پاسخ به: غدیرخم | |||
---|---|---|---|
نویسنده: کاف. میم شنبه، ۴ آبان ۱۳۹۲ (۱۴:۴۲) | |||
غدیر بود... رفتیم پیشانی اباذر را ببوسیم و بگوییم : " برادر! عیدت مبارک " پیشانیش از آفتاب ربذه سوخته بود. به "ابن سکیت" گفتیم "علی". هیچ نگفت، نگاهمان کرد و گریست. زبانش را بریده بودند... خواستیم دست های میثم را بگیریم و بگوییم " سپاس خدای را که ما را از متمسکین به ولایت امیرالمومنین قرار داد" دست هایش را قطع کرده بودند. گفتیم: " یک سیدی بیابیم و عیدی بگیریم" سیدی! کسی از بنی هاشم. جسدهاشان درز لای دیوارها شده بود و چاه ها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود! زندانی دخمه های تاریک بودند و غل های گران بر پا در کنج زندان ها نماز می خواندند. فقط همین نبود که میان بیابان بایستد، رفتگان را بخواند که برگردند و صبر کند تا ماندگان برسند... فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازد و بالا برود، صدایش کند و دستش را بالا بگیرد، فقط گفتن جمله ی کوتاه "علی مولاست" نبود.... کار اصلا اینقدرها ساده نبود... فصل اتمام نعمت، فصل بلوغ رسالت. فصل سختی بود.... بیعت با علی علیه السلام مصافحه ای ساده نبود. مصافحه با همه ی رنج هایی بود که برای ایستادن پشت این واژه ی سه حرفی باید کشید... ایستادن پشت سر واژه ای سه حرفی که در حق، سخت گیر بود. این روزها ولی همه چیز آسان شده است... این روزها "علی مولاست" تکه کلامی معمولی و راحت است. اگر خیلی راحت و زیاد و پشت سر هم می شود این کلمه را تکرار کرد و تکرار، حتما جایی از راه را اشتباه آمده ایم. شاید فقط با اسم یا خط بی جان مصافحه کرده ایم وگرنه با او...؟! از کتاب خدا خانه دارد |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول