پاسخ به: کتابخانه [کتاب ماه: سوءقصد به ذات همایونی] | |||
---|---|---|---|
نویسنده: سجاد جمعه، ۹ تیر ۱۳۹۶ (۱:۲۷) | |||
کتاب منتخب تیر ماه: نویسنده: رضا جولایی انتشارات: چشمه تعداد صفحه: 277 ژانر: داستان فارسی قیمت پشت جلد: چاپ دوم، 22000 درباره کتاب (وبسایت دیجیکالا): کتاب «سوءقصد به ذات همایونی» نوشتهی «رضا جولایی» است. این رمان پس از 17 سال منتشر شده است و یک رمان تاریخی محسوب میشود که به سنن و روابط اجتماعی ایرانیان پس از انقلاب مشروطه میپردازد. نثر این کتاب نیز به سبک عامیانهی زمان قاجار و مشروطه تحریر شده است. در معرفی بیشتر این رمان تاریخی در بخشی از کتاب میخوانید: «سو قصد به ذات همایونی یک رمان تاریخساز است. رضا جولایی با نوشتن این رمان نگاهی نو به مفهوم تاریخ در داستاننویسی ایرانی افزود. رمان روایت اعضای جریانی مارکسیستی است در دوران استبداد محمدعلی شاه قاجار در تهران و ترور نافرجام این شاه که دلیلی میشود بر سرکوبهای بعدی او... جولایی باقدرت خیال و به خدمت گرفتن تاریخنگاری شخصیاش جهانی آفریده که در آن میتوان روح آزادیخواهی، تنهایی و هراس را مشاهده کرد. رمانی که در آن استالین و صادق هدایت هم حضور خود را دارند و چنان جذاب و پرحادثه نوشته شده است که عملا یکی از نمادهای رماننویسی ایران در سی سال گذشته است. جولایی در این رمان پر کشش سرنوشتهایی میسازد که در تاریخ رسمی خبری از آنها نیست و انگار اوست که این ارواح را احضار میکند تا از یک گذشتهی دور بگویند، مصداقی میشوند از "یاد آر ز شمع مرده یاد آر" دهخدا. رضا جولایی با نوشتن این رمان جهانی دیگر آفرید...» این کتاب را نشر «چشمه» منتشر کرده است. بخشی از کتاب (آغاز): ساعت 2/5 بعدازظهر 9 اسفند سال 1286 شمسی (28 فوریه 1908) مُسیو مرنار ساعت مطلایش را از جیب جلیقه بیرون کشید و به آن نگاه کرد. هنوز هفت دقیقه فرصت داشت. به دور و بر نگاهی انداخت. حیاط ماشینخانه خالی بود از هر ذیوجودی، کلهقوچی را از جیب بغل بیرون کشید و جرعهای بالا انداخت. ته گلویش آتش گرفت و آتش مثل گلولهای آهستهآهسته پایین رفت. مسیو چشم برهم گذاشت تا آن انفجار کوچک را در درون خود احساس کند. گلوله داغ به معده رسید. چند لحظه بیحرکت ماند و بعد ناگاه منفجر شد، پخش شد، و در تمام بدنش دوید. سر بطری را بست، اما پیش از آنکه آن را در جیب بگذارد، نگاهش به نُک درخت سروی افتاد در زمینه آسمان آبی و بعد پشت آن تکهابری سفید و پُف کرده، آهی کشید. این مملکت هردمبیل، با آدمهای عجیب و غریبش را برای این لحظات تحمل میکرد. زیباترین منظرهای بود که در عمرش - برای صدمین یا هزارمینبار؟ - دیده بود. اما دیگر نمیدید. به زودی باید باز میگشت. دوباره شیطان وسوسهاش کرد. بغلی را درآورد. سر بالا برد و به منظره چشم دوخت. جرعهای از آن آب آتشفام نوشید. اینبار آن را با طمأنینه فرو داد. تکهابر کوچولوی نازنازی، آسمای کوچولوی آبی و سرو ایرانی، جاودان. ای کاش میتوانست شعری بگوید... نسخه پیدیاف: لینک پانوشت: هرگونه تشابه اسمی در این کتاب، خصوصاً در عنوانش، تصادفیست. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول