اگه میشه به این سؤال جواب نمیدم. ناراحت نشید.
ترجیح میدم پیش خودم بمونه جوابِ این سؤال.

MOHAMMAD REZA نوشته:

سالوت ‏

خب خسته نباشی ‏

ده تا مورد بود که یه موردشو درست جواب دادی ‏‏ ‏

پ شدی ‏2‏ ‏
تک ماده که قبلا استفاده نکردی الان باس استفاده کنی ‏

جواب سوالات سری اول ‏:65


1.
الف ‏45‏ ‏-‏ ‏32
ب ‏44‏ ‏‏< درست گفتی اینو ‏‏ ‏‏> ‏-‏ ‏35


2‏ بترتیب ‏2‏ ‏-‏ ‏1‏ ‏-‏ ‏2


3‏ راحت ترین سوال ممکن بود ‏
سه جزئی گذرا به مفعول ‏
مفعولش:‏ شهرت و محبوبیت


4.‏ بترتیب ‏6‏ ‏-‏ ‏7


خسته نباشی ‏

Devil may cry نوشته:



داستان طولاني داره اين قسمتش مهم "يك سري اتفاقاتي ميوفته به خشايارشاه مشروب ميدن ميخوره شب 12 فرودين حكم اعدام هامان ( وزير ايرانيش ) و 77.000 ايراني رو ميده اين حكم روز 13 فرودين اجرا ميشه واسه همين 13 نحس ميشه واسه ما ايراني ها" نه مسلمان ها هيچ عددي واسه مسلمان ها نحس نيست .

*LaRk* نوشته:

سلام.
خوبی شما؟

هوا خوبه؟

روزگار چی؟اونم خوبه؟

سلام برسونین.
واسه خالی نبودن عریضه گفتم بیام چند تا جفنگ ازتون بپرسم.

خب خوب بودی شما؟

بپرسم؟

1- دوست داری کجا قبول شی؟کدم دانشگاه؟

2- کدوم کشور و بی نهایت دوس میدارین؟بری چی؟

3- خصوصیات دوست مورد علاقتون چیه؟

4- اینایی که میگم بگین یاد کی یا چی میفتین؟
معرفت:

عشق:(حتما میگین یاد هیشکی)

کنکور:

درس:

محبت:

سجاده:

روزه:

سایت:

صندلی داغ:

روزگار:

زندگی:

تولد:

روز خوب:

خاطره خوب:

5- من چون مرور کردن خاطرات خوب و دوس ندارم واسه همین میگم وقتی یاد یه خاطره خوب میفتین اولین کاری که میکنین چیه؟یا اولین حرف؟

6- گفتین هوا خوبه؟

7- بازی محلی میکنین؟کدومشو بیشتر دوست دارین؟

8- ماشین مورد علاقه؟

9- به نظرتون کلمه(هه)قشنگتره یا (هیهی هیهی!)؟

10- سوالام زیادی جفنگه؟

11- میبخشی شما به خوبی خودت؟

سپاسگزارم.

12- بپرسم چندتا آبجی داری و اسماشون چیه ناراحت نمیشی؟(اگه دوست داری جواب نده برادر)

13- رانندگیت چجوریه؟اهل سرهتی؟

خب من بگم که نمیدونم کدوماش خصوصیه و کدوماش نیست.
از همین الان اعلام میکنم هر کدوم که دوست میدارین جواب ندین.
حتی اگه همشم جواب ندادین عیبی نداره.

خب دیگه تمام رفت.

خوشحال و موفق باشین و پیروز و سالم و تندروست.
تا درودی دیگر بدرود.

Sk8er boi نوشته:

سلام و درود بر اندرس مقدس(اقا سجاد)!

ابو هوا اونجا خوبه؟ اینجا که خیلی گرمه!

من دوباره اومده سوال بپرسم
بریم سر سوالا؟

1- دفتری دارید که دوس نداشته باشید کسی اونو بخونه؟
اگه دارید٫ در مورد چه چیزا توش می نویسید؟

2-افکارتونو رو کاغذ می یارید؟ دوس دارید اینکارو بکنید؟

3-اهنگی هس که بعد مدت ها بهترین و ارامش بخش ترین واستون باشه؟ اگه هست اسم چیه و خوانندش کیه؟

4- تخیلات چه جایگاهی تو زندگتون دارن؟

5- اسباب بازی های مورد علاقه ی بچگیتون چیا بودن؟

6- کی احساس کردید که دیگه بزرگ شدید و خیلی چیزا جدی شده؟

7- ارامش رو چی تعریف می کنید؟

8- تو زندگی فعلیتو چقدر ارامش دارید؟

9- اشفتگی و پریشونی رو چی تعریف می کنید؟

10- به نظز شما فاجعه ی واقعی چه وقت تو زندگی یه ادم اتفاق می یوفته؟

11-سخت ترین روزای زندگیتونو تو چه سنی پشت سر گذاشتید؟
بهترینشو چطور؟

12- چه مارک ادامسی و با چه طعمی رو دوس دارید؟

13- واقعیت زندگی هر انسان چیه؟

14- پوفک بهتره یا چیپس؟

15- نظرتون راجع به امضام چیه؟

همین!!

موفق باشید و براتو ارزو میکنم غرور چیزایی که دوسشون دارید رو ازتون نگیره!!

خدانگهدار!

the mom lion نوشته:



خوب باشه قبول. اما اگر قرار اینه که جواب رو نگید، پس بگید سخت ترین سوالی که خدا ازتون میپرسه چیه؟
بعدشم به صورت کلی که اصلا من نگفتم جواب این سوال رو بنویسید. میگم که سوالی که خدا ازتون میپرسه چیه.
ا وای

1- علایق آدم ها چه جوری به محیط اطرافشون مربوط میشه؟
محیط اطراف چه قدر روی علایق تاثیر میزارن؟
علایق یک انسان چه قدر روی محیط زندگیش اثر گذار هست؟

2- نظرتون درباره ی این اهنگ چیه؟

3- بهتون میگن خبر مرگ یه عزیزی رو به یه نفر بگید. آیا این شما قبول میکنید؟
چه قدر با خودتون کلنجار میرید تا تصمیم بگیرید؟
چرا گفتن حقیقت براتون سخت میشه؟
چه جوری سر حرف رو با اون شخص باز میکنید؟

4- شما در بند چه چیزی هستید؟
برای ازاد شدن تلاش میکنید؟
چه موقع اسارات میتونه براتون شیرین باشه؟

5- تمدن یا عقب ماندگی؟
آیا این راسته که میشه در عین متمدن بودن گذشته رو حفظ کرد؟ باوجود هزاران اختلاف چه جوری ممکن هست همچین چیزی؟

خدا خیرم بده
تازشم خودم رفتم بیرون، کمپوت گرفتم.

مجنون نوشته:

سلام.

ببین من یه سوال از اون اول داشتم هی میخواستم بپرسم هی میدیدم یکی بیشتر نیست، ولی هر چی فکر کردم چیز بیشتری به ذهنم نرسید گفتم بیام همین یکی رو بپرسم که هم من به جوابم برسم هم تو قهر نکنی.

سوالمم اینه:

به بابات چطوری میگی بابا من زن میخوام؟؟؟
کامل شرح بده ها، بپیچونی نه من نه تو.

آندرس مقدس نوشته:
هی خودمو تجسم کردم، هی قیافه ی بابامو وقتی اینو بهش میگم، هی عواقبش رو سنجیدم، دیدم نه! هیچ جوره راه نداره من رُک به بابام بگم قضیه رو. بعد گفتم به خواهرم میگم تا خودش بهش بگه. بعد گفتم اصلاً میزارم پای خودشون یه زن برام انتخاب کنن. بعد یهو گفتم اصلاً الان چرا دارم به این چیزا فکر میکنم؟ از اونجا بود که دیگه بهش فکر نکردم.

آندرس مقدس نوشته:

یعنی فقط یه سؤال؟ نوبتِ صندلیت که شد من نمیام اصن.

شاید باورت نشه ولی من قبلاً رو این مسئله خیلی فکر کردم.

داستان اینه که پارسال پاییز دوستم زنگ زد گفت سجاد من میخوام یه جا دعوتت کنم. گفتم کجا؟ گفت نامزدیه. با حالتِ تمسخر و خنده گفتم نامزدیه خودته؟ گفت آره. منو داری اصلاً موندم انگشت به دهن از این انسانِ عجیب الخِلقه.
آقا ما رفتیم نامزدیش و همه چی به خوبی هم تموم شد.
چند وقت بعد که با هم رفتیم بیرون(بدونِ خانمش.) گفتم چی شد یهو زن گرفتی؟ گفت هیچی به بابام گفتم بابا من زن میخوام با هم رفتیم خواستگاری.
گفتم به همین صراحت گفتی؟ گفت آره همینجوری.. من با بابام اینجوریم (دو تا انگشتشو تو هم پیچوند یعنی با هم نداریم.).
آقا ما رو داری رفتیم تو فکر. هی خودمو تجسم کردم، هی قیافه ی بابامو وقتی اینو بهش میگم، هی عواقبش رو سنجیدم، دیدم نه! هیچ جوره راه نداره من رُک به بابام بگم قضیه رو. بعد گفتم به خواهرم میگم تا خودش بهش بگه. بعد گفتم اصلاً میزارم پای خودشون یه زن برام انتخاب کنن. بعد یهو گفتم اصلاً الان چرا دارم به این چیزا فکر میکنم؟ از اونجا بود که دیگه بهش فکر نکردم.
حالا هم نمیدونم چی پیش میاد .. خودم میگم یا نه.. زمان همه چیز رو تعیین میکنه.
اینه.