به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
ارسال گزارش یک مورد قابل بررسی در مورد پیام زیر در تالار گفتمان
متن گزارش:*
 

پاسخ به: داستانک!
نویسنده: beautiful queen
دوشنبه، ۲۸ بهمن ۱۳۹۸ (۱:۲۸)
ترس
قسمت پنجم

وقتی اومد آرایشگاه دنبالم،ساعت نزدیک ۱ ظهر شده بود.
قرار بود ۱۰ صبح بیاد که بریم باغ برای عکس گرفتن.
ولی خواب مونده بود.
تمام مدت توی باغ بد اخلاق بود، عکاس بیچاره مدام گوشزد میکرد که داماد لبخند بزن.
از باغ که برمیگشتیم تا بریم سمت تالار، غروب شده بود.
بهش گفتم مهران چرا ناراحتی؟ناسلامتی روز عروسیمونه
شروع کرد داد زدن که تو حالیت نیست من چقدر تو خرج افتادم واسه امروز؟ باید پول بدم به کسی، اما حسابم خالیه. گوشیمم داره خاموش میشه.نمیتونم از کسی قرض کنم.
اشک تو چشمام جمع شده بود.
من چه گناهی داشتم؟ اصلا مگه کل خرج عروسی ما بیشتر از ۷ ،۸ تومن شده بود؟ اون کسی که باید بهش پول میداد نمیتونست دو روز صبر کنه؟؟!!

گفتم خب به داداشت بگو شارژر برات بیاره تالار
گفت اونا رفتن تالار
گفتم خب فاصله تالار تا خونتون که ۱۰دقیقس
بره برداره
گفت نمیتونه،تو زنگ بزن دختر خاله ات ببین شارژر آیفونش رو آورده؟

زنگ زدم. که شارژر براش پیدا کنم.پیدا هم کردم.ولی دل من بدجوری شکسته بود از کارش.
.بهترین شب عمرم رو برام زهر مار کرد.

اونشب تموم شد.
روز بعد طوری مریض شده بودم که نمیتونستم تکون بخورم. سرمای سختی خورده بودم.
یکم دور و برم بود و مهربونی کرد بهم.نگرانم شده بود.
بزورِ قرص، تبم رو پایین آوردم تا بتونم برا مهمونی که مادرش گرفته بود، آماده بشم.
چشمام دو دو میزد.ولی چاره ای نبود برا من پایتختی گرفته بودن.
ما طبقه بالای خونه مادرش بودیم. خونه ما بنام مهران بود.ارث پدریش بود.
یه خونه هم توی کرج داشت.
و یک ماشین نسبتا خوب. بعدها فهمیدم که کلی ربع سکه و نیم سکه و سکه هم توی گاو صندوقش داره.
و حتی حاضر نشده بود برای عروسی یدونش رو بفروشه که اونطور سر من داد نزنه شب عروسی.

روزا به همین منوال میگذشت. حالا که رفته بودیم زیر یه سقف خیلی اخلاقای جدیدی از مهران رو شده بود.
دیگه نمازاش رو دیر نمیخوند. بجاش کاهل نماز شده بود
نماز صبح که هیچ، نماز ظهر و مغرب و... رو هم یروز میخوند یروز نه.
برای من که تنها شرط ازدواجم دین و نماز اول وقت بود خیلی سخت بود.
بخاطر همین خیلی سر این موضوع بحث داشتیم.
این دومین چیزی بود که تمام دوران مجردی ازش میترسیدم.
خدایا چرا؟ چرا از هرچی میترسیدم داشت سرم میومد؟
هرچی دوران عقدمون خوب بود، بعد عروسی من فقط غصه میخوردم. فقط جلوی خانوادم نشون نمیدادم که حالم خرابه.
حتی جرات نمیکردم به مهران بگم. چون سریع دعوا میشد. و سریع میگفت گمشو خونه بابات ، این کارا رو بکن تا طلاقت بدم. فقط وقتی از خونه میرفت بیرون مینشستم و گریه میکردم.
یکروز رفته بودیم، بیرون، وقتی برگشتیم،داشتم از توی صندوق عقب وسیله هارو خالی میکردم که یهو یه پاکت پر ،سیگار دیدم. خشکم زد.
برش داشتم و گذاشتم تو کیفم. با خودم گفتم،ریحانه الان عصبانی هستی،صبر کن آروم بشی بعد ازش بپرس.
یک هفته ای گذاشتم بگذره. یه روز بهش گفتم دلم گرفته،میای بریم شهدای حکیمیه؟
رفتیم. اونجا، توی محوطه که نشستیم بهش پاکت پر سیگار رو نشون دادم و گفتم مهران این چیه؟
با قیافه حق به جانب گفت: این چیه؟
قسم اش دادم به روح پدرش، گفتم تورو به خاک پدرت راست بگو،این تو ماشین تو چیکار میکرد؟
از توی صندوق افتاده بیرون.
یکم نگاهم کرد و سرش رو انداخت پایین. گفت بخدا ریحان مال دوران مجردیمه
از اون روزی که اومدم خواستگاریت دیگه به سیگار لب نزدم.
داشتم دیوونه میشدم.با گریه گفتم پس چرا تو جلسه خواستگاری گفتی لب به سیگار و قلیون نزدی؟
پس چرا مادرت میگفت پسرای من هیچکدوم نه سیگار کشیدن تاحالا نه قلیون؟
چرا دروغ گفتی؟
گفت چون همون جلسه اول که دیدمت و باهات حرف زدم عاشقت شدم. میدونستم اگه راستش رو بگم تورو بهم نمیدن.بخدا ریحان از خونتون که رفتیم، مامانم رو رسوندم خونه و رفتم شاه عبدالعظیم. تا صبح التماس خدا کردم که تورو بهم بدن
گفتم خو آخه چرا عاشق من شدی؟
گفت اون حجب و حیا رو که توی تو دیدم،و بعدشم که دیدم فقط از خدا و امام زمان میگی و ذره ای از دارایی من نپرسیدی،عاشقت شدم.گفتم این زن رویاهامه.
مونده بودم خوشحال باشم از حرفاش یا ناراحت.

با بغض گفتم ولی نباید دروغ میگفتی
میدونی چقدر از دروغ متنفرم. حالا چطور بهت اعتماد کنم؟
گفت بخدا دیگه به سیگار لب نمیزنم
به خاک پدرم قسم.

قبول کردم. باید بهش فرصت میدادم.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۳۲
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۲۹۵
پیام‌های جدید
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۴ پاسخ
۵۴۶,۵۷۱ بازدید
۱ روز قبل
یا لثارات الحسن
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۱ پاسخ
۱۱,۶۱۵,۱۲۳ بازدید
۱ روز قبل
یا لثارات الحسن
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۱۹۸ پاسخ
۸,۳۵۱,۳۹۱ بازدید
۱ روز قبل
یا لثارات الحسن
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۴,۲۰۷ بازدید
۲۳ روز قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۰۱,۹۵۸ بازدید
۲۳ روز قبل
رویا
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۸ پاسخ
۴۳۶,۰۴۲ بازدید
۲ ماه قبل
jack jinhal
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۲ پاسخ
۱,۲۳۳,۳۲۳ بازدید
۶ ماه قبل
مهسا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۵,۶۳۴ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۲ پاسخ
۱,۹۲۸ بازدید
۱۰ ماه قبل
phaidyme
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۶,۹۵۲ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۲۱۱ کاربر آنلاین است. (۱۵۷ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۲۱۱

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!