در حال دیدن این عنوان: |
۳ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
خوب شعر نو جديده ديگه!!! اينم شوخي كردم.فك نكني به فردوسي و مولانا توهين كردم. |
||
۲۹ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۶
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
خدا رو شکر برای شعر نو برو تو تاپیک شعر و موسیقی. |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۲۹ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
اصلا شعر نو و شعر كهن غير قابل مقايسه است
|
||
۲۹ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
مهمان_مهمان
|
خب پس من با آخرین شعر مورد قبول ادامه می دم. نقل قول The Dark Lord نوشته:این شاهکار مولانا رو واقعا دوست دارم : من درد تو را ز دست آسان ندهم دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم از دوست به یادگار دردی دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه در شهر یکی کس را هشیار نمی بینیم هر یک بتر از دیگر، شوریده و دیوانه |
||
۲۹ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
هیـمـه دسـتـم بـخـراشـیـد سـحرخون بـدامـانــم از آنـروی چـکیـــد تلخ بود آنچه به من نوشاندند می تــقــدیـر بـبــایــد نــوشـــیـــد خوش بود بازی اطفال ، ولیک هیـچ طـفـلـیـم بـه بـازی نـگـزیـــد بــهره از کودکی آن طفل چه برد که نه خندید و نه جست ونه دویـد تا پدید آمدم ، از صـرصر فـقـر چـون پــر کـــاه ، وجـودم لـرزیــــد چشمه بخت،که جز شیر نداشـت ما چو رفتیم ،از آن خـون جـوشـید |
||
۳۰ خرداد ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
در این شب سیاهم گمگشت راه مقصود از گوشه ای برون آ ای کوکب هدایت عشقت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی جانا روا نباشد خون ریز را حمایت حافظ |
||
۴ تیر ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
تو قشنگي مث شكل هايي كه ابرا ميسازن گل هاي اطلسي از ديدن تو رنگ مي بازن اگه مرداي تو قصه بدونن كه اين جايي براي بردن تو با اسب بالدار مي تازن من نيازم تورو هر روز ديدنه از لبت دوست دارم شنيدنه نفست شعر بلند بودنه با تو بودن بهترين شعر منه شهيار قنبري |
||
۴ تیر ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
مهمان_مهمان
|
این شعر خیلی جالبه، تقریبا تمام ابیلاتش نیم نگاهی به شعر شاعرهای دیگه داره و این نشون دهنده ی تسلطش به شعر و همین طور حاضر جوابی اشه که برای من خیلی جالبه. هر جا گذری غلغلهی شادی و شور است ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم آفاق پر از پیک و پیام است٬ ولی ما پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم واصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم من دانم و غمگین دلت٬ ای خسته کبوتر سالی سپری گشت و ترا ما نپرانديم صد قافله رفتند و به مقصود رسيدند ما اين خرک لنگ ز جويی نجهانديم مانندهی افسون زدگان٬ ره به حقيقت بستيم٬ و جز افسانهی بيهوده نخوانديم از نُه خم گردون بگذشتند حريفان مسکین من و دل در خم این زاویه ماندیم توفان بتکاند مگر امید که صد بار عید آمد و ما خانهی خود را نتکاندیم «مهدی اخوان ثالث» |
||
۵ تیر ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
من براه خود ندیدم چاه را تو بدیدی، کج نکردی راه را میزدی خود، پشت پا بر راستی راستی از دیگران میخواستی دیگر ای گندم نمای جو فروش با ردای عجب، عیب خود مپوش اینم شعری از پروین که اگه کاملش رو خواستید بگید بزارم خیلی قشنگه |
||
۶ تیر ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
شمع,خاموش شد از تندی باد اثر از سایه به دیوار نماند کس نپرسید کجا رفت,که بود که دمی چند در این جا گذراند این منم خسته در این کلبه ی تنگ جسم درمانده ام از روح جداست من اگر سایه ی خویشم,یا رب روح آواره ی من کیست,کجاست؟ |
||
۷ تیر ۱۳۸۷
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |