به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
ارسال گزارش یک مورد قابل بررسی در مورد پیام زیر در تالار گفتمان
متن گزارش:*
 

پاسخ به: اتاق فکر طراحی داستان گروهی
نویسنده: مسافر کربلا
سه‌شنبه، ۲۳ شهریور ۱۳۹۵ (۱۲:۱۵)
پرده سوم - هادی

بعد از حدود نیم ساعت استراحت، به آرومی از جام بلند شدم. خستگی شدیدی توی تمام بدنم رخنه کرده بود. همه جای بدنم کوفته بود و درد می کرد. اما بی تفاوت به خستگی، راهم رو به سمت جنگل کج کردم. اصلا حواسم به آدم های اطرافم نبود. بیخیال به همشون بودم و برام اهمیتی نداشتن.
تو فکر اما بودم و همونطور که به سمت جنگل می رفتم، یکهو حس کردم که پام رو روی یک چیز نرمی گذاشتم. پایین رو نگاه کردم. دختر بچه چهار پنج ساله ای رو دیدم. پا روی دست کوچیکش گذاشته بودم. خیلی سریع پام رو از روی دستش برداشتم و به چهره اش خیره شدم. صورتی آرام و زیبا، معصومیت عجیب و دوست داشتنی بچگانه ای که میشد توی یه نگاه ببینیش. عروسکش توی دست چپش بود و اون عروسک کوچیک رو با دست های کوچیک خودش به آغوش کشیده بود. یه لحظه به خودم اومدم. من چرا اینطوری شده بودم!؟! چرا اینقدر به اطرافیانم، آدم هایی که با تمام وجود درد می کشیدن و نا امید بودن. درسته که من هم وضع بدی داشتم، اما نمیتونستم انقدر بی تفاوت باشم.
نشستم و انگشتم رو سمت بینی کوچک اون دختر بردم. میخواستم ببینم هنوزم زنده است یا نه؟!... گرمای کوچکی انگشتم رو نوازش داد. وقتی متوجه شده بودم که اون دختر کوچیک و زیبا زنده است، خیلی خوشحال شدم. انگار اون دخترک می تونست حداقل منو سرگرم کنه تا یکم راحت تر و با ذهن آسوده تری دنبال اما بگردم. دخترک رو بغل کردم و رفتم روی همون سنگی که بهش تکیه داده بودم، اینبار نشستم. محو چهره زیبا و قشنگ دخترک شده بودم. با خودم گفتم؛ شاید پدر مادر این دختر زنده نباشن. درست نیست که همونجا رهاش کنم. بهتره اونو هم دنبال خودم ببرم.
سر دختر رو روی شونه هام گذاشتم و به مسیر قبلیم ادامه دادم. کم کم صداها و شلوغی های اون جمع مسافر ها کم شد. دیگه صداشون رو نمیشنیدم. اروم به سمت جنگل رفتم که حس کردم دخترک بیدار شده و یا به هوش اومده. سریع روی زمین نشستم و روی پاهام گذاشتمش. چشم های معصوم و زیباش رو به آرومی باز کرد و منو دید. با صدای ظریف و دلنشینش گفت: «گشنمه!» خنده ام گرفت. چقدر دنیای بچه ها متفاوت از دنیای آدم بزرگ ها بود. بدون اینکه فکر کنه مامان یا باباش کجان بدون وقفه گفت گشنمه! از توی جیبم چندتا شکلات در آوردم و بهش دادم. شکلات ها رو توی دهنش گذاشت و اروم خورد. پرسید: «مامانم کو؟!» بهش گفتم عزیزم مامانت رو نمیدونم کجاست. روی زمین خوابیده بودی منم برداشتم آوردمت. نمیدونم مامانت کجاست. حالا با هم میگردیم پیداش میکنیم. با ظرافت خاص دخترانه گفت: «باشه!»
دستش رو گرفتم و آروم با هم راه افتادیم. همونطور که داشتیم قدم میزدیم، ازش پرسیدم: عمو اسمت چیه؟ جواب داد: هلیا! اسم عجیبی بود. تاحالا نشنیده بودم. اما اسمه قشنگی بود. پرسیدم: با مامانت فقط اومدی عمو؟ گفت: آره. اومده بودیم مسافرت. بابام آملیکاست. لحن کودکانه خوشگلش و دوست داشتنیش که نمی تونست آمریکا رو درست تلفظ کنه بیشتر از هرچی منو جذب کرد. دختر خیلی دوست داشتنی بود. باهم به راه ادامه دادیم.
یکم از پیاده رویمون گذشته بود که یکهو با یه صحنه عجیب مواجه شدم. دختری با موهای بلند و مشکی و گونه هایی که به شدت قرمز بودن. لباسش ترکیبی از لباس معمولی و جنگلی بود. سبز تیره با یه کمربند بزرگ. به محض اینکه من و هلیا رو دید با صورت اومد روی زمین! با سرعت رفتم سمتش تا ببینم حالش خوبه یا نه که...
فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۴۹
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۳۱۲
پیام‌های جدید
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۶ پاسخ
۱۱,۷۹۱,۷۵۴ بازدید
۷ ساعت قبل
armanshah
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۲۰۷ پاسخ
۸,۵۳۷,۱۵۷ بازدید
۱۶ روز قبل
armanshah
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۶ پاسخ
۵۵۴,۱۵۶ بازدید
۲۱ روز قبل
مهدی
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۳ پاسخ
۱,۲۶۷,۷۶۴ بازدید
۱ ماه قبل
Activated PC
آموزش و ترفندهای فتوشاپ
انجمن علمی و کاربردی
۱۳۵ پاسخ
۴۵,۲۶۵ بازدید
۱ ماه قبل
RealSoftPC
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۳ پاسخ
۲,۲۶۲ بازدید
۱ ماه قبل
Crack Hints
موسیقی
انجمن هنر و ادبیات
۵,۱۰۱ پاسخ
۱,۰۳۰,۷۱۸ بازدید
۱ ماه قبل
Activated soft
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۴۱,۹۹۰ بازدید
۱ ماه قبل
javibarca
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۵۵,۰۶۱ بازدید
۲ ماه قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۳۱,۱۰۳ بازدید
۲ ماه قبل
رویا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۷,۹۳۸ بازدید
۷ ماه قبل
jalebamooz
حاضرین در سایت
۲۳۳ کاربر آنلاین است. (۱۵۹ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۲۳۳

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!