پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | |||
---|---|---|---|
نویسنده: عادل سلطان غم چهارشنبه، ۲۲ مهر ۱۳۸۸ (۱۲:۵۷) | |||
من بیهوده می خواهم، از یاد تو بگریزم ای همه هستی من، از مهر تو لبریزم! تو دریای من هستی، هرگز از خود مرانم من ساحلی غریبم، باید با تو بمانم. بی تو، چون کویر تشنه ی آبم بر موج هستی چون حبابم بی قرارم و بی تابم. بی تو چون کتاب بسته ای هستم شاخه ی شکسته ای هستم عابر خسته ای هستم!!! تنهايي كدام جاده بلاتكليفي ام را در خود حل مي كند من در بي كسي هاي خودم كساني را ديدم كه جشن تولدشان را بدون شمع گرفتند هنوز هم در روياهايم چاغ هايي را مي بينم كه تنهايي ام را مي گريند كدام فصل مرا از اين همه مصيبت نجات خواهد داد وقتي هيچ پرنده اي آسمانم را تجربه نكرده باشد تحمل بركه را ندارم مي خواستم نسيم را احساس كنم كه بادهاي هرزه گرد وزيد گرفت هيچ پرنده اي آوازش را روي درخت جا نگذاشته چه فرق دارد آفتاب پشت بام خانه مان مي نشيند يا نه وقتي آدم برمني ها هم دوريت را تا سال ديگر تحمل نخواهند كرد. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول