پاسخ به: زنگ انشا! | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مسعود دوشنبه، ۲۹ خرداد ۱۳۹۱ (۱۲:۵۷) | |||
انشای شماره ی دو: وقتی که وکیلم وارد اتاقم شد و پیشنهاد رسمی بارسلونا برای به خدمت گرفتن منو روی میزم گذاشت اول فکر کردم که یه شوخیه ولی معلوم بود که این یه پیشنهاد کاملا رسمی هست! - مسعود! الو؟! از دنیا به مسعود! - هوم؟! - حالت خوبه؟! نظرت چیه؟! - نظرم؟! چی؟! اوه ..... نظرم! وا .... واقعا نمیتونم با ... باور کنم! یعنی این حقیقته؟! - بله ستاره! حقیقته! تو بهترین پاسور لیگ جزیره انتخاب شدی و بیشترین تعداد پاس گل رو داری! بهترین گزینه برای جایگزینی اینیستا هستی! مصدومیت شدید اینیستا باعث شد که بهت این پیشنهاد رو بدن. نظرت چیه؟! حقوق کمی برات در نظر گرفتنا! - هه! حقوق؟! فکر میکنی برام مهمه؟! من عاشق بارسا هستم مرد! از 11 سالگی که از ایران اومدم به لندن همیشه شبها با رویای بازی کردن با لباس بارسا میخوابیدم. من موافقم! هر کاری که لازمه خودت بکن! - خیلی خوشحالم بابت این تصمیمت! موفق باشی ستاره ی جوان. من میرم تا هماهنگی های لازم رو انجام بدم. - خیلی ممنون. تقریبا بعد از 2 هفته روانه بندر بارسلون شدیم، هیچ وقت مراسم زیبای معارفه م یادم نمیره! شماره ی 30 برام اختصاص یافته بود! استقبال مردم و هواداران متعصب کاتالانی واقعا بی نظیر بود. اولین جلسه تمرینی با استقبال عجیبی مواجه شدم. اولین فرد، ژاوی جلو اومد. اول به اسپانیایی حرف زد ولی هیچی نفهمیدم. به گرمی دستش رو فشردم و به انگلیسی گفتم: بودن هم تیمی تو، برام یک افتخاره! امیدوارم بتونم در کنار بازیکن بزرگی مثل تو تجربه زیادی کسب کنم. بعد از اون کم کم با سایر بازیکنان آشنا شدم. سپس تیتو آمد و بعد از سلام و احوال پرسی با جدیت جلسه تمرینی را شروع کرد! واقعا تمرکز همه بازیکنان موقع جلسه تمرینی بی نظیر بود.کمی طول کشید تا بتونم خودمو با ریتم تیم هماهنگ کنم! بعدش به دو تا تیم 11 نفره تقسیم شدیم، 90 دقیقه فوتبال بازی کردیم ولی من دقیقه 50 ماهیچه کشاله رانم کمی کشیده شد! خدای من چه بد شانسی بزرگی! چندان جدی نبود ولی این میتونست یک امتیاز منفی باشه برام! امیدم به این بود که بازی 9 روز بعد مقابل والنسیا تو میدان باشم ولی با اینکه تا اون روز از مصدومیتم خلاص میشم ولی فکر نکنم با وجود فابرگاس و ژاوی و تیاگو و بوسکتس به من میدان برسه! البته رقیب اصلیم تیاگو بود چون با اون هم پست تر بودم! اون شب هیچ وقت یادم نمیره! توی نیو کمپ، 9 دقیقه مونده به بازی! توی رختکن تیتو منو کشید کنار و حرف زدن رو شروع کرد: «خوب میخوام امشب نمایش خوبی داشته باشی! شجاع باش و قوی!» من: خدای من! شما جدی هستین؟! مگه قراره از شروع بازی به میدان برم؟! تیتو(به شوخی): من مگر با تو شوخی دارم؟! البته اگر نخوای میتونم کس دیگه ای رو بفرستم. من: از خدامه! خیلی خوشحالم که میتونم تو اولین بازیم از شروع بازی تو میدان باشم! فقط جای کی بازی میکنم؟! تیتو: ژاوی! هفته بعد بازی سنگینی داریم بهتره استراحت کنه! من: نهایت سعی ام رو میکنم که نمایش قابل قبولی داشته باشم. تیتو: مطمئنم! اون شب برای اولین بار به میدان رفتم! تشویق هواداران بارسلونا به شدت آدم رو تحت تاثیر قرار میداد! انگار چندین برابر بر توانییهای انسان اضافه میکرد! پاسکاریهام با فابرگاس بسیار هماهنگ بود. ولی علیرغم نمایش خوبمان در دقیقه 17 با اشتباه ماسکرانو یک پنالتی به حریف دادیم و سولدادو به آسانی پنالتی رو گل کرد. بازی رو ویا و مسی از سر گرفتن. اون روز مسی کاملا متفاوت بود! اشتباههای زیادی میکرد! داوید ویا توپ رو به تیاگو سپرد و جلو رفت. من از پشت سر چند بازیکن والنسیا عبور کردم و توپ رو خواستم تیاگو با مهارت توپ رو به من سپرد! برگشتم و توپ رو به فابرگاس پاس دادم. فابرگاس با یک توپ بلند داوید ویا رو صاحب توپ کرد. داوید دو نفر رو دریبل کرد ولی متاسفانه نتونست توپ رو بیشتر از این نگه داره و توپ رو ازش گرفتن! دقایق به سرعت سپری میشد! نیمه اول هم تموم شد و تیتو با نهایت آرامش در رختکن ازمون استقبال کرد! کمی در مورد اشتباهات تاکتیکی باهامون حرف زد و با یک تاکتیک متفاوت تر وارد میدان شدیم. دقیقه 57 دنی آلوز توپ رو از مهاجم والنسیا گرفت و با یک پاس بلند به من رسوند. توپ رو با سینه خودم کنترل کردم و به بوسکتس رسوندم! بوسکتس بلافاصله توپ رو به فابرگاس داد. فابرگاس کمی جلوتر اومد و دوباره توپ رو به من رسوند. به زیبایی تونستم مدافع والنسیا رو جا بذارم! از سمت چپم بویان نفوذ کرده بود و مقابلم مسی قرار داشت! سمت راستم هم که کاملا خالی بود و دنی توپ میخواست! توپ رو به مسی دادم مسی فورا به خودم برگردوند بویان در آفساید بود! توپ رو به دنی دادم! دنی دو تا از مدافعین والنسیا رو به مهارت پشت سر گذاشت و با من یک و دو کرد و وارد محوطه جریمه شد و به زیبایی گل تساوی رو به ثمر سوند! گللللل!! دقیقه 60! ورزشگاه شور و نشاط دیگری پیدا کرد! دنی آلوز به سرعت به سمت من دوید و همدیگه رو در آغوش گرفتیم! واقعا گل زیبایی بود! ولی تیتو من رو از بازی کشید بیرون و الکسیس سانچز به جای من به میدان اومد! معلوم بود که میخواست ترکیب رو هجومی تر کنه! وقتی به کنار تیتو رسیدم: - «میدونستم که موفق خواهی بود!». با غرور با تیتو دست دادم و روی نیمکت نشستم! بسیار خسته بودم! با هیجان منتظر گل پیروزی بخش بودم! بالاخره مسی توپ رو گرفت! با نهایت مهارت 4 تا از بازیکنان والنسیا رو پشت سر گذاشت، با بویان یک و دو کرد و کمی توپ رو کشید به سمت چپ و یک سانتر عالی انجام داد و گللللللللللل!! بالاخره داوید ویا توانست تیم رو جلو بندازه! اونم در دقیقه 87! اون بازی با نتیجه 2-1 به سود بارسا تموم شد! واقعا خوشحال بودم! به اتفاق سایر بازیکنان به رختکن رفتیم تا دوش بگیریم. فردای آن روز به سیوتات اسپورتیوا رفتیم تا برای بازی بعدی آماده شویم ..... |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول