به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
ارسال گزارش یک مورد قابل بررسی در مورد پیام زیر در تالار گفتمان
متن گزارش:*
 

پاسخ به: خاطره نویسی!
نویسنده: beautiful queen
دوشنبه، ۱۵ آذر ۱۳۹۵ (۰:۴۷)
دوستان انتقاد های سازنده شمارا در خصوص متن پذیراییم
(پیشاپیش به علت طولانی بودن متن از همه عذر خواهی نمینمایم )
این متن کاملا واقعیت داره ولی چاشنیطنز قاطیش کردم و یه جاهاییش غلو شده

امتحان


یکی از بزرگترین اتفاقات هر متولد دهه 60 به بعدی قبولی در دانشگاه است.هرچند که تکثیر قارچ گونه دانشگاه های پولکی باعث گشته از اهمیت این اتفاق کاسته شود ، اما هنوز هم قند قبولی در دانشگاه دولتی خیلی ها را دچار مرض قند میکند.
ما نیز یکی از همین افراد بودیم،
اما به سبب تنبلی قبل از کنکور، صابون قبول نشدن را به تن مالیده بودیم. و به علت بسم الله شدن ما و جن شدن پول، کلا بیخیال قند و پولکی شده بودیم و روزگار بعد از کنکور را به شادی میگذراندیم.
اما از آنجاییکه خداوند باری تعالی در مسند حق نشسته است و حواسش به دل این بنده لایق و بی پول اش هست، نتایج که آمد، دیدیم که، بله، دانشگاه سراسری، روزانه، ولی اندکی دور از وطن قبول گشته ایم.
ترم های دانشگاه یکی پس از دیگری با فراز و نشیب فراوان سپری شدند و به ترم های آخر رسیده بودیم. از آنجاییکه اساتید بزرگوار عقیده داشتند، هر دانشجو میبایست تمام فرمول ها و... را از بر باشد، در تمامی این سال ها حتی یک بار هم نشد که اسم امتحان جزوه باز(یا به اصطلاح اپن بوک) به گوشمان بخورد. تا مبادا بد عادت شویم برای کنکور ارشد نخواسته.
کسی نبود به ایشان بگوید آخر ما را چه به کنکور ارشد؟ همین را هم تمام کنیم، تا هفت پشتمان فکر درس و دانشگاه نخواهد کرد.
از آنجایی¬که رشته تحصیلی بنده بسیار طبع لطیف و ملایمی داشت، در کل کلاس تنها بانوی مکرمه من بودم، بین جماعت تک خور ها،(جماعتی که به خودشان هم رحم نمیکردند چه برسد به ما). به همین علت نه می توانستم به¬راحتی تکالیف را کپی کنم، نه اطلاع دقیقی از جزوه های توزیع شده توسط استاد به گوش مبارکمان می رسید.و از آنجاییکه خستگی مفرط اجازه نوشتن تکالیف و دنبال جزوه رفتن را نمیداد، کلا بیخیال هردو گشتیم، و به امید التفات استاد در آخر ترم نشستیم.
روزهای ترم یکی پس از دیگری از پی هم میرفتند تا نزدیک¬های امتحانات پایان ترم رسیدند.
(لازم به توضیح است، که تمامی این درس متشکل بود از ماتریس های ریاضی و قواعد و فرمول های فوق العاده سنگین که بدون داشتن ماشین حسابِ کلاس بالای، classpad ، حلشان ممکن نبود و به علت همان قانون جن و بسم الله ای که اول ذکر کردیم، این هم در مایملکمان یافت می نمی شد.)
نزدیک های امتحان که شد، استاد بزرگوار گفت که 2 نمره برای تکالیف، 8 نمره برای پروژه نرم افزاری و 10 نمره هم برای امتحان پایانی در نظر گرفته است. این را که شنیدیم، از خوشحالی کل دانشگاه را تیتاب پخش کردیم تا بقیه هم مانند ما خوشحال شوند، و در پوست خود نگنجند. زیرا یک چیزی درونمان میگفت که 8 نمره پروژه را صد در صد میگیریم، می ماند 2 نمره ی باقی، که برای آن هم تکالیف را انجام میدهیم و پااااس...
نوشتن تکالیف را به پشت گوش مبارک حواله نمودیم تا روز امتحان ، که بعد از امتحان از همکلاسی ها بگیریم و کپی کنیم.
از آنجایی¬که استاد فرموده بود امتحان، برای اولین بار در تمامی این سال های به جستجوی دانش بودنمان، جزوه باز است و اجازه ی آوردن جزوه بر سر امتحان را داریم، لذا ، فراخی پیشه کرده بودیم و درس نمیخواندیم. و تماما چشم امید داشتیم به جزوه ها و میدانستیم که سوال ها از جزوه ها می آید و در سر رویای نمره بالای 15 را میپروراندیم.
روز امتحان فرا رسید. از بخت و اقبال بلند، صندلی من و نفر اول گروه با معدل 19.9 ،که آبروی همه ی دانشجویان را به فنا داده بود، کنار هم افتاد. سوال ها که توزیع شد، نفس عمیقی کشیدیم و چشم فروبستیم که 10 را که داری پس هرچقدر بنویسی خوب است.
سوال اول را نظاره کردیم، حتی جمله بندی اش هم مفهوممان نبود؛ دریغ از فهمیدن یک کلمه از سوال.
نفس عمیق تری کشیدیم و سراغ سوال دوم رفتیم.که دیدیم وا اسفاااا سوال دوم از اولی هم نامفهوم تر است؛ حتی نمی¬شد بفهمی شروع سوال کجاست.
خود را دلداری دادیم و قانع کردیم که 10 هم نمره خوبی است. خرسند از اینکه حداقل 10 نمره داریم، باخیالی آسوده تر از قبل، سوال سوم را نظاره کردیم. سوال سوم هم با توجه به سوال اول و دوم پاسخ داده میشد!!!
به امید سوال¬های دیگر برگه را برگرداندیم که دیدیم، وا مصیبتاااا تنها همان سه سوال در برگه موجود است. استاد را صدا نمودیم.
-ببخشید استاد ، اگر اسم و فامیل و شماره دانشجویی را بنویسیم، چند نمره دارد؟
نگاه عاقل اندر دانشجویی انداخت و گفت: اگر پایین برگه را هم برایم امضا کنی آن وقت راحت تر از کلاس بیرون می¬اندازمت.
مغز پر از خالیمان اخطار داد که حرف گزاف مگو، اگر از کلاس بیرون پرت شوی، 0.25 برایت رد می¬گردد؛ به همان 10 قانع باش و برای اولین بار، در عمر گران سکوت اختیار کن.
همانطور که به برگه ی سفید روبرو خیره شده بودیم، نگاهمان به همکلاسی نفر اولمان افتاد.
6 ورق دو رو آ3 را پر کرده بود و دست بلند کرده بود برای گرفتن ورق 7ام. (برای امتحانات پایانی ورق آ3 توزیع می¬کردند تا دانشجو کمتر مزاحم وقت با ارزش مراقب شود.)
با چشمان از حدقه درآمده نگاهش کردیم و آنجا بود که تفاوت خودمان را با نفر اول فهمیدیم. ما حتی اگر می¬خواستیم کل سرگذشت زندگی پر برکت خود را هم بنویسیم، 7 ورق آ3 نمی¬شد. و تازه فهمیدم که رمز موفقیت در دانشگاه این است که آنقدر بنویسی که استاد حوصله صحیح کردن نداشته باشد و فکر کند اراجیفی که سیاه نمودی، نمره کامل را می¬گیرد و به تو 20 دهد. حال مشکل آنجا بود که فرهنگ و شعور و عقلمان، به مغزمان امان اراجیف نوشتن نمی¬داد. لذا اینگونه بود که بغل دستی مان یابو می¬تاخت و ما، خر لنگانمان در اول جاده تلف شده بود، و پای پیاده هم که طی طریق ممکن نیست. تمام این مدت بیشترین تلاشم، برای مخفی نگاه داشتن برگه سفیدتر از کفن نداشته ام بود. زیرا با آن وضع برگه، و نشستن در جوار نفر اول گروه، شدیداف عواقبِ بدِ بر سر زبان ها افتادن را یدک میکشیدیم. از همین روی، همچون بختک به روی برگه امتحانی افتاده بودیم، تا بلکه امداد غیبی به مغزمان، فکر بکری برساند، که رسانید...
لذا با خود گفتم، من هم از جزوه یک مشت لاطائلات روی برگه می آورم، تا حداقل خطر بر باد رفتن آبرو از صاحتمان دور شود. جزوه را گشتم و مشابه سوال اول را یافتم. از آنجاییکه محاسبات و معادلات کله گنده¬تر از آن بودند که بشود دستی به حسابشان رسید، استاد را فرا خواندم: که ای بزرگوار، بفرما من این معادلات چند صفحه ای را با کدام گل بر سر مبارک بزنم؟
استاد که به جزوه کپی شده و برگه ی بنده نگاهی انداخت گفت: این جزوه را چرا آوردی؟
با تعجب گفتم: خود فرموده بودید!
گفت: بنده ی مخلص خدا، روز آخر یک جزوه دیگر به سایرین داده¬ام. سوال¬ها از آن جزوه است. فرمول¬های آن جزوه هم در این جزوه نیست. با طعنه پرسید: مگر شما جزوه ی آخر را ندارید؟
شروع کردیم به جمع کردن وسایلمان از روی میز و عرض کردیم که : نه، به حمدلله. اصلا مرا چه به جزوه ؟ گور پدر نمره ی بالای 10، همان 10 هم از سرمان زیاد است...
از سر جلسه بلند گشتیم. همه چپ چپ نگاهمان می¬کردند و در نگاه هایشان می¬خواندم که، احسنت، چه زود تمام سوال¬ها را پاسخ گفت. ما هم قیافه ی حق به جانبی به خود گرفتیم، تا بلکه بتوانیم استرس در وجود سایرین بیاندازیم و نگذاریم که آن¬ها هم بنویسند.
دو دوتا، چهارتای مغزمان میگفت که اگر تمرینات و تکالیف را تحویل ندهیم، بدون شک پاس نخواهیم گشت. به همین علت جلوی در کلاس کشیک ایستادیم تا هرکه آمد تکالیف را تحویل بگیریم، کپی کنیم و تحویل استاد بدهیم.
نفر اول که بیرون آمد دویدیم جلو، اما تکالیف را به همراه برگه امتحانی¬اش به مراقب تحویل داده بود. نفر دوم، سوم و الی آخر، همه به همین صورت. هاج و واج به جماعتی که می¬رفتند نگریستم، و در فکر فرو رفتم. با خود گفتم اصلا به جهنم، ما آنقدر این درس اختیاری را دوست می¬داریم که تحمل دوری اش ترم آینده غیر¬ممکن می نماید. و اصلا چه بهتر، که پایه¬ام برای درس اختیاری قوی گردد. با این فکر، خوشحال و شاد راهی خوابگاه گشتیم.
دوستان هم اتاقی که نیش تا بناگوش باز بنده را دیدند، گفتند: معلوم است امتحان خوب بوده،20؟
گفتم: نه. -پرسیدند: پس 15؟ -گفتم: نه. -گفتند:12؟ -گفتم: نه. گفتند: 10 چی؟ 10 که میشی؟! گفتم: نه، 10 هم نمی¬شوم. و ماجرا را با بَه¬بَه و چَه¬چَه و خوشحالی تمام بیان کردیم.
عزیزی دست بر پیشانی نهاد تا ببیند، که دمای تنمان از 37 تجاوز نکرده باشد. عزیزی دیگر آب قند می¬آورد، که مبادا افت قند شایع در بنده به مغز آسیب رسانده باشد. اما خود میدانستیم که هیچ کدام از این¬ها نیست...
زیرا باور داشتیم چیزی که گذشت، دیگرگذشته است، و غصه خوردن برای اتفاق افتاده، فایده ای ندارد و می¬بایست به فکر جبران آینده بود. حتی اگر آن اتفاق افتادن در درس زندگی باشد. چه برسد به افتادن در درس دانشگاه، و ننوشتن و سفید دادن برگه امتحانی.
و باید دانست، گذرانِ عمر، تنها به شادی ممکن است. و بدانی، ملک و شاه اصلی خداوند است، و فراز و فرود کردن ما، به ظاهرِ امر، برایش همچون، پراندن پشه ای است. و او، تنها اعتماد، توکل و تلاش برای آینده را از ما می¬خواهد، و باقی اش را خود درست خواهد کرد.
شاید همین اعتماد به خداوند بزرگ و قادر، باعث شد که به دل استاد بیافتد و در آخر با نمره ی 11.5 بنده را پاس کند.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۳۲
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۲۹۵
پیام‌های جدید
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۴ پاسخ
۵۴۶,۸۱۹ بازدید
۳ روز قبل
یا لثارات الحسن
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۱ پاسخ
۱۱,۶۲۰,۸۷۲ بازدید
۳ روز قبل
یا لثارات الحسن
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۱۹۸ پاسخ
۸,۳۶۰,۵۷۷ بازدید
۳ روز قبل
یا لثارات الحسن
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۵,۵۷۵ بازدید
۲۵ روز قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۰۳,۲۱۸ بازدید
۲۵ روز قبل
رویا
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۸ پاسخ
۴۳۶,۲۷۷ بازدید
۲ ماه قبل
jack jinhal
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۲ پاسخ
۱,۲۳۵,۴۴۹ بازدید
۶ ماه قبل
مهسا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۵,۷۱۹ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۲ پاسخ
۱,۹۴۸ بازدید
۱۰ ماه قبل
phaidyme
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۷,۰۳۲ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۱۹۲ کاربر آنلاین است. (۱۲۹ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۱۹۲

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!