در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: mahsagh
پیام:
۱,۸۵۹
عضویت از: ۳۰ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
- کاربران عضو - مترجمین اخبار - ناظرين انجمن |
سینــــه از آتـش دل در غم جانـانـه بسوخـت آتـشــی بـود در این خـانـه که کاشانه بسوخـت تـنــم از واسـطــه دوری دلـبــر بـگـداخــــــت جـانــم از آتــش مـهــر رخ جـانـانـــه بسوخـت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر مـن ز سر مهـر چـو پروانـه بسوخـت آشنـائـی نه غریـبـست که دلسـوز مـن است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخـت خـرقـــــه زهـد مـرا آب خـــــرابـات ببــــــرد خـانـــه عقـل مـرا آتـش مـیـخـانــــه بسوخـت چـون پیـالـه دلم از تـوبـه که کـردم بشکسـت همچـو لالـه جگـرم بی مـی و خمخــانه بسوخـت ماجـرا کم کـن و بازآ کـه مـرا مـردم چـشـــــــم خـرقـه از سـر بـدرآورد و بشـکـــرانـه بسوخـت تــرک افسـانـه بگـو حـافــظ و مـی نـوش دمی که نـخـفـتـیـم شـب و شمـع بافسانـه بسوخـت حافظ |
||
۱۷ بهمن ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
میروم ......(خداحافظی) میروم خسته و افسـرده و زار سـوی منزلگــه ویرانه خویش به خـدا می برم از شهـــر شما دل شوریــده و دیوانــه خویش می برم تا که در ان نقطه دور شستشویش دهم از رنگ گنـاه شستشویش دهم از لکه عشــق زین همـــه خواهش بیجا وتباه می برم تا زتو دورش ســـازم زتو ،ای جلــــوه امید محــــال می برم زنـــده بگورش سازم تا از این پس نکنــد یاد وصال ناله می لرزد،می رقصد اشک آه ، بگــــذار که بگریزم مـــن از تو ، ای چشمه جوشان گناه شایـد آن به کـه بپرهیـــزم من بخـــدا غنچـــــه شـــادی بودم دست عشق آمد و از شاخـم چید شعلــه آه شد م ، صــد افسوس که لبــم باز بر آن لب نرسیـــد عاقبت بنــد سفـــر پایـــم بست میروم، خنده به لب،خونین دل می روم از دل من دست بردار ای امیـــــد عبث بی حاصــــل... فروغ فرخزاد |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۱۸ بهمن ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر، با آن پوستين سرد نمناكش باغ بي برگي روز و شب تنهاست با سكوت پاك غمناكش ساز او باران، سرودش باد جامه اش شولاي عرياني ست ور جز اينش جامه اي بايد بافته بس شعله ي زر تا پودش باد گو بريد، يا نرويد، هر چه در هر كجا كه خواهد يا نميخواهد باغبان و رهگذاري نيست باغ نوميدان چشم در راه بهاري نيست گر ز چشمش پرتو گرمي نمي تابد ور به رويش برگ لبخندي نمي رويد باغ بي برگي كه مي گويد كه زيبا نيست؟ داستان از ميوه هاي سر به گردونساي اينك خفته در تابوت پست خاك مي گويد باغ بيبرگي خنده اش خوني ست اشك آميز جاودان بر اسب يال افشان زردش مي چمد در آن پادشاه فصلها، پاييز |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۲۰ بهمن ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Sidarta
پیام:
۱,۸۳۷
عضویت از: ۲۹ اسفند ۱۳۹۳
از: Urmia
طرفدار:
- مسی - ژاوی = عشق - سپاهان . طوفان زرد - اسپانیا - مهدی شریفی . احسان حاج صفی - انریکه . گواردیولا . لوو - ویسی . فرکی . گلمحمدی گروه:
- کاربران عضو - ناظرين انجمن |
به خون گر کشی خاک من، دشمن من بجوشد گل اندر گل از گلشن من تنم گر بسوزی، به تیرم بدوزی جدا سازی ای خصم، سر از تن من کجا میتوانی، ز قلبم ربایی تو عشق میان من و میهن من مسلمانم و آرمانم شهادت تجلّیِ هستیست، جان کندن من مپندار این شعله افسرده گردد که بعد از من افروزد از مدفن من نه تسلیم و سازش، نه تکریم و خواهش بتازد به نیرنگ تو، توسن من کنون رود خلق است دریای جوشان همه خوشه خشم شد خرمن من من آزاده از خاک آزادگانم گل صبر میپرورد دامن من جز از جام توحید هرگز ننوشم زنی گر به تیغ ستم گردن من بلند اخترم، رهبرم، از در آمد بهار است و هنگام گل چیدن من سپیده کاشانی |
||
† † † † Assyrian . Christian † † † † |
|||
۲۰ بهمن ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: mahsagh
پیام:
۱,۸۵۹
عضویت از: ۳۰ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
- کاربران عضو - مترجمین اخبار - ناظرين انجمن |
پیش مـــن جــز سخن شمع و شکــر هیچ مگو سخن رنج مگو ،جز سخن گنج مگو ور از این بی خبری رنج مبر ، هیچ مگو دوش دیوانه شدم ، عشق مرا دید و بگفت آمـــدم ، نعـــره مــزن ، جامه مـــدر ،هیچ مگو گفتــم :ای عشق مــن از چیز دگــر می ترســم گــفت : آن چیـــز دگـــر نیست دگـر ، هیچ مگو من به گــوش تـــو سخنهای نهان خواهم گفت ســر بجنبـــان کـــه بلـــی ، جــــز که به سر هیچ مگو قمـــری ، جـــــان صفتـــی در ره دل پیــــــدا شـــد در ره دل چـــه لطیف اســت سفـــر هیـــچ مگــو گفتم : ای دل چه مه است ایــن ؟ دل اشارت می کرد کـــه نـــه اندازه توســت ایـــن بگـــذر هیچ مگو گفتم : این روی فرشته ست عجب یا بشر است؟ گفت : این غیـــر فرشته ست و بشــر هیچ مگو گفتم :این چیست ؟ بگو زیر و زبر خواهم شد گــفت : می باش چنیــن زیرو زبر هیچ مگو ای نشسته در این خانه پر نقش و خیال خیز از این خانه برو،رخت ببر،هیچ مگو گفتم:ای دل پدری کن،نه که این وصف خداست؟ گفت : این هست ولـــی جان پدر هیچ مگو مولانا |
||
۲۱ بهمن ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
قبول کن! شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن دلشکـستهام اگـر نـمیپـرم قــبول کـن ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت جـا نـمیشود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمیکـشم بیــش از آنـچه خـواستی نـمیپـرم، قـبول کن قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمیخورد گــاه نامه میبـرم میآورم، قــبـول کــن گفتهای که عشق ما جداست، شعرمان جدا بـیتـو من نه عاشقم، نه شاعـرم، قبول کن آب … وقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم مـن نمیتـوانـم از تـو بـگذرم، قـبول کن |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۲۱ بهمن ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
تو را دوست دارم من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نمنم، تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمیتر از غم ندیدم به اندازهی غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یک دهان شد همآواز با ما تو را دوست دارم، تو را دوست دارم |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۲۸ بهمن ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
راز دل من دشت وسیعیست به اندازه مهر که بر آن ، سالی چند تو ندانسته خدایی کردی ! دل من صادق بود پاک و یکرنگ و زلال آن زمانی که تو را بیشتر از نفسش می طلبید می توانستی تو به کلامی سر دل باز کنی به نگاهی سخن از راز کنی قصه غصه من کوتاه و شرح دلدادگی آغاز کنی می توانستی تو که غرورت را . . . آه . . . می توانستی . . . اما ، آیا دل تو با دل من . . . ؟ آه . . . بگذار که سربسته بماند این راز روزها می گذرند . . . همره این امید ــ که ــ شاید به جهانی دیگر دل تو با دل من ، یکدل و هم پیمان و تو نیز خالی از حس غرور ساده عاشق باشی . . . !!! |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۳ اسفند ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
آمدی درخواب من دیشب چه کاری داشتی ای عجب ازاین طرفهاهم گذاری داشتی راه راگم کرده بودی نیمه شب شایدعزیز یاکه شایدبادل تنگم قراری داشتی مهربانی هم بلدبودی عجب نامهربان بعدعمری یادت افتادکه یاری داشتی سربه زیرانداختی وگفتی آهسته سلام لب فروبستی نگاه شرمساری داشتی خواستم چیزی بگویم گریه بغضم راشکست نه نگفتم سالهاچشم انتظاری داشتی بانوازش می کشیدی آه ومی گفتی ببخش سربه دوشم هق هق بی اختیاری داشتی وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من شایدازدیوانه ی خودانتظاری داشتی صبح بودگل تمام خانه راپرکرده بود کاش می شدبازدرخوابم گذاری داشتی عشق یعنی بی گلایه لب فروبستن،سکوت ....دلخوش ازاینکه شبی بااوقراری داشتی (شهریار) |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۸ اسفند ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: San.Andres
پیام:
۷,۵۵۸
عضویت از: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
از: بابل
طرفدار:
- آندرس اینیستا گروه:
- کاربران عضو |
اینکه نزدیکتر از جانی و پنهان ز نگه، هجر تو خوشترم آید ز وصال دگران. اقبال لاهوری |
||
۱۱ اسفند ۱۳۹۵
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |