پاسخ به: عترت | |||
---|---|---|---|
نویسنده: کاف. میم شنبه، ۲ مهر ۱۳۹۰ (۱۶:۲۶) | |||
در کشور مصر ،شخصی زندگی میکرد به نام ابو عبدالله(پدر عبدالله) می خواندند.عبد الملک منکر خدا بود،و اعتقادداشت که جهان هستی خود به خود آفریده شده است.او شنیده بود که امام شیعیان ،حضرتصادق(ع) در مدینه زندگی می کند،به مدینه مسافرت کرد.به این قصد تا درباره خدایابی وخداشناسی، با امام صادق(ع) مناظره کند.وقتی که به مدینه رسید واز امام صادق(ع) سراغگرفت،به او گفتند: امام صادق(ع) برای انجام موسم حج به مکه رفته است.او به مکهرهسپار شد.کنار کعبه رفت دید امام صادق(ع) مشغول طواف کعبه است،وارد صفوف طوافکنندگان گردید.(و از روی عناد) به امام صادق(ع) تنه زد.امام با کمال ملایمت به او فرمود: نامت چیست؟ او گفت:عبدالملک(بنده سلطان) امام:کنیه توچیست؟ عبدالملک:ابوعبدالله(پدر بنده خدا) امام:این ملکی، یعنی این حکمفرمائی که تو بنده او هستی چنانچه از نامت چنین فهمیده می شود، از حاکمان زمین استیا آسمان؟وانگهی(مطابق کنیه تو)پسر تو بنده خداست،بگوبدانم او بنده خدای آسمان استیا بنده خدای زمین؟هر پاسخی بدهی محکوم می گردی. عبدالملک چیزی نگفت،هشام بنحکم،شاگرد دانشمند امام صادق(ع) در آنجا حاضر بود.به عبدالملک گفت:چرا پاسخ امام رانمی دهی؟عبدالملک از سخن هشام بدش آمد و قیافه اش درهم شد. امام صادق(ع) با کمالملایمت به عبدالملک گفت:صبر کن تا طواف من تمام شود،بعد از طواف نزد من بیا تا باهم گفتگو کنیم.هنگامی که امام از طواف فارغ شد،او نزد امام آمد و در برابرشنشست،گروهی از شاگردان امام صادق(ع) نیز حاضر بودند.آنگاه بین امام و او اینگونهمناظره شروع شد: *امام:آیا قبول داری که این زمین زیر و رو و ظاهر و باطندارد: منکر خدا:آری. *امام:آیا زیر زمین رفته ای؟ منکرخدا:نه. *امام:پس می دانی که در زیر زمین چه خبر است؟ منکر خدا:چیزی از زیرزمین نمی دانم ولی گمان می کنم که در زیر زمین چیزی وجودندارد. *امام:گمان،شک،یکنوع درماندگی است.آنجا که نمی توان به چیزی یقین پیداکنی.آنگاه امام به او فرمود:آیا به آسمان بالا رفته ای؟ منکرخدا:نه. *امام:آیا میدانی که در آسمان چه خبر است و چه چیزها وجود دارد؟ منکرخدا:نه. *امام:عجبا!تو که نه به مشرق رفته ای و نه به مغرب رفته ای، و نه داخلزمین فرو رفته ای،و نه به آسمان بالا رفته ای،و نه بر صفحه آسمانها عبور کرده ای تابدانی در آنجا چیست،و با آن همه جهل و ناآگهی،باز منکر می باشی.تو که از موجوداتبالا و پایین و نظم و تدبیر آنها که حاکی از وجود خدا است ناآگهی،چرا منکر خدا میشوی؟آیا شخص عاقل به چیزی که ناآگاه است،آن را انکار می کند؟ *امام:بنابر این تودر این راستا، شک داری که شاید چیزهایی در بالای آسمان و درون زمین باشد ونباشد؟ منکر خدا:آری شاید چنین باشد(به این ترتیب منکر خدا از مرحله انکار،بهمرحله شک و تردید رسید *امام:کسی که آگاهی ندارد،بر کسی که آگاهی دارد،نمیتواند برهان و دلیل بیاورد.ای برادر منصور!از من بشنو و فراگیر،ما هرگز درباره وجودخدا شک نداریم،مگر تو خورشید و ماه و شب و روز را نمی بینی که در صفحه افق آشکار میشوند و بناچار در مسیر تعیین شده خود گردش کرده و سپس باز می گردند،و آنها در حرکتدر مسیر خود مجبور می باشند،اکنون از تو می پرسم؟:اگر خورشید و ماه،نیرویرفتن(اختیار)دارند،پس چرا بر می گردند، و اگر مجبور به حرکت در مسیر خود نیستند،پسچرا شب،روز نمی شود و برعکس روز شب نمی شود؟ ای برادر منصور!به خدا سوگند آنهادر مسیر و حرکت خود مجبورند و آن کسی که آنها را مجبور کرده از آنها فرمانرواتر واستوارتر است. منکر خدا:راست گفتی. *امام: ای برادر منصور!بگو بدانم،آنچه شمابه آن معتقید و گمان می کنید (دهر،روزگار) گرداننده موجودات است،و مردم را میبرد،پس چرا (دهر،روزگار) گرداننده موجودات است، و مردم را می برد،پس چرا آنها را برنمی گرداند، و اگر بر می گرداند چرانمی برد؟ای برادر منصور!همه مجبور وناگزیرند،چرا آسمان در بالا و زمین در پایین قرار گرفته ؟چرا آسمان برزمین نمیافتد؟و چرا زمین از بالای طبقات خود فرو نمی آید و به آسمان نمی چسبد و موجودات رویآن به هم نمی چسبند؟! وقتی که گفتار و استدلال های محکم امام به اینجا رسیدعبدالملک از مرحله شک نیز رد شد و به مرحله ایمان رسید.در حضور امام صادق (ع) ایمانآورد و گواهی به یکتایی خدا و حقانیت اسلام داد و آشکارا گفت آن خدا است که پروردگارو حکم فرمای زمین و آسمانها است،و آنها را نگه داشته است حمران،یکی از شاگردانامام که در آنجا حاضر بود،به امام صادق (ع) رو کرد و گفت:فدایت گردم،اگر منکران خدابه دست شما ایمان آورده و مسلمان شدند،کافران نیز بدست پدرت(پیامبر(ص)ایمانآوردند. عبدالملک تازه مسلمان به امام عرض کرد:مرا به عنوان شاگردبپذیر.! امام صادق(ع) به هشام بن حکم (شاگرد برجسته اش)فرمود: عبدالملک را نزدخود ببر و احکام اسلام را به او بیاموز. هشام که آموزگار زبردست ایمان،برای مردمشام ومصر بود،عبدالملک را نزد خود طلبید و احکام اسلام را به او آموخت،تا اینکه اودارای عقیده پاک و راستین گردید،به گونه ای که امام صادق(ع) ایمان آن مومن (و شیوهتعلیم هشام)را پسندید. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول