در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
کبوترانه پریدید، خوش به حال شما قفس چگونه نشد مانع وصال شما؟ همین که بال گشودید، آسمان لرزید و عرشیان صله دادند در قبال شما میان آتش و خون، عاشقانه رقصیدید که جاودانه رقم خورده بود فال شما و ما نظاره گران عروجتان بودیم چه عاشقانه عروجی، خوشا به حال شما سفر! چه رسم قشنگی! سفر به عرش خدا سفر به خیر! سفر خوش! سفر حلال شما! الهام فرامرزی نیا |
||
۲۹ فروردین ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
چیزی مثل نخ گیر کرد به پایم. فضای اطراف روشن شد، یکی از بچه ها خودش را انداخت روی زمین، درست جلوی پایم، اطرافمان دوباره تاریک شد. هنوز روی زمین دراز کشیده بود. برش گرداندم، مین منور تمام سینه و شکمش را سوزانده بود.
|
||
۲۹ فروردین ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام:
۱۲,۶۳۱
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:. - .:لوییز انریکه:. - .:استقلال تهران:. - .:هــلـــنـــــــــــــد:. - .:فرهاد مجیدی:. - .:رایکارد:. - .:فیروز کریمی:. گروه:
- کاربران عضو |
داد می زد گریه می کرد،می گفت:می خواهم صورت برادرم را ببوسم... اجازه نمی دادند. یکی گفت:خواهر است مگر چه اشکالی دارد؟بگذارید برادرش را ببوسد. گفتند:شما اصرار نکنید نمی شود... این شهید سر ندارد شهدا را ياد كنيد حتي با ذكر يك صلوات |
||
|
|||
۲۹ فروردین ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام:
۱۲,۶۳۱
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:. - .:لوییز انریکه:. - .:استقلال تهران:. - .:هــلـــنـــــــــــــد:. - .:فرهاد مجیدی:. - .:رایکارد:. - .:فیروز کریمی:. گروه:
- کاربران عضو |
یکی از روزها که شهید پیدا نکرده بودیم، به طرف عباس صابری هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند. کلافه شده بودیم. شهیدی پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم. ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی عباس بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم. درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم. بچه ها در حالی که می خندیدند به عباس صابری گفتند: ــ بیچاره شهیده تا دید می خواهیم تو رو کنارش خاک کنیم، گفت: فکه دیگه جای من نیست، باید برم جایی دیگه برای خودم پیدا کنم و مجبور شد خودشو نشون بده شهدا را ياد كنيد حتي با ذكر يك صلوات |
||
|
|||
۲۹ فروردین ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
برای بچه های تفحص و برای آنها که به دنبال گمشده ی خود می گردند، هیچ لحظه ای زیبا تر از لحظه کشف پیکر مطهر شهیدی نیست، اما زبا تر از آن، لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه، پلاکی بدرخشد. در طلاییه هنگامی که زمین را میشکافتیم، پیکر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود، شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر را گِل گرفته بود و باز نمیشد. آن را پاک کردم. به سختی بازش کردم. بالای اولین صفحه اش نوشته بود:"عمه بیا گمشده پیدا شده." |
||
۲۹ فروردین ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
درست وسط میدان مین رگبار بستند رویم.توی آن جهنم نه می شد رفت، نه می شد دراز کشید. چند نفری هم شهید شده بودند و افتاده بودند توی میدان مین. یکدفعه کسی پایم را گرفت و بلند کرد و روی سینه اش گذاشت. مجروح بود. گفت:"برو برادر! برو!" شناختمش همانی بود که به خاطر کم سن و سالی اش نمی گذاشتم جلو بیاید. |
||
۳۰ فروردین ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
شب بود. یکی داد میزد:"ساکت شو، ساکت شو، تو نمی تونی گریه منو در بیاری." رفتم سمت صدا. دیدم پسر بچه ای انگشت هایش قطع شده.این حرف ها را به انگشت خونی اش می گفت. "ساکت شو، ساکت شو، تو نمی تونی اشک منو در بیاری." |
||
۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام:
۱۲,۶۳۱
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:. - .:لوییز انریکه:. - .:استقلال تهران:. - .:هــلـــنـــــــــــــد:. - .:فرهاد مجیدی:. - .:رایکارد:. - .:فیروز کریمی:. گروه:
- کاربران عضو |
روز تولد سردار شهيد حجت الله محسن پور به خانواده ايشون تبريك مي گم فردا صبح در گلزار شهدا شهرستان ساري(ملا مجدالدين)مراسم بزرگداشت ايشون برگزار ميشه(ساعت9) عزيزاني كه مي تونن قدمشون بر روي چشم |
||
|
|||
۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
" حميد اسنجراني " ، " سيد محسن قريشي " و " مهدي جودکي " از پاسداران تيپ پياده 71 روح الله استان مرکزي دو روز قبل در درگيري با عناصر ضد انقلاب در شمال غرب کشور به شهادت رسيدند. عمو خودم هم باشون شمال غرب بوده میخواستن یه روز دیگه برگردن که شهید شدن این شهید آسنجرانی یه پسر داشت یه دختر پسر عمم دست نوشتشو بم نشون داد که نوشته بود می خوام لباس تکاوریم کفنم باشه که همینم شد شهید قریشی 21 فروردین تازه عروسی کرده بود شهید جودکی هم میخواسته تو این هفته عروسی کنه همه کار هم کرده بود تالار و همه چی هم آماده بوده شهید قریشی اهل خمین بوده ولی شهیدان آسنجرانی و جودکی هم شهری ما بودن(اراکی بودن) شادی روح هر سه تاشون فاتحه و صلوات |
||
۲ اردیبهشت ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
داشتم میرفتم سر کلاس. بر عکس همیشه صدایی از کلاس نمی آمد. در را باز کردم دیدم هیچ کس نیست. روی تخته نوشته شده بود:"بچه های کلاس دوم فرهنگ همگی رفته اند جبهه. کلاس تا اطلاع ثانوی تعطیل است." من هم دیدم جایز نیست بمانم شاگرد برود و معلم بماند!؟ |
||
۷ اردیبهشت ۱۳۸۹
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |