به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۵ کاربر مهمان
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
     
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
نقل قول
حسام میدونستی اون تذکری که دادم تو اون تاپیک شامل تو نمیشه شما ازادی در مورد تولدت کامل بحث کنی مخصوصا قسمت کیکش

حامد جان عزیزم اولا که تو دوباره پیدات شد؟؟؟
دوما مگه ما در مورد این مقوله کامل حرف نزدیم؟؟؟

نقل قول
M - i - L - a - D نوشته:

نقل قول
حامد نوشته:


حسام هم نمیخواد نظر بده میخواد راجع به کیک حرف بزنه خلاصه حرفش به نفع شکم همه هست


گفتم که از اون لحاظ عالیه
اصلا هرجا که میخواد حرف بزنه



پ.ن: حامد جان میخوای بحثو از انجمنت بکشی بیرون و کار خودت رو راحت کنی این راهش نیست.




۷ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: xavisam
پیام: ۳,۲۵۴
عضویت از: ۲۴ خرداد ۱۳۸۹
از: Mashad
طرفدار:
- xavi
- spain
- pep
گروه:
- کاربران عضو
من عین روسری آن دختر را میخواهم!


این روزها داشتن زندگی آرام برای خیلی ها آرزو شده است. زندگی بدون حرص و جوش. هر جا را که نگاه می کنی انگار که یک چیزی قلقلک می دهی که مثلا تو هم باید لباسی به قشنگی لباس فلانی داشته باشی یا چرا من این را ندارم؟ چرا من آن را ندارم ؟ سخت است زندگی کلی باید مناعت طبع داشته باشی برای گذر از این مادیات...و داستان امروز:

"دیروز که با خواهرم رفته بودم خرید، وقتی سوار بر پله های برقی طبقات مرکز خرید را خوب بالا و پایین کردیم، و وقتی با وسواس یک یک مغازهها را گشتیم و نشان کردیم و مدام بین مغازه های نشانکرده مان رفتیم و آمدیم، و بالاخره وقتی لیست خریدهای من دانه دانه خط خوردند و دستم سنگین و سنگینتر شد، آنقدرخوشحال بودم که تازه فهمیدم «در پوست خود نگنجیدن» دقیقاً یعنی چی! امروز با مانتو و روسری جدیدم از خانه زدهام بیرون. کلی ذوقشان را دارم ــ ذوق همان رنگ بنفشی را که همیشه میخواستم. خودم را توی مترو شلوغ می چپانم. از فرصت استفاده میکنم و حالا که چسبیده ام به در، توی شیشه خودم را ورانداز میکنم. از تماشا کردن صورتم، توی این روسری تازه، حس خوبی دارم. مدتها دنبال روسریای با این طرح و رنگ بازارها را متر کرده بودم. مترو کمکم خلوت میشود و حالا، هم میشود نفس تازه کرد هم دیگر به در منگنه نشد! جایم را عوض میکنم. فروشندهای دورهگرد دارد تبلیغ جنسهای توی پلاستیکش را میکند و محکم به من میخورد. ولی من که از دیروز توی پوست خودم نیستم، اصلا شانه های سفت او را که به شانهام کوبیده شده حس نمیکنم! حالا که مترو خلوت شده، او هم می تواند راحت راه برود و تأکید کند که تکپوشهای توی پلاستیکش را دارد زیرقیمت میدهد.

یکهو، جایی یک چیز بنفش چشمم را می گیرد: دختری که سه نفر آنطرفتر ایستاده روسری اش بنفش است. خیلی قشنگ است! بته جقه های زرد و ارغوانی اش نه آنقدر بزرگ است که توی ذوق بزند نه آنقدر ریز که جلوه نکند. محو حاشیه ی بادمجانی رنگ روسری اش
شده ام... آخرین ایستگاه است. درهای مترو باز میشود. تمام لذتی که خط خوردن دانه به دانه ی لیست خریدم به من داده بود، از بین رفته است. حالا توی پوست خودم هستم. جیغ میزنم وقتی مسافری دستش به ام میخورد.بیرون، توی همه روسری فروشیها، روسری بنفش آن دختر را میبینم كه ظاهر میشود."( به نقل از پنج روز)
امام صادق (ع) :
آدم دین‏دار چون مى‏اندیشد، آرامش بر جان او حاكم است. چون خضوع مى‏كند متواضع است. چون قناعت مى‏كند، بى‏نیاز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهایى را برگزیده از دوستان بى‏نیاز است. چون هوا و هوس را رها كرده آزاد است. چون دنیا را فرو گذارده از بدى‏ها و گزندهاى آن در امان است. چون حسادت را دور افكنده محبتش آشكار است.مردم را نمى‏ترساند پس از آنان نمى‏هراسد و به آنان تجاوز نمى‏كند پس از گزندشان در امان است. به هیچ چیز دل نمى‏بندد پس به رستگارى و كمال فضیلت دست مى‏یابد و عافیت را به دیده بصیرت مى‏نگرد پس كارش به پشیمانى نمى‏كِشد.
امالى مفید، ص 52، ح 14






نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۷ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: Frestless
پیام: ۳۴۹
عضویت از: ۲۶ آبان ۱۳۸۹
از: تهران
طرفدار:
- داوید ویا
- لیونل مسی
- پیروزی
- اسپانیا
- آرش برهانی
- گواردیولا
گروه:
- کاربران عضو
چقد به من گیر میدن!ای خدا!
هر دفعه قدم مبارکم رو(اعتماد به نفس کاذب بود,به دل نگیرید)در این سایت مبارک گذاشتم,احضار شدم.هوام گرمه.وای من الآن عبصانی ام! چیکار کنم؟




بیخیال!
۷ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: San.Andres
پیام: ۷,۵۵۸
عضویت از: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
از: بابل
طرفدار:
- آندرس اینیستا
گروه:
- کاربران عضو
افتخارات
بچه ها من امروز تولدمه
امروز شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یاران+شهاد امام موسی کاظم (ع)
5 شنبه ساعت 7 کنکور دارم!هـــــــــــــــــــــی دنیا




۷ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: MM-Masoud
پیام: ۸,۲۷۵
عضویت از: ۲۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
- کاربران عضو
من که خیلی خوش شانسم!!
همه خوش شانسن!!





هیچ‌وقت به سرباز نمی‌گن «جمعه‌ها تعطیله نجنگ»
۷ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: مازیار
پیام: ۵,۱۱۸
عضویت از: ۵ شهریور ۱۳۸۹
از: محله ی کاتالونیایی نشینهای تهران
طرفدار:
- همه بازیکنهای بارسا
- کرایف - رونالدینهو - مارادونا - استویچکوف
- پرسپولیس
- آرژانتین
- پپ گواردیولا
-
گروه:
- کاربران عضو
افتخارات
تواد منم پارسال تو شب قدر بود




نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۷ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام: ۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی
- ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور
- جوزپ گواردیولا
گروه:
- كاربران بلاک شده
دلتون بسوزه تولد من امسال مصادف شده با 1 روز بعد از جشن سایت.
البته دیگه همه میدونن ولی گفتم که گفته باشم.




۷ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: San.Andres
پیام: ۷,۵۵۸
عضویت از: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
از: بابل
طرفدار:
- آندرس اینیستا
گروه:
- کاربران عضو
افتخارات
نقل قول
تواد منم پارسال تو شب قدر بود


واقعا؟؟بابا ایول




۷ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: xavisam
پیام: ۳,۲۵۴
عضویت از: ۲۴ خرداد ۱۳۸۹
از: Mashad
طرفدار:
- xavi
- spain
- pep
گروه:
- کاربران عضو
حسرت


وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .
بهم گفت:"متشکرم".
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم .
اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :"متشکرم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :"قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد" .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود :
" تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمیدونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ....
ای کاش این کار رو کرده بودم ................."






نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۷ تیر ۱۳۹۰
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!!
نام کاربری: San.Andres
پیام: ۷,۵۵۸
عضویت از: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
از: بابل
طرفدار:
- آندرس اینیستا
گروه:
- کاربران عضو
افتخارات
نقل قول
samira نوشته:

حسرت


وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .
بهم گفت:"متشکرم".
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم .
اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :"متشکرم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :"قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد" .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود :
" تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمیدونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ....
ای کاش این کار رو کرده بودم ................."


هم خیلی زیبا بود هم خیلی جالب!مرسی




۷ تیر ۱۳۹۰
     
برو به صفحه
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۴۹
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۳۱۲
پیام‌های جدید
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۸ پاسخ
۱۱,۸۰۶,۳۲۹ بازدید
۲ روز قبل
Leo Barca
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۲۰۷ پاسخ
۸,۵۵۵,۴۱۲ بازدید
۱۹ روز قبل
armanshah
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۶ پاسخ
۵۵۴,۶۰۴ بازدید
۲۴ روز قبل
مهدی
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۳ پاسخ
۱,۲۷۰,۰۷۰ بازدید
۱ ماه قبل
Activated PC
آموزش و ترفندهای فتوشاپ
انجمن علمی و کاربردی
۱۳۵ پاسخ
۴۵,۲۹۸ بازدید
۱ ماه قبل
RealSoftPC
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۳ پاسخ
۲,۲۷۲ بازدید
۱ ماه قبل
Crack Hints
موسیقی
انجمن هنر و ادبیات
۵,۱۰۱ پاسخ
۱,۰۳۱,۴۰۷ بازدید
۱ ماه قبل
Activated soft
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۴۲,۲۶۲ بازدید
۱ ماه قبل
javibarca
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۵۵,۶۸۶ بازدید
۲ ماه قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۳۲,۷۰۷ بازدید
۲ ماه قبل
رویا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۸,۱۷۵ بازدید
۷ ماه قبل
jalebamooz
حاضرین در سایت
۴۲ کاربر آنلاین است. (۳۳ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۴۲

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!