به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۱ کاربر مهمان
این عنوان قفل شده است!
     
پاسخ به: من و بارسا
نام کاربری: sepehr2010
پیام: ۲۴۰
عضویت از: ۲۷ شهریور ۱۳۸۹
از: تهران
طرفدار:
- همشون
- ريوالدو-مارادونا
- پرسپوليس
- اسپانيا،آرژانتين،آلمان
- علی کریمی
- گوارديولا،ونگر
گروه:
- کاربران عضو
بدترين خاطره ي آبي اناري من مربوط ميشه به بازي اينتر بارسا.(برگشتش)وقتي بازي شروع شد،فكر كردم دو يا شايدم سه تا گل همون اول بازي ميزنيم.هر موقعيتي كه روي دروازه اينتر بوجود ميومد،منو ذوق زده ميكرد.اما لعنتي اين ژوليو سزار همه توپا رو ميگرفت.اگه يادتون باشه مسي يه شوت عالي زد و ژوليو سزار لعنتي با نوك انگشتاش توپ رو دفع كرد.من اون صحنه رو فرياد زدم:ووووواااي.اصلا فكر اين نبودم كه شبه همه خوابن.آخرين لحظه ها بود كه پيكه گل زد.داد زدم:گگگگگگگگگلللللللللللل.مادرم از خواب بيدار شد و گفت:(چته؟منم مثل تو طرفدار بارسلونام ولي انقدر حرص نميخورم.)بعد اومد نشست رو مبل بازيو نگاه كنه كه بارسايي ها گل زدن ولي گلو مردود حساب كردن.مامانم اين دفعه داد زد كه چرا گل رو حساب نكردن.بعد از چند دقيقه بازي توم شد و قطرات اشك من همراه قدمهاي مورينيو كه به وسط زمين ميرفت تا به هواداران بارسا پز بده،روي صورتم جاري شد.از اون موقع از مورينيو متنفر شدم.با ناراحتي به اتاق خوابم رفتم و با چشم گريون خوابيدم.
تمام.




۲۷ مهر ۱۳۸۹
پاسخ به: من و بارسا
نام کاربری: Agent.47
پیام: ۲,۲۷۲
عضویت از: ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از: Behind You
طرفدار:
- اسپانیا
- پپ
گروه:
- کاربران عضو
آخرین لحظه ها !
آخرین امید ها!
آخرین نگاه ها!
دیگه زمان داشت تموم میشد!
کاری نمیشد کرد!
فقط یک جمله رو تکرار میکردم:ما میریم رم!
ایمان داشتم!
با تمام وجودم!
میدونستم میریم رم!
وقتی اینیستا گل رو زد!
باورم نمیشد!
همینطوری مات و مبهوت نشسته بودم و به تلویزیون نگاه میکردم!
همه صدا ها!
همه شادیها!
همه فریادها!
همه میگفتن!ما رفتیم رم!
و اشکام به من میگفت:
تو طرفدار واقعی بهترین تیم دنیایی!




اگه میتونی بگیر!
Never Give Up
۲۸ مهر ۱۳۸۹
پاسخ به: من و بارسا
نام کاربری: F.N-lio10
پیام: ۱۲۵
عضویت از: ۱۰ مهر ۱۳۸۹
طرفدار:
- lionel-xavi-iniesta va baqye bache haye barcelona
- pep guardiola
- perspolis
- المان
- كريم انصاري فرد
- كوارديولا
- علي دايي
گروه:
- کاربران عضو
بازي اينتر بارسلونا دور رفت ورزشكاه جوزبه مه اتزا.بدترين وتلخ ترين خاطره ممكن والبته اب اناري ترين لحضه ي زندكيم.
وقتي بدرو كل اول بازي رو زد با خودم كفتم 6تا رو ميزنيم وهمون لحظه واسه دوستم كه اينتريه اس ام اس دادم كه برو تيمتو جمع كن تا 6تايي نشده.وقتي اخر بازي 3-1تموم شد من از كريه هيج جا رو نميديدم حالا نوبت اون بود كه اذيتم كنه و به خاطر همين بازي حدود 1ماه باهاش قهر كردم جون به بارسا توهين كرده بود البته اون صميمي ترين دوستم بود.




WE LOVE F.C.B
۲۸ مهر ۱۳۸۹
پاسخ به: من و بارسا
نام کاربری: R.A.Lionel
پیام: ۷,۲۴۷
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۸۹
از: مشهد
طرفدار:
- مسی
- آنری
- پرسپولیس
- ایران
- گواردیولا، فرگوسن
گروه:
- كاربران بلاک شده
افتخارات
دیگه داشتم نا امید می شدم که بارسا حمله کرد یک روزنه امید تو دلم ایجاد شد وقتی بارسا نزدیک دروازه شد پا شدم واستادم که یهو دیدم توپ از زیر پای اسین در رفت که اینیستا ضربه رو زد توپ رفت تو دروازه ساعت 2 شب همو رو بیدار کردم داد می زدم صعود کردیم بعد به داداشم می خندیدم که باهاش شرط بسته بودم تمام بازی رو کنار گوشم می گفت بارسا می بازه بعد تا صبح با خودم می گفتم صعود کردیم ...




۲۹ مهر ۱۳۸۹
پاسخ به: من و بارسا
نام کاربری: Sami_Messi
پیام: ۳,۶۱۲
عضویت از: ۲ شهریور ۱۳۸۹
از: کرج
طرفدار:
- مسی_اینیستا
- زین الدین زیدان کبیر_کرایوف_رونالدو
- استقلال همیشه قهرمان
- فرانسه_آرژانتین
- کاپیتان فرهاد مجیدی
- الکس فرگوسن و پپ گواردیولا
- پرویز مظلومی_امیر خان
گروه:
- كاربران بلاک شده
یادش بخیر بازی بارسا منچستر فینال روم بود با اینکه بعد بارسا عاشق منچسترم ولی دوست داشتم بارسا 6 تا بهش بزنه من با سه تا منچستری شرط بسته بودم اون سه تا منچستری پسر عمو هام بودند وقتی 7.8 دقیقه اوب منچستر حمله میکرد پسر عمو هام بهم گفتن سامان تیمتون تو قوطیه وقتی اتوو اون گلو زد پاشدم وبهشون گفتم حالا تیم شما تو قوطیه




عشق به مسی یعنی عشق به بارسا

عشق به بارسا یعنی عشق به فوتبال

زنده باد بارسا زنده باد مسی
۳۰ مهر ۱۳۸۹
پاسخ به: من و بارسا
نام کاربری: Agent.47
پیام: ۲,۲۷۲
عضویت از: ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از: Behind You
طرفدار:
- اسپانیا
- پپ
گروه:
- کاربران عضو
بازم مرسی از همکاری صمیمانه بچه های عزیز گل بارسایی که تیمشون رو به یه دنیا تیم نمیدن و تو بدترین روزای بارسا بهترین خاطره ها رو میسازن خیلی خیلی ممنونم!


شما فرض رو بر این بگیرین که تو تیم هستین و آخر بچه بازیکن و از این حرفا!(حتی شما خانوم های عزیز!!!)
داستان رو باید از زبون خودتون نقل قول کنین!
مثلا نگین:داشتن میرفتن که یهو ..... مثال هم نمیزنین!
شما خودتون تو متن ماجرا هستین و این خاطره رو برای ما تعریف میکنین!
خیلی رنگی خیلی کامل!

توجه کنین داستانی که مشمول شرایط فوق نشه پاک خواهد شد!!!!





اگه میتونی بگیر!
Never Give Up
۳۰ مهر ۱۳۸۹
پاسخ به: من و بارسا
نام کاربری: Agent.47
پیام: ۲,۲۷۲
عضویت از: ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از: Behind You
طرفدار:
- اسپانیا
- پپ
گروه:
- کاربران عضو
موضوع جدید:

شب بود هوا هم بگی نگی یکمی سرد بود!
با بروبچس( که شامل ژاوی ، بویان ، والدز ، پیکه ، کاپیتان ، مسی ، اینیستا ، آلوز ، بوکستس ) داشتیم از کلوب بر میگشتیم!
کاپیتان هی میگفت:دیر شد!به موقع نمیرسیم!پپ پوست سرمونو میکنه!
من به شما ها میگم زود باشین هی میگین 5 دقه دیگه!
سریع دنی پرید وسط حرفش که من بودم که گیر داده بودم امشب بریم!
همه خندیدیم!
همینطوری داشتیم میرفتیم سرمون گرم صحبت بود که یهو من گفتم:وایستین ببینم اندی کو؟
همه اینور اونور نگا کردیم اثری از اندی نبود!
باد سردی میوزید!
جرارد گفت من زنگ میزنم به گوشیش!
اما خاموش بود!
دورو برمون از همیشه تاریکتر به نظر می اومد!
اندی کجایی؟
ژاوی گفت مسیر و برمی گردیم!حتما چیزی جا گذاشته رفته برداره!
بویان آروم گفت:به ما میگفت!
ویکی الکی دلخوشی داد که حتما حواسمون نبوده گفته!
همینطوری تند تند داشتیم را میرفتیم و به اطراف نگا میکردیم!
که یه صدایی اومد!مثل صدای داد بود!
لیو گفت از اونور و دوید!
همه دنبالش دویدیم!
کوچه تاریک بود و یه چراغ وسط کوچه بود که اتصالی داشت.
تو اون تاریک و روشنی اندی رو ته کوچه دیدیم!یه سری چیز نمیدونم چی بگم آدم گنده دورش کرده بودن!
کاپیتان داد زد آهای!شما ها مشکلی دارین؟
یکی از اونا گفت ایناهاش!سردستشون اینه!
جرارد گفت:حرف حساب؟!
یکی از اونا که به نظر میاومد سردستشون باشه جلو اومد و گفت:ما شما رو به یه مبارزه دعوت میکنیم اگه تونستین ببیرن آزادید که برین!اگه نه جونتون مال ما میشه!
بوکستس گفت:ما 10 تاییم شما 3 تا!
که یهو چشم باز کردیم دیدم تو یه جای عجیب غریب هستیم
یه زمین فوتبال بود اما کوچیکتر دورو برش دره بود!دره هایی که از توش بوی تعفن میاومد!و بالای سرمون پر از اون موجودات عجیب
مسابقه شروع شد......




اگه میتونی بگیر!
Never Give Up
۱ آبان ۱۳۸۹
پاسخ به: من و بارسا
نام کاربری: sepehr2010
پیام: ۲۴۰
عضویت از: ۲۷ شهریور ۱۳۸۹
از: تهران
طرفدار:
- همشون
- ريوالدو-مارادونا
- پرسپوليس
- اسپانيا،آرژانتين،آلمان
- علی کریمی
- گوارديولا،ونگر
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
Robert Downey jr نوشته:

موضوع جدید:

شب بود هوا هم بگی نگی یکمی سرد بود!
با بروبچس( که شامل ژاوی ، بویان ، والدز ، پیکه ، کاپیتان ، مسی ، اینیستا ، آلوز ، بوکستس ) داشتیم از کلوب بر میگشتیم!
کاپیتان هی میگفت:دیر شد!به موقع نمیرسیم!پپ پوست سرمونو میکنه!
من به شما ها میگم زود باشین هی میگین 5 دقه دیگه!
سریع دنی پرید وسط حرفش که من بودم که گیر داده بودم امشب بریم!
همه خندیدیم!
همینطوری داشتیم میرفتیم سرمون گرم صحبت بود که یهو من گفتم:وایستین ببینم اندی کو؟
همه اینور اونور نگا کردیم اثری از اندی نبود!
باد سردی میوزید!
جرارد گفت من زنگ میزنم به گوشیش!
اما خاموش بود!
دورو برمون از همیشه تاریکتر به نظر می اومد!
اندی کجایی؟
ژاوی گفت مسیر و برمی گردیم!حتما چیزی جا گذاشته رفته برداره!
بویان آروم گفت:به ما میگفت!
ویکی الکی دلخوشی داد که حتما حواسمون نبوده گفته!
همینطوری تند تند داشتیم را میرفتیم و به اطراف نگا میکردیم!
که یه صدایی اومد!مثل صدای داد بود!
لیو گفت از اونور و دوید!
همه دنبالش دویدیم!
کوچه تاریک بود و یه چراغ وسط کوچه بود که اتصالی داشت.
تو اون تاریک و روشنی اندی رو ته کوچه دیدیم!یه سری چیز نمیدونم چی بگم آدم گنده دورش کرده بودن!
کاپیتان داد زد آهای!شما ها مشکلی دارین؟
یکی از اونا گفت ایناهاش!سردستشون اینه!
جرارد گفت:حرف حساب؟!
یکی از اونا که به نظر میاومد سردستشون باشه جلو اومد و گفت:ما شما رو به یه مبارزه دعوت میکنیم اگه تونستین ببیرن آزادید که برین!اگه نه جونتون مال ما میشه!
بوکستس گفت:ما 10 تاییم شما 3 تا!
که یهو چشم باز کردیم دیدم تو یه جای عجیب غریب هستیم
یه زمین فوتبال بود اما کوچیکتر دورو برش دره بود!دره هایی که از توش بوی تعفن میاومد!و بالای سرمون پر از اون موجودات عجیب
مسابقه شروع شد......

ما با تعجب وسط زمين نشسته بوديم.كاپيتان كه نزديك بود موهاش برن تو دهنش.همينطوري نشسته بوديم و داشتيم از تعجب شاخ در مياورديم كه يكهو يه دسته موجودات عجيب و غريب با لباسهاي سفيد اومدن.پوستشون لجني بودو چند تا زخم كوچيك روي صورتشون ديده ميشد.يكي از اون موجودات عجيب اومد جلو كاپيتان و بهش گفت:(اين مسابقه مسابقه ي مرگ و زندگيتونه.اگه تونستيد يه گل بزنيد پيروز ميدانيد.اما اگه گل نزنيد...)فكر كنم خودتون فهميديد.كاپيتان كه به رگ غيرتش برخورده بود،سينشو داد جلو،دستي به موهاش كشيد و گفت:(توپو بياريد.)يه موجود ديگه كه لباس زرد پوشيده بود توپ رو با خودش اورد.بعد سكه انداخت!!!توپ مال ما بود.ويكي رفت تو دروازه.من و كاپيتان و جرارد و دني رفتيم دفاع.آندرس و بوسكتس و ژاوي هم رفتن جاي خودشون.مسي رفت سمت راست بويان هم نوك وايستاد.مسي داشت با خودش ميگفت:(جاي ديويد خاليه.راستي ما ده نفريم)كاپيتان هم گفت:(اونا هم ده نفرن)منم ميخواستم يه سوال بپرسم كه يهو با سوت بلند داور صدام محو شد.بازي شروع شده بود.مسي به بويان پاس داد.بويان به آندرس.آندرس به ژاوي.ژاوي پا به توپ جلو رفت كه يه بازيكن سفيد پوش اومد جلوش وايستاد.ژاوي با تلپاتي آندري رو پيدا كرد و توپو بهش داد.آندرس داد به مسي.ليو هم توپو با پاي چپ محكم شوت كرد ولي دروازه بان اونا مثل كره توپو گرفت.بعد توپو واسه يكي از مهاجما پرت كرد.و سوت پايان نيمه اول!!!!ما از داور پرسيديم مگه چقدره وقت بازي؟اونم با يه زبون ديگه جواب داد كه ما هيچي نفهميديم.بعد شماره ي هفت سفيدا ترجمه كرد:(يك ربع)قيافش خيلي آشنا بود ولي من نشناختمش.بعد نيمه ي دوم شروع شد.توپ رو سفيدا به همديگه پاس ميدادن كه كاپيتان يه تكل رفت رو پاي يكي از اونا.بعد اونا ضربه آزادشون رو دادن به شماره هفتشون.اونم يكم پاهاشو باز كرد تاضربه رو بزنه!!ديگه شك نداشتم كه اين موجود بد تركيب كريستيانو رونالدوست.اون ضربه رو زد ولي ويكي مثل ببر مازندران پريدو توپو گرفت.بعد ژاوي رو ديد كه داره ميدوه.بعد يه پاس رديف انداخت برا ژاوي.كاپيتان هم كشيد جلو.من همونجا موندم تا اگه يه وقت زد حمله شد غافلگير نشيم.ژاوي اومد تو محوطه بعد دروازه بان اونا كه فكر كرد ژاوي ميخواد شوت بزنه،اومد سمتش كه ژاوي يه سانتر كرد براي كاپيتان،كاپيتان هم بايه ضربه سر توپ رو توي دروازه كاشت.از وسط زمين دويدم به سمت كاپيتان كه از تعجب موهاش صاف شده بود.ويكي و دني از خوشحالي مو دراورده بودن.همگي باهم پريديم رو كاپيتان.اشك مي ريختيم.بعد وقتي چشمام رو باز كردم،ديدم كه تو همون خيابونيم.باورمون نميشد.
فرداش كه بازي با خوكها بود.رفتم در گوش رونالدو گفتم:(اي شيطون ديشب خوب ضايع شديها.نه كريس.)اونم طبق معمول گريش گرفت و ما بازيو 10-0برديم.







۱ آبان ۱۳۸۹
پاسخ به: من و بارسا
نام کاربری: Barçaholic
پیام: ۷۱۰
عضویت از: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
از: Back street of Camp Nou
طرفدار:
- کارلس پویول سافورسادا
- یوهان، آرماندو، رونی و سَمی، هریستو
- آرژانتین
- جوزپ، فرانکی ، تیتو
- افشین قطبی
گروه:
- کاربران عضو
- مترجمین اخبار
بعد از ظهر خنکی بود. من، ویکی، جرارد، آندرس و پدرو به همراه کاپیتان تصمیم گرفتیم بریم بازی رگال بارسلونا با لیکرز رو ببینیم. به لئو هم گفتیم بیا بریم ولی جلسه فیزیوتراپی داشت نتونس بیاد!
همه بلیط های بازی فروش رفته بود ولی من که با ریکی روبیو دوست بودم از طریق اون چند تا بلیط ردیف اول تهیه کردم.هممون سوار ماشین جرارد شدیم! ویکی جلو نشست و بقیه مون عقب جا گرقتیم. کاپیتان داشت از اون خاطره ای می گفت که کوبی برایانت اومد و از باشگاه دیدن کرد و کلی هم با رونی رفیق شده بود!
من و پدرو هم کلی کاپیتان رو سوال پیچ کردیم(خوب اون موقع تو تیم ب بودیم) دیگه داشتیم می رسیدیم که من گفتم یادم باشه دم در واستون یه پرچم بخرم، این طوری که من فقط لباس رگال بارسا رو پوشیدم یوخده ضایعس! خیابونا یه ذره شلوغ بودن همه واسه تماشای بازی اومده بودن. یه دفعه دیدیم ماشین پرید بالا و دیگه راه نرفت!

***
هممون ذل زدیم تو چش جرارد که می رفتی لگن می خریدی بهتر از این بود! بیچاره جرارد همینطوری مونده بود که چی شده! بعد ازینکه کلی تو سر و کله همدیگه زدیم من گردنمو بردم جلو دیدم که زرشک بنزین نداره!
خوشبختانه 100 متر جلو تر پمپ بنزین بود، پیاده شدیم 6 تایی ماشین رو هل دادیم! ویکی هم همش غر می زد که یه بازی اومدیم نگاه کنیما! بعد که رسیدیم جرارد دست کرد تو جیبش دید کارت اعتباریشو نیو وورده! دیگه همه در حال انفجار بودیم! من و پدرو(چون سبک بودیم و از همه کوچیک تر) رو فرستادن بریم از بانک پول بگیریم! راه زیادی نبودو درست همونجاییکه بنزین ته کشیده بود.
رفتیم داخل بانک(عابربانکشون داخل بانک بود) یه دقیقه بعد چند نفر با ماسک وارد بانک شدن، همشون مسلح بودن!
من که داشتم خودمو خیس می کردم ، 4 چنگولی چسبیدم به پدرو اونم تا جایی که می تونس به من نزدیک شد! تا حالا هم چین صحنه هایی رو فقط تو فیلم -هایی که جرارد می خرید می اوورد- دیده بودیم و تصورش خیلی برامون سخت بود که تو همچین موقعیتی قرار بگیریم! اون اقایون محترم (که اصلن بهشون نمی اومد سارق باشن و تابلو بود که فقط واسه تفریح و اینکه دور هم باشن ماسک زده بودن!) رفتن سمت صندوق، یکی از اونها هم مسئول تیر هوایی زدن و ایجاد رعب و وحشت بین ما بود.
یه دفعه موبایلم زنگ خورد (زنگشم کنت دل بارسا بود! اولش یه جوریه انگار دارن رژه میرن!) برگشت ومنو نگاه کرد! مگه حالا پیدا می شد که خفش کنم؟ پدرو دست کرد تو جیبم برش داشت و خاموشش کرد! دستوپامونو بست و پرتومون کردن یه گوشه! من دیگه رسما داشتم سکته می زدم! الان بقیه منتظر ما بودن و اصلن نمی دونسن ینجا چه خبره!
حالا نوبت پدرو شد گوشی اون زنگ خورد! با همکاریه همدیگه تونستیم از تو جیب شلوارش درش بیاریم! ویکی بود، حتما می خواست ببینه ما کجاییم؟ پدرو اومد جواب بده که اشتباهی دستش رفت رو اسپیکر! همه برگشتن مارو نگاه کردن! صدای ویکی هم که.... اون که دستو پاهامون بسته بود اسلحشو گرفت سمت ما!
(سرتاسر صورتم خیس عرق بود! تا حالا تو هیچ بازی اینقدر عرق نکرده بودم! ) اومد مثلن مارو بترسونه که دوستش از پشت دستشو کشید اونم ماشه رو فشار داد! من نفهمیدم چی شد ولی تو یه چشم به هم زدن خودمو پرت کردم جلوی پدرو! تنها چیزی که احساس کردم لرزش خفیفی بود...

***
-: بلند شو! بهت می گم پاشو! هوی!
وقتی چشامو باز کردم گفتم: پدرو ... پدرو کوش؟ سالمه؟
جرارد محکم کوبوند پس گردنم گفت: ابله! می گم رسیدیم پاشو دیر شد بازی از دست میره ها! ریکی منتظرته! بدو





We all gathered together
To celebrate for the same cause
We gonna fight, we gonna march, through the swamp
We gonna mosh through the marsh
Until they omit this fucking Qatar from our jerseys. c'm on
۳ آبان ۱۳۸۹
پاسخ به: من و بارسا
نام کاربری: Mahi_kocholoo
پیام: ۳,۰۶۶
عضویت از: ۸ اسفند ۱۳۸۷
از: تهران
طرفدار:
- xavi...... ژاوی
- یوهان کرایوف
- استقلال
- اسپانیا
- پپ
گروه:
- کاربران عضو
مسابقه شروع شد ....
خوب خداییش من یکم ترسیده بودم اخه ما اون وسط چرا؟؟؟؟
خلاصه که یه توپ انداختن وسط ! یکی از بد قیافه ها هم اومد روبه روی کاپتان و می خواستیم مسابقه رو شروع کنیم...
از دست این ژاوی و الوز و والدز که تو اون شرایط هم نمی خواستن دست از مسخره بازی بر دارن!
داشتم به اون هیولاهای بالای سرمون نگا میگردم که یهو بویان زد پس سرم گفت کجایی بچه؟؟؟!
گفتم اونا رو میبینی قراره تا اخر بازی بالا سرمون باشن فک کنم !
جرارد که داشت به ما گوش میکرد برگشت گفت نترس بابا اومدن پایین یه توپ نثارشون میکنم
کاپتان برگشت گفت دیگه بسه بیاین شروع کنیم!
اونا چیندن ما چیندیم خلاصه ترکیبا چینده شد
و من همچنان تو فکر اون موجودا بودم!
نیمه اول شروع شد من ترجیح دادم عقب واستم یهو ضد حمله ضایع نشیم به هر حال مرگ و زندگی بود.
پاس کاری ها تک روی ها مسی ژاوی و اینیستا و خلاصه همه مشغول بودن یهو یکی از اون تیم به یکی از اون بالایی ها چشمک زد اونم اومد پایین من داد زدم والدز هواست باشه ولی دیر شده بود والدزو زد کنار توپ داشت گل میشد که دیدیم کاپتان مثل یه سپر بزرگ و محکم جلوی توپ و گرفت والدز بیچاره پرت شده بود اونور خدارو شکر چیزیش نشده بودخیلی ترسیده بودم..
اخ داشتم میمردم گفتم دیدی می دونستم بلاخره اینا یه کاری میکنن!
توپ رو گرفتم پاس دادم به مسی ، مسی یه لحظه مثل کاکرو تو فوتبالیستا همه رو درو کرد و از اون دریب خوشگلاش زد و شوت کرد اما دروازبان دفع کرد !
اینجا بود که ژاوی رسید و با تمام قدرت شوت زد گل شد !
اره گل شد باورم نمیشد ولی گل شد پریدیم بغل ژاوی همینطور داشتیم خوشحالی میکردیم که یهو صدای پپ اومد
اوه اوه کارمون دراومده بود همه خسته و کوفته پپ هم فک میکرد ما تا الان کلوب بودیم اخه....
کی باورش میشد جز خودمون




سکوت همیشه به معنای رضایت نیست. گاهی یعنی خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمی دهند، توضیح دهم.
۳ آبان ۱۳۸۹
     
برو به صفحه
این عنوان قفل شده است!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۴۴
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۳۰۷
پیام‌های جدید
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۲۰۵ پاسخ
۸,۴۲۸,۴۲۸ بازدید
۴ روز قبل
Salehm
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۵ پاسخ
۵۴۹,۷۳۸ بازدید
۵ روز قبل
ali
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۴ پاسخ
۱۱,۶۹۰,۲۶۲ بازدید
۶ روز قبل
یا لثارات الحسن
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۳ پاسخ
۱,۲۴۶,۹۰۹ بازدید
۶ روز قبل
Activated PC
آموزش و ترفندهای فتوشاپ
انجمن علمی و کاربردی
۱۳۵ پاسخ
۴۵,۰۰۶ بازدید
۶ روز قبل
RealSoftPC
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۳ پاسخ
۲,۰۹۵ بازدید
۷ روز قبل
Crack Hints
موسیقی
انجمن هنر و ادبیات
۵,۱۰۱ پاسخ
۱,۰۲۳,۷۶۳ بازدید
۸ روز قبل
Activated soft
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۳۸,۴۰۲ بازدید
۱۵ روز قبل
javibarca
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۹,۸۹۸ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۱۲,۴۲۷ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۶,۵۹۴ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۸,۱۲۴ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۱۶۹ کاربر آنلاین است. (۱۰۵ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۱۶۹

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!