همه پیامها (gh.mo)
|
پاسخ به: مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی | ||
|
1-انسانه؟ بله 2-شخص حقیقی اِ؟ بله 3-ایرانیه؟ خیر 4- شرقیه؟ نه متاسفانه 5. هنرمنده؟ بله 6- خانمه؟ خیر 7- قبل از 1965 بدنیا اومده؟ |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۸ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی | ||
|
1-انسانه؟ بله 2-شخص حقیقی اِ؟ بله 3-ایرانیه؟ خیر 4- شرقیه؟ نه متاسفانه 5. هنرمنده؟ بله 6- خانمه؟ |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۷ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: خاطره نویسی! | ||
|
5 سال پیش بود. تاحالا اربعین، کربلا نرفته بودم. و اون سال میخواستم برم. یکی دو روز مونده به روز برگشت از کربلا، سرما خوردم، روزی که از کربلا برمیگشتیم حسابی مریض احوال شده بودم،با اون حال، مجبور شدیم ساعت 2 نصفه شب 5 کیلومتر رو تا مرز پیاده بریم. تب ام خیلی بالا بود، با هر قدم که برمیداشتم حس میکردم الانه که از زور ضعف و تب بیافتم زمین. بالاخره نزدیک های نماز صبح به گیت های بازرسی لب مرز رسیدیم. از مرز که رد شدیم و سوار اتوبوس های واحدی که تا خروجی میبردن شدیم، از خستگی و مریضی خوابم برد. وقتی بیدار شدم که به محل تاکسی هایی که مردم رو به اهواز و شهرهای اطراف میبردن رسیده بودیم.سوار تاکسی شدیم و راهی فرودگاه. وقتی رسیدیم فرودگاه، هرچی دنبال پاسپورتم گشتم نبود که نبود. به بقیه گفتم: احتمالا توی اتوبوس ها افتاده. از راننده خواهش کردیم وقتی میره مرز، بپرسه و اگه پیداش کرد بهمون خبر بده. طبق معمول صلوات نذر صاحب الزمان کردم و گفتم آقا خواهش میکنم، پاسپورتم پیدا بشه. اونقدر اشیاء گم شده ام با این نذر پیدا شده بود، که با خیال راحت رفتم به سمت تهران. 6 ماهی گذشت و من همچنان منتظر بودم که پاسپورتم پیدا بشه. ولی نشد که نشد. گذشت و گذشت تا اربعین سال بعد رسید. بخاطر امیدِ بیخودی که، به پیدا شدن پاسپورتم داشتم، برای پاسپورت جدید اقدام نکرده بودم و اون سال اربعین با هزار بدبختی پاسپورت یکبار خروج گرفتم و به سلامت رفتم کربلا و برگشتم. اربعین سال بعدش هم رسید. پاسپورت جدیدی که گرفته بودم رو از حالت یکبار خروج درآوردم و اون سال هم رفتم کربلا. روزها گذشت و اربعین سال بعد هم رسید. چهارمین سالی بود که از گم شدن پاسپورت قدیمیم میگذشت، حسابی زندگیم دچار بحران شده بود، اما نمیتونستم از کربلا رفتن صرف نظر کنم. واسه ی همین، اون سال هم ، به هر مصیبتی بود، عازم کربلا شدم. لب مرز مهران، ماموری که پاسپورت ها رو چک میکرد، تا اطلاعاتم رو زد تو سیستم، گفت شما پاسپورتتون مشکل داره. دلم هرری ریخت پایین، نکنه بخاطر همون بحران ها کسی ممنوع الخروجم کرده باشه؟ داشتم سکته میکردم، نمیدونستم اگه نمیگذاشتن رد بشم باید چیکار میکردم، من حتی مرز مهران رو هم نمیشناختم.بقیه هم کاروانیا از مرز رد شده بودن و فقط من مونده بودم. خداروشکر بعد نیم ساعت دوندگی مشکلم حل شد، فقط گفتن، موقع برگشت باید حتما بری اداره گذرنامه. موقع برگشت از کربلا،توی مرز ایران، پاسپورتم رو ازم، گرفتن و گفتن یک ماه دیگه برو از اداره گذرنامه تهران تحویلش بگیر. وقتی رسیدیم تهران، گذاشتم سه چهار ماهی بگذره که واقعا پاسپورتم اومده باشه. رفتم اداره گذرنامه، مسئولش گفت خانم هنوز پاسپورت های اربعین نیومده، شروع کردم غر و لند که: بعد 4 ماه چطور ممکنه ،هنوز دستتون نرسیده باشه؟ خب حداقل بگید، کی میاد؟ مسئولش که خیلی هم بی اعصاب بود گفت: خانم به ما چه ربطی داره؟ من نمیدونم کی میاد. گفتم: خب حداقل یه شماره تماس بدین که من اینهمه راه بیخودی نیام اینجا، قبلش زنگ بزنم بپرسم گذرنامه ام اومده یا نه. با تشر گفت : خانم اینجا یه جای نظامیه، شماره تلفن نداره. اگه نمیخوای هر هفته بیای، برو یک ماه دیگه بیا، شاید اومده باشه. هرچند هنوز گذرنامه های پارسال رو دارن میفرستن. بعید میدونم حالا حالا ها امسالیا رو بفرستن. رفتم سراغ مسئول بالا دستیش. که از زیردستش شکایت کنم، بنده خدا، شماره تماس من رو گرفت و گفت هروقت پاسپورتت دستمون برسه بهت خبر میدیم، که شما الکی نیای. دوباره توی دلم متوصل به آقا شدم، که آقا جان دورت بگردم اینبار دیگه پاسپورتم گم و گور نشه، حوصله دردسرش رو ندارم. آقا جان خودت یه کاری کن، تا آخر هفته پیدا بشه. بعد هم ، طبق معمول، یک دور تسبیح برای فرجشون توی دلم نذر کردم. و از اداره زدم بیرون. نزدیک خونه بودم که از اداره زنگم زدن که خانم اگه این نزدیکایی بیا اداره، پاسپورتت پیدا شده. از یه طرف تو دلم به اداره گذرنامه فحش میدادم و از طرف دیگه خنده ام گرفته بود، سرمو بردم بالا و رو به آسمون و با نیش باز، گفتم: آقا شما که لطف کردی، یباره تا تو اداره بودم پیداش میکردین دیگه روز بعد دوباره رفتم اداره مرکزی گذرنامه، مسئول تحویل گذرنامه ها وقتی پاسپورتم رو آورد، یه نگاهی به سیستمش کرد و گفت: تو 4 سال پیش پاسپورت تو مرز شلمچه گم نکردی؟! گفتم: چرا، چطور مگه؟ گفت: قبل اربعینِ امسال پیدا شده. واسه همین هم توی مرز پاسپورتت رو گرفتن و گفتن پاس ات مشکل داره، چون پاسپورت قبلیت رو تو سیستم زده بودن که پیدا شده. زدم زیر خنده. ماموری که روبروم بود هاج و واج نگام میکرد که چرا میخندم، ابروهای بالارفته و چشمای گرد شدش رو که دیدم، گفتم: خب خنده داره، آخه بعد 4 سال، پاسپورتم یهو تصمیم گرفته پیدا بشه و واسه من دردسر درست کنه از اونجا که زدم بیرون، بلند بلند میخندیدم. به صاحب الزمان گفتم: آقا جان داشتیم؟! من گفتم پیدا بشه پاسپورتم اما نه بعد 4 سال پیرِ من، سر این پاسپورت و ترسی که لب مرز بهم دادن، درومد آقا جانم. فقط میخواستین من صلواتی که واسه پیدا شدنش نذر داشتم رو بفرستم آره؟ دورت بگردم از این به بعد هرچی بخوام، زمان تعیین میکنم. تا خود خونه میخندیدم. به این نتیجه رسیدم که دفعه دیگه بدون زمان بندی چیزی نخوام پ.ن: دوستان من این مدلی ام که اگه آب هم بخوام وسط خیابون، صلوات نذر صاحب الزمان میکنم، و وقتی چیزی که خواستم رو پیدا میکنم، از لطف حضرت میبینمش. خودم بهتر از هرکسی میدونم که، من نه دل صافی دارم نه ایمان درست حسابی دارم . اینکه حضرت جواب میدن به خواسته ام ، بخاطر اینه که ایشون پدر هستن، دلشون نمیاد بچه اش وقتی صداش میکنه جوابش رو ندن. حالا هرچقدر هم که اون بچه بد باشه، بازم وقتی میخوره زمین و دست دراز میکنه که، پدر از زمین بلندش کنه، بازهم، بلندش میکنن. دیگه نمیگن تو شیطونی کردی، فضولی کردی افتادی زمین.صاحب الزمان به گفته خودشون پدر ما هستن. اینارو گفتم که برای کسی شبهه بوجود نیاد که، چطور این اتفاقا برای من افتاده، هرکسی دیگه ای هم باشه، اگه دست دراز کنه و مثل اون بچه یک ساله مطمعن باشه پدر از زمین بلندش میکنه، پدر بزرگوارمون دستش رو میگیره. |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۷ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
نقل قول یا لثارات الحسن نوشته:نقل قول beautiful queen نوشته:در این سفر بر هر خانه ای که پا مینهادیدندیم، اقوام از ریز و درشت، در مسابقه زل زدندی شرکت کردندی و آه از ته دل کشیدندی اما از آنجا که، همه بلا انقطاع، - تا لحظه ای که من رفتمدی و چپیدمدی در اندرون، از برای خوابیدندی- دست از زل زدن بر نداشتندی، میسر نگشت، به شخص خاصی، جام قهرمانی دادندی جالب تر این بود که برخلاف بقیه که ، وقتی میفهمی بهت زل زدن و بهشون نگاه میکنی، رو برمیگردونن، وقتی من نگاهشون میکردم، اینا اصلا رو بر نمیگردوندن، بلکه به زل زدن ادامه میدادن اوووف خداروشکر لحظات نفس گیری بود و گذشت... برا چی زل میزدن؟ واسه اینکه فکر میکردن شوهر مرده ام و اینکه اغلب کاشانیا، وقتی اتفاقی برای کسی میافته کلا زل زدن دوست دارن |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۶ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
ولادت دلیل خلقت عالمین مباررررک پ.ن: اوووف بالاخره از کاشون رهایی یافتمدی در این سفر بر هر خانه ای که پا مینهادیدندیم، اقوام از ریز و درشت، در مسابقه زل زدندی شرکت کردندی و آه از ته دل کشیدندی اما از آنجا که، همه بلا انقطاع، - تا لحظه ای که من رفتمدی و چپیدمدی در اندرون، از برای خوابیدندی- دست از زل زدن بر نداشتندی، میسر نگشت، به شخص خاصی، جام قهرمانی دادندی جالب تر این بود که برخلاف بقیه که ، وقتی میفهمی بهت زل زدن و بهشون نگاه میکنی، رو برمیگردونن، وقتی من نگاهشون میکردم، اینا اصلا رو بر نمیگردوندن، بلکه به زل زدن ادامه میدادن اوووف خداروشکر لحظات نفس گیری بود و گذشت... |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۵ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: به دانش بود نیک فرجام تو ... به مینو دهد چرخ آرام تو | ||
|
نقل قول Anis نوشته:شما بگید من که تو خونه فقط وقت تلف میکنم و درس نمیخونم و حال کتابخونه رفتن رو هم ندارم چه باید بکنم؟ درس بخون اما به حد نیاز😁 باقیشم تفریح😁😁 |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۳ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی | ||
|
1-انسانه؟ بله 2-شخص حقیقی اِ؟ بله 3-ایرانیه؟ |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۲ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
نقل قول یا لثارات الحسن نوشته:نقل قول beautiful queen نوشته:نقل قول یا لثارات الحسن نوشته:نقل قول beautiful queen نوشته:به هرحال واس من حس خوبی ماکس کلاش شدن :واکنش فرهاد برره وقتی داونه قربون یاسمن گلبانو میرفت حالا نه اینکه خودتون تو ارشد درس نخون بودین اصن چرا بین ما دانشجوها درس نخوندن افتخار شده؟ تنبلی هرگز افتخار نیست درس نخوندن افتخار نیست، خرخونی چندشآوره. من هیچ وقت نیاز به خرخونی نداشتم. وقتی چیزی رو دوست داشتم راحت یاد میگرفتمش. هیچ وقتم در دوران تحصیل از هیچ بعد دیگه زندگیم نزدم، بر خلاف بقیه جماعت تکبعدی چندشآور شریفی. حتی معدلم با اینکه فکر میکنم اول بود تو دوره، تنها شریفی بودم که هرگز نرفت آموزش بپرسه معدل من رتبه چندمه چون اصلا براش مهم نبود. نِ بارییک اتفاقا منم هرگز از هیچ چیز تو زندگیم واسه درس نزدم اتفاقا روز قبل از امتحان آمارم، از صب تا 12 شب همه خاله هام مهمونمون بودن مامانم میگفت بذار بعد امتحانات میگم خاله هات بیان، گفتم : نمیشه که آدم زندگیش رو برا درس تعطیل کنه از قضا ماکس شدم آغو ینی داغونما ولی انصافا حس چندش آوری داره حداقل از حضورم اینجا معلومه که بخاطر درس از چیزی نمیزنم حتی تفریحم. ولی تفکرمم نسبت به گذشته ، که : (غزاله بیخیال درس و دانشگاه،و فقط بچسب به کارا متفرقه) ، هم تغییر کرده. |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۲ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی | ||
|
1-انسانه؟ بله 2-شخص حقیقی اِ؟ |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | ||
|
نقل قول یا لثارات الحسن نوشته:نقل قول beautiful queen نوشته:به هرحال واس من حس خوبی ماکس کلاش شدن :واکنش فرهاد برره وقتی داونه قربون یاسمن گلبانو میرفت حالا نه اینکه خودتون تو ارشد درس نخون بودین اصن چرا بین ما دانشجوها درس نخوندن افتخار شده؟ تنبلی هرگز افتخار نیست |
||
گداخته از جفای همه گریخته در وفای علی |
|||
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
|