Gandalf the White نوشته:

عجب روز مرد افکنی بود امروز!

از 7:30 صبح یه سره دارم ریاضی و فیزیک میخونم تا همین الان که اومدم خونه.
اول صبح آمار و احتمالات مهندسی، بعدش معادلات دیفرانسیل، بعدش ساختمان های گسسته، بعدش هم آز فیزیک.
کلاس هام که تموم شد اینقدر قدرت فکر نداشتم که شماره خونه رو بگیرم و بگم برام نهار نگه دارن
فردا عوضش بیشتر درس هام تخصصیه.

هفته پیش جلسه اول آز کامپیوتر بود. یه درس یک واحدیه ساده ی عملی.
استادش اومده سر کلاس، بعد از توضیحات درباره امتحان و نحوه تدریس و غیره، اومده که تحلیل قطعات کامپیوتر رو شروع کنه. حالا تصور کنید همه دانشجوهایی که جلوش نشستن نرم افزار یا سخت افزار هستن. درسش رو اینطور شروع کرد:
کامپیوتر چندین بخش قابل لمس داره که بهشون میگیم سخت افزار. [بچه ها با حرکت سر تایید میکنن]
حالا با هم قطعات رو بررسی میکنیم، از بیرون کامپیوتر شروع میکنم. به من بگید کامپیوتر چه قطعاتی داره؟ [همه دارن بهش بر و بر نگاه میکنن]
شما چجور دانشجو های کامپیوتری هستین که نمی دونید؟ به این میگن مانیتور! [زمزمه هایی مبنی بر اینکه استاد خل وضع تشریف دارن تو جمع پیچید] در نهایت یکی بلند گفت: فکر کن ما ندونیم اینا چین!

واقعا اساتید عتیقه ان! کجای دنیا استاد میاد به دانشجوی کامپیوتر بگه مثلا این مانیتوره؟! بعضی استادا با خودشون چه فکری میکنن که میان ندریس میکنن؟

تو صندلی داغ یکی ازم پرسید تا حالا استادی داشتی که فکر کنی علم خودت ازش بیشتره؟! الان واقعا احساس میکنم همچین استادی دارم!

تاپیک روزای مدرسه رو هم واسه این مواقع ساختند ها!

تاپیک جداگونه نداریم جفت مدرسه و دانشگاه یه تاپیک داره

بچه زرنگ تهرون نوشته:


یه وقت جداش نکنیدا بزار یکم دلمون خوش باشه حرفای ما و دانشجوها یه جاست
ای بابا این چیزا رو درباره دانشگاه نگین روحیه ما که دوسال دیگه میخوایم بریم تضعیف میشه ها.....
بعدشم هی میگین دانشگاه ما فکر میکنیم بچه ایم این وسط دیگه

Mary نوشته:



در اینکه استادتون خیلی از مرحله پرت بوده که شکی نیست .
ولی شما هم دیگه با این تواضعت ما رو میکشی .خوب نیست آدم انقدر متواضع باشه.
در ضمن فکر کنم آخر کلاس هم خیلی خوش گذشته هاااااااااااااااا که از ترم 1 هنوز یادتونه