سرباز ولایت نوشته:


جان؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جادو؟؟؟؟؟
یعنی................
دیگه خودتون گرفتین جای اون چند تا نقطه چیه
نخواستم علنی بگم که سوءتفاهم پیش نیاد

سرباز ولایت نوشته:


بله متاسفانه مردم ما قدرت تصمیم گیری درست ندارن و به احتمال بالا مجددا شاهد پیروزی این لیبرال کدخداپرست خواهیم بود که در اونصورت احتمالا اقتصاد ایران کلا ورشکسته خواهد شد
ولی اخیرا آرای منفیش در اکثر نظرسنجی های معتبر و مهم و قابل اتکا و قابل استناد به 38 درصد رسیده و اگه این رقم به بالای 40 برسه ، قطعا شاهد اولین رئیس جمهور یک دوره ای خواهیم بود و حداقل می تونیم کمی امیدوار باشیم که شاید مردم ما یه تصمیم درست بگیرن
حتی خود معاون رئیس جمهور فعلی به نظر از خود رئیس جمهور اصلحتره و اگه دوره قبل اصلاحات و آن آیت الله مرحوم و آن شیخ حامی فتنه ازش حمایت نمی کردن، مطمئنا تعداد آراش از آرای آقای غرضی هم کمتر میشد و یه دلیل دیگش هم عدم تجمیع و عدم وحدت در جناح مقابل بود؛ چیزی که امسال اصلا شاهدش نیستیم و گویا این دوره قراره بر سر یک نفر به اجماع برسند
بازم از این ستون به اون ستون فرجه و بایدمنتظر باشیم ببینیم در مناظرات چی پیش خواهد آمد
متاسفانه روحانی با برنامه ریزی از قبل تعیین شده اکثر افتتحاح های الکی و انتخاباتیشو نگه داشته برا همین روزای دم انتخابات که شاهد رپرتاژ مرتب روحانی از صداوسیما هستیم این روزا
و این یک بی عدالتی محض و نابرابری در تبلیغات و استفاده از رسانه میلیه
آنچه که این مرد در 4 سال اخیر بر سر کشور آورد ، بعد ها مردم ما خواهند فهمید که از خسارات 2500 ساله شاهنشاهی هم پر بدتر بود

Montazer_59 نوشته:

ماجراهای جالب آقوی همساده : “داستان زندگی در کتاب فارسی !”

آقو دو روز پیش آموزش و پرورش تصمیم گرفت داستان زندگی مارو بذاره تو کتاب فارسی!ما هم با داستانهای ای کتاب قاطی شدیم…همو روز اول گفتیم بریم خونه کوکب خانوم بخور بخور…آقو ای کوکب خانوم همه پولاشو داده بود پرادو دو در خریده بود هیچی غذا تو خونه نداشت!مهمونا هم گرسنگی بهشون فشار آورد ریختن سر ما مارو تا حد مرگ زدن!ها ها ها…از زدن ما که خسته شدن گفتن باید بری تو چنگل دنبال حسنک بگردی…وسط جنگل که بودیم دیدیم گله چوپان دروغگو اوجاس…روانی پیر چشمی گرفته بود تا ما رو دید داد زد:گرگ!گرگ!گفتیم خدارو شکر سابقش خرابه هیشکی به حرفاش گوش نمیده نگو دو سال بود توبه کرده بود شده بود معتمد روستا!آقو یهو 2000نفر با چوب و چماق ریختن سر ما…بعد از نیم ساعت به زور خودمونو نجات دادیم داشتیم بر میگشتیم دیدیم کوه ریزش کرده رو ریل قطار قطارم داره میاد خبری هم از دهقان فداکار نیس گفتیم ها الآن ای لباسو رو آتیش میزنیم نجاتشون میدیم معروف میشیم…آقو لباسمونو آتیش زدیم راننده مارو دید قطارو وایسوند…ای مسافرا پیاده شدن داشتن میومدن از ما تشکر کنن که نوک آتیش گرفت به ساک یکی از ای مسافرا…از شانس ما طرف قاچاقچی دینامیت بود!آقو کل ناحیه منفجر شد 800تا کشته و زخمی داشت ای حادثه…400میلیون دیه باید بدیم!ها ها ها…تازه فردا قراره بریم پیش”آن مرد که داس دارد!!!”واسم دعا کنین !