به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۱ کاربر مهمان
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
     
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر
نام کاربری: MM-Masoud
پیام: ۸,۲۷۵
عضویت از: ۲۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
- کاربران عضو
زندگی نامه ی رودکی...

دراواسط قرن 3 هجری قمری در آن هنگام که مبارزه ی 200 ساله ی سیاسی و آزادی خواهی مردم تاجیک و در مردمان ماوراءالنهرخراسان بود در یکی شهرهای خوش آب و هوا وخوش منظره کوهستانی رودک پنج رود، در یک روز بهار که همه جا پر از گل و نسیم بهاری کودکی به نام عبدالله، جعفر بن محمّد تولد یافت که به یال 206 هجری قمری بود.
از اوضاع و وضع خانوادگی اش اطلاعاتی دقیق در نیست اما همان گونه که از اشعارش بر می آید پدر و مادر او ازاقشار طبقه پایین جامعه اند و خود نیز دوران کودکی را به سختی میگذراند رودکی شاعر استاد قرن 4 است که او را به سبب مقام بلندش در شاعری و به علت پیشوایی پارسی گویان و آغازکردن بسیاری از انواع اشعارپارسی به حق(استاد شاعران) لقب داده اند.
ابو عبدالله جعفر بن محمّد رودکی سمرقندی، شاعری استاد در شعر و موسیقی میباشد که از ولایت سمرقند، قریه ی بزج مرکز رودک دانسته اند.
رودکی دارای ذهنی خلاق و فعال و تیزفهم بود چنان چه خدای حکیم در 8 سالگی به او صدایی خوش و سیمایی زیبا هدیه نموده بود و به سبب صدای زیبایش مطربی می کرد و از استاد زمان خود ابوالعبک بختیار که بربط مینواخت مستفیذ شد تا آنجا که در این صنعت به استادی رسید و آوازه اش به اطراف و اکناف رسید و امیر نصرا بن احمد سامانی که امیر خراسان بود او را به نزدیکی خویش فرا خواند و کارش بالا گرفت با این که رودکی شاعری روشن دل بوده اما اشعارش چنان زیبا دل انگیز است که هر شنونده ای را محسور خود میکند. گویند: رودکی دز قسمتی از زندگانی اش خود، بینا بوده و بعد به علتی که بر ما معلوم نیست نابینا شده است چنان که محمود بن عمر بخارایی در کتاب البساتین الفضلاء و ریاحین العقلا فی شرح تاریخ العقبی که سال 709 هجری تألیف شده بر این که رودکی در آخرعمر نابینا شده هم عقیده بوده اند.
رودکی نزد همه شاعران و ادبیان معاصر خود در خراسان و ماوراءالنهر به عظمت مقام شاعری شناخته و توصیف شده است بعد از او نیز شاعرانی بزرگ مانند:دقیقی، کسائی، فرخی،عنصری، رشیدی سمرقندی و نظامی او را به بزرگی و مرتبت و بسا که از او به عنوان استاد شاعران سلطان شاعران یاد کردند رودکی در زمان حیاتش دو سفر داشته است.
نخستین سفر او از سمرقند به بخارا بوده است که به قصد ورود به دربار سامانیان انجام گرفته بود.
سفر دوم معروف او همراه با امیر نصر سامانی می باشد پس از اینکه به هری می رسد امیر به آن جا دل می بندد و4 سال در آن جا اقامت می کند. تا این که اطرافیان دست به دامن رودکی می شوند و از او می خواهند تا با خواندن شعری امیر را به باز گشت ترغیب کند.
رودکی، قصیده بوی جوی مولیان را میخواند و امیر چنان تحت تأثیر قرار می گیرد که همان لحظه سوار بر اسب شده و به سمت بخارا می تازد:
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیهون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی
اسب ما را ز آرزوی روی او زیرران جولان کنان آید همی
که ازجویم وصل اوکزهرطرف می نفیر عاشقان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیرزی میرزی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان سر و سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی گربه گنج اندر زیان آید همی
سبک و افکار رودکی :
رودکی در فنون سخن و انواع شعرمانند: قصیده، رباعی، مثنوی، قطعه و غزل مهارت داشته است و از همه ی آن ها به خوبی کامیاب گردید و مخصوصا در قصیده سرایی پیشرو دیگران بود، می توان گفت او نخستین شاعر از اسلام است که قصیده ی عالی و محکم ساخته و اشعار حکیمانه به یادگار نهاده اوست.
رودکی برای شاهان سامانی شعرمی سرود و آن را به آواز میخواند و با چنگ می نواخت.
یکی از آثار مهم رودکی منظومه کلیله و دمنه بود که اصل آن را این مقفع دانشمند ایرانی ازعربی به پهلوی نقل کرده این منظومه از میان رفته و فقط ابیاتی از آن باقی مانده است و دیگری سند باد نامه است که از آن ها اشعاری پراکنده باقی است.
کلیله را به تشویق ابوالفضل بلعمی تنظیم کرد که میتوان آن را مهمترین اثر نظم این شاعر به حساب آورد که این دو بیت از اوست: معروف است به سوگ پیری
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند من موی در مصیبت پیری کنم سیاه
وفات رودکی به سال 329 هجری نوشته اند که در پنج دِه در گذشت و همان جا به خاک سپرده شد.






هیچ‌وقت به سرباز نمی‌گن «جمعه‌ها تعطیله نجنگ»
۳۱ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر
نام کاربری: MM-Masoud
پیام: ۸,۲۷۵
عضویت از: ۲۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
- کاربران عضو
شرحي از زندگي نامه پروين اعتصامي


پروين اعتصامي بين تمام شاعر هايي كه در تاريخ ادبيات ميشناسيم ، به خاطر شعرش منحصر به فرد است . هر چند شعر ايران اعتبار خود را بيشتر مديون مردان است اما چنين نيست كه از سوي زنان ، سترون مانده باشد . زندگي رخشنده ي اعتصامي متخلص به پروين ،در روز 25 اسفند سال 1285 هجري شمسي در تبريز از مادري آذر بايجاني به نام اختر خانم فتوحي تبريزي و پدري اصلا آشتياني و مقيم تبريز به نام يوسف اعتصام الملك به دنيا آمد . تنها دختر خانواده بود و 4 برادر داشت. در حدود 5 سالگي در سال 1291 هجري شمسي همراه خانواده به تهران آمد و در مدرسه ي آمريكايي ها در سال 1303 هجري شمسي تحصيلات خود را به پايان برد. ده سال بعد يعني در 28 سالگي هنگامي كه پسر عموي پدر پروين (فضل اله) كه رئيس شهرباني كرمانشاه بود ، وي خواستگاري كرد،پدر پروين با گمان اينكه به اقتضاي شغلش مظهر نظم خواهد بود ، موافقت وپروين در تير ماه 1313 با او ازدواج كرد. ولي شوهر بي فرهنگ وي جز به راه انداختن مجالس ترياك كشي و شراب وخمر نميدانست و نمي خواست. پيداست كه پروين از نفس فرشتگان ملول مي شد نمي توانست هم نفس چنين شيطان رجيمي بماند و چند ماه بيشتر شوهر داري نكرد و به خانهي پدر برگشت و پس از بخشيدن كابين ، در 11 مرداد سال 1314، رسما طلاق گرفت. كه به قول پروين :
(ظلم است در يكي قفس افكندن مردار خوار و مرغ شكر خارا)
يكي از سه بيت از صفحه ي283 ديوان: اي گل تو ز جمعيت گلزار چه ديدي ؟ جز سرزنش وبذسري خار چه ديدي؟ اي لعل دل افروز تو با اينهمه پرتو جز مشتري سفله به بازار چه ديدي؟ رفتي به چمن ليك قفس گشت نصيبت غيراز قفس اي مرغ گرفتارچه ديدي؟ دي ماه سال 1316، پدرش در سن 63 سالگي وفات يافت و اندوه آن ازدواج نامناسب كه داشت از ميان مي رفت ، جاي خود را به اندوه از دست دادن پدر داد. پروين آن را باعث ويراني خويش ميداند: پدر آن تيشه كه بر خاك تو زد دست اجل تيشه اي بود باعث ويراني من

***
در سال 1318 چند ماه كتابدا كتاب خانه ي دانشسراي عالي شد وسرانجام در نيمه ي شب جمعهي 15 فروردين 1320 بر اثر بيماري حصبه در آغوش مادر خود خانم اختر ، جان به جان آفرين تسليم كرد.
***
پروين در ازدواج خويش شوربختي ديد و ناكامي كشيد اما پس از مرگ هم از عده اي بي مهري ديده است و برخي كه گوئي بر نمي تافته اند زني مانند او آنقدر بلند و پخته و روان شعر بگويد ، در انتساب اشعار به او ترديد وبعضي حتي او را متهم به انتحال كردند. ازجمله عبدالحسين آيتي نامي در كتاب (كشف الحيل)خود مي نويسد: "...مع الاسف در اين هنگام كه پروين جوان مرگ شده،به رهبري يكي از دوستان ، مراجعه به ديواني كردم كه به نام ديوان پروين منتشر ساخته اند و ديدم سه چهارم از آن ديوان تقريبا استراق است از اشعار رونق عليشاه كه تماما كلمه ي (رونق) را از آن برداشته و كلمه ي پروين به جايش گذاشته و بسي افسوس خوردم..." شعرپروين نوزده سال پيش ، در مصاحبه با ناصر حريري، در مورد ادبيات معاصر، هنگامي كه سخن به پروين رسيد ،عرض كرده بودم : "پروين را مي توان آخرين سلاله ي زنان شاعره اي دانست كه هم از جهت زبان و بيان ومحتوا و نگرش ، به سبك كهن شعر مي سروده اند . پس از او ، اگر هم ديگران راه كلاسيك را پيموده باشند ، كم وبيش متعاثر از انقلاب نيما بوده اند يا شده اند. مثلا سيمين بهبهاني از كه مجموعا بايد گفت از پروين قوي تر ودرست تر بگويم شاعر تر يا دست كم در دفتر هاي متاخر چنين است ، با آن كه در فرم ، كهن سر است اما در نگرش و بيان و محتوا كهن سرا نيست. و يا فروغ ، اگر در عصيان و تا پاي ديوار در فرم كلاسيك مانده ، ولي مي توان گفت شعرش از درون ، كم و بيش ،شعر بعد از نيما است ، گرچه هنوز شكل و بيان در خود را نيافته اما سرانجام در دفترهاي بعد ، به شكل دلخواه مي رسد. ولي چنان كه گفتيم در شعر ، نگرش وديدي كلاسيك دارد وهرچنددرهمان كهن سرايي، از جهت زبان و بيان به نوعي استقلال وويژگي رسيده است، در محتوا ونگرش همچنان قديمي است. سعدي مي گويد: مزن بر سر ناتوان، دست زور كه روزي درافتي به پايش ، چو مور
پروين مي گويد: تواني بخش جان ناتوان را كه بيم ناتواني هاست، جان را ناصر خسرو مي گويد: دهر با ما ، بدان ندارد پاي مثلي زد لطيف آن سرهنگ پروين مي گويد: انجام كار درفكند ما را سنگيم ما و چرخ چو قلماسنگ ليكن شعر پروين آيينه ي حشمت وانسانيت خود اوست ودر آنخصلت هاي بزرگوارانه و انساني خويش را به تماشا نهاده ، ولو ، زبان گفتار او ، پيش از هر چيز ، زبان يك معلم است . ولي اين زبان همه ي شعراي بزرگوار گذشته ي ماست هنگامي كه از شاعري به معلمي پند آموزي مي پرداخته اند. به نظر بنده حتي شاعري بسيار بزرگ چون سعدي ، در بوستان بيشتر معلم است. اشعار پروين هم بيشتر بوستان وار است ، اگرچه چونسعدي با زبان پته وسخته، منتها با نرمش و ظرافت وموسياري زنانه. شعر پروين از نهضت تقريبا هم زمان نيما ، حتي تاثير نامرئي نپذيرفته است. افسانه ي نيما در 1301 منتشر شد وپروين در اين زمان 16 ساله بوده وتا زمان مرگش، حدود 20 سال در جريان اشعار نيما، قرار داشته است اما با انكه شاعر هم عصر ديگر او ، شهريار ، در منظومه ي هذيان دل،از افسانه ي نيما، تاثير پذيرفته، پروين هم چنان راه پيشينيان را مي پيموده است. پروين تنها حركتي كه در جهت تازگي كار خويش انجام مي دهد، سرودن چند مسمط در فرمي است كه دهخدا در مرثيه ي جهانگير خان صوراسرافيل با نام (ياد آر ز شمع مرده، ياد آر) سروده بود ، اين مسمط ها از جهت قالب بندي ،تازه بود وپس از او ، از سوي بسياري از شاعران هم عصر وي ،تقليد شد. ياد آوري كنم كه آريان پور در كتاب ارجمند (از صبا تا نيما) ميگويد:دهخدا نيز به نوبه ي خود اين شعر را از شاعر ترك زبان رجائي زاده ي اكرم تقليد كرده بوده است. شعر پروين گرچه بي اندازه انساني است و كلا جانب توده ي مردم مستمند را گرفته و سخت اجتماعي و اخلاقي است و من شخص او را چنانكه پيشتر هم گفتم با خصلت هاي انساني ووالاي او، بين تمام شاعره هايي كه در تاريخ ادبيات مي شناسيم، از جهت حشمت كلام، بزرگي منش و تقواي گفتار و انسانيت عميق به شهادت ديوان شعرش، منحصر به فرد مي دانم،اما اولا نو پويي و نوجويي لازمي كه شعر او را از حوزه ي قدما دور كند ، ندارد و ثانيا:از چهت محتوا حاوي نصايح هميشگي و معلم وار در زمينه هاي رو بنايي جامعه است. پروين نشان مي دهد يك فقير مسكين از سوز سرما چه مي كشد و چه رنجي مي برد واين نكته را البته با زباني پخته و استادانه در مايه ي كهن نشان مي دهد.
در حالي كه فروغ به پيروي از نيما ،سيماي شب زده ي جامعه اي را ترسيم مي كند كه مناسبات حاكم بر آن جامعه ،به وجود آورنده ي چنان فقري است و اين زبان و فرمي در خور وپويا و زنده و مناسب ونو مي گويد" بايد ياد آور شوم كه استقلال زبان و بيان ، در همان قالب كهن ، حتي بر جسته تر از استقلال زبان و بيان فروغ در شعر امروز است . و البنه نه در قصايد بلكه در قطعات خاصه در آن قطعات كه در آنها به اشيا شخصيت مي بخشد و آنها را وادار به گفتگو و مناظره مي كند و يا همن مناظره و گفتگو را ميان دو قشر از اقشار جامعه بر قرار مي كند ، به همان شيوه كه به قول استاد روان شاد زرين كوب : (... به شيوه اي است كه آنچه نزد علما بلاغت ( اسلوب حكيم ) نام دارد ... ) قطعاني كه علاوه بر آنچه گفتيم ، در همه آنها عاطفه اي مادرانه ، سرشار از حسي زنانه و نگرشي ويژه بانوان پايبند به آشيان خانواره ، موج مي زند. قطعاتي مثل : عدسي وقت پختن از ماشي روي پيچيد و گفت اين چه كسي است و يا : به كنج مطبخ تاريك تابه گفت به ديگ كه از ملال نمردي ، چه خير سر بودي ويا : دردست بانويي ، به نخي گفت سوزني كاي هرزه گرد بي سرو بي پا چه ميكني ؟

اينك گزيده اي از اشعار او : اشك يتيم : روزي گذشت پادشهي از گذرگهي فرياد شوق بر سر هر كوي وبام خواست پرسيد زان ميانه يكي كودك يتيم كاين تابناك چيست كه بر تاج پادشاست آن يك جواب داد چه دانيم ما كه چيست پيداست آنقدر كه متاعي گرانبهاست نزديك رفت پير زني گوژپشت وگفت اين اشك ديده من و خون دل شماست ما را به رخت و چوب شباني فريفته است اين گرگ سالهاست كه با گله آشناست آن پارسا كه ده خرد و ملك ، رهزن است آن پادشاه كه مال رعيت خورد ، گداشت برر قطره سرشك يتيمان نظاره كن تا بنگري كه روشني گوهراز كجاست پروين ، به كجروان سخن از راستي چه سود كو آنچنان كسي كه نرنجد ز حرف راست

گزيدهاي از ابيات كوتاه او: ياد ياران اي جسم سياه موميايي كو وآنهمه عجب خود نمايي با حال سكوت بهت ،چوني در عالم انزوا چرايي آژنگ زرخ نمي كني دور زابروي ، گره نمي گشايي معلوم نشد به فكر و پرسش اين راز كه شاه يا گدايي گر گمره وآزمند بودي امروز چه شد كه پارسايي




هیچ‌وقت به سرباز نمی‌گن «جمعه‌ها تعطیله نجنگ»
۳۱ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر
نام کاربری: MM-Masoud
پیام: ۸,۲۷۵
عضویت از: ۲۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
- کاربران عضو
استاد شهريار شاعر فقيد آذربايجان

زندگي نامه استاد شهـريار
به قـلم جـناب آقاي زاهـدي دوست استاد
بخشي ازاين متن در زمان حيات استاد، نگاشته شده است



اصولاً شرح حال و خاطرات زندگي شهـريار در خلال اشعـارش خوانده مي شود و هـر نوع تـفسير و تعـبـيـري كـه در آن اشعـار بـشود به افسانه زندگي او نزديك است و حقـيـقـتاً حيف است كه آن خاطرات از پـرده رؤيا و افسانه خارج شود.
گو اينكه اگـر شأن نزول و عـلت پـيـدايش هـر يك از اشعـار شهـريار نوشـته شود در نظر خيلي از مردم ارزش هـر قـطعـه شايد ده برابر بالا برود، ولي با وجود اين دلالت شعـر را نـبايد محـدود كرد.
شهـريار يك عشق اولي آتـشين دارد كه خود آن را عشق مجاز ناميده. در اين كوره است كه شهـريار گـداخـته و تصـفيه مي شود. غالـب غـزل هـاي سوزناك او، كه به ذائـقـه عـمـوم خوش آيـنـد است، يادگـار اين دوره است. اين عـشـق مـجاز اسـت كـه در قـصـيـده ( زفاف شاعر ) كـه شب عـروسي معـشوقه هـم هـست، با يك قوس صعـودي اوج گـرفـتـه، به عـشق عـرفاني و الهـي تـبديل مي شود. ولي به قـول خودش مـدتي اين عـشق مجاز به حال سكـرات بوده و حسن طبـيـعـت هـم مـدتهـا به هـمان صورت اولي براي او تجـلي كرده و شهـريار هـم با زبان اولي با او صحـبت كرده است.
بعـد از عـشق اولي، شهـريار با هـمان دل سوخـته و دم آتـشين به تمام مظاهـر طبـيعـت عـشق مي ورزيده و مي توان گـفت كه در اين مراحل مثـل مولانا، كه شمس تـبريزي و صلاح الدين و حسام الدين را مظهـر حسن ازل قـرار داده، با دوستـان با ذوق و هـنرمـنـد خود نـرد عـشق مي بازد. بـيـشتر هـمين دوستان هـستـند كه مخاطب شعـر و انگـيزهًَ احساسات او واقع مي شوند. از دوستان شهـريار مي تـوان مرحوم شهـيار، مرحوم استاد صبا، استاد نـيما، فـيروزكوهـي، تـفـضـلي، سايه، و نگـارنده و چـند نـفر ديگـر را اسم بـرد.
شرح عـشق طولاني و آتـشين شهـريار در غـزل هـاي ماه سفر كرده، توشهً سفـر، پـروانه در آتـش، غـوغاي غـروب و بوي پـيراهـن مشـروح است و زمان سخـتي آن عـشق در قـصيده " پـرتـو پـايـنده " بـيان شده است و غـزل هـاي يار قـديم، خـمار شـباب، ناله ناكامي، شاهـد پـنداري، شكـرين پـسته خاموش، تـوبـمان و دگـران ، نالـه نوميـدي ، و غـروب نـيـشابور حالات شاعـر را در جـريان آن عـشق حكـايت مي كـند. شهـريار در ديوان خود از خاطرات آن عـشق غزل ها و اشعار ديگري دارد از قـبـيل حالا چـرا، دستم به دامانـت و ... كه مطالعـهً آنهـا به خوانندگـان عـزيز نـشاط مي دهـد.
عـشق هـاي عارفانه شهـريار را مي توان در خلال غـزل هـاي انتـظار، جمع و تـفريق، وحشي شكـار، يوسف گـمگـشته، مسافرهـمدان، حراج عـشق، ساز صبا، و ناي شـبان و اشگ مريم، دو مرغ بـهـشتي، و غـزل هـاي ملال محـبت، نسخه جادو، شاعـر افسانه و خيلي آثـار ديگـر مشاهـده كرد. براي آن كه سينماي عـشقي شهـريار را تـماشا كـنيد، كافي است كه فـيلمهاي عـشقي او را كه از دل پاك او تـراوش كرده ، در صفحات ديوان بـيابـيد و جلوي نور دقـيق چـشم و روشـني دل بگـذاريـد. هـرچـه ملاحـظه كرديد هـمان است كه شهـريار مي خواسته زبان شعـر شهـريار خـيلي ساده است.
محـروميت و ناكامي هاي شهـريار در غـزل هـاي گوهـر فروش، ناكامي ها، جرس كاروان، ناله روح، مثـنوي شعـر، حكـمت، زفاف شاعـر، و سرنوشت عـشق به زبان خود شاعر بـيان شده و محـتاج به بـيان من نـيست.
خيلي از خاطرات تـلخ و شيرين شهـريار از كودكي تا امروز در هـذيان دل، حيدر بابا، موميايي و افسانه ي شب به نـظر مي رسد و با مطالعـه آنهـــا خاطرات مزبور مشاهـده مي شود.
شهـريار روشن بـين است و از اول زندگي به وسيله رويا هـدايت مي شده است. دو خواب او كه در بچـگي و اوايل جـواني ديده، معـروف است و ديگـران هـم نوشته اند.
اولي خوابي است كه در سيزده سالگي موقعـي كه با قـافله از تـبريز به سوي تهـران حركت كرده بود، در اولين منزل بـين راه - قـريه باسمنج - ديده است؛ و شرح آن اين است كه شهـريار در خواب مي بـيـند كه بر روي قـلل كوهـها طبل بزرگي را مي كوبـند و صداي آن طبل در اطراف و جـوانب مي پـيچـد و به قدري صداي آن رعـد آساست كه خودش نـيز وحشت مي كـند. اين خواب شهـريار را مي توان به شهـرتي كه پـيدا كرده و بعـدها هـم بـيشتر خواهـد شد تعـبـير كرد.
خواب دوم را شهـريار در 19 سالگـي مي بـيـند، و آن زماني است كه عـشق اولي شهـريار دوران آخري خود را طي مي كـند و شرح خواب به اختصار آن است كه شهـريار مـشاهـده مي كـند در استـخر بهـجت آباد (قـريه اي واقع در شمال تهـران كه سابقاً آباد و با صفا و محـل گـردش اهـالي تهـران بود و در حال حاضر جزو شهـر شده است) با معـشوقهً خود مشغـول شـنا است و غـفلتاً معـشوقه را مي بـيـند كه به زير آب مي رود، و شهـريار هـم به دنبال او به زير آب رفـته ، هـر چـه جسـتجو مي كـند، اثـري از معـشوقه نمي يابد؛ و در قعـر استخر سنگي به دست شهـريار مي افـتد كه چـون روي آب مي آيد ملاحظه مي كـند كه آن سنگ، گوهـر درخشاني است كه دنـيا را چـون آفتاب روشن مي كند و مي شنود كه از اطراف مي گويند گوهـر شب چـراغ را يافته است. اين خواب شهـريار هـم بـدين گـونه تعـبـير شد كه معـشوقـه در مـدت كوتاهي از كف شهـريار رفت و در منظومهً ( زفاف شاعر ) شرح آن به زبان شهـريار به شعـر گـفـته شده است و در هـمان بهـجت آباد تحـول عـارفانه اي به شهـريار دست مي دهـد كه گـوهـر عـشق و عـرفان معـنوي را در نـتـيجه آن تحـول مي يابد.
شعـر خواندن شهـريار طرز مخصوصي دارد - در موقع خواندن اشعـار قافـيه و ژست و آهـنگ صدا ، هـمراه موضوعـات تـغـيـير مي كـند و در مـواقـع حسـاس شعـري ، بغـض گـلوي او را گـرفـته و چـشـمانـش پـر از اشك مي شود و شـنونده را كاملا منـقـلب مـي كـند.
شهـريار در موقعـي كه شعـر مي گـويد به قـدري در تـخـيل و انديشه آن حالت فرو مي رود كه از موقعـيت و جا و حال خود بي خـبر مي شود. شرح زير نمونهً يكي از آن حالات است كه نگـارنـده مشاهـده كرده است:
هـنـگـامي كه شهـريار با هـيچ كـس معـاشرت نمي كرد و در را به روي آشنا و بـيگـانه بـسته و در اطاقـش تـنـها به تخـيلات شاعـرانه خود سرگـرم بود، روزي سر زده بر او وارد شدم . ديـدم چـشـمهـا را بـسـته و دسـتـهـا را روي سر گـذارده و با حـالـتي آشـفـته مرتـباً به حـضرت عـلي عـليه السلام مـتوسل مي شود. او را تـكاني دادم و پـرسيدم اين چـه حال است كه داري؟ شهـريار نفـسي عـميـق كشيده، با اظهـار قـدرداني گـفت مرا از غرق شدن و خـفگـي نجات دادي. گـفـتم مگـر ديوانه شده اي؟ انسان كه در اطاق خشك و بي آب و غـرق، خفـه نمي شود. شهـريار كاغـذي را از جـلوي خود برداشتـه، به دست من داد. ديدم اشعـاري سروده است كه جـزو افسانهً شب به نام سمفوني دريا ملاحظه مي كـنـيد.
شهـريار بجـز الهـام شعـر نمي گويد. اغـلب اتـفاق مي افـتد كه مـدتـهـا مي گـذرد، و هـر چـه سعـي مي كـند حتي يك بـيت شعـر هـم نمي تـواند بگـويد. ولي اتـفاق افـتاده كه در يك شب كه موهـبت الهـي به او روي آورده، اثـر زيـبا و مفصلي ساخته است. هـمين شاهـكار تخـت جـمشيد، كـه يكي از بزرگـترين آثار شهـريار است، با اينكه در حدود چـهـارصد بـيت شعـر است در دو سه جـلسه ساخـته و پـرداخـته شده است.
شهـريار داراي تـوكـلي غـيرقـابل وصف است، و اين حالت را من در او از بدو آشـنايي ديـده ام. در آن موقع كه به عـلت بحـرانهـاي عـشق از درس و مـدرسه (كـلاس آخر طب) هـم صرف نظر كرده و خرج تحـصيل او به عـلت نارضايتي، از طرف پـدرش قـطع شده بود، گـاه مي شد كه شهـريار خـيلي سخت در مضيقه قرار مي گـرفت. به من مي گـفت كه امروز بايد خرج ما برسد و راهي را قـبلا تعـيـيـن مي كرد. در آن راه كه مي رفـتـيم، به انـتهـاي آن نرسيده وجه خرج چـند روز شاعـر با مراجـعـهً يك يا دو ارباب رجوع مي رسيد. با آنكه سالهـاست از آن ايام مي گـذرد، هـنوز من در حيرت آن پـيشامدها هـستم. قابل توجه آن بود كه ارباب رجوع براي كارهاي مخـتـلف به شهـريار مـراجـعـه مي كردند كه گـاهـي به هـنر و حـرفـهً او هـيچ ارتـباطي نـداشت - شخـصي مراجـعـه مي كرد و براي سنگ قـبر پـدرش شعـري مي خواست يا ديگـري مراجـعـه مي كرد و براي امـر طـبي و عـيادت مـريض از شهـريار استـمداد مي جـست، از اينـهـا مهـمـتر مراجـعـهً اشخـاص براي گـرفـتن دعـا بود.
خـدا شـناسي و معـرفـت شهـريار به خـدا و ديـن در غـزل هـاي جـلوه جانانه، مناجات، درس محـبت، ابـديـت، بال هـمت و عـشق، دركـوي حـيرت، قـصيده تـوحـيد، راز و نـياز، و شب و عـلي مـندرج است.
عـلاقـه به آب و خـاك وطن را شهـريار در غـزل عيد خون و قصايد مهـمان شهـريور، آذربايـجان، شـيون شهـريور و بالاخره مثـنوي تخـت جـمشـيد به زبان شعـر بـيان كرده است. الـبـته با مطالعه اين آثـار به مـيزان وطن پـرستي و ايمان عـميـقـي كه شهـريار به آب و خاك ايران و آرزوي تـرقـي و تـعـالي آن دارد، پـي بـرده مي شود.
تـلخ ترين خاطره اي كه از شهـريار دارم، مرگ مادرش است كه در روز 31 تـيرماه 1331 اتـفاق افـتاد - هـمان روز در اداره به اين جانب مراجعـه كرد و با تاثـر فوق العـاده خـبر شوم را اطلاع داد - به اتـفاق به بـيمارستان هـزار تخـتخوابي مراجـعـه كرديم و نعـش مادرش را تحـويل گـرفـته، به قـم برده و به خاك سپـرديم. حـالـتي كه از آن مـرگ به شهـريار دست داده ، در منظومه ي « اي واي مادرم » نشان داده مي شود. تا آنجا كه مي گويد:

مي آمديم و كـله من گيج و منگ بود
انگـار جـيوه در دل من آب مي كـنند
پـيـچـيده صحـنه هاي زمين و زمان به هـم
خاموش و خوفـناك هـمه مي گـريختـند
مي گـشت آسمان كه بـكوبد به مغـز من
دنيا به پـيش چـشم گـنهـكار من سياه
يك ناله ضعـيف هـم از پـي دوان دوان
مي آمد و به گـوش من آهـسته مي خليـد:
تـنـهـا شـدي پـسـر!


شيرين ترين خاطره براي شهـريار اين روزها دست مي دهـد و آن وقـتي است كه با دخـتر سه ساله اش شهـرزاد مشغـول و سرگـرم ا ست.
شهـريار در مقابل بچـه كوچك مخـصوصاً كه زيـبا و خوش بـيان باشد، بي اندازه حساس است؛ خوشبختانه شهـرزادش اين روزها همان حالت را دارد كه براي شهـريار 51 ساله نعـمت غـير مترقبه اي است. موقعي كه شهـرزاد با لهـجـه آذربايجاني شعـر و تصـنيف فارسي مي خواند، شهـريار نمي تواند كـثـرت خوشحالي و شادي خود را مخفي بدارد.
نام كامل شهـريار سيد محـمـد حسين بهـجـت تـبـريـزي است. در اوايل شاعـري (بهـجـت) تخـلص مي كرد و بعـداً دوباره با فال حافظ تخـلص خواست كه دو بـيت زير شاهـد از ديوان حافظ آمد و خواجه تخـلص او را (شهـريار) تعـيـيـن كرد:

كه چرخ سكه دولت به نام شهـرياران زد
غم غريبي و غربت چو بر نمي تابم
به شهـر خود روم و شهـريار خود باشم


و شاعـر ما بهـجت را به شهـريار تـبـديل كرد و به هـمان نام هـم معـروف شد . تاريخ تـولـدش 1285 خورشيدي و نام پـدرش حاجي ميرآقا خشگـنابي است كه از سادات خشگـناب (قـريه نزديك قره چـمن) و از وكـلاي مبرز دادگـستـري تـبـريز، و مردي فاضل و خوش محاوره و از خوش نويسان دوره خود و با ايمان و كريم الطبع بوده است و در سال 1313 مرحوم و در قـم به خاك سپرده شد.
شهـريار تحـصـيلات خود را در مدرسه متحده و فيوضات و متوسطه تـبـريز و دارالفـنون تهـران خوانده و تا كـلاس آخر مـدرسهً طب تحـصيل كرده است و در چـند مريضخانه هـم مدارج اكسترني و انترني را گـذرانده است ولي د رسال آخر به عـلل عـشقي و ناراحـتي خيال و پـيشامدهاي ديگر از ادامه تحـصيل محروم شده است و با وجود مجاهـدت هـايي كه بعـداً توسط دوستانش به منظور تعـقـيب و تكـميل اين يك سال تحصيل شد، معـهـذا شهـريار رغـبتي نشان نداد و ناچار شد كه وارد خـدمت دولتي بـشود. چـنـد سالي در اداره ثـبت اسناد نيشابور و مشهـد خـدمت كرد و در سال 1315 به بانك كـشاورزي تهـران داخل شد و تا كـنون هـم در آن دستگـاه خدمت مي كند.
شهـرت شهـريار تـقـريـباً بي سابقه است ، تمام كشورهاي فارسي زبان و ترك زبان، بلكه هـر جا كه ترجـمه يك قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را مي سـتايـند. منظومه (حـيـدر بابا) نـه تـنـهـا تا كوره ده هاي آذربايجان، بلكه به تركـيه و قـفـقاز هـم رفـته و در تركـيه و جـمهـوري آذربايجان چـنـدين بار چاپ شده است، بدون استـثـنا ممكن نيست ترك زباني منظومه حـيـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود.
شهـريار در تـبـريز با يكي از بـستگـانش ازدواج كرده، كه ثـمره اين وصلت دخـتري سه ساله به نام شهـرزاد و دخـتري پـنج ماهـه بـه نام مريم است.
شهـريار غـير از اين شرح حال ظاهـري كه نوشته شد ، شرح حال مرموز و اسرار آميزي هـم دارد كه نويسنده بـيوگـرافي را در امر مشكـلي قـرار مي دهـد. نگـارنـده در اين مورد ناچار به طور خلاصه و سربـسته نكـاتي از آن احوال را شرح مي دهـم تا اگـر صلاح و مقـدور شد بعـدها مفـصل بـيان شود:

شهـريار در سالهـاي 1307 تا 1309 در مجالس احضار ارواح كه توسط مرحوم دكـتر ثـقـفي تـشكـيل مي شد شركت مي كـرد. شرح آن مجالس سابـقـاً در جرايد و مجلات چاپ شده است . شهـريار در آن مجالس كـشفـيات زيادي كرده است و آن كـشـفـيات او را به سير و سلوكاتي مي كـشاند. در سال 1310 به خراسان مي رود و تا سال 1314 در آن صفحات بوده و دنـباله اين افـكار را داشتـه است و در سال 1314 كه به تهـران مراجـعـت مي كـند، تا سال 1319 اين افـكار و اعمال را به شدت بـيـشـتـري تعـقـيب مـي كـند؛ تا اينكه در سال 1319 داخل جرگـه فـقـر و درويشي مي شود و سير و سلوك اين مرحـله را به سرعـت طي مي كـند و در اين طريق به قـدري پـيش مي رود كه بـر حـسب دسـتور پـير مرشد قـرار مي شود كه خـرقـه بگـيرد و جانشين پـير بـشود. تكـليف اين عـمل شهـريار را مـدتي در فـكـر و انديشه عـميـق قـرار مي دهـد و چـنـدين ماه در حال تـرديد و حـيرت سير مي كـند تا اينكه مـتوجه مي شود كه پـيـر شدن و احـتمالاً زير و بال جـمع كـثـيري را به گـردن گـرفـتن براي شهـريار كه مـنظورش معـرفـت الهـي و كـشف حقايق است، عـملي دشوار و خارج از درخواست و دلخواه اوست. اينجاست كه شهـريار با توسل به ذات احـديت و راز و نيازهاي شبانه، به كشفياتي عـلوي و معـنوي مي رسد و به طوري كه خودش مي گـويد پـيشامدي الهـي او را با روح يكي از اولياء مرتـبط مي كـند و آن مقام مقـدس كليهً مشكلاتي را كه شهـريار در راه حقـيقـت و عـرفان داشته حل مي كند و موارد مبهـم و مجـهـول براي او كشف مي شود.
باري شهـريار پس از درك اين فـيض عـظيم ، به كـلي تـغـيـير حالت مي دهـد. ديگـر از آن موقع به بعـد پـي بـردن به افـكار و حالات شهـريار براي خويشان و دوستان و آشـنايانش - حـتي من - مـشكـل شده بود؛ حرفهـايي مي زد كه درك آنهـا به طور عـادي مـقـدور نـبود؛ اعـمال و رفـتار شهـريار هـم به مـوازات گـفـتارش غـير قـابل درك و عـجـيب شده بود.
شهـريار در سالهاي اخير اقامت در تهـران خـيلي مـيل داشت كه به شـيراز بـرود و در جـوار آرامگـاه استاد حافظ باشد و اين خواست خود را در اشعـار (اي شيراز و در بارگـاه سعـدي) منعـكس كرده است ولي بعـدهـا از اين فكر منصرف شد و چون از اقامت در تهـران هـم خسته شده بود، مردد بود كجا برود؛ تا اينكه يك روز به من گـفت كه: " مـمكن است سفري از خالق به خلق داشته باشم " و اين هـم از حرف هـايي بود كه از او شـنـيـدم و عـقـلم قـد نـمي داد - تا اين كه يك روز بي خـبر از هـمه كـس، حـتي از خانواده اش، از تهـران حركت كرد وخبر او را از تـبريز گـرفـتم.

بالاخره سيد محـمد حسين شهـريار در 27 شهـريـور 1367 خورشيـدي در بـيـمارستان مهـر تهـران بدرود حيات گـفت و بـنا به وصيـتـش در زادگـاه خود در مقـبرةالشعـرا سرخاب تـبـريـز با شركت قاطبه مـلت و احـترام كم نظير به خاك سپـرده شد. چه نيك فرمود:

براي ما شعـرا نـيـست مـردني در كـار كـه شعـرا را ابـديـت نوشـته اند شعـار





هیچ‌وقت به سرباز نمی‌گن «جمعه‌ها تعطیله نجنگ»
۳۱ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر
نام کاربری: xavisam
پیام: ۳,۲۵۴
عضویت از: ۲۴ خرداد ۱۳۸۹
از: Mashad
طرفدار:
- xavi
- spain
- pep
گروه:
- کاربران عضو
42سال از غروب جلال گذشت


هجده شهریور مصادف با سالروز درگذشت جلال آل احمد نویسنده و مترجم ایرانی است که در سال 1348 در اسالم گیلان درگذشت و در مسجد فیروزآبادی شهر ری به خاک سپرده شد.
01

جلال آل احمد در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در خانوادهای مذهبی-روحانی به دنیا آمد. وی پسر عموی آیتالله طالقانی بود
02

در سالهای آخر دبیرستان، آشنایی جلال با کلام کسروی مقدمهای میشود برای پیوستن او به حزب توده.
03

جلال آل احمد در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران میشود و در رشته ادبیات فارسی به تحصیل میپردازد. در ۱۳۲۳ به حزب توده پیوست و سه سال بعد در انشعابی جنجالی از آن کناره گرفت.
04

نخستین مجموعه داستان جلال در اوایل دهه 20 به نام «دید و بازدید» منتشر شد و در سال ۱۳۲۶ دومین کتاب او به نام «از رنجی که میبریم» انتشار یافت.
05

وی در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در سن چهل و شش سالگی در اسالم گیلان درگذشت.
جلال آل احمد در کنار برادرش شمس آل احمد.
06





نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۱۸ شهریور ۱۳۹۰
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر
نام کاربری: HO3INR
نام تیم: والنسیا
پیام: ۴,۳۹۱
عضویت از: ۱۱ بهمن ۱۳۸۷
از: Winterfell
طرفدار:
- Carles Puyol
گروه:
- کاربران عضو
زندگی نامه آماری استاد شاعر




نام: سیدمحمدحسین بهجت شهریار تبریزی
نام پدر: حاج میراقا خشکنابی
تخلص: شهریار
تولد و وفات: (۱۲۸۵ - ۱۳۶۷) شمسی
محل تولد: ایران - آذربایجان‌شرقی - تبریز
شهرت علمی و فرهنگی: شاعر


سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵ تا ۲۷ شهریور ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (قبل از آن بهجت) شاعر ایرانی بود که شعرهایی به زبان‌های فارسی و ترکی آذربایجانی داشت. از شعرهای معروف او می‌توان از «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» به فارسی و «حیدر بابایه سلام» (به معنی سلام بر حیدر بابا) به ترکی آذربایجانی اشاره کرد.
شهریار پس از انقلاب ایران، شعرهایی نیز در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن، از جمله آیت‌الله خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای و نیز اکبر هاشمی رفسنجانی (انتشار پس از مرگ شهریار)، داشته است.

زندگی:

شهریار در سال ۱۲۸۵ در روستای خشگناب در بخش قره‌چمن آذربایجان ایران در اطراف تبریز متولد شد. پدرش حاج میر آقا خشگنابی بود که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز به تهران رفت و در مدرسهٔ دارالفنون (تا ۱۳۰۳) و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد. قبل از گرفتن مدرک دکتری «به علل عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر» ترک تحصیل کرد (زاهدی ۱۳۳۷، ص ۵۹). پس از سفری چهارساله به خراسان به منظور کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران برگشت و در سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام شد و پس از مدتی به تبریز منتقل شد.
در تهران از سال ۱۳۰۷ تا ۱۳۰۹ به جلسات احضار روح می‌رفت (زاهدی، ص ۶۱). در ۱۳۱۹ درویش شد و قرار بود که «خرقه بگیرد و جانشین پیر بشود» (زاهدی، ص ۶۲) ولی به علت شهودی که برایش پیش آمد از این مسیر منصرف شد و در بسیاری از عادات خود تغییر داد، از جمله سه‌تار را که تا آن زمان می‌نواخت کنار گذاشت و مواد مخدر را که حدود سی سال به آن معتاد بوده است ترک کرد (زاهدی، ص ۶۲) و بیشتر به قرآن خواندن و عبادت مشغول شد. حال متفاوت شهریار تا حدود سال ۱۳۳۱ ادامه یافت.
شهریار در روزهای آخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۱۳۶۷، در مقبرةالشعرا در تبریز دفن شد.
شهریار دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی داشت.(1)

استاد سخن معاصر، شهريار بيش از 28 هزار بيت شعر به زبان فارسي و در حدود سه هزار بيت به زبان تركي آذري سروده است. شهرت شهريار مرزهاي داخلي كشورمان ايران را در نورديده و اكنون در اغلب كشورهاي جهان شخصيتي شناخته شده است به طوري كه اكنون در جماهير ماوراي قفقاز و آسياي مركزي خيابان ها، سالن هاي نمايش، پارك ها و ديگر اماكن عمومي به نام شهريار نام گذاري مي شوند و در حال حاضر منظومه حيدربابايه سلام در اكثر دانشگاه هاي جهان از جمله دانشگاه كلمبيا در ايالات متحده آمريكا مورد بحث رساله دكترا قرار گرفته است و برخي از موسيقيدانان همانند هاژاك آهنگساز معروف ارمنستان، آهنگ جالبي براي آن ساخته است.


شهريار در اشعار ديگر شعرا:

هـ . ا. سايه

ترانه غزل دلكشم مگر نشنفتي
كه رام من نشدي آخر اي غزال دميده
خموش سايه كه شعر تو را دگر نپسندم
كه دوش گوش دلم شعر شهريار شنيد

***

نيما يوشيج

رازي ست كه آن نگار مي داند چيست
رنجي است كه روزگار مي داند چيست
آني كه چو غنچه در گلو خونم از اوست
من دانم و شهريار مي داند چيست

***

مفتون اميني

چون دل مفتون ترا مشكل به دست آورده است
كي رها مي سازدت اينگونه آسان شهريار
اولين استاد شعر و آخرين سلطان عشق
هر كجا نام تو در آغاز و پايان شهريار

***

پژمان بختياري

زين شهر مردپرور و زين شهر عشق زاي
برخيزد ْآنچه ماية غرور و وقار ماست
گه شهريار پرورد اين شهر، گاه شمس
كز نامشان تفاخر ملك و ديار ماست

***

مهرداد اوستا

شعر همان عشق كه با شهريار
كرد سرافرازي و نام آوري
شعر همان فتنه و آذرم و راز
كز نگه دوست كند دليري

***

بيژن ترقي

به شهريار بگو شهريار مي آيد
دوباره بخت ترا در كنار مي آيد
بگو كه عرصة شعر و ادب بپيرايند
كه از سواد دل آن شهسوار مي آيد

***

فريدون توللي

اي شهريار نغمه كه با چتر زرفشان
دستانسراي عشق و خداوند چامه اي
از من ترا به طبع گرانمايه، صد درود
ز آنرو، كه در بسيط سخني، پيش جامه اي

***

مهدي اخوان ثالث

شهريارا تو همان دلبر و دلدار عزيزي
نازنينا، تو همان پاك ترين پرتو جامي
اي براي تو بميرم، كه تو تب كردة عشقي
اي بلاي تو بجانم، كه تو جاني و جهاني

***

فريدون مشيري

در نيمه هاي قرن بشر سوزان
اشك مجسمي بود، در چشم روزگار
جان ماية محبت و رقت
ايواي شهريار

***

عمران صلاحي

شهريار حزن بودي، خانه ات بيت الحزن
پادشاه قلعة خاموش روح خويشتن
شهر ويراني سراسر خانه هايش سوخته
بادهاي در به در چرخان و بر در حلقه زن

***

غزال و غزل

امشب از دولت مي دفع ملالي كرديم
اين هم از عُمر شبي بود كه حالي كرديم
ما كجا و شب ميخانه خدايا چه عجب
كز گرفتاري ايام مجالي كرديم
تير از غمزة ساقي، سپر از جام شراب
با كماندار فلك جنگ و جدالي كرديم
غم به روئين تني جام مي انداخت سپر
غم مگو عربده با رستم زالي كرديم
باري از تلخي ايام به شور و مستي
شكوه با شاهد شيرين خط و خالي كرديم
نيمي از رخ بنمود و خمي از ابرويي
وسط ماه تماشاي هلالي كرديم
روزة هجر شكستيم و هلال ابرويي
منظر افروز شب عيد وصالي كرديم
بر گل عارض از آن زلف طلايي فامش
ياد پروانة زرين پر و بالي كرديم
مكتب عشق بماناد و سيه حجره غم
كه در او بود اگر كسب كمالي كرديم
چشم بوديم چومه شب همه شب تا چون صبح
سينه آئينة خورشيد جمالي كرديم
عشق اگر عمر نه پيوست بزلف ساقي
غالب آنست كه خوابي و خيالي كرديم
شهريار غزلم خوانده غزالي وحشي
بد نشد با غزلي سيد غزالي كرديم

***

غزال و غزل

شعر:شهريار
چئويرن: م ـ سيدزاده

بو گئجه باده ايله دفع ملال ائيله ميشم،
عؤمرون بير گئجه سينده بئله حال ائيله ميشم.
بيز هارا، تار هارا، يا رب، گئجه مئيخانه هارا؟
اونودوب دردي بو ايّامدا مجال ائيله ميشم.
ساقي نين غمزه سي اوخ، مئي جامي اولموش سپريم،
فلكين جؤورو ايله جنگ و جدال ائيله ميشم.
مئي دمير تك ائله ييب جانيمي، غمله ووروشوم،
غم دئمه، دوشمنيمي روستم زال ائيله ميشم.
آجي ايامي شيرين ائتمگه سرخوش دولانيب،
كؤنلومو ايندي اسير خط و خال ائيله ميش.
گؤرموشم من اوزونون ياري سيني، تك قاشيني،
اي اوزونده نئجه گؤر سئير هلال ائيله ميش.
گئتميش هيجران اوروجو گؤرجك هلال قاشلاريني،
بايرام اولموش بو گؤروش عزم و وصال ائيله ميشم.
گؤرموشم اوزده او زرّين تئلي پروانه كيمي،
يانميشام اودلارا، ترك پروبال ائيله ميشم.
عشق درسي منه اؤيرتسه ده هيجران غميني،
عشقه دوشمكله بئله كسب كمال ائيله ميشم.
ياتماييب صوبحه كيمي من گئجه گون اوزلو يارين،
سينه سي گوزگوم اولوب، سئير جمال ائيله ميشم.
ساقي نين زلفونه عشق باغلاماسا عؤمرو اگر،
من بئله درك ائله ييب، بؤيله خيال ائيله ميشم.
شهريارا غزل ائتميش مني جئيران، گؤزليم،
گؤر غزل ايله نئجه صيد غزال ائيله ميشم

پی نوشت:


1-منبع:
• زاهدی، لطف‌الله، «بیوگرافی استاد شهریار»، ۱۳۳۷، مندرج در دیوان شهریار، جلد اول، چاپ دهم، تهران: انتشارات نگاه و تبریز: انتشارات زرین، صص ۵۱ تا ۶۸.
• زهری، علی، «به جای مقدمه»، مندرج در دیوان شهریار، جلد اول، چاپ دهم، تهران: انتشارات نگاه و تبریز: انتشارات زرین، صص ۳۷ تا ۴۰.
• مرتضوی، منوچهر، «مقدمه»، تیر ۱۳۴۷، مندرج در دیوان شهریار، جلد اول، چاپ دهم، تهران: انتشارات نگاه و تبریز: انتشارات زرین، صص ۲۳ تا ۳۲.


منبع: سوره مهر







نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۲۸ شهریور ۱۳۹۰
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر
نام کاربری: khadije.messi
پیام: ۴,۲۲۴
عضویت از: ۱۹ بهمن ۱۳۸۹
از: -
طرفدار:
- leo messi
- -
- -
- ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ- ﺁﺭﮊﺍﻧﺘﯿﻦ
- -
- ﭘﭗ ﮔﻮﺍﺭﺩﻳﻮلا- تیتو ویلانووا
- -
گروه:
- کاربران عضو
زندگی نامه حافظ شیرازی، شمس الدین محمد

(سال و محل تولد: 726 هـ.ق- شیراز ، سال و محل وفات: 791 هـ.ق- شیراز)

شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پا برجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود.

با وجود شهرت والای این شاعران گران مایه در خصوص دوران زندگی حافظ بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی در حدود سال 726 ه.ق در شهر شیراز به دنیا آمد است.
اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است. شمس الدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آوردو آموخت سپری نمودن علوم و معلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدا... بهره ها گرفت.

خواجه در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت.

او هنوز دهه بیست زندگی خود را سپری ننموده بود که به یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود تبدل شد. وی در این دوره علاوه بر اندوخته عمیق علمی و ادبی خود قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و از این روی تخلص حافظ بر خود نهاد.

دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو در آمده بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.

دوره حکومت شاه ابواسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال 742 تا 754 ه.ق بطول انجامید در عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید.

حافظ از لطف امیرابواسحاق بهره مند بود و در اشعار خود با ستودن وی در القابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم وحیاء) حق شناسی خود را نسبت به این امیر نیکوکار بیان داشت.

پس از این دوره صلح و صفا امیر مبارزه الدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و ستم و سخت گیری را در سراسر ایالت فارس حکمفرما ساخت.

امیر مبارز الدین شاهی تند خوی و متعصب و ستمگر بود.حافظ در غزلی به این موضوع چنین اشاره می کند:

راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی ----- خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ ----- که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود

لازم به ذکر است حافظ در معدود مدایحی که گفته است نه تنها متانت خود را از دست نداده است بلکه همچون سعدی ممدوحان خود را پند داده و کیفر دهر و ناپایداری این دنیا و لزوم رعایت انصاف و عدالت را به آنان گوشزد کرده است.

اقدامات امیر مبارزالدین با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاکارانه و ناشی از خشک اندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارز الدین دانست.

سلطنت امیر مبارز الدین مدت زیادی به طول نیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئه ای فراهم آورده و پدر را از حکومت خلع کردند. این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به حافظ می گذاشتند و از آنجا که بهره ای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه دیار خویش را مورد حمایت خاص خود قرار دادند.

اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزی های فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردم آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد.

مرگ حافظ احتمالاً در سال 971 ه.ق روی داده است و حافظ در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.

نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفروی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند.

در مشاجره ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد:

قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ ----- که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت

حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف سعدی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود.

وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سر تا سر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت.

نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی او را به پایتخت های خود دعوت کردند. حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در خشکی، آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت شد.

شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به سبب غزلسرایی و سرایش غزل های بسیار زیباست.




۲۸ شهریور ۱۳۹۰
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر
نام کاربری: Pink.Girl
پیام: ۱,۸۷۸
عضویت از: ۲۴ آذر ۱۳۸۸
از: شیراز
طرفدار:
- LIONEL MESSI
- کرایف-ریوالدو
- استقلال
- آرژانتین
- هیچ کدوم
- گواردیولا
- غلام پیروانی
گروه:
- کاربران عضو
زندگينامه بابا طاهر عريان همدانی


بابا طاهر عريان همداني يكي از شاعران اواسط قرن 5 هجري قمري است كه ولادت او اواخر قرن 4 مي باشد. درباره زندگاني اين شاعر عارف اطلاعات دقيقي در دست نيست. تنها روايت ها و داستان هايي از مقام علمي و عرفاني اين شاعر وجود دارد و گفته اند كه به اين دليل به او عريان مي گفتند چون از علايق دنيا دست كشيده بود و گفته شده كه او معاصر با پادشاهي طغرل بيك سلجوقي بوده و اين پادشاه ملاقات هايي با بابا طاهر داشته است.
با دقت كردن در رباعيات او مي توان به برخي از احوال او پي برد. به عنوان مثال او در اين رباعي فرموده است: "نصيحت بشنو از پور فريدون كه شعله از تنور سرد نايو"، متوجه مي شويم كه نام پدر او فريدون بوده است و همچنين گفته شده كه بابا طاهر فرزندي به نام فريدون داشته كه در زمان حيات او فوت شده كه در سوگواري او گفته: "فريدون عزيزم رفته از دست / بوره كز نو فريدوني بسازيم" كه معناي آن اين است كه فريدون عزيزم از دست رفته و از خدا فرزندي ديگر بطلبيم و نكته ديگر از زندگاني بابا طاهر اين است كه او روزها را بيشتر در كوه و بيابان مي گذرانده و شب ها را به عبادت و رياضت مشغول بوده است و در مورد سال وفات اين شاعر عارف نظريه هاي مختلفي بيان شده و به طور يقين نمي توان سال وفات او را مشخص كرد.
مقبره بابا طاهر در شهر همدان قرار دارد و نزديك بقعه امامزاده حارث بن علي واقع است. اينك چند مورد از روايت ها و داستان هايي كه در مورد بابا طاهر عريان بيان شده است ذكر مي كنيم :

حكايت:

گويند شاه سلجوقي (طغرل بيك) در دوران سفر و فتوحاتش به شهر همدان مي رسد و به خدمت بابا طاهر، از او پند و اندرزي خواست. بابا طاهر به او گفت من با تو آن را مي گويم كه خداي متعال در قرآن فرمود: "انّ اللهَ يَأمُرُكُم بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ" با بندگان خدا عدل و احسان كن و سپس بابا طاهر لوله ابريقي را كه با آن وضو مي گرفت شكست و به جاي انگشتر در انگشت طغرل كرد و گفت برو به ياري خدا پيروز خواهي شد و گويند تا زماني كه آن انگشتر در دست او بود پيوسته در جنگ ها فاتح و پيروز بود چون آن شكست، او هم در جنگ ها شكست خورد.

ويژگي سخن

اشعاري كه از بابا طاهر باقي است رباعياتي است كه به لهجه لري سروده شده است. با خواندن اين اشعار متوجه مي شويم كه او با سخن بسيار روان و ساده و بي پيرايه خود نيكو كاري، خير خواهي و احسان و ترك ظلم و ستم به خلق را به خوبي بيان كرده، او عشق و ايمان و دلباختگي خود به مذهب شيعه و توسل به ائمه اطهار (علیهم السلام ) و تضرع به درگاه خدا را چنان با جاذبه بيان مي كند كه خواننده از خواندن رباعيات خسته نمي شود و ناله جانسوز طاهر يكي از انوار عشق الهي است كه در كلمه به كلمه اشعار او اين انوار را مي بينيم و سوزش و آتش آن را حس مي كنيم.

معرفي آثار

از بابا طاهر مجموعه اي از سخنان او به زبان عربي باقي مانده است كه در آن عقايد عرفاني را در علم و معرفت و عبادت بيان كرده است و همچنين مجموعه اي كه شامل سروده هاي او به زبان لري است از او به يادگار مانده است.

در آخر یک دوبیتی از دوبیتیهای باباطاهر

دو بيتي

اگر زرين كلاهي عاقبت هيچ / اگر خود پادشاهي عاقبت هيچ
اگر ملك سليمانت ببخشند / در آخر خاك راهي عاقبت هيچ




The sky was almost blue, the sun was almost bright
۲۸ شهریور ۱۳۹۰
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر
نام کاربری: khadije.messi
پیام: ۴,۲۲۴
عضویت از: ۱۹ بهمن ۱۳۸۹
از: -
طرفدار:
- leo messi
- -
- -
- ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ- ﺁﺭﮊﺍﻧﺘﯿﻦ
- -
- ﭘﭗ ﮔﻮﺍﺭﺩﻳﻮلا- تیتو ویلانووا
- -
گروه:
- کاربران عضو
زندگینامه خیام

امام غياث الدين ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيام نيشابوري يكي از حكماء و رياضي دانان و شاعران بزرگ ايران در اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم است . سال ولادت او دقيقا" مشخص نيست . او در شهر نيشابور به دنيا آمد . به اين علت به او خيام مي گفتند چون پدرش به شغل خيمه دوزي مشغول بوده است . او از بزرگترين دانشمندان عصر خود به حساب مي آمد ، او داراي هوشي فوق العاده بوده و حافظه اي نيرومند و قوي داشته . او در دوران جواني خود به فراگيري علم و دانش پرداخته به طوري كه در فلسفه ، نجوم و رياضي به مقامات بلندي رسيد و در علم طب نيز مهارت داشته به طوري كه گفته شده او سلطان سنجر را كه در زمان كودكي به مرض آبله گرفتار شده بود معالجه كرد . او به دو زبان فارسي و عربي نيز شعر مي سرود و در علوم مختلف كتاب هاي با ارزشي نوشته است . خيام در زمان خود داراي مقام و شهرت بزرگي داشته و معاصران او همه وي را به لقب هاي بزرگي مانند امام ، فيلسوف ، حجه الحق ستوده اند . او در زمان دولت سلجوقيان زندگي مي كرد كه قلمرو حكومت آنان از خراسان گرفته تا كرمان ، ري ، آذربايجان و كشورهاي روم ، عراق و يمن و فارس را شامل مي شد . او معاصر با حكومت آلپ ارسلان و ملكشاه سلجوقي بود . در زمان حيات خيام حوادث مهمي به وقوع پيوست از جمله جنگ هاي صليبي ، سقوط دولت آل بويه ، قيام دولت آل سلجوقي . خيام بيشتر عمر خود را در شهر نيشابور گذراند اما در طي دوران حياط خود دو بار به قصد سفر از نيشابور خارج شد كه يكي از اين سفرها براي انجام دادن مراسم حج بود و سفر دوم به شهر ري و بخارا بوده است . خيام در علم نجوم مهارتي تمام داشت به طوري كه گروهي از منجمين كه با او معاصر بودند در بناي ساختن رصد خانه سلطان ملكشاه سلجوقي همكاري كردند و همچنين خيام به درخواست سلطان ملكشاه سلجوقي تصميم به اصلاح تقويم گرفت كه به تقويم جلالي معروف است . خيام در دوران زندگي خود از جهت علمي و فلسفي به معروفيت رسيد و مورد احترام علما و فيلسوفان زمان خود بود . سرانجام شاعر بزرگ در سال 517 ﻫ . ق در شهر نيشابور دارفاني را وداع گفت . او قبل از مرگ خود محل آرامگاه خود را پبش بيني كرده بود كه نظامي عروضي در ملاقاتي كه با وي داشته اين پيش بيني را اينطور بيان كرده كه گور من در موضعي باشد كه هر بهاري شمال بر من گل افشان مي كند كه نظامي عروضي بعد از چهار سال كه از وفات خيام مي گذشت به شهر نيشابور رفته و به زيارت مرقد اين شاعر بزرگ رفته و با كمال تعجب ديد كه قبر او درست در همان جايي است كه او گفته بوده .

ويژگي سخن
خيام در زمينه ادبيات و شعر بيشترين معروفيت را در رباعيات به دست آورده چون رباعيهاي او بسيار ساده و بي آلايش و دور از تكلف و تصنع نوع زبان شعري است در عين اينكه شامل فصاحت و بلاغت است داراي معاني عالي و استوار است . در اين رباعيها خيام افكار فلسفي خود را به زيباترين شكل بيان مي كند و اين رباعيها را غالبا" در دنبال تفكرات فلسفي خود سروده و به همين علت است كه خيام در زمان خود شهرتي در شاعري نداشته و بيشتر به عنوان حكيم و فيلسوف معروف بوده اما بعدها كه رباعيهاي لطيف و فيلسوفانه او مشهود شد نام او در شمار شاعراني قرار گرفت كه شهرت جهاني پيدا كردند. خصوصيات ديگري كه در اشعار خيام نمودار است اين است كه سخنش در كمال متانت و سنگيني است . اهل شوخي و مزاح نيست ، با كسي كار ندارد چون او حكيمي است متفكر ، دنبال سخنوري نيست و هنگامي كه در اشعارش دقت مي كنيم متوجه مي شويم كه افكار شعري او بر دو يا سه موضوع بيشتر نيست : يادآوري مرگ ، تاسف بر ناپايدار بودن زندگي و بي اعتباري روزگار . از ميان شعراي بزرگ ايران كمتر كسي به اندازه خيام است كه شهرت جهاني داشته باشد چون اشعار او به زبان هاي مختلف ترجمه شده است .

معرفي آثار
آنچه كه از آثار خيام وجود دارد يا از وجود آنها تاريخ نويسان ذكر كرده اند رساله ها و مقالاتي است كه او در علوم مختلف نوشته است كه عبارتند از : 1- رساله اي در جبر و مقابله 2- رساله اي در شرح اصول اقليدس 3- زيج ملكشاهي يا زيج جلالي 4- رساله اي در طبيعيات 5- رساله در وجود 6- رساله فلسفي كه در آن از حكمت الهي در آفرينش عالم و تكاليف مردم و عبادات بحث مي كند 7- رساله اي در اختلاف فصول و اقاليم 8- نوروز نامه كه درباره رسوم و اعياد ايرانيان به ويژه تاريخ و آداب ايرانيان در روز عيد نوروز است 9- ديوان رباعيات.




۲۷ مهر ۱۳۹۰
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر
نام کاربری: Carles_Puyol
پیام: ۶,۴۶۱
عضویت از: ۲۱ خرداد ۱۳۹۰
از: ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲̲̲͡͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡
گروه:
- کاربران عضو
درباره عبید زاکانی


خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی شاعر و نویسندهٔ طنزپرداز فارسی‌زبان قرن هشتم هجری است که طبق قراین موجوددر اواخر قرن هفتم یا اوایل قرن هشتم ه.ق. در یکی از توابع قزوین چشم به جهان گشود.

علت شهرت به زاکانی


علت مشهور بودن او به زاکانی نسبت داشتن او به خاندان زاکان است که این خاندان تیره‌ای از «عرب بنی خفاجه» بودند که بعد از مهاجرت به ایران به نزدیکی رزن از توابع همدان رفتند ودر آن ناحیه ساکن شدند. در این خاندان دو شعبه از دیگران مشهورتر بودند، شعبه‌ی اول که به گفته‌ی حمدالله مستوفی (معاصر و همشهری عبید) اهل دانش‌های معقول و منقول بودند و شعبه‌ی دوم که این مورخ آنها را ارباب الصدور (یعنی وزیران و دیوانیان) می‌نامد. حمدالله مستوفی، عبید را نظام‌الدین عبیدالله زاکانی یاد می‌کند و او را از شعبه‌ی دوم می‌داند. با این همه اطلاع دقیقی از مقام صدارت یا وزارت برای عبید در دست نیست و همین‌قدر می‌دانیم که در دستگاه پادشاهان فردی محترم بوده.

عبید در نگاه تاریخ


بنا به گفتهٔ تاریخ نویسان عبید در طول حیات خود لقبهایی را از امراء و حکام زمان خود گرفته‌است. و اشعار خوب و رسائل بی نظیری دارد.

عباس اقبال در مقدمه دیوان عبید می‌نویسد:

از شرح حال و وقایع زندگانی عبید زاکانی اطلاع مفصل در دست نیست. اطلاعات ما در این باب منحصر است به معلوماتی که حمدالله مستوفی معاصر عبید و پس از او دولتشاه سمرقندی در تذکره خود، تألیف شده در قرن ۸۹۲ ه.ق.، در ضمن شرحی مخلوط به افسانه در باب او به دست داده و مؤلف ریاض العلماء در باب بعضی از تألیفات او ذکر کرده‌است. معلومات دیگری نیز از اشعار و مؤلفات عبید به دست می‌آید. از مختصری که مؤلف تاریخ گزیده راجع به عبید نوشته‌است مطالب زیر استنباط می‌شود:

۱-اینکه او از جمله صدور وزرا بوده، ولی در هیچ منبعی به آن اشاره نشده‌است.

۲-نام شخص شاعر نظام الدین بوده‌است، در صورتی که در ابتدای غالب نسخ کلیات و در مقدمه‌هایی که بر آن نوشته‌اند وی را نجم الدین عبید زاکانی یاد کرده‌اند.

۳-نام شخصی شاعر عبیدالله و عبید تخلص شعری او است. خود او نیز در تخلص یکی از غزلهای خود می‌گوید:
گر کنی با دیگران جور و جفا با عبیدالله زاکانی مکن

۴-عبید در هنگام تألیف تاریخ گزیده که قریب چهل سال پیش از مرگ اوست به اشعار خوب و رسائل بی نظیر خود شهرت داشته‌است. در تذکره دولتشاه سمرقندی چند حکایت راجع به عبید و مشاعرات او با جهان خاتون شاعره و سلمان ساوجی و ذکر تألیفی از او به نام شاه شیخ ابواسحاق در علم معانی و بیان و غیره هست.

عبید در تألیفات خود از چندین تن از پادشاهان و معاصرین خود مانند خواجه علاءالدین محمد، شاه شیخ ابوالحسن اینجو، رکن الدین عبدالملک وزیر سلطان اویس و شاه شجاع مظفری را یاد کرده‌است. وی از نوابغ بزرگان است. می‌توان او را تا یک اندازه شبیه به نویسنده بزرگ فرانسوی ولتر دانست.

وفات عبید زاکانی را تقی الدین کاشی در تذکره خود سال ۷۷۲ دانسته و صادق اصفهانی در کتاب شاهد صادق آن را ذیل

وقایع سال ۷۷۱ آورده‌است. امر مسلم این که عبید تا اواخر سال ۷۶۸ ه.ق. هنوز حیات داشته‌است.... و به نحو قطع و یقین وفات او بین سنوات ۷۶۸ و ۷۶۹ و یا ۷۷۲ رخ داده‌است و در دزفول دفن شد.

از تألیفاتی که از او باقی است معلوم است که بیشتر منظور او انتقاد اوضاع زمان به زبان هزل و طیبت بوده‌است. مجموع اشعار جدی که از او باقی است و در کلیات به طبع رسیده‌است از ۳۰۰۰ بیت تجاوز نمی‌کنند.

طنز عبید


صرفنظر از اینکه عبید شاعر بوده‌است، همگان نام او را با طنز و هزل عجین و اغلب عامه او را به لطایفش می‌شناسند. دیوان لطایف او شامل منظومه‌های زیر است. در این میان منظومه موش و گربه شهرت بسیار داشته و ریش نامه و صد پند از همه لطیف ترند. مانند بسیاری از طنزپردازان متقدم مانند سعدی شیرازی، طنز و هزل به یکسان در لطایف او راه یافته‌است.

منظومه موش وگربه

رساله ی دلگشا




۱۶ آبان ۱۳۹۰
پاسخ به: زندگی نامه ی مشاهیر ادب و هنر
نام کاربری: khadije.messi
پیام: ۴,۲۲۴
عضویت از: ۱۹ بهمن ۱۳۸۹
از: -
طرفدار:
- leo messi
- -
- -
- ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ- ﺁﺭﮊﺍﻧﺘﯿﻦ
- -
- ﭘﭗ ﮔﻮﺍﺭﺩﻳﻮلا- تیتو ویلانووا
- -
گروه:
- کاربران عضو
زندگینامه ملک الشعرای بهار
محمد تقی، پسر محمد کاظم صبوری، ملک الشعرای آستان قدس رضوی است و در سال 1304 هـ ق. در مشهد به دنیا آمده است.

پدر بهار با آنکه ملک الشعرای زمان خود بود دوست نداشت پسرش به شعر و شاعری روی آورد، اما علیرغم خواست پدر، بهار شاعری را از چهارده سالگی آغاز کرد.

در اوایل، اطرافیان فکر می کردند که او اشعار پدرش را به نام خودش می خواند و شاعر بودن بهار را باور نداشتند.
سرانجام کار بهار با مدعیان به جایی رسید که قرار شد بهار به صورت بدیهه سرایی با لغاتی که مخالفشان می گویند، در حضور جمع شعری بسازد.

در مجلسی که به همین منظور ترتیب داده شده بود از بهار خواستند تا با چهار کلمه : چراغ، نمک ، چنار و تسبیح، چهار مصراع به وزن رباعی بگوید و بهار این رباعی را در چند لحظه ساخت:

به خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
کس شهد ندیده است در کان نمک
کس میوه نچیده است از شاخ چنار

باز رباعی دیگری با این چهار کلمه مطرح شد: خروس، انگور، درفش، سنگ و او این رباعی را ساخت:

برخاست خروس صبح برخیز ای دوست
خون دل انگور فکن در رگ و پوست
عشق من و تو قصه مشت است و درفش
جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست

پس از مرگ پدر بهار، به فرمان مظفرالدین شاه لقب ملک الشعرایی به پسر واگذار گردید.

محمدتقی تخلص خود را نیز از "بهار شیروانی"، یکی از شاعران عهد ناصرالدین شاه گرفت.

"بهار" ادب فارسی را نزد پدر آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر "ادیب نیشابوری" رفت. بهار از چهارده سالگی به اتفاق پدر در مجالس آزادی خواهان شرکت می کرد و در سال 1324 هـ.ق که نهضت مشروطه به پیروزی رسید، "بهار" بیست سال داشت.

"بهار" در دوره استبداد صغیر در خراسان به چاپ روزنامه خراسان پرداخت و بعد از فرار محمدعلی شاه که در همه شهرها جشن برپا شد، اشعاری سرود که در جشنهای ملی مشهد خوانده می شد.

او در سال 1328 هـ.ق در مشهد به انتشار روزنامه "نوبهار" پرداخت که به علت حملات تند بر ضد فشار روسها و دخالت آنان در سیاست داخلی کشور اهمیت خاصی داشت و پس از یک سال انتشار توقیف شد. بهار سپس روزنامه ای به نام "تازه بهار" را چاپ کرد که آن هم توقیف شد و بهار به تهران تبعید گردید.

اشعار آغاز جوانی بهار، که ملک الشهرای آستان قدس رضوی بود، بیشتر زمینه های مدح داشت، مانند: مدح امام هشتم ، مدح حضرت ختمی مرتبت، مدح مظفرالدین شاه . . . و بهار در آن اشعار از استادان قدیم شعر فارسی پیروی می کرد.

بعد از مشروطیت و ورود به جرگه آزادی خواهان او شعر خود را وقف آزادی کرد. اشعار "بهار" در این دوره پرشور و صمیمی است او با سیاستهای استعماری به پیکار برمی خیزد.
او با تصویر اوضاع و احوال زمان خود، مردم را به شرکت امور سیاسی و اجتماعی فرا می خواند.

پس از جنگ جهانی اول "بهار" که به تهران تبعید شده بود به مشهد بازگشت و چاپ روزنامه "نوبهار" را از سرگرفت. در سال 1332 هـ.ق به نمایندگی مجلس برگزیده شد و به تهران آمد و نزدیک سه سال به انتشار روزنامه "نوبهار" ادامه داد.

"بهار" در سال 1334 هـ.ق با ایجاد جمعیتی به نام "دانشکده"، شاعران و نویسندگان جوان را در آن جمعیت گرد آورد و در سال 1336 هـ.ق به انتشار مجله "دانشکده" دست زد. این مجله اگر چه بیش از یک سال دوام نکرد، اما از بهترین مجلات آن زمان بود.

"بهار" در دوره چهارم مجلس نیز به نمایندگی انتخاب شد و با مرحوم مدرس در صف اکثریت بود و از سران معروف گروه اکثریت به شمار می رفت.

"بهار" در ششمین دوره هم به نمایندگی مجلس رسید و بعد از آن دیگر به مجلس قدم نگذاشت.

بعد از این سالها "بهار" رو به تدریس و تعلیم آورد و هفده سال از عمر اخود را به دور از سیاست گذراند.

بعد از شهریور ماه 1320 هـ. ش مدتی به وزارت فرهنگ منصوب شد و وزارت او چند ماهی بیش نپایید. بهار در دوره پانزدهم هم به نمایندگی مجلس انتخاب شد و به مجلس رفت اما به سبب مبتلا شدن به بیماری سل برای معالجه به سوییس سفر کرد.

او پس از معالجه در 1328 هـ.ش به ایران بازگشت و در اول اردیبهشت ماه 1330 هـ.ش درگذشت.

آثار بهار

1- دیوان اشعار، که شامل قصیده، ترکیب بند، ترجیع بند، مسمط، مثنوی، غزل و قطعه است.
2- سبک شناسی، در سه جلد در باره سبک نوشته های منثور فارسی است.
3- تاریخ احزاب سیاسی.
4- تصحیح برخی از متون کهن، مانند: تاریخ سیستان و مجمل التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی.
5- انتشار روزنامه و مجلاتی که در شرح احوالش از آنها نام برده شد.

سبک بهار در شعر

"بهار" قصیده سراست و از پیروان شعر قدیم است.

امتیاز "بهار" در آن است که با وجود پایبندی به مکتب شعر قدیم توانسته است شعر خود را با خواسته های ملت هماهنگ سازد.

"بهار" در دوره دوم فعالیت ادبی، قدم به قدم با زمان پیش می آید و به طرز و اسلوب جدید رغبت می کند و به تجدد می گراید و با شاعران جوان و متجدد همکاری می کند.

او هرگونه تجدد در ادبیات را می پذیرد، ولی سعی می کند اصول و سنت های قدیمی را حفظ کند.

بهار از یک سو شیفته نمونه ها و یادگارهای شعر قدیم است و از سوی دیگر از تحول زمان بیخبر نیست. به سبک و زبان و آهنگ گویندگان قدیم سخن می گوید و با این همه میل دارد روشهای جدید را با اصول شعر کهن سارش دهد.

بهار با همه میل و ادعا به تجدد دوستی، می کوشد که افکار و احساسات خود و مسائل نوین را در همان اشکال و قالبهای کهن بریزد.

مستزادهای او از نظر روان بودن و هماهنگی در مضامین و مصراع های بلند و کوتاه بسیار جالب است.

در مثنوی ها و قطعات، غالباً نکات و معانی اخلاقی به کار برده است و لحن بیان نظامی و سنایی و جامی را به یاد آورد. او در همان حال که به حافظ و سعدی و عراقی نظر دارد، لغات و اصطلاحات خاص اهل سیاست و روزنامه نویسان هم عصر خود را نیز به کار می برد.

قصاید او محکم و سنگین و گرم است. شور حماسی که در طبع او هست، قصایدش را والا باشکوه کرده است. البته سردی حرمان و نومیدی نیز در قصایدش به چشم می خورد.

اشعاری که بهار برای دوستان خود سروده، همه لطیف و ساده و آکنده از شوق و صفاست.

مزیت سخن بهار در این است که توانسته است الفاظ ساده و عامیانه را در میان لغات و ترکیبات کهنه و جاافتاده سبک خراسانی و سبک عراقی وارد کند.



نمونه هایی از شعر بهار

مرغ سحر ناله سر کن----- داغ مرا تازه تر کن

ز آه شرر بار، این قفس را----- برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ----- نغمه آزادی نوع بشر سرا

وز نفسی عرصه این خاک توده را----- پر شرر کن، پر شرر کن

ظلم ظالم، جور صیاد----- آشیانم داده بر باد

ای خدا، ای فلک، ای طبیعت----- شام تاریک ما را سحر کن

ای خدا، ای فلک، ای طبیعت----- شام تاریک ما را سحر کن

نوبهار است، گل به بار است----- ابر چشمم ژاله بار است

این قفس چون دلم----- تنگ و تار است

شعله فکن در قفس ای آه آتشین----- دست طبیعت گل عمر مرا مچین

جانب عاشق نگه ای تازه گل از این----- بیشتر کن، بیشتر کن، بیشتر کن

مرغ بی دل، شرح هجران----- مختصر کن مختصر کن مختصر کن

***

برخیزم و زندگی ز سرگیرم ----- وین رنج دل از میانه برگیرم

باران شوم و به کوه و در بارم----- اخگر شوم و به خشک و تر گیرم

زان نی شرری به پا کنم وز وی----- گیتی را جمله در شرر گیرم




۲۰ آبان ۱۳۹۰
     
برو به صفحه
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۴۳
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۳۰۶
پیام‌های جدید
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۲۰۵ پاسخ
۸,۴۱۸,۶۷۹ بازدید
۱ روز قبل
Salehm
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۵ پاسخ
۵۴۹,۳۳۷ بازدید
۱ روز قبل
ali
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۴ پاسخ
۱۱,۶۸۰,۱۷۴ بازدید
۲ روز قبل
یا لثارات الحسن
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۳ پاسخ
۱,۲۴۴,۸۳۵ بازدید
۳ روز قبل
Activated PC
آموزش و ترفندهای فتوشاپ
انجمن علمی و کاربردی
۱۳۵ پاسخ
۴۴,۹۷۳ بازدید
۳ روز قبل
RealSoftPC
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۳ پاسخ
۲,۰۸۹ بازدید
۴ روز قبل
Crack Hints
موسیقی
انجمن هنر و ادبیات
۵,۱۰۱ پاسخ
۱,۰۲۳,۰۴۲ بازدید
۵ روز قبل
Activated soft
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۳۸,۱۱۱ بازدید
۱۱ روز قبل
javibarca
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۹,۵۲۱ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۱۰,۹۷۷ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۶,۴۷۰ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۷,۹۳۴ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۲۰۴ کاربر آنلاین است. (۹۲ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۲۰۴

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!