پاسخ به: حکایات و سخنان قصار | |||
---|---|---|---|
نویسنده: حمید رضا سهشنبه، ۲ شهریور ۱۳۸۹ (۱:۱۴) | |||
از جوامعالحکایات جناب عوفی: گویند روزی در بلخ، محتسبی مستی را به سرای امیر حاضر آورد تا حد مستی بر وی براند. امیر مست را گفت: شراب حرام چرا نوش کردی و عقل را که عاقله توست به مستی گرفتار آوردی؟ آن مست گفت: ای امیر رحیم! نخواندهای در قرآن کریم که هذا بهتان عظیم؟ امیر گفتا: با تو سخن میگویم و تو قرآن میخوانی؟ تفحص میکنم، تو آن را بهتان میخوانی؟ مست گفت: امیر باید که بی رای و تدبیر نباشد. او را از تفحص حال رعایا گریز نباشد. مرد عاقل را بیهوش کردهای و امر لا تجسسوا را فراموش کردهای! امیر گفتا: تو را برای مناظره نیاورده اند و برای قیل وقال حاضر نکرده؛ چرا بسیار میگویی و از این مجادله چه میجویی؟ مست گفت: اگر هیچ نگویم تو رای تازیانه میکنی پس حد را به حجت از خودم دور میکنم تا زیان نکنی. امیر گفتا: این قیل و قال را بگذار. و سوره کافرون خوان تا بدانم که مستی یا هوشیار. چه؛ علمای اسلام حد مستی آنجا نهاده اند که مست قل یا ایهاالکافرون را راست نتواند، خواندن. مست جواب داد: ای امیر، مرکب فصاحت را زین کردی و از همه سورهها این تعیین کردی؟ تو اول فاتحه خوان؛ اگر تو فاتحه بخوانی من سوره کافرون بخوانم. امیر آغاز کرد که: الحمدلله رب العالمین... مست گفتا: تمام شد! در اول سوره دو خطا کردی با این هوشیاری. امیر گفتا: کجا خطا کردم؟ مست گفت: هم اعوذ بگذاشتی و هم بسم الله در اول نگاه نداشتی. امیر روی به محتسب کرد و بگفت: پنداشتم که مستی را بر من آورده ای، ندانستم که سرور قاریان بلخ را حاضر کرده ای؟ مست گفتا: از در امیر بی تشریف نتوان رفت! ...تشریفی بستد و برفت. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول