به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
ارسال گزارش یک مورد قابل بررسی در مورد پیام زیر در تالار گفتمان
متن گزارش:*
 

پاسخ به: داستانک!
نویسنده: beautiful queen
یکشنبه، ۲۷ بهمن ۱۳۹۸ (۱۲:۵۲)
قسمت ۴


دو روز بعد تو جاده مشهد بودیم.
وقتی رسیدیم مشهد ظهر بود. رفتیم حرم. این دومین مشهد توی دوران عقدمون بود. اما بار اول کجا و اینبار کجا؟ بار اول گریه هام از خوشحالی بود توی حرم، و تشکر از امام رئوف، اما اینبار فقط زجه میزدم و التماس امام رضا میکردم که به جوونی و مادرش رحم کنه، همونجا هم یدونه النگوهام رو درآوردم و نذر سلامتیش دادم به دفتر نذورات امام رضا.
بهمون دوتا ژتون غذا دادن ، خانمی که نذورات رو تحویل میگرفت،گفت برید مهمون سرای حضرت،ان شاالله به نیت شفا غذا رو بخورید. خدا ان شاالله بیمارت رو شفا میده.

اون روز ناهار امام رضا مهمونمون کرد.

مشهد که بودیم،پیگیر طب اسلامی شدیم،میگفتن برا همه مریضیا درمان دارن..
رفتیم مطب طب اسلامی و تمام آزمایش ها و مدارکم بردیم گفتن چیزی نیست ،درمان میشه و یک عالمه داروهای عجیب غریب گرفتیم.
شب رو توی ماشین تو پارکینگ حرم خوابیدیم.
شرایط مالی مهران طوری نبود که بتونیم بریم هتل.
منم اعتراضی نداشتم.چون برام مهم نبود همین که اومده بودیم امام رضا برام کلی خوشحال کننده بود.
صبح روز بعد حرکت کردیم سمت تهران
از همون روز مهران شروع کرد به خوردن داروها
کم کم خس خس سینه اش و نفس تنگیش کم شد.
خارشش هم از بین رفته بود.
خداروشکر میکردیم که با داروهای گیاهی حالش خوب شده.
دیگه نرفتیم دکتر.

هرچند پدر مادر من مدام میگفتن شش هفت ماه دیگه هم عقد بمونید بذار مطمعن بشی حالش خوبه بعد برید زیر یه سقف.
اما من و مهران میگفتیم نه، من میگفتم،اگه حتی هنوز مریض هم باشه دلم میخواد کنارش باشم شبانه روز. دلم میخواد بریم سر زندگیمون.


نمیدونم چرا مهران، از روزی که فهمیده بود مریضه اخلاقش عوض شده بود. با اینکه علائم بیماریش رفع شده بودن،اما خیلی بد اخلاق شده بود.
یبار سر عروسی گرفتن،اونقدر سر من داد و بیداد کرد که: _اگه برات عروسی بگیرم، دیگه تا ده سال از من حق نداری چیزی بخوای.چون پول ندارم. تو اگه اینقدر زن پولکی بودی با یکی دیگه ازدواج میکردی. من اشتباه کردم اومدم خواستگاری تو.
من فقط با تعجب نگاهش میکردم.
حرفاش برام عجیب بود.چون برای خودش و مادر و برادرش راحت خرج میکرد،از شام بیرون رفتن گرفته تا خرج های الکی و غیر ضروری،اونوقت تمام غر زدن هاش برای من بود. با اینکه من تمام مدت عقدمون حتی کمترین چیزی ازش نخواستم. حتی هر سفری هم که باهم میرفتیم بهش نمیگفتم چیزی برام بخره.
هی با خودم میگفتم: ریحانه، مگه حضرت فاطمه به حضرت علی میگفت این رو میخوام،اون رو میخوام؟ تو مگه نمیخوای راهشون رو بری؟ صبر داشته باش، عصبیه،یه چیزی برای خودش میگه...

یادمه یه روز خونه مامان مهران بودم،مادرش گفت کی میخواین برید برای خرید عروسی؟گفتم نمیریم.
با تعجب پرسید مگه میشه؟ عروسی مثلا
گفتم مادر جون مهران دستش خالیه،الان نمیتونه
ان شاالله بعدها برام هرچی خواستم میخره.
مادرش با تعجب نگاهم کرد و هیچی نگفت.

چند دقیقه بعدش،مادر مهران جلو چشم من،برای نوه بزرگش و پسر کوچیکش ۲۰۰ت پول کارت به کارت کرد به این اسم که،چون دایی و زن دایی رفتن خرید عروسی برا شما هدیه نخریدن،این پول بجای هدیه اونا.
من با تعجب بهش گفتم مگه ما خرید رفتیم؟ که به اینا اینطور میگی؟؟
گفت هییس اینا که نمیدونن. زشته ...

با همه سختیا و دعوا ها و اعصاب خوردیا
روز عروسیمون بالاخره رسید. خوشحال بودم چون با خودم میگفتم تمام غر زدن های مهران بخاطر فشار های عصبی این مدته بوده. و دیگه بریم زیر یه سقف آرامش میگیره
ریحان امروز روز توئه.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۳۲
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۲۹۵
پیام‌های جدید
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۴ پاسخ
۵۴۶,۵۷۶ بازدید
۱ روز قبل
یا لثارات الحسن
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۱ پاسخ
۱۱,۶۱۵,۱۸۸ بازدید
۱ روز قبل
یا لثارات الحسن
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۱۹۸ پاسخ
۸,۳۵۱,۵۰۷ بازدید
۱ روز قبل
یا لثارات الحسن
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۴,۲۱۰ بازدید
۲۳ روز قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۰۲,۱۵۹ بازدید
۲۳ روز قبل
رویا
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۸ پاسخ
۴۳۶,۰۴۷ بازدید
۲ ماه قبل
jack jinhal
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۲ پاسخ
۱,۲۳۳,۳۴۳ بازدید
۶ ماه قبل
مهسا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۵,۶۴۸ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۲ پاسخ
۱,۹۲۸ بازدید
۱۰ ماه قبل
phaidyme
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۶,۹۵۴ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۱۸۷ کاربر آنلاین است. (۱۴۵ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۱۸۷

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!