مهمانان على | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون پنجشنبه، ۴ فروردین ۱۳۹۰ (۱۲:۴۶) | |||
مهمانان على مردى با پسرش به عنوان مهمان بر على عليه السلام وارد شدند. على با اكرام و احترام بسيار آنها را در صدر مجلس نشانيد و خودش روبروى آنها نشست. موقع صرف غذا رسيد. غذا آوردند و صرف شد. بعد از غذا قنبر، غلام معروف على، حولهاى و طشتى و ابريقى براى دست شويى آورد. على آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مهمان را بشويد. مهمان خود را عقب كشيد و گفت: «مگر چنين چيزى ممكن است كه من دستهايم را بگيرم و شما بشوييد» . على فرمود: «برادر تو، از سر تو است، از تو جدا نيست، مىخواهد عهدهدار خدمت تو بشود، درعوض خداوند به او پاداش خواهد داد، چرا مىخواهى مانع كار ثوابى بشوى؟ » . باز هم آن مرد امتناع كرد. آخر على او را قسم داد كه «من مىخواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نائل گردم، مانع كار من مشو. » مهمان با حالت شرمندگى حاضر شد. على فرمود: «خواهش مىكنم دست خود را درست و كامل بشويى، همان طورى كه اگر قنبر مىخواست دستت را بشويد مىشستى، خجالت و تعارف را كنار بگذار. » . همينكه از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمدبن حنفيه گفت: «دست پسر را تو بشوى. من كه پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوى. اگر پدر اين پسر در اينجا نمىبود و تنها خود اين پسر مهمان ما بود من خودم دستش را مىشستم، اما خداوند دوست دارد آنجا كه پدر و پسرى هر دو حاضرند، بين آنها در احترامات فرق گذاشته شود. » محمد به امر پدر برخاست و دست پسر مهمان را شست. امام عسكرى وقتى كه اين داستان را نقل كرد فرمود: «شيعهء حقيقى بايد اينطور باشد. » 1 _________________________________ 1 . بحارالانوار، جلد 9، چاپ تبريز، ص 598. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول