پاسخ به: داستان آزاد!!! | |||
---|---|---|---|
نویسنده: ری را چهارشنبه، ۱۵ شهریور ۱۳۹۱ (۲۱:۵۰) | |||
بگوكه مرابيشتردوست داري ... چون هردو او را دوست داشتيم، قرارگذاشتيم به خاطر او ورق بازي کنيم وهرکس که مي باخت بايد دل ازمهرش برمي گرفت... بازي پرهيجاني بود. اول او نشان‹‹ کيکلوپ ››آورد که ازشخصيت هاي برنده بود،اما من نشان ‹‹ سولون›› آوردم که ازآن برنده تر بود،سپس او نشان ‹‹کاليبوس›› آورد فرياد از همه بر خاست، زيرا من ديگر جزيک اميد براي بردن نداشتم... رنگم پريده بود و قلبم سخت مي تپيد.با دست لرزان ورق را چرخاندم وبر زمين افکندم...نشان‹‹ آفروديته›› آمد،فريادزدند:اوه خداي من چه اقبالي... محبوب تو فقط مال توست. اما چون رنگ پريده واندام لرزان رقيب خود را ديدم،سر در گوشش نهادم و آهسته به او گفتم: ‹‹ گريه مکن ، از خودش مي پرسيم که کداممان را بيشتر دوست دارد ›› |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول