پاسخ به: شعر | |||
---|---|---|---|
نویسنده: Sack.Boy یکشنبه، ۴ بهمن ۱۳۸۸ (۱:۴۶) | |||
پروردگار مست ، که مست از شراب شد کار از همان دقیقه اول خراب شد آدم بیافرید که آدم بماند در این جهان آدم نشد که مایه رنج و عذاب شد صد نقشه ها کشید که با عشق سر کند اما تمام نقشه های قشنگش خراب شد بر وی خرد داد که داند جهان را که آفرید اول بلای خودش گشت خرد ، سوال کرد خدا را که آفرید ؟ تا این سوال و هزاران سوال بی جواب شد. پروردگار مست که مست از شراب شد کار از همان دقیقه اول خراب شد ... گوینـــد کـــــه دوزخـی بـــــود عــــــــاشـق و مـست قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و می خواره به دوزخ باشد فرداست ببینی که بهشت همچون کف دست قومی متفکرند اندر ره دین قومی به گمان فتاده در راه یقین ترسم از آن که ندا آید روزی کی بی خبران راه نه آن است و نه این گوینـــد کـــــه دوزخـی بـــــود عــــــــاشـق و مـست گویند کسان بهشت با حور خوشست من می گویم که آب انگور خوشست این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کآواز دهل شنیدن از دور خوش است این می چه حرامیست که عالم همه زان میجوشند؟ یکدسته به نابودی نامش کوشند آنان که بر عاشقان حرامش کردند خود خلوت از آن پیاله ها مینوشند آن عاشق دیوانه که مستی را ساخت پیمانه و جام و می پرستی را ساخت بی شک قدحی شراب نوشیدو از آن ... سرمست شد این جهان هستی را ساخت... شعر از پرواز همای |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول