همه پیامها (Lorca)
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Lorca
پیام:
۱,۱۴۵
عضویت از: ۳۰ دی ۱۳۸۹
طرفدار:
- Lionel Andrés Messi - Ronaldinho - Johan Cruyff - پرسپولیس - Argentina-Spain - علی کریمی - رضا قوچان نژاد - Pep Guardiola - Tito Vilanova گروه:
- کاربران عضو |
عملیات مورد نظر به عنوان اولین عمل خبیثانه ام در سایت انجام شد..... پ.ن:دیگه منم به اینگونه اعمال خبیثانه آلوده شدم.... هوای خودتون رو از این به بعد داشته باشید..... |
||
Some are like the heat Some are a melody of some other beat But sooner or later they all will be gone ?Why don't they stay young |
|||
۱۶ فروردین ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: مسابقه بهترین آواتار سایت! | ||
نام کاربری: Lorca
پیام:
۱,۱۴۵
عضویت از: ۳۰ دی ۱۳۸۹
طرفدار:
- Lionel Andrés Messi - Ronaldinho - Johan Cruyff - پرسپولیس - Argentina-Spain - علی کریمی - رضا قوچان نژاد - Pep Guardiola - Tito Vilanova گروه:
- کاربران عضو |
سمیرا هم باشه....لطفا.....
|
||
Some are like the heat Some are a melody of some other beat But sooner or later they all will be gone ?Why don't they stay young |
|||
۱۳ فروردین ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Lorca
پیام:
۱,۱۴۵
عضویت از: ۳۰ دی ۱۳۸۹
طرفدار:
- Lionel Andrés Messi - Ronaldinho - Johan Cruyff - پرسپولیس - Argentina-Spain - علی کریمی - رضا قوچان نژاد - Pep Guardiola - Tito Vilanova گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول اه چرا انقد سایت خلوته فکر کردم تو تعطیلی ها بچه ها بیشتر میان سایت اما مثل اینکه اینطور نیس حوصلم سر رفتمعمولا اینجوریه ریحانه جون....موقع امتحانات ترم بیا ببین اینجا چه خبره.... ولی به محض اینکه تعطیلات شروع میشه پرنده توی سایت پر نمیزنه..... |
||
Some are like the heat Some are a melody of some other beat But sooner or later they all will be gone ?Why don't they stay young |
|||
۹ فروردین ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: داستان آزاد (اپیزودیک) | ||
نام کاربری: Lorca
پیام:
۱,۱۴۵
عضویت از: ۳۰ دی ۱۳۸۹
طرفدار:
- Lionel Andrés Messi - Ronaldinho - Johan Cruyff - پرسپولیس - Argentina-Spain - علی کریمی - رضا قوچان نژاد - Pep Guardiola - Tito Vilanova گروه:
- کاربران عضو |
روزی یک مرد ثروتمند،پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند،چقدر فقیر هستند.آن دو یک شبانه روز در خانه ی محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر،مرد از پسرش پرسید(نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟)) پسر پاسخ داد:(عالی بود پدر!)) پدر پرسید:(آیا به زندگی آنها توجه کردی؟)) پسر پاسخ داد(بله پدر!)) و پدر پرسید(چه چیزی از این سفر یادگرفتی؟)) پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت(فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا.ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.ما در حیاطمان فانوسهای تزئینی دارم و آنها ستارگان را دارند.حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود،اما باغ آنها بی انتهاست!)) باشنیدن حرفهای پسر،زبان مرد بند آمده بود.پسر بچه اضافه کرد (متشکرم پدر،تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!)) زني در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقي مانده بود، تصميم گرفت براي گذراندن وقت کتابي خريداري کند. او يک بسته بيسکوئيت نيز خريد. او برروي يک صندلي دستهدار نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد... در کنار او يک بسته بيسکويت بود و مردي در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه ميخواند. وقتي که او نخستين بيسکويت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم يک بيسکويت برداشت و خورد. او خيلي عصباني شد ولي چيزي نگفت. پيش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شايد اشتباه کرده باشد» ولي اين ماجرا تکرار شد. هر بار که او يک بيسکويت برميداشت، آن مرد هم همين کار را ميکرد. اين کار او را حسابي عصباني کرده بود ولي نميخواست واکنش نشان دهد. وقتي که تنها يک بيسکويت باقي مانده بود، پيش خود فکر کرد: «حالا ببينم اين مرد بيادب چکار خواهد کرد؟» مرد آخرين بيسکويت را نصف کرد و نصفش را خورد. اين ديگر خيلي پررويي ميخواست! او حسابي عصباني شده بود. در اين هنگام بلندگوي فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپيماست. آن زن کتابش را بست، چيزهايش را جمع و جور کرد و با نگاه تندي که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت ورودي اعلام شده رفت. وقتي داخل هواپيما روي صندلياش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عينکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب ديد که جعبه ي بيسکويتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خيلي شرمنده شد!! از خودش بدش آمد... يادش رفته بود که بيسکويتي که خريده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بيسکويتهايش را با او تقسيم کرده بود، بدون آن که عصباني و برآشفته شده باشد... |
||
Some are like the heat Some are a melody of some other beat But sooner or later they all will be gone ?Why don't they stay young |
|||
۸ فروردین ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Lorca
پیام:
۱,۱۴۵
عضویت از: ۳۰ دی ۱۳۸۹
طرفدار:
- Lionel Andrés Messi - Ronaldinho - Johan Cruyff - پرسپولیس - Argentina-Spain - علی کریمی - رضا قوچان نژاد - Pep Guardiola - Tito Vilanova گروه:
- کاربران عضو |
احساس بدی نسبت به تعطیلات پیدا کردم..... تمام زندگیمون شده مهمون و مهمونی بازی..... نه اینکه بد باشه.....ولی خب اینقدر فشرده هم خوب نیست دیگه..... البته دلیل دیگه ی بی حوصلگیم سرماخوردگیمه.....راست میگن که هیچ چیزی بهتر از سلامتی نیست..... |
||
Some are like the heat Some are a melody of some other beat But sooner or later they all will be gone ?Why don't they stay young |
|||
۴ فروردین ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Lorca
پیام:
۱,۱۴۵
عضویت از: ۳۰ دی ۱۳۸۹
طرفدار:
- Lionel Andrés Messi - Ronaldinho - Johan Cruyff - پرسپولیس - Argentina-Spain - علی کریمی - رضا قوچان نژاد - Pep Guardiola - Tito Vilanova گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول برای تخم مرغ؟هم واسه تخم مرغ هم واسه طرح های دیگه.... نقل قول من برای رنگ روغن یکمی مشکی و خیلی کمتر از اون آبی رو با قرمز قاطی کردم، شد اناری، بسیار هم زیبا شد.البته من منظورم گواش بود... گرچه فکرنمیکنم خیلی فرق داشته باشه... مشکی رو خودمم حدس میزدم.....ولی آبی رو مطمئنید؟ آخه قرمز و آبی بنفش میسازن..... امتحان میکنم.....ممنون از راهنماییتون.... |
||
Some are like the heat Some are a melody of some other beat But sooner or later they all will be gone ?Why don't they stay young |
|||
۲۹ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Lorca
پیام:
۱,۱۴۵
عضویت از: ۳۰ دی ۱۳۸۹
طرفدار:
- Lionel Andrés Messi - Ronaldinho - Johan Cruyff - پرسپولیس - Argentina-Spain - علی کریمی - رضا قوچان نژاد - Pep Guardiola - Tito Vilanova گروه:
- کاربران عضو |
خانوما....آقایون.... ببخشید وسط اسپماتون پیام میدم.... یه سوال دارم از کسایی که اهل نقاشی و رنگ و از اینجور چیزا هستن.... کی میدونه دقیقا چه رنگایی رو باید قاطی قرمز کنیم که اناری به دست بیاد؟! فکر نکنم با سفید و قرمز بشه به دستش آورد....یعنی منکه نتونستم به دست بیارم....چون هرچقدر به قرمز سفید اضافه بشه صورتی های مختلف به دست میاد.... احتمالا باید یه رنگ دیگه هم قاطیش کنم.....ولی دقیقا نمیدونم چه رنگی..... کسایی که میدونن ممنون میشم راهنماییم کنن..... البته اگه کسی اینجا هست که اهل هنر نقاشی باشه.... |
||
Some are like the heat Some are a melody of some other beat But sooner or later they all will be gone ?Why don't they stay young |
|||
۲۸ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: داستان آزاد (اپیزودیک) | ||
نام کاربری: Lorca
پیام:
۱,۱۴۵
عضویت از: ۳۰ دی ۱۳۸۹
طرفدار:
- Lionel Andrés Messi - Ronaldinho - Johan Cruyff - پرسپولیس - Argentina-Spain - علی کریمی - رضا قوچان نژاد - Pep Guardiola - Tito Vilanova گروه:
- کاربران عضو |
جولیا زشت بود و كریه المنظر، با دندان هایی نامتناسب كه اصلا به صورت جولیا نمی آمدند. اولین روزی كه جولیا به مدرسه ما آمد هیچ دختری حاضر نبود كنار او بشیند. یادم هست همان روز ژانت دوست صمیمی خواهر من كه دختر بسیار زیبایی بود مقابل جولیا ایستاد و از او پرسید: (آیا میدانی زشت ترین دختر این كلاس هستی؟) همه از این جمله ژانت خنده شان گرفت. حتی بعضی از پسر های كلاس در تصدیق حرف ژانت سر تكان دادند و ویلیام كه همیشه خودش را برای ژانت لوس میكرد اضافه كرد: (حتی بین پسرها) اما جولیا با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جواب ژانت جمل هایی گفت كه باعث شد همان روز اول تمام دختران كلاس احترام جولیا را بیشتر از ژانت حفظ كنند! جولیا جواب داد: (اما ژانت تو بسیار زیبا و جذاب هستی). در همان هفته اول جولیا محبوب ترین و خواستنی ترین عضو كلاس شد و كار به جایی رسید كه برای اردوی آخر هفته همه می خواستند جولیا با آنها هم گروه باشد. او برای هر كس اسم مناسبی انتخاب كرده بود . به یكی میگفت چشم عسلی و به دیگری لقب ابرو كمانی داده بود.حتی به آقای ساندرز معلم كلاس لقب خوش اخلاق ترین و باهوش ترین معلم دنیا را داده بود. ویژگی برجسته جولیا در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود كه واقعا به حرف هایش ایمان داشت و دقیقا به جنبه های مثبت شخصیت هر فرد اشاره میكرد. مثلا به من میگفت بزرگترین نویسنده دنیا و به سیلویا خواهرم میگفت بزرگترین آشپز دنیا! و حق هم داشت. آشپزی سیلویا حرف نداشت و من تعجب كرده بودم كه چگونه جولیا در همان هفته اول متوجه این موضوع شده بود. سال ها بعد جولیا به عنوان شهردار شهر كوچك ما انتخاب شد و من بعداز ده سال وقتی با او برخورد كردم بی توجه به قیافه و صورت ظاهریش احساس كردم شدیدا به او علاقه مندم. جولیا فقط با تعریف ساده از خصوصیات مثبت افراد در دل آنها جای باز میكرد. 5 سال پیش وقتی كه برای خواستگاری جولیا رفتم دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش خواندم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت: (برای دیدن جذابیت یك چیز، باید قبل از آن جذاب بود ) و من بلافاصله و بدون هیچ تردیدی در همان اتاق شهرداری از او خواستگاری كردم. در حال حاضر من ازجولیا یك دختر سه ساله به نام آنجلا دارم. آنجلا بسیار زیباست و همه از زیبایی صورت او در حیرتند. روزی مادرم از جولیا راز زیبایی آنجلا را پرسید و جولیا در جوابش گفت: (من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم) و مادرم روز بعد نیمی از دارایی های خانواده را به ما بخشید |
||
Some are like the heat Some are a melody of some other beat But sooner or later they all will be gone ?Why don't they stay young |
|||
۲۸ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: مســابــقـه جــــذاب 20 ســــوالـــــــــــــــــــی | ||
نام کاربری: Lorca
پیام:
۱,۱۴۵
عضویت از: ۳۰ دی ۱۳۸۹
طرفدار:
- Lionel Andrés Messi - Ronaldinho - Johan Cruyff - پرسپولیس - Argentina-Spain - علی کریمی - رضا قوچان نژاد - Pep Guardiola - Tito Vilanova گروه:
- کاربران عضو |
1-جامده؟؟ بله 2-تو جیب جا میشه؟؟؟ بستگی به سایز جیبت داره اما معمولا نه 3-می تونه نفس بکشه؟ نه 4-فلزیه؟ نه 5- وسیله ضروریه؟! نه 6- پلاستیکیه؟ بله. یه نوع خاص پلاستیک. 7- شخصیه؟ بله .یه جورایی میشه گفت شخصیه، یعنی عمومی نیس. 8- شونه؟ 9-توی همه ی خونه ها پیدا میشه؟ |
||
Some are like the heat Some are a melody of some other beat But sooner or later they all will be gone ?Why don't they stay young |
|||
۲۸ اسفند ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
نام کاربری: Lorca
پیام:
۱,۱۴۵
عضویت از: ۳۰ دی ۱۳۸۹
طرفدار:
- Lionel Andrés Messi - Ronaldinho - Johan Cruyff - پرسپولیس - Argentina-Spain - علی کریمی - رضا قوچان نژاد - Pep Guardiola - Tito Vilanova گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول خواهر و برادر با هر سنی باعث خوشحالی هستنکاملا موافقم..... مخصوصا اینکه خواهر بیشتر زندگی شاد تر...... خیلی دوست داشتم منم خواهر و برادرای بیشتری میداشتم..... معمولا خانواده هایی که 4 تا دختر دارن خانواده های خیلی خیلی شادی هستن....طبق مشاهداتم گفتم..... |
||
Some are like the heat Some are a melody of some other beat But sooner or later they all will be gone ?Why don't they stay young |
|||
۲۶ اسفند ۱۳۹۰
|