به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۱ کاربر مهمان
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
     
پاسخ به: داستانک!
The Emperor
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام: ۶۱,۶۱۳
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ
- یوهان کرویف
- پرسپولیس
- اسپانیا، آرژانتین
- احمد عابدزاده، کریم باقری
- فرانک ریکارد
- افشین امپراطور
گروه:
- لیگ فانتزی
- کاربران عضو
- مدیران کل
افتخارات
نقل قول
beautiful queen نوشته:

ریحانه داستان هم فقط بخاطر ریسمان پوسیده دلش ته چاه نمونده، بخاطر این مونده که فکر میکنه اگه یک درصد زندگیش قابل نگه داشتنه، بخاطر تمام مسائل جانبیش نگهش داره.

این بیشتر شبیه توجیهاییه که آدم برای خودش میاره، وقتی عقلت یه چیزی میگه و دلت یه چیز دیگه، و سعی می‌کنی هر نشونه‌ای رو تعبیر به این کنی که حق با دلته...

تو این داستان خاص از همون اول مشخصه انتخاب اشتباه بوده. کسی که اولین دروغ رو گفت، دیگه هرگز نمیشه بهش اعتماد کرد.






عمری است دخیلم به ضریحی که نداری...


۱۱ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
علی ولی الله نوشته:

نقل قول
beautiful queen نوشته:

ریحانه داستان هم فقط بخاطر ریسمان پوسیده دلش ته چاه نمونده، بخاطر این مونده که فکر میکنه اگه یک درصد زندگیش قابل نگه داشتنه، بخاطر تمام مسائل جانبیش نگهش داره.

این بیشتر شبیه توجیهاییه که آدم برای خودش میاره، وقتی عقلت یه چیزی میگه و دلت یه چیز دیگه، و سعی می‌کنی هر نشونه‌ای رو تعبیر به این کنی که حق با دلته...

تو این داستان خاص از همون اول مشخصه انتخاب اشتباه بوده. کسی که اولین دروغ رو گفت، دیگه هرگز نمیشه بهش اعتماد کرد.

استثنا برای زندگی مشترک اینطور نیست.
نمیشه زندگی مشترک رو بخاطر هر اتفاقی از هم پاشید. کما اینکه توی اسلام هم بسیار توصیه شده به صبر در برابر همسر. اگه خواستین احادیثش رو میذارم.
به غیر از تمام این ها، وقتی زندگی دو نفر میپاشه،فقط اون دو نفر تحت ااشعاع قرار نمیگیرن، دوتا خانواده تحت الشعاع قرار میگیرن. و هر آدمی برای تصمیم به طلاق باید تمام جوانب رو بسنجه





گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۱ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
The Emperor
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام: ۶۱,۶۱۳
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ
- یوهان کرویف
- پرسپولیس
- اسپانیا، آرژانتین
- احمد عابدزاده، کریم باقری
- فرانک ریکارد
- افشین امپراطور
گروه:
- لیگ فانتزی
- کاربران عضو
- مدیران کل
افتخارات
نقل قول
beautiful queen نوشته:

نقل قول
علی ولی الله نوشته:

نقل قول
beautiful queen نوشته:

ریحانه داستان هم فقط بخاطر ریسمان پوسیده دلش ته چاه نمونده، بخاطر این مونده که فکر میکنه اگه یک درصد زندگیش قابل نگه داشتنه، بخاطر تمام مسائل جانبیش نگهش داره.

این بیشتر شبیه توجیهاییه که آدم برای خودش میاره، وقتی عقلت یه چیزی میگه و دلت یه چیز دیگه، و سعی می‌کنی هر نشونه‌ای رو تعبیر به این کنی که حق با دلته...

تو این داستان خاص از همون اول مشخصه انتخاب اشتباه بوده. کسی که اولین دروغ رو گفت، دیگه هرگز نمیشه بهش اعتماد کرد.

استثنا برای زندگی مشترک اینطور نیست.
نمیشه زندگی مشترک رو بخاطر هر اتفاقی از هم پاشید. کما اینکه توی اسلام هم بسیار توصیه شده به صبر در برابر همسر. اگه خواستین احادیثش رو میذارم.
به غیر از تمام این ها، وقتی زندگی دو نفر میپاشه،فقط اون دو نفر تحت ااشعاع قرار نمیگیرن، دوتا خانواده تحت الشعاع قرار میگیرن. و هر آدمی برای تصمیم به طلاق باید تمام جوانب رو بسنجه

بله اینا درسته. زمانی رو میگم که مطمئنی که طرفت قابل زندگی کردن نیست ولی درگیر احساسات و خاطرات و این مزخرفاتی.






عمری است دخیلم به ضریحی که نداری...


۱۱ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
Queen of Forumhall
نام کاربری: Daughter.of.Eve
نام تیم: مالاگا
پیام: ۶,۹۵۲
عضویت از: ۲۰ مهر ۱۳۹۰
از: تبريز
طرفدار:
- مسي
- پویول-ژاوی-کرایف
- تراکتور سازی تبریز(تيراختور)
- آرژانتين و اسپانيا
- پپ گوارديولا
گروه:
- کاربران عضو
- مدیران انجمن
- مترجمین اخبار
- لیگ فانتزی
نقل قول
علی ولی الله نوشته:

چند تا نکته بگم آویزه گوشتون کنید همگی.

۱. مشاور نرید.

یه مشت آدم مزخرف که مشکل خودشون رو نمی‌تونن حل کنن ولی باور دارن عالم کلن، و به نظرم بیشتر مشکل درست می‌کنن تا چیزی رو درست کنن!

۲. وقتی همه وجودتون میگه یه آدمی اشتباهیه انقدر با ریسمان پوسیده دلتون تو چاه نرید!

۳. از گرفتن تصمیم‌های سخت حتی در سطح طلاق نترسین وقتی مطمئن بودین که درسته. خدا اغلب اوقات، خیر و گشایش رو پشت سر همین شکست‌های بزرگ قرار میده.



واقعا مشاور خوب خیلی کم هست. قابل اعتماد نیستن چندان، خصوصا وقتی اینقدر چرت میگن -_- ریحانه خیلی زیاد صبور بوده.





۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
علی ولی الله نوشته:

نقل قول
beautiful queen نوشته:

نقل قول
علی ولی الله نوشته:

نقل قول
beautiful queen نوشته:

ریحانه داستان هم فقط بخاطر ریسمان پوسیده دلش ته چاه نمونده، بخاطر این مونده که فکر میکنه اگه یک درصد زندگیش قابل نگه داشتنه، بخاطر تمام مسائل جانبیش نگهش داره.

این بیشتر شبیه توجیهاییه که آدم برای خودش میاره، وقتی عقلت یه چیزی میگه و دلت یه چیز دیگه، و سعی می‌کنی هر نشونه‌ای رو تعبیر به این کنی که حق با دلته...

تو این داستان خاص از همون اول مشخصه انتخاب اشتباه بوده. کسی که اولین دروغ رو گفت، دیگه هرگز نمیشه بهش اعتماد کرد.

استثنا برای زندگی مشترک اینطور نیست.
نمیشه زندگی مشترک رو بخاطر هر اتفاقی از هم پاشید. کما اینکه توی اسلام هم بسیار توصیه شده به صبر در برابر همسر. اگه خواستین احادیثش رو میذارم.
به غیر از تمام این ها، وقتی زندگی دو نفر میپاشه،فقط اون دو نفر تحت ااشعاع قرار نمیگیرن، دوتا خانواده تحت الشعاع قرار میگیرن. و هر آدمی برای تصمیم به طلاق باید تمام جوانب رو بسنجه

بله اینا درسته. زمانی رو میگم که مطمئنی که طرفت قابل زندگی کردن نیست ولی درگیر احساسات و خاطرات و این مزخرفاتی.

درسته آدم نباید بخاطر احساسات زندگیش رو نابود کنه.
اما حواستون نیست که تمام اتفاق ها در عرض پنج الی شش ماه پشت سرهم افتاده و این زمان هم زمان زیادی نیست برای تصمیم گرفتن.
هرچند هنوز باقی ماجرا مونده ... ؛-)




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
Anis نوشته:

نقل قول
علی ولی الله نوشته:

چند تا نکته بگم آویزه گوشتون کنید همگی.

۱. مشاور نرید.

یه مشت آدم مزخرف که مشکل خودشون رو نمی‌تونن حل کنن ولی باور دارن عالم کلن، و به نظرم بیشتر مشکل درست می‌کنن تا چیزی رو درست کنن!

۲. وقتی همه وجودتون میگه یه آدمی اشتباهیه انقدر با ریسمان پوسیده دلتون تو چاه نرید!

۳. از گرفتن تصمیم‌های سخت حتی در سطح طلاق نترسین وقتی مطمئن بودین که درسته. خدا اغلب اوقات، خیر و گشایش رو پشت سر همین شکست‌های بزرگ قرار میده.



واقعا مشاور خوب خیلی کم هست. قابل اعتماد نیستن چندان، خصوصا وقتی اینقدر چرا میگن -_- ریحانه خیلی زیاد صبور بوده.

آره مشاور خوب و منطقی واقعا کمه
صبر زیادی هم همیشه خوب نیست
گاهی بعضیا رو باید زد تو دهنشون




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
ترس
قسمت بیست و پنج

مادر پدرم قبل مکه رفتنشون تنها نگرانیشون از بابت من بود. ولی من مدام بهشون اطمینان میدادم که ما اوضاعمون خوب شده دیگه.چون میدیدم حال پدر مادرم همینطوریش هم بخاطر زندگی من خرابه.

بالاخره روز رفتن پدر مادرم رسید ، با اینکه مهران به پدر مادرم بی ادبی کرده بود اما پدر مادرم وظیفه خودشون میدونستن ازش حلالیت بخوان. بابام که نمیتونست تا خونه ما ۴طبقه رو بالا بیاد.چون واقعا مریض احوال بود. اونقدری که طواف های مکه اش رو هم، مجبور بود با ویلچر بره، اما مامانم با وجود کمردردش اومد خونه ما. مهران که تا نیم ساعت حتی از اتاق بیرون هم نیومد. آخر سر هم که مامانم گفت مهران حلال کن مارو، گفت ان شاالله سفرتون بی خطر. وقتی هم که مامانم رفت، گفت من که حلالش نکردم.
بابام بنده خدا چند بار زنگ زد به مهران و با اینکه هم سن پدرش بود ازش عذر خواهی کرد و حلالیت گرفت، اما مهران کینه تر از اینا بود. آخر سر بابام ،که از طرف من فهمیده بود مهران هنوز حلالشون نکرده، بهش گفت که تو جای پسرمی،و ازش خواهش کرد که، بیا میخوام ببینمت. اگه نیای من میام در خونتون. تا بالاخره مهران دلش راضی شد که حلالشون کنه.
و بالاخره بابا مامانم راهی مکه شدن.

تقریبا ۱۴ روز بعد رفتن پدر مادرم، یه شب مهران سر اینکه میز کامپیوترش گرد گرفته بود دعوای بدی راه انداخت. با موهام گرفتم و از اتاق پرتم کرد بیرون ، فحش مادر میداد بهم و میگفت همین الان میری خونه بابات. هرچی التماسش میکردم،مهران الان ساعت یکِ شبِ. هیچ کسی خونه اونا نیست. نمیتونم برم، حالیش نبود.
آخر سر قسمش دادم، که بذار تا صبح بمونم، صبح خودم میرم. گفت باشه تا صبح بمون، صبح بیدار بشم ببینم هنوز تو خونه ای اونقدر میزنمت که حالیت بشه.
فرار کردم توی اتاق و در رو بستم. اونم طبق معمول توی حال خوابید.
ساعت حدود ۲.۵شب بود که دیدم داره از توی حال داد میزنه.
ریحااااانه زنگ بزن اورژانس حالم بده. آااای کلیه ام.
زنگ زدم اورژانس ولی گفتن برای این چیزا کسی رو نمیفرستن.
زنگ زدم خونه مادرش، برادرش اومد بالا و کمکش کرد و بردنش بیمارستان.
نزدیک ۵صبح بود که برگشت.
عجیب بود، هر بار که بلایی سر من میاورد و بی گناه در حقم ظلم میکرد، سریع به چوب خدا گرفتار میشد.
چه از گرفتگی صداش که نزدیک ۷ماه میشد همراه دائمش شده بود چه وضع اون شبش. چه خیلی اتفاقای دیگه ای که سرش میومد.

بعدها فهمیدم بیمارستان که رفته، فهمیدن همون لحظه که از درد به خودش میپیچیده، سنگ کلیه کوچیک دفع کرده.






گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
ترس
قسمت بیست و شش

یک ماه زمان حج هم تموم شد.

و من اون یک ماه برای اینکه حتی خونه پدری هم نمیتونستم برم،تمام روزها فقط تحمل کرده بودم و اونقدر تحت فشار بودم که چهار روز قبل از اومدن پدر مادرم، طرف راست بدنم، از فشار عصبی مثل فلج ها شده بود.
ذره ای نمیتونستم تکون بخورم. فقط مجبور بودم طاق باز بخوابم. اونقدر درد داشتم که برای هر غلت زدن یا برای هربار که میخواستم از جام بلند بشم، گریه ام میگرفت.
بعد دو روز درد کشیدن، با هزار بدبختی از پله های خونه رفتم پایین و با مهران رفتیم دکتر.
شل کننده عضلات نوشت و گفت اسپاسم شدید عصبیه.
سرم و دواهام رو که مهران رفت بگیره، موبایلش موند دست من.
دستم رو زدم رو دکمه وسط گوشیش که ساعت رو ببینم، اشتباها ۲بار دستم خورد. و دیدم که صفحه هایی که قبلا باز کرده چیا بودن.
بالای صدتا صفحه پ و ر ن!!!
حالم بدتر از قبل شده بود. به خودم گفتم ریحانه احتمالا وی پی ان که روشن کرده، صفحه ها خود به خود باز شدن. دلت رو بد نکن.
بعدم سریع گوشی رو بستم و هرچی دیده بودم رو ندید گرفتم.
تا روزی که پدر مادرم از مکه اومدن. همش فکرم به چیزایی که دیده بودم مشغول بود اما نمیدونستم که درست دیدم یا قضاوتم اشتباهه.
روزی که مامان بابام ولیمه مکه دادن، مهران که میدید سر در گمم، میگفت باز چی شده؟چته؟ منم فقط جواب سربالا میدادم.
باید مطمعن میشدم. بعد باهاش حرف میزدم.
فقط خدا خدا میکردم اشتباه کرده باشم و از خدا میخواستم، که خدایا اگه میدونی این زندگی باید الان تموم بشه، دستش رو برام رو کن.
روز بعد از ولیمه دادن مادر پدرم، مهران قرار بود بره آزمون استخدامی بده از طرف بنیاد.
صبح زود که رفت،سریع رفتم پای لپ تاپش.
چون اعتمادم رو بهش از دست دادن بودم، قبلا هم به لپ تاپش نگاه کرده بودم، ولی چیزی پیدا نبود.اما اینبار تا لپ تاپ رو، روشن کردم، دیدم آخرین صفحه ای که باز کرده هنوز روی صفحه لپ تاپش باز مونده و فراموش کرده ببندتش. تازه فهمیدم چرا هربار که لپ تاپش رو نگاه میکردم چیزی پیدا نمیکردم. چون تمام چیزهایی رو که میدید با اکسپلور میدید. و من فقط کروم و فایرفاکس رو چک کرده بودم!!!
تاریخ اولین سرچ هاش به ۶ماه قبل برمیگشت. و خدا میدونه از کی تو مبایلش سرچ میزده.سرچ هایی زده بود که من حتی شرم میکنم بهشون فکر کنم.
مهرانی که هیچی کم نداشت، اونقدر هرز شده بود که ...
احساس اون لحظه ام قابل وصف نیست. شاید برای خیلی از آدم ها این گناه عادی باشه. ولی برای من نبود و این کارِ مهران خیانت خیلی بزرگی بود در حقم.
همون موقع صبح زنگ زدم به مشاورم. بنده خدا تازه داشت میرفت سر کار.
تمام ماجرا رو گفتم. گفت من خیلی وقت پیش به شما گفتم این آدم بدردت نمیخوره.
گفتم خب آخه مشاوری که حضوری رفتیم میگفت، شماها خیلی بدرد هم میخورید. شما هم گفته بودی تا از نزدیک نبینیش نمیتونی نظر قطعی بدی، از طرفی هم من منتظر بودم حال مهران خوب بشه تا برای ادامه زندگی باهاش تصمیم بگیرم. اما الان...

بعد هم ماجرای اینکه گفته بود اون پیام های تلگرام برای رییس شرکتشونه رو گفتم.و گفتم که بعدش استرس ایدز داشته و...
تا اینها رو شنید، گفت اولا که بهت دروغ گفته، چون کساییکه اطلاعاتی هستن، باید تحت قوانین شدید امنیتی این کارها رو انجام بدن. نه اینکه یکی به مسئول دفترش بگه براش دنبال زن های خراب بگرده ،تا اونا برن دستگیرشون کنن.
دوم اینکه احتمالا اون مشاوری که پیشش رفتین فقط قصدش بوده شما طلاق نگیرید که رزومه اش خراب نشه و سوما، این آدم با تمام تنوع طلبی هایی که توصیف میکنی،شک نکن اختلال جنسی داره. برای همین هم این فیلم ها رو میبینه. چون تو میگی چیزی براش کم نمیذاری. ادامه دادن زندگی با این آدم یعنی نابودی خودت. صبر کن بیاد خونه و بهش بگو که دیگه همه چی تمومه و بعدم برو. از هیچی هم نترس. زندگی بدون این آدم مطمعن باش به صلاحته. خدا هم نخواسته بنده اش ضرر ببینه. این آدم درست بشو نیست.







گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو

ترس
قسمت بیست و هفت

وقتی مهران رسید خونه، ظهر شده بود. ناهار براش گذاشتم و بهش گفتم وقتی استراحت کردی باهات حرف دارم.
خستگیش که در رفت، رفتم پیشش و گفتم ببین مهران، تا الان هرکاری کردی من تحمل کردم. اما تیر خلاص آخر رو بهم زدی. من خیانت رو نمیتونم تحمل کنم . فردا هم لطفا بیا بریم دادگاه و درخواست طلاق توافقی بدیم.
گفت :ها؟ باز چی شده؟ کی گفته من با کسی بودم؟
گفتم :کسی نگفته، ولی دیدم توی لپ تاپت که صفحه های پ و ر ن رو نگاه کردی. میدونم ماه هاست که چیا سرچ میزنی.
میدونم تمام شب هایی که به اسم تحقیق علمی و دینی تا صبح بیدار می موندی و به من میگفتی خوابت نمیبره چی میدیدی.
مردی که چشمش هرز میشه، دیگه بدرد نمیخوره. میرم که هر غلطی خواستی از این به بعد بکنی.
تا دید از همه چی خبر دارم، گفت: بهتر، برو گمشو. من زن اینقدر فضول نمیخوام ‌ اصلا تو غلط کردی رفتی پای لپ تاپ من. همین فردا میریم طلاقت میدم.
شب یه تعداد از چیزهای ضروریم رو جمع کردم
صبح به مهران گفتم من با بابام میرم لطفا زودتر بیا که کارمون طول نکشه.
بعدم به بابام زنگ زدم و گفتم میای ببریم خرید؟
بابام که دم در رسید و چمدون و کوله و... رو دید گفت چی شده؟
گفتم حقیقت پشت تلفن بهت نگفتم که نترسید.
میخوام از مهران جدا بشم....

با بابام رفتیم دادگاه ، مهران دو سه ساعت بعد اومد. اونقدر دیر اومد که داشتن میبستن.
گفتم پس سند ازدواج کو؟ گفت تو ماشینه بیا دنبالم بریم بیاریم.
دنبالش راه افتادم، رفت اون دست اتوبان و رفت سمت چمن کاری های کنار بلوار. گفتم کجا میری پس ماشینت؟
یهو دیدم مادرش تو چمنا نشسته.
تا من رو دید با عصبانیت گفت :ها؟ چت شده باز ریحانه خانم؟
گفتم هیچی میخوام جدا بشم. گفت چرا اونوقت؟
گفتم چراش رو از پسرت بپرس.
دلم نمیخواست آبروی مهران رو پیش کسی ببرم. فکر میکردم همون روز همه چی تموم میشه. به توصیه قرآن میخواستم بدون آبروریزی طلاق بگیرم.
برای همین دلم نمیخواست به مادرش بگم پسرش چندین ماهه چیا میدیده
که یهو مادرش گفت، تو اصلا به چه حقی رفتی سر لپ تاپ پسر من؟ با چشمای از تعجب گرد شده و صدایی که بلند شده بود و از عصبانیت میلرزید، گفتم چی؟ پس خبر داری! پسر شما هر غلطی خواسته کرده اونوقت من چرا رفتم سر لپ تاپش؟
گفت:داری دروغ میگی، تو خودت صفحه ها رو باز کردی که بهونه برای طلاق داشته باشی.
لحظه به لحظه عصبانیتم داشت بیشتر میشد . فهمیدم مهران حسابی براش دروغ بافته و اونم مثل همیشه که حرف مهران از حرف خدا براش بالاتر بود بی کم و کاست باورشون کرده.
با صدایی که دیگه به داد زدن نزدیک شده بود ، گفتم: یعنی۶ ماهه من دارم صفحه آشغال تو لپ تاپ مهران باز میکنم؟ واقعا که؟ بجا اینکه جلو پسرت رو بگیری به من میگی کار خودت بوده؟ برای چی باید بخوام بهونه داشته باشم برای طلاق؟
گفت برا مهریه ات. برو ببینم میتونی طلاق بگیری؟

براشون متاسف بودم،این مادر و پسر کلا هیچی حالیشون نبود. یعنی تا الان نتونسته بودن بفهمن من ذره ای پول برام ارزش نداره؟
دیدم حرف نمیفهمن. گفتم سند ازدواج رو بدین من برم. خودم طلاقم رو میگیرم.
مادرش نگاهی به مهران کرد و مهران گفت نه سند رو بهش نده، بیا بریم.
دست مادرش رو گرفتم تا نذارم بره.
بعدم کیسه ای که سند توش بود و تو دستش بود رو کشیدم. همین کارا باعث جیغ و داد شد و چادر مادرش از سرش افتاد و خیلی ها برگشته بودن نگاهمون میکردن. مادرش هم یه سر نفرین می‌کرد. مهران هم داد میزد بیا بریم.منم از حرص دلم چند تا مشت حسابی تو کمر مهران زدم. دست مادرش رو گرفته بودم و میگفتم تا سند ازدواج رو ندین، نمیذارم برید. اون لحظه از فرط عصبانیت حتی نمیفهمیدم دارم اشتباه رفتار میکنم.
مادرش که دید حسابی وسط خیابون آبرو ریزی شده، گفت باشه، مهران بذار بریم پیش باباش. بعد زنگ بزن به عموت ببین چی میگن.
تمام اون مسیر کوتاه تا ماشین بابام رو یه سره نفرین میکرد.
پیش ماشین بابام زنگ زد به عموش. عموی مهران حکم پدر داشت براش، تا گفت سند مال خانواده دختره، مادرش سند رو داد به بابام. کلی هم لیچارد بارمون کرد که حاج آقا زندگی دخترت رو گند برداشته بود همیشه. بهش قبل ازدواج خونه داری یاد میدادین.
بعدم رو کرد به من که امیدوارم داداشت یه عروس مثل تو نصیبش بشه تا حالیتون بشه.
گفتم ان شاالله، چه دعای خیری کردین در حق برادرم.
داشت شروع میکرد به نفرین کردن که
بابام پاشو گذاشت رو گاز و رفتیم.



پ.ن:
خب اینم سه پارت امروز




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
نام کاربری: Montazer_59
پیام: ۴,۲۷۷
عضویت از: ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
از: جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
طرفدار:
- لیونل مسی
- کرایف، ریوالدو، رونالدینیو، پویول، ژاوی و اینیستا
- پرسپولیس
- آلمان
- انریکه، یورگن کلوپ
- یحیی گل محمدی، برانکو، افشین قطبی
گروه:
- کاربران عضو
حرفا رو دوستان زدن من حرفی نمیخواستم بزنم چون حقیقتا به شدت اعصابم خرد میشه و هنوزم پای حرفم هستم که این ریحانه داستان به خودش ظلم کرده و اگه واقعا همچین شخصیتی وجود داره مطمئن باشه اون دنیا یقه ش رو میگیرن بابت این ظلمی که در حق خودش کرده.
تسامح و تساهل رو باید برای کسی انجام داد که طرف خوبی داره حالا بینش گه گاهی بدی ازش سر میزنه حالا به هر دلایلی، درسته زندگی زناشویی نمیشه با هر اتفاقی بهم زد، درسته تاکید شده بر دوام زندگی ولی همه اینا برای شرایطی هست که شما یه زندگی داشته باشی این چیزی که توی داستان مطرح شد اصلا زندگی نبوده یه لجن زار بوده.
نکته بعدی اینکه همه ش میگه دوران نامزدی ال بود بل بود یه حرف کاملا اشتباه س چون دوران نامزدی طرفين تمام تلاششون رو میکنن که وجهه خوبی ازشون نشون بدن تا برن زیر یه سقف هیچ چیز به طور قطع مشخص نمیشه حتی بعضا گفته میشه 5،6 ماه اول زندگی هم همون شور و علاقه اول و بعدش تازه زندگی شروع میشه برای همین اخلاق فرد توی این دوران چندان ملاک خوبی نیست.
به نظر من قبل از ازدواج باید چندین ماه ولو یکسال طرفین نامزد باشن تا حداقل بیشتر اخلاقیات طرف دستش بیاد اونم نه اینکه مثلا یه روز باهم برن بیرون نه این از توش هیچی در نمیاد، توی سفر آدما مشخص میشن توی رانندگی خیلی ها ذاتشون میزنه بیرون یهویی سر زدن،توی هر شرایطی باید طرف رو امتحان کرد. چون تصمیم بابت زندگی یه تصمیم به شدت سخت و تاثیر گذاره بحث یه عمر زندگیه.
بحث یه خاندان و یه شجره س این فرد قراره پدر یا مادر بچه های آدم بشه آیا هرکسی لیاقت اینو داره؟!




اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بِدَمِ المَقتُولِ بِکَربَلا
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
     
برو به صفحه
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۳۴
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۲۹۷
پیام‌های جدید
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۱۹۹ پاسخ
۸,۳۹۷,۳۴۸ بازدید
۳ روز قبل
Salehm
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۳۷,۳۰۸ بازدید
۴ روز قبل
javibarca
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۴ پاسخ
۵۴۷,۷۱۰ بازدید
۸ روز قبل
یا لثارات الحسن
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۱ پاسخ
۱۱,۶۵۷,۳۹۶ بازدید
۸ روز قبل
یا لثارات الحسن
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۷,۹۹۳ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۰۶,۹۴۴ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۲ پاسخ
۱,۲۴۱,۰۶۶ بازدید
۶ ماه قبل
مهسا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۶,۲۲۱ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۲ پاسخ
۲,۰۰۰ بازدید
۱۰ ماه قبل
phaidyme
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۷,۵۹۵ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۱۹۶ کاربر آنلاین است. (۱۱۹ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۱۹۶

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!