پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | |||
---|---|---|---|
نویسنده: محــمــد جمعه، ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ (۲۰:۱۱) | |||
مردی مقابل گل فروشی ايستاد. او می خواست دسته گلی برای پدرش که در شهر ديگری بودسفارش دهد تا برايش پست شود. وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را ديد که در کنار درب نشسته بود و گريه میکرد. مرد نزديک دختر رفت و از او پرسيد: دختر خوب ! چرا گريه می کنی؟ دختر گفت : می خواستم برای پدرم يک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت :با من بيا٬ من برای تو يک دسته گل خيلی قشنگ میخرم تا آن را به پدرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود و بشدت مراقب آن بود، لبخندی حاکی از خوشحالی و رضايت بر لب داشت. مرد به دختر گفت: میخواهی تو را برسانم؟ دختر گفت نه، تا قبر پدرم راهی نيست! مرد ديگرنمی توانست چيزی بگويد............ بغض گلويش را گرفت و دلش شکست. طاقت نياورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گلی را که سپرده بود تا برای پدرش پست کنند پس گرفت و ۴۰۰ کيلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست پدرش هديه بدهد. جمله ای از شکسپیر: "به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همين امروز به من هديه کن." |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول