم.
و اینکه باعث شد مادرم از اینکه هنوز میخواست من برگردم سر اون زندگی کوتاه بیاد.





گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۳ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو

ترس
قسمت سی ام

با اینکه مطمعن بودم دیگه برای طلاق،اما حرف های اطرافیان، باعث میشد گاهی شک کنم. خاله هام تازه فهمیده بودن و مدام به مامانم میگفتن یعنی هیچ راهی نیست؟
قبل از اینکه خاله هام بفهمن که من اومدم خونه مادر پدرم، یکبار یکیشون زنگ میزنه خونه مشترکمون با مهران، که حال من رو بپرسه.
مهران هم میگه ریحانه ۲۰ روزه من رو ول کرده رفته چون مریض و بیکار شده بودم.
خاله بیچاره ام هم که شوکه شده بوده میگه امکان نداره، ریحانه ای که من میشناسم اونقدر صبوره که برای این چیزا نمیره. بعد هم مهران میگه من نمیدونم. و مادرش با خاله ام کلی حرف میزنه و کلی دروغ پشت سر من میبافه.
خاله ام بلافاصله زنگ میزنه خونه ما. و تازه میفهمه که جریان چیه
تقریبا همه خبر دار شدن که من میخوام طلاق بگیرم، و چون من، نمیخواستم آبروی مهران رو ببرم، برای همه علامت سوال بزرگی بود که ریحانه ای که اونقدر صبور بوده چی شده که اومده و یک آدم مریض رو ول کرده.
تنها چیزی که به همه گفتم این بود که بخاطر بیماریش نیومدم. بدرد هم نمیخوردیم.

روزها حرف بقیه راحتم نمیگذاشت، شبا دیدن خواب مهران، خواب میدیدم برگشته عذرخواهی کرده و همه چی دوباره خوب شده. تقریبا هرشب همین خواب رو میدیدم.
با وجود تمام غصه هام و اعصاب خوردیام اما اون مدتی که اومده بودم خونه پدرم،تازه یکم طعم آرامش رو داشتم میچشیدم.

بیشتر از یک ماه میشد که از اون خونه اومده بودم و هنوز شرایط عادی نبود.
یک بار رفته بودیم در خونه مهران تا من لباس بردارم. اما در رو باز نکرده بودن. هوا هم کم کم داشت سرد میشد و من به جز چندتا تیکه لباسی که همون روز اول آورده بودم لباسی نداشتم خونه پدرم.
اربعین هم نزدیک بود. خیلی دلم میخواست برم کربلا . زنگ زدم دفتر مرجع تقلیدم و گفت چون از میگفته از خونه بری بیرون و الان هم نمیخواد برگردی، میتونی بدون اجازه اش هرجا خواستی بری.
خوشحال بودم. پاسپورتم رو چک کردم و دیدم که ممنوع الخروج هم نیستم.
قرار شد با خواهرم و شوهر خواهرم و دختر کوچولوشون با کاروان بریم کربلا.
خیلی حال روحیم خراب بود و میدونستم اگه برم کربلا حالم خوب میشه.
راهی کربلا شدیم. بار چهارمی بود که اربعین میرفتم.
همش یاد دوتا سفر قبل میافتادم . و دلم آتیش میگرفت. سفرهایی با ۱۸۰درجه تفاوت.
سامرا، کاظمین،نجف و در آخر کربلا.
توی کربلا که بودیم فقط التماس امام حسین میکردم که راه درست رو جلوم بذاره. راهی که خدا راضی باشه ازم.
مفاتیح رو که میخوندم،دیدم نوشته اگه کسی توی کاری مخیّره برای اینکه خدا کار درست رو به دلش بندازه زیر قبه امام حسین صدبار استخیر بالله بگه.
زیر قبه که رسیدم. همینکار رو کردم.

از سفر که برگشتیم مطمعن بودم که کارم درسته و خیر و صلاحم توی همینه.

پ.ن:
خیلی از داستان نمونده
سعی میکنم تا جاییکه میشه خلاصه ترش کنم که زود تموم بشه




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۳ اسفند ۱۳۹۸
     
برو به صفحه
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۳۴
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۲۹۷
پیام‌های جدید
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۱۹۹ پاسخ
۸,۳۹۷,۶۴۱ بازدید
۳ روز قبل
Salehm
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۳۷,۳۱۵ بازدید
۵ روز قبل
javibarca
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۴ پاسخ
۵۴۷,۷۱۷ بازدید
۸ روز قبل
یا لثارات الحسن
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۱ پاسخ
۱۱,۶۵۷,۷۰۶ بازدید
۸ روز قبل
یا لثارات الحسن
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۸,۰۰۱ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۰۶,۹۹۲ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۲ پاسخ
۱,۲۴۱,۱۰۶ بازدید
۶ ماه قبل
مهسا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۶,۲۲۷ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۲ پاسخ
۲,۰۰۰ بازدید
۱۰ ماه قبل
phaidyme
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۷,۵۹۷ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۲۳۷ کاربر آنلاین است. (۱۵۳ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۲۳۷

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!