پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | |||
---|---|---|---|
نویسنده: Samira شنبه، ۴ تیر ۱۳۹۰ (۱۵:۴۴) | |||
تسلیت میگم اقا محمدرضا اقای بارانی شما هم فراموشتون نشه دعا! قلب دختر از عشق بود،پاهایش از استواری و دست هایش از دعا.اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود. پس کیسه ی شرارتش را گشود و محکم ترین ریسمان را به در کشید،ریسمان ناامیدی. ناامیدی را دور زندگی دختر پیچید،دور قلب و استواری ودعاهایش.ناامیدی پیله ای شد و دختر،کرم کوچک ناتوانی. خداوند فرشته های امید را فرستاد تا کلاف ناامیدی را باز کنند،اما دختر به فرشته ها کمک نمی کرد. دختر پیله ی گره در گره اش را چسبیده بود و میگفت:«نه،باز نمی شود. هیچوقت باز نمی شود.» شیطان می خندید ودورکلاف ناامیدی می چرخید.شیطان بودکه میگفت:«نه،باز نمی شود.هیچوقت بازنمی شود.» خدا پروانه ای فرستاد،تا پیامی را به دختر برساند. پروانه بر شانه های رنجوردخترنشست و دختربه یاد آورد که این پروانه نیززمانی کرم کوچکی بود گرفتار در پیله ای. اگرکرم می تواند ازپیله اش به درآید، پس انسان نیز می تواند. خدا گفت: «نخستین گره را تو بازکن تا فرشته ها گره های دیگررا.» دخترنخستین گره را بازکرد... و دیری نگذشت که دیگر نه گره ای بود و نه پیله و نه کلافی. هنگامی که دختر از پیله ناامیدی به درآمد،شیطان مدتها بود که گریخته بود. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول