پاسخ به: خاطره نویسی! | |||
---|---|---|---|
نویسنده: سجاد جمعه، ۲۸ مهر ۱۳۹۶ (۲۰:۵۴) | |||
خب به هر حال مثل هر سرباز نسبتاً باسواد دیگهای، من هم تو اوقات فراغتم چیزهایی مینوشتم - و باز هم مینویسم احتمالاً - که بعضاً قابل انتشار هم هست. به پیشنهاد کویین آو فرومهال و با توجه به اینکه اینجا بیش از صد روزه ارسال نخورده، یک دونهش رو مینویسم. البته باید اشاره کنم که اینها خاطره نیست لزوماً، اما میتونه باشه. روز بیست و ششم. دقیقاً بیست روز پیش بود که در تاریکی نوشتم که توانستهام اوضاع خود را در اینجا بهبود ببخشم. بعد از بیست روز باید بگویم که دیگر چندان به اوضاعم در اینجا فکر نمیکنم. به لطف یافتن دوستان جدید و زمان فراغت مناسب، کمتر وقت میکنم دلتنگ شوم یا حتی به تنهایی فکر کنم. بیرون پادگان جاده زیبا و سرسبزی وجود دارد که هر دو انتهایش، مثل هر جاده دیگری، به شهر میرسد. اما این جاده زیبا، نکات نهفته جالبی در خود دارد. امروز در صبحگاه که منتظر ایستاده بودیم، نگاهم از دور به این جاده خورد، و خودروی ناشناسی که مسافر این جاده بود. هوای مطبوع صبحگاهی، که به یک صبح پاییزی میمانست، در جوار درختان بسیار زیاد، خود به خود فضا را برای هوایی شدن مناسب میکرد. ناگهان این فکر به ذهنم خطور کرد که من هم میتوانستم از سرنشینان آن خورو باشم. مسافری باشم که در این صبح دلانگیز از آن جاده زیبا گذر میکنم و خبر از پادگانی که از کنارش میگذرم و آدمهای داخلش، ندارم. احتمالاً یک موزیک خوب هم در حال پخش شدن است و من فکر میکنم که زندگی ارزشش را دارد. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول