اعرابى و رسول اكرم | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون دوشنبه، ۱ آذر ۱۳۸۹ (۱۵:۱۳) | |||
اعرابى و رسول اكرم عربى بيابانى و وحشى وارد مدينه شد و يكسره به مسجد آمد تا مگر از رسول خدا سيم و زرى بگيرد.هنگامى وارد شد كه رسول اكرم در ميان انبوه اصحاب و ياران خود بود.حاجت خويش را اظهار كرد و عطائى خواست.رسول اكرم چيزى به او داد،ولى او قانع نشد و آن را كم شمرد،بعلاوه سخن درشت و ناهموارى بر زبان آورد و نسبت به رسول خدا جسارت كرد.اصحاب و ياران سخت در خشم شدند و چيزى نمانده بود كه آزارى به او برسانند،ولى رسول خدا مانع شد. رسول اكرم بعداً اعرابى را با خود به خانه برد و مقدارى ديگر به او كمك كرد. ضمنا اعرابى از نزديك مشاهده كرد كه وضع رسول اكرم به وضع رؤسا و حكامى كه تاكنون ديده شباهت ندارد و زر و خواستهاى در آنجا جمع نشده. اعرابى اظهار رضايت كرد و كلمهاى تشكرآميز بر زبان راند.در اين وقت رسول اكرم به او فرمود:«تو ديروز سخن درشت و ناهموارى بر زبان راندى كه موجب خشم اصحاب و ياران من شد.من مىترسم از ناحيهء آنها به تو گزندى برسد.ولى اكنون در حضور من اين جملهء تشكرآميز را گفتى.آيا ممكن است همين جمله را در حضور جمعيت بگويى تا خشم و ناراحتى كه آنان نسبت به تو دارند از بين برود؟» اعرابى گفت:«مانعى ندارد.» روز ديگر اعرابى به مسجد آمد،درحالى كه همه جمع بودند.رسول اكرم رو به جمعيت كرد و فرمود:«اين مرد اظهار مىدارد كه از ما راضى شده،آيا چنين است؟» اعرابى گفت:«چنين است»و همان جملهء تشكرآميز كه در خلوت گفته بود تكرار كرد.اصحاب و ياران رسول خدا خنديدند. در اين هنگام رسول خدا رو به جمعيت كرد و فرمود:«مثل من و اين گونه افراد، مثل همان مردى است كه شترش رميده بود و فرار مىكرد،مردم به خيال اينكه به صاحب شتر كمك بدهند فرياد كردند و به دنبال شتر دويدند.آن شتر بيشتر رم كرد و فرارىتر شد.صاحب شتر مردم را بانگ زد و گفت خواهش مىكنم كسى به شتر من كارى نداشته باشد،من خودم بهتر مىدانم كه از چه راه شتر خويش را رام كنم. «همينكه مردم را از تعقيب باز داشت،رفت و يك مشت علف برداشت و آرام آرام از جلو شتر بيرون آمد.بدون آنكه نعرهاى بزند و فريادى بكشد و بدود، تدريجا درحالى كه علف را نشان مىداد جلو آمد.بعد با كمال سهولت مهار شتر خويش را در دست گرفت و روان شد. «اگر ديروز من شما را آزاد گذاشته بودم حتما اين اعرابى بدبخت به دست شما كشته شده بود-و در چه حال بدى كشته شده بود،در حال كفر و بت پرستى-ولى مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمى و ملايمت او را رام كردم.»1 _________________________________________ 1 .كحل البصر،صفحهء 07. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول