پاسخ به: بحث و تبادل نظر در مورد مسائل روز دین | |||
---|---|---|---|
نویسنده: Ali شنبه، ۱۹ آذر ۱۳۹۰ (۴:۰۵) | |||
حوادث سال دوازدهم هجری آنگاه الله عز وجل (ایرانیان ساکن شهر الیس در عراق را) مغلوب مسلما نان کرد و خالد(بن ولید) بگفت تا منادی وی میان مردم ندا دهد : اسیر بگیرید ، اسیر بگیرید ، هیچکس را نکشید مگر آنکه مقاومت کند" سواران گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند می آوردند و خالد کسانی را معین کرده بود که گردنشان را در رود خانه می زدند ویک روز و شب چنین کرد و فردا و پس فردا به تعقیب آنها بودند تا به نهرین رسیدند و از هر سوی الیس همین مقدار پیش رفتند و گردن همه را زدند. اما قعقاع و کسانی همانند وی گفتند : اگر مردم زمین را بکشی خونشان روان نشود که از وقتی خون را از سیلان ممنوع داشته اند و زمین را از فرو بردن خونها نهی کرده اند خون بر جای خویش می ماند، آب بر آن روان کن تا قسم خویش را به انجام برده باشی ." و چون آب از رود برگرفته بود آب در آن روان کرد و خون روان شد و به همین سبب تاکنون نهر الدم نام دارد ... و مغیره گوید : بر رودخانه ، آسیابهایی بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند ، آرد کردند " .....گوید : کشتگان دشمن در الیس هفتاد هزار کس بود .... آنگاه خالد با یکی از مردم بنی عجل بنام جندل که راه بلدی سخت کوش بود خبر را به مدینه فرستاد و او خبر فتح الیس و مقدار غنایم و تعداد اسیران و مقدار خمس را با نام کسانی که در جنگ پایمردی کرده بودند به ابوبکر خبر داد .... و بگفت تا کنیزی (ایرانی) از اسیران را به او بدهند که از او فرزند آورد ... (تاریخ طبری جلد 4 ص 4 - 1493) ----------------- سفسطه تحریف : جنگ الیس ، جنگی بین اعراب و عربهای مسیحی همپیمان اهل رده بود ! « سخن از اليس كه در دل فرات بود مغيرة بن عتيبه گويد: وقتى در جنگ ولجه گروهى از نصرانيان بكر بن وائل كه به كمك پارسيان آمده بودند كشته شدند، نصرانيان قوم از كشته شدن آنها به هيجان آمدند و به عجمان نامه نوشتند و در اليس فراهم آمدند، عبد الاسود عجلى سالارشان بود، و از مسلمانان بنى عجل عتيبة بن نهاس و سعيد بن مره و فرات بن حيان و مثنى بن لاحق و مذعور بن عدى با نصرانيان سخت كينه داشتند.» طبری 1491 وایرانیان به کمک اعراب مسیحی بین التهرین امدند «و اردشير كس پيش بهمن جاذويه فرستاد كه در قسياثا بود. وى در يكى از ايام ماه رابط (در متن رافد) شاه بود، پارسيان هر ماه را سى روز نهاده بودند و و هر روز رابطى بود كه به نزد شاه رابط قوم بود و بهمن رابط بهمن روز بود. اردشير به بهمن پيام داد كه با سپاه خويش سوى اليس رو و به پارسيان و عربان مسيحى كه آنجا فراهم آمدهاند ملحق شو، و بهمن جاپان را فرستاد و گفت شتاب كند اما با دشمن جنگ نكند تا او برسد مگر آنكه دشمن حمله آرد.» همان درمورد رومیان هم بگمانم بهتر میدانید که انان دشمنی شان را از دوره پیامبر اغاز کرده بودند و درواقع جنگ را انها اغاز کردند حوادث سال چهاردهم هجری عمرو گفت: مردم سواد به یزدگرد پسر شهریار بنالیدند و کس پیش او فرستادند که عربان در قادسیه فرود آمده اند و پیداست که سر جنگ دارند و از هنگامی که به قادسیه آمده اند هر چه را میان آنها و فرات بوده ویران کرده اند و جز در قلعه ها مردم نمانده و چهار پا وآذوقه که در قلعه ها جا نگرفته از دست برفته و چیزی نمانده که ما را نیز از قلعه ها فرود آرند ، اگر کمک بما نرسد بناچار تسلیم آنها می شویم .....(ترجمه تاریخ طبری ج 5 ص 1671). البته مقدمات جنگ قادسیه مدتها پیش اغاز شده بود و جنگهایی نیز روی داد تا شب قادسیه ، ایرانیان حرکاتی را برای باز پس گیری سواد عراق انجام دادند شرح مقدمات جنگ چنین است : تاریخ طبری : « عبد الرحمن بن ساباط احمرى گويد: پارسيان به رستم و فيرزان كه سالار مردم فارس بودند گفتند: «چه مىكنيد، اختلاف شما مايه ضعف پارسيان شده و دشمن در آنها طمع بسته است. حرمت شما چندان نيست كه پارسيان اين وضع را بپذيرند كه شما به نابوديشان كشانيد، از پس بغداد و ساباط و تكريت نوبت مداين است بخدا يا همسخن شويد يا پيش از آنكه دشمن شاد شويم شما را از ميان بر مىداريم» محفز نيز گويد: در اين هنگام كه مسلمانان در سواد تاخت و تاز مىكردند پارسيان به رستم گفتند: «گويى انتظار مىبريد كه سوى ما آيند و نابود شويم. بخدا اى سرداران! اين ضعف و زبونى از شما به ما مىرسد كه مردم پارس را پراكندهايد كه از مقابله دشمن باز ماندهاند، بخدا اگر كشتن شما مايه نابودى ما نمىشد هم اكنون خونتان را مىريختيم. اگر بس نكنيد شما را مىكشيم كه اگر نابود شديم از شما انتقام گرفته باشيم.» زياد گويد: فيرزان و رستم به پوران دختر كسرى گفتند: «زنان و رفيقگان خسرو و نيز زنان و رفيقگان خاندان خسرو را براى ما بنويس و پوران همه را در مكتوبى نوشت و به آنها داد و كس به طلب زنان فرستادند و همه را بياوردند و مردان بر آنها گماشتند و آزار دادند مگر ذكورى از فرزندان خسرو را بيابند اما كس از آن جمله پيش آنها نيافتند. زنان گفتند، يا يكيشان گفت: «جوانى از فرزندان شهريار پسر خسرو مانده كه مادرش از مردم با دو رياست» كس پيش آن زن فرستادند و او را بياوردند و چنان بود كه در ايام شيرى كه همه زنان را در قصر ابيض فراهم آورده بود و همه ذكور را كشته بود، زن، پسر خود را از قصر برون فرستاده بود و با خالگان وى وعده نهاده بود و پسر را در زبيل پيش آنها فرستاده بود. و چون از زن در باره پسر پرسيدند جاى وى را نشان داد و كس فرستادند و او را بياوردند و به شاهى برداشتند. پسر بيست و يك سال داشت و همه بر او همسخن شدند و پارسيان آرام گرفتند و اطاعت وى كردند و سران قوم در اطاعت و اعانت وى از هم پيشى گرفتند و براى پادگانها و مرزها كه خسرو داشته بود و چون حيره و انبار و ابله و ديگر پادگانها سپاهها معين شد. و مثنى و مسلمانان از كار پارسيان و همدليشان در باره يزدگرد خبر يافتند و به عمر نامه نوشتند و خبر دادند كه از مردم اطراف انتظار شورش دارند و تا وقتى نامهبه عمر رسيد مردم سواد چه آنها كه با مسلمانان پيمان داشتند و چه آنها كه نداشتند كافر شدند و مثنى با جمع خود برفت و در ذى قار مقر گرفت و مسلمانان در طف اردو زدند تا نامه عمر رسيد كه چنين بود. «اما بعد. از ميان عجمان در آييد و بر سر آبهايى كه مجاور عجمان است در حدود سرزمين خودتان و سرزمين آنها فرود آييد و همه جنگاوران و سواران ربيعه و مضر و مردم هم پيمانشان را آماده كنيد و هر كه بدلخواه «نيايد احضار شود. اكنون كه عجمان به تلاش افتادهاند عربان را نيز به «تلاش واداريد و با همه نيرو با همه نيروى آنها مقابل شويد.» مثنى در ذى قار جا گرفت و مسلمانان از جل و شراف تا غضى و سلمان اردو زدند.1630» فره گويد: مثنى به عمر نامه نوشت كه پارسيان در باره يزدگرد همسخن شدهاند و سپاهها فرستادهاند و اهل ذمه شوريدهاند. عمر بدو نوشت سوى صحرا برو و قبايل مجاور را بخوان و نزديك آنها در حدود سرزمين پارسيان باش تا دستور من به تو رسد. گويد: عجمان با شتاب بيامدند و سپاهها فرستادند و اهل ذمه سر به شورش برداشتند و مثنى كسانى را ببرد و به صورت دستههاى جدا از اول تا آخر عراق جاى داد كه از غضى تا قطقطانه اردو زدند و پادگانها و مرزهاى خسرو سامان گرفت و كار پارسيان استقرار يافت اما بيمناك و ترسان بودند و جماعت مسلمانان چون شير كه به طعمه او دست انداخته باشند آماده هجوم مىشدند و سران قوم آنها را به سبب نامه عمرو انتظار كمك باز مىداشتند. شاه گفت: «از آنها بپرس چرا آمدهايد و محرك شما در كار جنگ و طمع بستن در ديار ما چيست؟ شايد چون به حال خودتان گذاشتهايم و از شما غافل ماندهايم بر ما جرئت آوردهايد؟» نعمان بن مقرن به همراهان خويش گفت: «اگر مىخواهيد از جانب شما پاسخ گويم و اگر كسى مىخواهد سخن كند به او واگذارم» گفتند: «تو سخن كن» و به شاه گفتند: «گفته اين مرد گفته ماست» نعمان سخن كرد و گفت: «خدا عز و جل بر ما رحمت آورد و پيمبرى فرستاد كه ما را به نيكى راهبر شود و بدان فرمان دهد و شر را به ما بشناساند و از آن منع كند. در مقابل قبول دعوت وى وعده خير دنيا و آخرت به ما داد، هر قبيلهاى را كه دعوت كرد دو گروه شدند گروهى به او نزديك شدند و گروهى دورى گرفتند و جز خواص به دين وى در نيامدند و چندان كه خدا خواست بر اين حال ببود. آنگاه فرمان يافت كه با عربان مخالف، جنگ كند و از آنها آغاز كرد و جنگيد تا همه به وى گرويدند،يا نا بدلخواه و نا خشنود يا بدلخواه و همگان به برترى دين وى بر آن حال دشمنى و تنگدستى كه داشتيم معترف شديم، آنگاه به ما فرمان داد كه به اقوام مجاور خويش پردازيم و آنها را به انصاف دعوت كنيم، ما شما را به دين خودمان مىخوانيم كه نيك را نيك شمرده و زشت را زشت دانسته و اگر نپذيريد به شرى دچار مىشويد كه از ديگرتر آسانتر است، يعنى جزيه دادن، و اگر نپذيريد جنگ. اگر دين ما را بپذيريد كتاب خدا را ميانتان مىگذاريم و شما را به تبعيت مىخوانيم كه احكام آنرا گردن نهيد و باز مىگرديم و خود دانيد و ديارتان. اگر جزيه دهيد و از ما، در امان مانيد، مىپذيريم و از شما حمايت مىكنيم و گر نه با شما مىجنگيم.» ان برانگيختن جنگ قادسيه و پادشاهى يزدگرد ايران آرام گرفت و همه متحد شدند و مرزبانان در طاعت آن پادشاه بر يك ديگر سبقت جستند. همه مطيع و منقاد شدند. يزدگرد سپاهيان را مرتب كرده تمام پاسگاهها و مرزها را با نگهبانان منظم حفظ نمود. براى حيره و ابله و انبار سرباز و سالار معين نمود. مثنى بر اتحاد ايرانيان و پادشاهى يزدگرد و سامان دادن كار آنها آگاه شد بعمر بن الخطاب نوشت كه مسلمين از مردم سواد بيمناك هستند. هنوز نامه مثنى و مسلمين بعمر نرسيده كه مردم عراق همه برگشتند اعم از كسانيكه پيمان داشتند و كسانيكه عهد نداشتند يكسره برگشتند. مثنى با نگهبانان خود در محل ذى قاراقامت نمود تمام سپاهيان (پراكنده) يكجا جمع شده و در محل طف (كربلا) لشكر زدند (تسلط آنها از بين النهرين برچيده شد) چون نامه مثنى بعمر رسيد گفت: بخدا سوگند من ملوك (بزرگان) عجم را با ملوك عرب خواهم نواخت، هيچ رئيس و خردمند و صاحب راى و شريف و مقتدر و خطيب و شاعر نماند كه او را تجهيز نكرد. بزرگان و برگزيدگان و مشاهير و نامداران عرب را بر عجم مسلط كرد عمر بمثنى نوشت كه از ميان ايرانيان خارج شود و در پيرامون رودها نزديك مرزهاى عرب و عجم در حال تاخت و تاز و غارت و شبيخون پراكنده و دسته دسته نبرد كنند و نيز دو قبيله ربيعه و مضر را خواه و ناخواه برضا يا اكراه با خود همراه كند و دليران آن دو قبيله را برگزيده بجنگ ايرانيان وادار نمايد كه ملت عرب را بجنگ ملت عجم تشجيع كند) در جل و شراف تا محل غضى نزديك بصره و در سلمان (بهمين نام تا كنون معروف است) اقامت اكنون ايرانيان جدا بر نبرد تصميم گرفتهاند بايد اعراب هم جد و جهد كنند مردم مسلمين نمودند كه بعضى بعض ديگر را يارى كنند (بهم نزديك باشند تا مدد برسانند). اين وقايع در تاريخ ذى القعده سنه سيزده (هجرى) بود. کامل ابن اثیر "ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند " دکتر شریعتی " هر باری اهل بخارا مسلمان شدندی ، و باز چون عرب بازگشتندی ، ردت آوردندی ، و قتیبه بن مسلم سه بار ایشان را مسلمان کرده بود ، باز ردت آورده کافر شده بودند ، این بار چهارم قتیبه حرب کرده شهر بگرفت و از بعد رنج بسیار ، اسلام آشکار کرد و مسلمانی اندر دل ایشان بنشاند به طریقی که کار بر ایشان سخت کرد و ایشان اسلام پذیرفتند ،بظاهر و به باطن بت پرستی میکردند وقتیبه چنان صواب دید که اهل بخارا را فرمود یک نیمه از خانه های خویش به عرب دادند تا عرب با ایشان باشند و از احوال ایشان با خبر باشند تا به ضرورت مسلمان باشند بدین طریق مسلمانی آشکار کرد ......... و هر که در احکام شریعت تقصیری کردی عقوبت می کرد و مسجد جامع بنا کرد و.... تاریخ بخارا ؛ تالیف ابوبکر محمد بن جعفر النرشخی (286-348 هجری )، صفحه 66 سفسطه نفرمایید! نفی اخص نفی اعم را از پی ندارد . «اصطخری» جغرافی دان مسلمان در کتاب "المسالک والممالک" اورده که « اکثریت مردم فارس در حال حاضر (قرن چهارم هجری) زرتشتیان تشکیل میدهند و هیچ شهر و دهکده ای نیست که در ان اتشکده ای نباشد» و از قول مسعودی در کتاب «مروج الذهب» « در خراسان و نواحی دریای خزر و طبرستان و دیلم و نیز کرمان عده زرتشتیان بسیار زیاد است» و از قول ابن حوقل جغرافی دان مسلمان در کتاب "صوره الارض" نقل میکند که « در فارس، شهر و روستایی و ناحیاتی نیست مگر انکه اتشکده ای داشته باشد و در جبل (اذربایجان) هنوز زرتشتیان در اکثریت هستند» اگر همه ی ایرانیان از روس ترس و بازور شمشیر مسلمون شدند چه دلیلی داشت که مفسران بزرگ قران در دوقرن و سه قرن اولیه اسلامی چون طبری زمخشری بیضاوی و فخر رازی و نیشابوری ووو همگی از ایران باشند؟ چرا محدثان بزرگ و گرداورندگان جوامع حدیث نبوی مثل بخاری ابن ماجه قزوینی و ابوداود سجستانی و ترمذی همگی ایرانی بودند وحتی ایرانیان به ادبیات عرب خدمات زیادی کردند چون سیبویه پارسی ، ابوعلی فارسی، عبدالقادر جرجانی و فیروز ابادی ووو اگر اعراب بزور اسلام رو تحمیل کردند چنین دستاوردی را به بار می اورد.و اینکه زرتشتیان در ردیف اهل کتاب بودند و میتونستند دین خودشون رو حفظ کنند ولی جزیه بدهند |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول