در حال دیدن این عنوان: |
۹ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Kiavash13
نام تیم: آرسنال
پیام:
۹,۹۶۵
عضویت از: ۹ آذر ۱۳۸۸
از: Kermanshah
طرفدار:
- Andres Iniesta - Rivaldo - Esteghlal - Netherlands - Mojtaba jabbari - Frank De Boer - Majid Namjoomotlagh گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی |
نقل قول علیرضا نوشته:نقل قول ببینید چه قدر عاشقانه می تونم بپرسم کجاش عاشقانه هست؟ نه نمیتونی بپرسی _______________________________________________ آقا ما دیروز رفتیم پارک جنگلی جاتون خالی.اولا که بعد 8-9 سال دوچرخه سوار شدم. اونجا داشتن فوتسال بازی میکردن ما هم بعد 5-6 سال نشستیم فوتسال بازی کردن. خیلی حال داد.اونقدم آب خوردیم که ترکیدیم یه کبابی هم درست کردم اصلا جاتون خالی انگشتاشم آدم میخورد خلاصه خیلی حال داد البته تو مسافرت بودیما(مسافرت 2 ساعته که با پارکش شد 7 ساعت) راستی فوتبال دستیم بازی کردیم.ولی من چون خیلی وقت بود بازی نکرده بودم(آخرین بار 9 سالم بود)بدجوری باختم. ولی آخرین دست و انصافا جوری بازی کردم ملت کلی حال کردن ولی چه فایده که بازم باختم |
||
|
|||
۱۹ تیر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: W.T.F.F.E
پیام:
۲,۲۷۲
عضویت از: ۱۹ مرداد ۱۳۸۹
از: سمنان
طرفدار:
- مسی پویول ژاوی - ریوالدو - هیچکدوم - اسپانیا - هیچ کس - پپ- فرگوسن - در یه حدن همشون گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول همه چی آرومه ما چه قدر آرومیم سایت چه قدر خلوته کار بر عضو کم داریم مهمان که داریم مگه نه ؟؟؟برادر هادی میگم طبع شعر داری میگی اره باحال بود فقط وزنو قافیه نداشت نقل قول ببینید چه قدر عاشقانه دلفین دوستداشتنی ترین موجود ابزیه ولی عاشقانه نیست نقل قول راستی فوتبال دستیم بازی کردیم.ولی من چون خیلی وقت بود بازی نکرده بودم(آخرین بار 9 سالم بود)بدجوری باختم. ولی آخرین دست و انصافا جوری بازی کردم ملت کلی حال کردن ولی چه فایده که بازم باختمتبریک بابت باخت باحالتون |
||
all world is your foot...when u has a nice god... THANKS GOODNESS FOR EVERY THINGS THAT NOT PRESENT FOR ME |
|||
۱۹ تیر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: mohammad_s
نام تیم: یوونتوس
پیام:
۳,۸۲۴
عضویت از: ۱ مرداد ۱۳۸۷
از: خونمون
طرفدار:
- ژاوی - مارادونا - پرسپولیس - اسپانیا - علی دایی - پپ , فرگوسن - ! گروه:
- کاربران عضو |
دقیقا همینه |
||
۱۹ تیر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
نقل قول دقیقا همینهاتفاقا آدم موقع افطار نمیتونه چیز زیادی بخوره! البته من نمیتونم روزه بگیرم و فقط 5-6 روز روزه گرفتم که اون موقع هم نتونستم چیز زیادی بخورم!! |
||
هیچوقت به سرباز نمیگن «جمعهها تعطیله نجنگ» | |||
۱۹ تیر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: amin.messi.10
پیام:
۶۷۷
عضویت از: ۱۱ فروردین ۱۳۹۰
از: تبریز
طرفدار:
- مسی - کرایوف - اسپانیا.آرژانتین - هیچکدام - گواردیولا گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول مسعود نوشته:[quote] اتفاقا آدم موقع افطار نمیتونه چیز زیادی بخوره! البته من نمیتونم روزه بگیرم و فقط 5-6 روز روزه گرفتم که اون موقع هم نتونستم چیز زیادی بخورم!! افرین با تو کاملا موافقم... یعنی چی تو نمیتونی امسال روزه بگیری...؟؟؟؟؟؟؟؟ |
||
بر اساس بررسی پزشکان خون من قرمز نیست بلکه ابی و اناری است. | |||
۱۹ تیر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام:
۱۲,۶۳۱
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:. - .:لوییز انریکه:. - .:استقلال تهران:. - .:هــلـــنـــــــــــــد:. - .:فرهاد مجیدی:. - .:رایکارد:. - .:فیروز کریمی:. گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول مسعود نوشته:نقل قول دقیقا همینهاتفاقا آدم موقع افطار نمیتونه چیز زیادی بخوره! البته من نمیتونم روزه بگیرم و فقط 5-6 روز روزه گرفتم که اون موقع هم نتونستم چیز زیادی بخورم!! پس هنوز کوچولویی مسعود. حالا بزار فردا رفتم تو 18 میرم واسه گواهینامه ثبت نام می کنم. با ماشین میام تبریز اذیتت می کنم. این پیام صرفا جهت این بود که بگم فردا تولدمه. |
||
|
|||
۱۹ تیر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
پسر چی میگی آخه؟! من میگرن دارم اگه زیاد گشنه بمونم سردرد میگیرم! اون چند روز رو هم با هزار تا زجر و سختی روزه گرفتم!! اینم طوری حرف میزنه که انگار ازم 10 سال بزرگتره! تولد تو:11 جولای = 20 تیر 73 تولد من:27 سپتامبر = 5 مهر 74 در ضمن! اولا که فکر نکنم تا دو سه سال بتونی ماشین سواری رو یاد بگیریدوما اگه تبریز هم بیای سربازان فدایی نابودت میکنن :heli: |
||
هیچوقت به سرباز نمیگن «جمعهها تعطیله نجنگ» | |||
۱۹ تیر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام:
۱۲,۶۳۱
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:. - .:لوییز انریکه:. - .:استقلال تهران:. - .:هــلـــنـــــــــــــد:. - .:فرهاد مجیدی:. - .:رایکارد:. - .:فیروز کریمی:. گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول مسعود نوشته:پسر چی میگی آخه؟! من میگرن دارم اگه زیاد گشنه بمونم سردرد میگیرم! اون چند روز رو هم با هزار تا زجر و سختی روزه گرفتم!! اینم طوری حرف میزنه که انگار ازم 10 سال بزرگتره! تولد تو:11 جولای = 20 تیر 73 تولد من:27 سپتامبر = 5 مهر 74 در ضمن! اولا که فکر نکنم تا دو سه سال بتونی ماشین سواری رو یاد بگیریدوما اگه تبریز هم بیای سربازان فدایی نابودت میکنن :heli: ببین 20 تیر اول سال ه، 5 مهر آخر سال ه، بعبارتی می کنی 3 سال. بعدش جدیدا به 17 ساله ها گواهینامه ب-2 درون شهری میدن عزیزم. ماشین رو میارم فرودگاه، بعدش با هواپیما میام تبریز، اونجا اذیتت می کنم. حله؟ |
||
|
|||
۱۹ تیر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
فقر روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟ پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم! *********************** همه چیز آنگونه که می بینیم نیست روزي روزگاري دو فرشته کوچک در سفر بودند. يک شب به منزل فردي ثروتمند رسيدند و از صاحبخانه اجازه خواستند تا شب را در آنجا سپري کنند. آن خانواده بسيار بي ادبانه برخورد کردند و اجازه نداند تا آن دو فرشته در اتاق ميهمانان شب را سپري کنند و در عوض آنها را به زيرزمين سرد و تاريکي منتقل کردند. آن دو فرشته کوچک همانطور که مشغول آماده کردن جاي خود بودند ناگهان فرشته بزرگتر چشمش به سوراخي در درون ديوار افتاد و سريعا به سمت سوراخ رفت و آنرا تعمير و درست کرد. فرشته کوچکتر پرسيد: چرا سوراخ ديوار را تعمير کردي؟ فرشته بزرگتر پاسخ داد: هميشه چيزهايي را که مي بينيم آنچه نيست که به نظر مي آيد. فرشته کوچکتر از اين سخن سر در نياورد. فردا صبح آن دو فرشته به راه خود ادامه دادند تا شب به نزديکي يک کلبه متعلق به يک زوج کشاورز رسيدند و از صاحبخانه خواستند تا اجازه دهند شب را آنجا سپري کنند. زن و مرد کشاورز که سني از آنها گذشته بود با مهرباني کامل جواب مثبت دادند و پس از پذيرايي اجازه دادند تا آن دو فرشته در اتاق آنها و روي تخت انها بخوابند و خودشان روي زمين سرد خوابيدند. صبح هنگام فرشته کوچک با صداي گريه مرد و زن کشاورز از خواب بيدار شد و ديد آندو غرق در گريه هستند. جلوتر رفت و ديد تنها گاو شيرده آن زوج که محل درآمد آنها نيز بود در روي زمين افتاده و مرده است. فرشته کوچک برآشفت و به فرشته بزرگتر فرياد زد: چرا اجازه دادي چنين اتفاقي بيفتد؟ تو به خانواده اول که همه چيز داشتند کمک کردي و ديوار سوراخ آنها را تعمير کردي ولي به اين خانواده که غير از اين گاو چيز ديگري نداشتند کمک نکردي و اجازه دادي اين گاو بميرد. فرشته بزرگتر به آرامي و نرمي پاسخ داد: چيزها آنطور که به نظر مي آيند نیستند. فرشته کوچک فرياد زد: يعني چه؟ من نمي فهمم. فرشته بزرگ گفت: هنگامي که در زير زمين منزل آن مرد ثروتمند اقامت داشتيم ديدم که در سوراخ آن ديوار گنچي وجود دارد و چون ديدم که آن مرد به ديگران کمک نمي کند و از آنجه دارد در راه کمک استفاده نمي کند پس سوراخ ديوار را ترميم و تعمير کردم تا آنها گنج را پيدا نکنند. ديشب که در اتاق خواب اين زوج خوابيده بودم فرشته مرگ آمد و قصد گرفتن جان زن کشاورز را داشت و من بجاي زن گاو را پيشنهاد و قرباني کردم. چيزها آنطور که به نظر می آیند نیستند. ارزیابی عملکرد پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی. مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد.پسرک پرسید، خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟ زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد. پسرک گفت: خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد. زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است. پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد، خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت. مجددا زن پاسخش منفی بود. پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت.مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر...از رفتارت خوشم میاد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم پسر کوچک جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو می سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می کنه. |
||
هیچوقت به سرباز نمیگن «جمعهها تعطیله نجنگ» | |||
۱۹ تیر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Mahi_kocholoo
پیام:
۳,۰۶۶
عضویت از: ۸ اسفند ۱۳۸۷
از: تهران
طرفدار:
- xavi...... ژاوی - یوهان کرایوف - استقلال - اسپانیا - پپ گروه:
- کاربران عضو |
So many nights I cried myself to sleep
Now that you love me, I love myself I never thought I would say this I never thought there'd be You |
||
|
|||
۱۹ تیر ۱۳۹۰
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |