در حال دیدن این عنوان: |
۳ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۶
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
|
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۵ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: mohammad_s
نام تیم: یوونتوس
پیام:
۳,۸۲۴
عضویت از: ۱ مرداد ۱۳۸۷
از: خونمون
طرفدار:
- ژاوی - مارادونا - پرسپولیس - اسپانیا - علی دایی - پپ , فرگوسن - ! گروه:
- کاربران عضو |
مهبد , ساعته خیلی قشنگه برا ریاضیتم خوبه هر روز اگه یه دور همه ی اون ها رو حل کنی ریاضیت عالی میشه |
||
۱۵ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Leo.My.Life♥
پیام:
۲,۸۰۶
عضویت از: ۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
از: اینترنت!:|
طرفدار:
- Lionel Messi - رونالدینیو،پپ،کرایـــــــف - تیراختـــــــــــور - برزیل،اسپانیارم دوس دارم - :| - پپ گواردیولا - :| گروه:
- كاربران بلاک شده |
الو ... الو... سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟ پس چرا کسی جواب نمیده؟ یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟ خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده. بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ... هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم . صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟ فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟ بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما... بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛ بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن. مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد... خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت. کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است ... بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی... کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت |
||
|
|||
۱۵ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: FC.catalan93
پیام:
۵۱۰
عضویت از: ۱ فروردین ۱۳۹۰
از: Mashhad
طرفدار:
- همه شون... - كرايف - اسپانیا - پپ،تيتو گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفتخيلي قشنگ بود |
||
اگر بر روي پاهاي خود بميريم بهتر از آن است كه روي زانو هاي خود زندگي كنيم. | |||
۱۵ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Mahi_kocholoo
پیام:
۳,۰۶۶
عضویت از: ۸ اسفند ۱۳۸۷
از: تهران
طرفدار:
- xavi...... ژاوی - یوهان کرایوف - استقلال - اسپانیا - پپ گروه:
- کاربران عضو |
وای وای خدا یادمه این مطلبو خیلی وقتا پیش منم گذاشته بودم... اصلا یه حس عجیبی بهم میده هر بار که میخونمش... چقدر اسونه که اینقدر خالص خواستتو به خدا بگی ... و چقدر سخته که تو این دنیا با این همه مشغله بیخودی وقت خودمونو پر کردیم و حتی به اندازه ی یه بچه هم نمیتونیم با خدا حرف بزنیم خدا جون دلم تنگه دلم تنگه و پر از حرفایی که فقط میخوام به خودت بزنم پس این بارم منو تحمل کن و بذار پاک بشم مثل اون بچه... دوست دارم خدا جونم شاید این جمعه بیاید .... شاید |
||
|
|||
۱۵ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Negro
نام تیم: المپیک لیون
پیام:
۲,۵۴۹
عضویت از: ۱۷ فروردین ۱۳۹۰
از: زاهدان
طرفدار:
- حاج اقا جرارد پیکه - پیکه اسطوره نیست؟ - پیروزی - اسپانیا - جرارد پیکه ایرانی نیست ؟ - پیکه وقتی مربی شه - جرارد پیکه مربی نیست؟ گروه:
- کاربران عضو |
واقعا شخصیت بزرگی داشت که تمام دنیا رو به غم برد مارک بلومبرگ شهردار نیویورک، در مورد استیو جابز گفت: «امشب امریکا یک نابغه را از دست داد. نام او در کنار ادیسون و انیشتین قرار خواهد گرفت و ایده های او تا نسل ها جهان را خواهد ساخت... استیو طی چهار دهه اخیر بارها و بارها آینده را دید و آن را برای ما به ارمغان آورد، آینده ای که بسیاری حتی افق آن را نمی دیدند...» حال کردین اینم بخونید قشنگه طولانیه ولی ارزشش رو داره ستیو جابز در سال ۲۰۰۵ در مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان دانشگاه استنفورد شرکت کرد و یک سخنرانی مشهور در آنجا انجام داد. شاید بسیاری از شما قبلا این سخنرانی را دیده باشید اما در چنین روزی خواندن مجدد آن نکات زیادی را به ما یادآوری می کند و کسانی هم که تا به حال آن را ندیده اند می توانند از سخنان استیو جابز لذت ببرند. اولین داستان مربوط به ارتباط اتفاقات به ظاهر بی ربط زندگی است: من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در كالج رید ترك تحصیل كردم ولی تا حدود یك سال و نیم بعد از ترك تحصیل به دانشگاه ميآمدم و ميرفتم و خب حالا ميخواهم برای شما بگویم كه من چرا ترك تحصیل كردم. زندگی و مبارزهی من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیكی من یك دانشجوی مجرد بود كه تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد كه یك خانواده مرا به سرپرستی قبول كند. او شدیداً اعتقاد داشت كه مرا یك خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندی قبول كند و همه چیز را برای این كار آماده كرده بود. یك وكیل و زنش قبول كرده بودند كه مرا بعد از تولدم ازمادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینكه بعد از تولد من این خانواده گفتند كه پسر نمی خواهند و دوست دارند كه دختر داشته باشند. این جوری شد كه پدر و مادر فعلی من نصف شب یك تلفن دریافت كردند كه آیا حاضرند مرا به فرزندی قبول كنند یا نه و آنان گفتند كه حتماً. مادر بیولوژیكی من بعداً فهمید كه مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغالتحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نكرده است. مادر اصلی من حاضر نشد كه مدارك مربوط به فرزند خواندگی مرا امضا كند تا اینكه آنها قول دادند كه مرا وقتی كه بزرگ شدم حتماً به دانشگاه بفرستند. اینگونه شد كه هفده سال بعد من وارد كالج شدم و به خاطر این كه در آن موقع اطلاعاتم كم بود دانشگاهی را انتخاب كردم كه شهریهی آن تقریباً معادل دانشگاه استنفورد بود و پس انداز عمر پدر و مادرم را به سرعت برای شهریهی دانشگاه خرج ميكردم بعد از شش ماه متوجه شدم كه دانشگاه فایدهی چندانی برایم ندارد. هیچ ایدهای كه ميخواهم با زندگی چه كار كنم و دانشگاه چگونه ميخواهد به من كمك كند نداشتم و به جای این كه پس انداز عمر پدر و مادرم را خرج كنم ترك تحصیل كردم ولی ایمان داشتم كه همه چیز درست ميشود. اولش كمی وحشت داشتم ولی الآن كه نگاه ميكنم ميبینم كه یكی از بهترین تصمیمهای زندگی من بوده است. لحظهای كه من ترك تحصیل كردم به جای این كه كلاسهایی را بروم كه به آنها علاقهای نداشتم شروع به كارهایی كردم كه واقعاً دوستشان داشتم. زندگی در آن دوره خیلی برای من آسان نبود. من اتاقی نداشتم و كف اتاق یكی از دوستانم ميخوابیدم. قوطیهای خالی پپسی را به خاطر پنج سنت پس ميدادم كه با آنها غذا بخرم. بعضی وقتها هفت مایل پیاده روی ميكردم كه یك غذای مجانی توی كلیسا بخورم. غذاهایشان را دوست داشتم. من به خاطر حس كنجكاوی و ابهام درونیام در راهی افتادم كه تبدیل به یك تجربهی گران بها شد. كالج رید آن موقع یكی از بهترین تعلیمهای خطاطی را در كشور ميداد. تمام پوسترهای دانشگاه با خط بسیار زیبا خطاطی ميشد و چون از برنامهی عادی من ترك تحصیل كرده بودم، كلاسهای خطاطی را برداشتم. سبك آنها خیلی جالب، زیبا، هنری و تاریخی بود و من خیلی از آن لذت ميبردم. امیدی نداشتم كه كلاسهای خطاطی نقشی در زندگی حرفهای آیندهی من داشته باشد ولی ده سال بعد از آن كلاسها موقعی كه ما داشتیم اولین كامپیوتر مكینتاش را طراحی ميكردیم تمام مهارتهای خطاطی من دوباره تو ذهن من برگشت و من آنها را در طراحی گرافیكی مكینتاش استفاده كردم. مك اولین كامپیوتر با فونتهای كامپیوتری هنری و قشنگ بود. اگر من آن كلاسهای خطاطی را آن موقع برنداشته بودم مك هیچ وقت فونتهای هنری الآن را نداشت. هم چنین چون كه ویندوز طراحی مك را كپی كرد، احتمالاً هیچ كامپیوتری این فونت را نداشت. خب ميبینید آدم وقتی آینده را نگاه ميكند شاید تأثیر اتفاقات مشخص نباشد ولی وقتی گذشته را نگاه ميكند متوجه ارتباط این اتفاقها ميشود. این یادتان نرود شما باید به یك چیز ایمان داشته باشید، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، زندگی تان یا هر چیز دیگری. این چیزی است كه هیچ وقت مرا نا امید نكرده است و خیلی تغییرات در زندگی من ایجاد كرده است. داستان دوم من در مورد دوست داشتن و شكست است: من خرسند شدم كه چیزهایی را كه دوستشان داشتم خیلی زود پیدا كردم. من و همكارم «وز» شركت اپل را درگاراژ خانهی پدر و مادرم وقتی كه من فقط بیست سال داشتم شروع كردیم ما خیلی سخت كار كردیم و در مدت ده سال اپل تبدیل شد به یك شركت دو بیلیون دلاری كه حدود چهارهزار نفر كارمند داشت. ما جالب ترین مخلوق خودمان را به بازار عرضه كرده بودیم؛ مكینتاش. یك سال بعد از درآمدن مكینتاش وقتی كه من فقط سی ساله بودم هیأت مدیرهی اپل مرا از شركت اخراج كرد. چه جوری یك نفر ميتواند از شركتی كه خودش تأسیس ميكند اخراج شود؟ خیلی ساده. شركت رشد كرده بود و ما یك نفری را كه فكر ميكردیم توانایی خوبی برای ادارهی شركت داشته باشد استخدام كرده بودیم. همه چیز خیلی خوب پیش ميرفت تا این كه بعد از یكی دو سال در مورد استراتژی آیندهی شركت من با او اختلاف پیدا كردم و هیأت مدیره از او حمایت كرد و من رسماً اخراج شدم. احساس ميكردم كه كل دستاورد زندگی ام را از دست دادهام. حدود چند ماهی نمی دانستم كه چه كار باید بكنم. من رسماً شكست خورده بودم و دیگر جایم در سیلیكان ولی نبود ولی یك احساسی در وجودم شروع به رشد كرد. احساسی كه من خیلی دوستش داشتم و اتفاقات اپل خیلی تغییرش نداده بودند. احساس شروع كردن از نو. شاید من آن موقع متوجه نشدم اخراج از اپل یكی از بهترین اتفاقات زندگی من بود. سنگینی موفقیت با سبكی یك شروع تازه جایگزین شده بود و من كاملاً آزاد بودم. آن دوره از زندگی من پر از خلاقیت بود. در طول پنج سال بعد یك شركت به اسم نكست تأسیس كردم و یك شركت دیگر به اسم پیكسار و با یك زن خارق العاده آشنا شدم كه بعداً با او ازدواج كردم. پیكسار اولین ابزار انیمیشن كامپیوتر دنیا را به اسم توی استوری به وجود آورد كه الآن موفقترین استودیوی تولید انیمیشن در دنیا ست. دریك سیر خارق العادهی اتفاقات، شركت اپل نكست را خرید و این باعث شد من دوباره به اپل برگردم و تكنولوژی ابداع شده در نكست انقلابی در اپل ایجاد كرد. من با زنم لورن زندگی بسیار خوبی را شروع كردیم. اگر من از اپل اخراج نمی شدم شاید هیچ كدام از این اتفاقات نمی افتاد. این اتفاق مثل داروی تلخی بود كه به یك مریض ميدهند ولی مریض واقعاً به آن احتیاج دارد. بعضی وقتها زندگی مثل سنگ توی سر شما ميكوبد ولی شما ایمانتان را از دست ندهید. من مطمئن هستم تنها چیزی كه باعث شد من در زندگی ام همیشه در حركت باشم این بود كه من كاری را انجام ميدادم كه واقعاً دوستش داشتم. داستان سوم من در مورد مرگ است: هفده ساله بودم که در جایی خواندم اگر هر روز جوری زندگی كنید كه انگار آن روز آخرین روز زندگی تان باشد شاید یك روز این نظر به حقیقت تبدیل بشود. این جمله روی من تأثیر گذاشت و از آن موقع به مدت سی و سه سال هر روز وقتی كه توی آینه نگاه ميكنم از خودم ميپرسم اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد آیا باز هم كارهایی را كه امروز باید انجام بدهم، انجام ميدهم یا نه. هر موقع جواب این سؤال نه باشد من ميفهمم در زندگی ام به یك سری تغییرات احتیاج دارم. به خاطر دانستن این كه بالآخره یك روزی خواهم مرد برای من به یك ابزار مهم تبدیل شده بود كه كمك كرد خیلی از تصمیمهای زندگی ام را بگیرم چون تمام توقعات بزرگ از زندگی، تمام غرور، تمام شرمندگی از شكست، در مقابل مرگ رنگی ندارند. حدود یك سال پیش دكترها تشخیص دادند كه من سرطان دارم. ساعت هفت و سی دقیقهی صبح بود كه مرا معاینه كردند و یك تومور توی لوزالمعدهی من تشخیص دادند. من حتی نمی دانستم كه لوزالمعده چی هست و كجای آدم قرار دارد ولی دكترها گفتند این نوع سرطان غیرقابل درمان است و من بیشتر از سه ماه زنده نمی مانم. دكتر به من توصیه كرد به خانه بروم و اوضاع را رو به راه كنم. منظورش این بود كه برای مردن آماده باشم و مثلاً چیزهایی كه در مورد ده سال بعد قرار بود به بچههایم بگویم در مدت سه ماه به آنها یادآوری بكنم. این به این معنی بود كه برای خداحافظی حاضر باشم. من با آن تشخیص تمام روز دست و پنجه نرم كردم و سر شب روی من آزمایش اپتیك انجام دادند. آنها یك آندوسكوپ را توی حلقم فرو كردند كه از معدهام ميگذشت و وارد لوزالمعدهام ميشد. همسرم گفت كه وقتی دكتر نمونه را زیر میكروسكوپ گذاشت بی اختیار شروع به گریه كردن كرد چون كه او گفت كه آن یكی از كمیاب ترین نمونههای سرطان لوزالمعده است و قابل درمان است. مرگ یك واقعیت مفید و هوشمند زندگی است. هیچ كس دوست ندارد كه بمیرد حتی آنهایی كه ميخواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند. ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترك در زندگی همهی ما ست. شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است. مرگ كهنهها را از میان بر ميدارد و راه را برای تازهها باز ميكند. یادتان باشد كه زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی كردن به جای زندگی بقیه هدر ندهید. هیچ وقت توی دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید كه هیاهوی بقیه صدای درونی شما را خاموش كند و از همه مهمتر این كه شجاعت این را داشته باشید كه از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی كنید. موقعی كه من سن شما بودم یك مجلهی خیلی خواندنی به نام كاتالوگ كامل زمین منتشر ميشد كه یكی از پرطرفدارترین مجلههای نسل ما بود این مجله مال دههی شصت بود كه موقعی كه هیچ خبری از كامپیوترهای ارزان قیمت نبود تمام این مجله با دستگاه تایپ و قیچی و دوربین پولوراید درست ميشد. شاید یك چیزی شبیه گوگل الآن ولی سی و پنج سال قبل از این كه گوگل وجود داشته باشد. در وسط دههی هفتاد آنها آخرین شماره از كاتالوگ كامل زمین را منتشر كردند. آن موقع من سن الآن شما بودم و روی جلد آخرین شمارهی شان یك عكس از صبح زود یك منطقهی روستایی كوهستانی بود. از آن نوعی كه شما ممكن است برای پیاده روی كوهستانی خیلی دوست داشته باشید. زیر آن عكس نوشته بود: stay hungry stay foolish این پیغام خداحافظی آنها بود وقتی كه آخرین شماره را منتشر ميكردند stay hungry stay foolish این آرزویی هست كه من همیشه در مورد خودم داشتم و الآن وقت فارغالتحصیلی شما آرزویی هست كه برای شما ميكنم. |
||
۱۵ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: S&M&M
پیام:
۱,۸۹۲
عضویت از: ۶ اسفند ۱۳۸۶
از: ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول .:capità:. نوشته:مهبد جون میگم میدونی کجا میشه همچین بر چسب هایی زد؟؟؟ ما یه استاد ریاضی داریم که شبیه انتگرال هست خدایی موخش خیلی پره خیلی هم قویه ولی کلا رو انتگرال گیره میخوایم ساعت خونش رو عوض کنیم انتگرال بزاریم این جمله معروفش دانشجو رشته مهندسی باید جلوی پیرهنش آرم انتگرال باشه بچه هامون به یه کارگاه سفارش دادن 200تا از اینا بسازه واسه بچه های پایمون! طرحش رو هم خودشون بهش دادن خواستی میتونم طرحش رو بگیرم ازش بفرستم واست ای خدا انتگرال |
||
۱۵ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Negro
نام تیم: المپیک لیون
پیام:
۲,۵۴۹
عضویت از: ۱۷ فروردین ۱۳۹۰
از: زاهدان
طرفدار:
- حاج اقا جرارد پیکه - پیکه اسطوره نیست؟ - پیروزی - اسپانیا - جرارد پیکه ایرانی نیست ؟ - پیکه وقتی مربی شه - جرارد پیکه مربی نیست؟ گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول مهبد نوشته:نقل قول .:capità:. نوشته:مهبد جون میگم میدونی کجا میشه همچین بر چسب هایی زد؟؟؟ ما یه استاد ریاضی داریم که شبیه انتگرال هست خدایی موخش خیلی پره خیلی هم قویه ولی کلا رو انتگرال گیره میخوایم ساعت خونش رو عوض کنیم انتگرال بزاریم این جمله معروفش دانشجو رشته مهندسی باید جلوی پیرهنش آرم انتگرال باشه بچه هامون به یه کارگاه سفارش دادن 200تا از اینا بسازه واسه بچه های پایمون! طرحش رو هم خودشون بهش دادن خواستی میتونم طرحش رو بگیرم ازش بفرستم واست ای خدا انتگرال الان کمیل میاد گیر میده میگه ببریدش تاپیک خودش ولی ما هم یه استاد داریم موهاش شبیه انتگراله بعد یه مشکل هم که داره اینه که زیر لیسانس بیاد خونتون دیگه ساعته کاربرد ندار ه |
||
۱۵ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام:
۱۲,۶۳۱
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:. - .:لوییز انریکه:. - .:استقلال تهران:. - .:هــلـــنـــــــــــــد:. - .:فرهاد مجیدی:. - .:رایکارد:. - .:فیروز کریمی:. گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول مهبد نوشته:نقل قول .:capità:. نوشته:مهبد جون میگم میدونی کجا میشه همچین بر چسب هایی زد؟؟؟ ما یه استاد ریاضی داریم که شبیه انتگرال هست خدایی موخش خیلی پره خیلی هم قویه ولی کلا رو انتگرال گیره میخوایم ساعت خونش رو عوض کنیم انتگرال بزاریم این جمله معروفش دانشجو رشته مهندسی باید جلوی پیرهنش آرم انتگرال باشه بچه هامون به یه کارگاه سفارش دادن 200تا از اینا بسازه واسه بچه های پایمون! طرحش رو هم خودشون بهش دادن خواستی میتونم طرحش رو بگیرم ازش بفرستم واست ای خدا انتگرال مهبد بد بختی ما هم شروع شد: بحث کسل کننده ی گراف. یدونه از اون ساعتا برای منم بفرست. |
||
|
|||
۱۵ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول سولماز نوشته:وای وای خدا یادمه این مطلبو خیلی وقتا پیش منم گذاشته بودم... چه جالب چون منم عين همين مطلبو گذاشته بودم تازه همين عكس رو هم استفاده كردم نقل قول الان کمیل میاد گیر میده میگه ببریدش تاپیک خودش خوبه خودتون ميدونيد اين مطالبو بايد ببريد توي روزاي مدرسه و اصلا نيازي نيست من بهتون تذكر بدم |
||
۱۵ مهر ۱۳۹۰
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |