در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: خاطره نویسی! | ||
|
5 سال پیش بود. تاحالا اربعین، کربلا نرفته بودم. و اون سال میخواستم برم. یکی دو روز مونده به روز برگشت از کربلا، سرما خوردم، روزی که از کربلا برمیگشتیم حسابی مریض احوال شده بودم،با اون حال، مجبور شدیم ساعت 2 نصفه شب 5 کیلومتر رو تا مرز پیاده بریم. تب ام خیلی بالا بود، با هر قدم که برمیداشتم حس میکردم الانه که از زور ضعف و تب بیافتم زمین. بالاخره نزدیک های نماز صبح به گیت های بازرسی لب مرز رسیدیم. از مرز که رد شدیم و سوار اتوبوس های واحدی که تا خروجی میبردن شدیم، از خستگی و مریضی خوابم برد. وقتی بیدار شدم که به محل تاکسی هایی که مردم رو به اهواز و شهرهای اطراف میبردن رسیده بودیم.سوار تاکسی شدیم و راهی فرودگاه. وقتی رسیدیم فرودگاه، هرچی دنبال پاسپورتم گشتم نبود که نبود. به بقیه گفتم: احتمالا توی اتوبوس ها افتاده. از راننده خواهش کردیم وقتی میره مرز، بپرسه و اگه پیداش کرد بهمون خبر بده. طبق معمول صلوات نذر صاحب الزمان کردم و گفتم آقا خواهش میکنم، پاسپورتم پیدا بشه. اونقدر اشیاء گم شده ام با این نذر پیدا شده بود، که با خیال راحت رفتم به سمت تهران. 6 ماهی گذشت و من همچنان منتظر بودم که پاسپورتم پیدا بشه. ولی نشد که نشد. گذشت و گذشت تا اربعین سال بعد رسید. بخاطر امیدِ بیخودی که، به پیدا شدن پاسپورتم داشتم، برای پاسپورت جدید اقدام نکرده بودم و اون سال اربعین با هزار بدبختی پاسپورت یکبار خروج گرفتم و به سلامت رفتم کربلا و برگشتم. اربعین سال بعدش هم رسید. پاسپورت جدیدی که گرفته بودم رو از حالت یکبار خروج درآوردم و اون سال هم رفتم کربلا. روزها گذشت و اربعین سال بعد هم رسید. چهارمین سالی بود که از گم شدن پاسپورت قدیمیم میگذشت، حسابی زندگیم دچار بحران شده بود، اما نمیتونستم از کربلا رفتن صرف نظر کنم. واسه ی همین، اون سال هم ، به هر مصیبتی بود، عازم کربلا شدم. لب مرز مهران، ماموری که پاسپورت ها رو چک میکرد، تا اطلاعاتم رو زد تو سیستم، گفت شما پاسپورتتون مشکل داره. دلم هرری ریخت پایین، نکنه بخاطر همون بحران ها کسی ممنوع الخروجم کرده باشه؟ داشتم سکته میکردم، نمیدونستم اگه نمیگذاشتن رد بشم باید چیکار میکردم، من حتی مرز مهران رو هم نمیشناختم.بقیه هم کاروانیا از مرز رد شده بودن و فقط من مونده بودم. خداروشکر بعد نیم ساعت دوندگی مشکلم حل شد، فقط گفتن، موقع برگشت باید حتما بری اداره گذرنامه. موقع برگشت از کربلا،توی مرز ایران، پاسپورتم رو ازم، گرفتن و گفتن یک ماه دیگه برو از اداره گذرنامه تهران تحویلش بگیر. وقتی رسیدیم تهران، گذاشتم سه چهار ماهی بگذره که واقعا پاسپورتم اومده باشه. رفتم اداره گذرنامه، مسئولش گفت خانم هنوز پاسپورت های اربعین نیومده، شروع کردم غر و لند که: بعد 4 ماه چطور ممکنه ،هنوز دستتون نرسیده باشه؟ خب حداقل بگید، کی میاد؟ مسئولش که خیلی هم بی اعصاب بود گفت: خانم به ما چه ربطی داره؟ من نمیدونم کی میاد. گفتم: خب حداقل یه شماره تماس بدین که من اینهمه راه بیخودی نیام اینجا، قبلش زنگ بزنم بپرسم گذرنامه ام اومده یا نه. با تشر گفت : خانم اینجا یه جای نظامیه، شماره تلفن نداره. اگه نمیخوای هر هفته بیای، برو یک ماه دیگه بیا، شاید اومده باشه. هرچند هنوز گذرنامه های پارسال رو دارن میفرستن. بعید میدونم حالا حالا ها امسالیا رو بفرستن. رفتم سراغ مسئول بالا دستیش. که از زیردستش شکایت کنم، بنده خدا، شماره تماس من رو گرفت و گفت هروقت پاسپورتت دستمون برسه بهت خبر میدیم، که شما الکی نیای. دوباره توی دلم متوصل به آقا شدم، که آقا جان دورت بگردم اینبار دیگه پاسپورتم گم و گور نشه، حوصله دردسرش رو ندارم. آقا جان خودت یه کاری کن، تا آخر هفته پیدا بشه. بعد هم ، طبق معمول، یک دور تسبیح برای فرجشون توی دلم نذر کردم. و از اداره زدم بیرون. نزدیک خونه بودم که از اداره زنگم زدن که خانم اگه این نزدیکایی بیا اداره، پاسپورتت پیدا شده. از یه طرف تو دلم به اداره گذرنامه فحش میدادم و از طرف دیگه خنده ام گرفته بود، سرمو بردم بالا و رو به آسمون و با نیش باز، گفتم: آقا شما که لطف کردی، یباره تا تو اداره بودم پیداش میکردین دیگه روز بعد دوباره رفتم اداره مرکزی گذرنامه، مسئول تحویل گذرنامه ها وقتی پاسپورتم رو آورد، یه نگاهی به سیستمش کرد و گفت: تو 4 سال پیش پاسپورت تو مرز شلمچه گم نکردی؟! گفتم: چرا، چطور مگه؟ گفت: قبل اربعینِ امسال پیدا شده. واسه همین هم توی مرز پاسپورتت رو گرفتن و گفتن پاس ات مشکل داره، چون پاسپورت قبلیت رو تو سیستم زده بودن که پیدا شده. زدم زیر خنده. ماموری که روبروم بود هاج و واج نگام میکرد که چرا میخندم، ابروهای بالارفته و چشمای گرد شدش رو که دیدم، گفتم: خب خنده داره، آخه بعد 4 سال، پاسپورتم یهو تصمیم گرفته پیدا بشه و واسه من دردسر درست کنه از اونجا که زدم بیرون، بلند بلند میخندیدم. به صاحب الزمان گفتم: آقا جان داشتیم؟! من گفتم پیدا بشه پاسپورتم اما نه بعد 4 سال پیرِ من، سر این پاسپورت و ترسی که لب مرز بهم دادن، درومد آقا جانم. فقط میخواستین من صلواتی که واسه پیدا شدنش نذر داشتم رو بفرستم آره؟ دورت بگردم از این به بعد هرچی بخوام، زمان تعیین میکنم. تا خود خونه میخندیدم. به این نتیجه رسیدم که دفعه دیگه بدون زمان بندی چیزی نخوام پ.ن: دوستان من این مدلی ام که اگه آب هم بخوام وسط خیابون، صلوات نذر صاحب الزمان میکنم، و وقتی چیزی که خواستم رو پیدا میکنم، از لطف حضرت میبینمش. خودم بهتر از هرکسی میدونم که، من نه دل صافی دارم نه ایمان درست حسابی دارم . اینکه حضرت جواب میدن به خواسته ام ، بخاطر اینه که ایشون پدر هستن، دلشون نمیاد بچه اش وقتی صداش میکنه جوابش رو ندن. حالا هرچقدر هم که اون بچه بد باشه، بازم وقتی میخوره زمین و دست دراز میکنه که، پدر از زمین بلندش کنه، بازهم، بلندش میکنن. دیگه نمیگن تو شیطونی کردی، فضولی کردی افتادی زمین.صاحب الزمان به گفته خودشون پدر ما هستن. اینارو گفتم که برای کسی شبهه بوجود نیاد که، چطور این اتفاقا برای من افتاده، هرکسی دیگه ای هم باشه، اگه دست دراز کنه و مثل اون بچه یک ساله مطمعن باشه پدر از زمین بلندش میکنه، پدر بزرگوارمون دستش رو میگیره. |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۷ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: خاطره نویسی! | ||
نام کاربری: Montazer_59
پیام:
۴,۲۷۷
عضویت از: ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
از: جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
طرفدار:
- لیونل مسی - کرایف، ریوالدو، رونالدینیو، پویول، ژاوی و اینیستا - پرسپولیس - آلمان - انریکه، یورگن کلوپ - یحیی گل محمدی، برانکو، افشین قطبی گروه:
- کاربران عضو |
واقعا ممنون... این راهی گفتین انجام دادم، برام جواب داد 😊🌹
|
||
|
|||
۲۸ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: خاطره نویسی! | ||
|
نقل قول سَیّد شایان نوشته:واقعا ممنون... این راهی گفتین انجام دادم، برام جواب داد 😊🌹 کدوم راه؟ |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۲۹ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: خاطره نویسی! | ||
نام کاربری: Montazer_59
پیام:
۴,۲۷۷
عضویت از: ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
از: جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
طرفدار:
- لیونل مسی - کرایف، ریوالدو، رونالدینیو، پویول، ژاوی و اینیستا - پرسپولیس - آلمان - انریکه، یورگن کلوپ - یحیی گل محمدی، برانکو، افشین قطبی گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول beautiful queen نوشته:نقل قول سَیّد شایان نوشته:واقعا ممنون... این راهی گفتین انجام دادم، برام جواب داد 😊🌹 کدوم راه؟ همین یه دور صلوات نذر ظهور اقا |
||
|
|||
۳۰ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: خاطره نویسی! | ||
|
نقل قول سَیّد شایان نوشته:نقل قول beautiful queen نوشته:نقل قول سَیّد شایان نوشته:واقعا ممنون... این راهی گفتین انجام دادم، برام جواب داد 😊🌹 کدوم راه؟ همین یه دور صلوات نذر ظهور اقا آها قربونشون برم، خیلی مهربونن آقا خیلییی |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۳۰ بهمن ۱۳۹۹
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |