پاسخ به: شهدا شرمنده ایم ... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: کاف. میم پنجشنبه، ۱۰ اسفند ۱۳۹۱ (۱:۴۳) | |||
گفتی : بنویسید آب ... همه نوشتیم ... گفتی : بنویسید بابا آمد ... همه .... همه نوشتند به جز من ! یادت می آید خانم معلم ؟؟!! همه نوشتند بابا آمد اما من نوشتم بابا رفت ... همیشه از همان اول که اسم بابا می آمد بغضم می ترکید و گریه می کردم . مثل روزی که تو دیکته می گفتی و من نبود بابا را آه می کشیدم . خانم یادت می آید وقتی بغلم کردی چقدر اشک ریختم ؟! یادت می آید گفتی : نباید گریه کنی چون بابا ناراحت می شود ؟! من هم قول دادم که هر وقت اسم بابا آمد انقدر گریه نکنم ... خانم معلم اجازه ؟! می شود یک چیزی بگویم ؟؟ راستش می خواستم اعتراف کنم ... خواستم بگویم من به قولم وفا نکردم. آخر می دانید سخت است اسم بابا بیاید و من دلتنگ نشوم . سخت است اسم بابا بیاید و چشمانم بارانی نشود ... خانم معلم هنوزم که هنوز است بعد از 23 سال هر وقت اسم بابا می آید مثل روزهای کلاس اولم که تو دیکته "بابا آمد" را می گفتی ، گریه ام می گیرد . هنوزم که هنوز است هر وقت بابای زهرا و سارا و مرضیه را می بینم گریه ام می گیرد !! بین خودمان باشد اما من دلم بابا می خواهد . بزرگ شده ام قبول اما بدون بابا بزرگ شدن سخت است درست مثل درس غذای لذیذ آخر کتاب که هیچ وقت یاد نگرفتمش ... |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول