پاسخ به: داستان آزاد از هر کجا از هر کی!!! | |||
---|---|---|---|
نویسنده: !I Love yoU MagiCal Villa چهارشنبه، ۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ (۲:۱۵) | |||
بابای من من همیشه توی دوران تحصیلم یا نمره اول بودم یا نمره دوم.درس هام همیشه عالی بود و در زمره دانش آموزان تاپ کلاس بودم… دوران ابتدائی بودم وضع مالی مون هم اصلا خوب نبود.توی کلاس هر هفته به بچه ها جایزه می دادن.من پیش خودم میگفتم چرا با اینکه من دانش آموز ممتاز هستم ولی هیچ وقت جایزه نمی گیرم؟؟؟ یه روز رفتم پیش مدیرمون بهش جریان رو گفتم،اونم گفت فردا به پدر یا مادرت بگو بیان مدرسه.عصر که رفتم خونه به مادرم گفتم که مدیر گفته باید بیای مدرسه اونم گفت من که وقت دکتر دارم میگم بابات بره… فردا صبح بابام اومد مدرسه و من همش دلهره داشتم ببینم چی شده ولی ظاهراً خبر خاصی نبود.!!! فرداش دیدم خانم معلممون با یه جعبه هدیه کوچیک وارد شد توی دلم دعا کردم کاش این یکی مال من باشه.در کمال ناباوری دیدم اسم من رو خوند.رفتم پای تخته بچه ها برام دست زدن،زنگ تفریح که شد جایزه ام رو باز کردم.واااااای خدایا چی دیدم؟؟؟ ساعت بابام… الان که یادم میاد اشکم در میاد.آخه بابام بخاطر اینکه من جلوی بقیه کم نیارم این کار رو در حق من کرده بود. بابا جون خیلی دوستت دارم |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول