به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۱ کاربر مهمان
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
     
پاسخ به: داستانک!
نام کاربری: Montazer_59
پیام: ۴,۲۷۷
عضویت از: ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
از: جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
طرفدار:
- لیونل مسی
- کرایف، ریوالدو، رونالدینیو، پویول، ژاوی و اینیستا
- پرسپولیس
- آلمان
- انریکه، یورگن کلوپ
- یحیی گل محمدی، برانکو، افشین قطبی
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
beautiful queen نوشته:

چرا
حقیقت خیلی از آدم هاست متاسفانه

اینقدر بی اعصاب و بی اخلاق و قدرنشناس
اره نمیگم نیست ولی این خیل روی اعصابه




اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بِدَمِ المَقتُولِ بِکَربَلا
۲۸ بهمن ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
سَیّد شایان نوشته:

نقل قول
beautiful queen نوشته:

چرا
حقیقت خیلی از آدم هاست متاسفانه

اینقدر بی اعصاب و بی اخلاق و قدرنشناس
اره نمیگم نیست ولی این خیل روی اعصابه

خب پس بذار قسمت بعدیشم بذارم. بیشتر باهاش آشنا بشین




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۲۹ بهمن ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو

قسمت ششم

روزها میگذشت. من خونه داری میکردم و مهران....
مهران تازه رفته بود سر یه کار، صبح میرفت تا ساعت۶الی۷عصر میومد خونه.

دوباره شبا خارش به جونش میافتاد. اونقدر که مجبور بود هرشب با سرکه تنش رو بشوره،تا بلکه بتونه بخوابه.
همش فکر میکرد موقعی که دراز میکشه یه چیزی نیشش میزنه.
یه روز یه حشره کوچیک توی مبلها پیدا کردیم. توی اینترنت عکسش رو سرچ زدیم و فکر کردیم ساس هست.
گفتیم حتما تو خونه ساس اومده که شبا نیشش میزنن.
کل خونه رو سمپاشی کردیم. نمیدونم میتونید تصور کنید یا نه،تمام لباس های توی کمدا،تمام رختخواب ها،تمام وسایل خونه،ظرف ها،در دیوار زمین،تمااااام پر از سم بود.
یک هفته ای رفتیم خونه پدر مادرم تا بوی سم بره و بتونیم برگردیم تو خونه
وااای که چه زندگی شده بود.
باید از سر تا ته و از بالا تا پایین خونه رو میشستم.
چند روز فقط درحال شستن همه چی بودم.
دو هفته ای حالش خوب بود، اما دوباره خارش هاش شروع شده بود. وقتی خونه بود حتی سخت بود براش لباس بپوشه.
ماه صفر شروع شده بود. و دیگه نزدیکای اربعین بود. سال قبلش که عقد بودیم باهم رفته بودیم کربلا و بهترین خاطراتم رقم خورده بود. دلم میخواست دوباره بریم.ولی از طرفی کارش بهش مرخصی نمیدادن،از طرفی بخاطر خارش تنش نمیدونستم چطور باید میرفتیم...
اما من واقعا دلم میخواست. تنها راه چاره ام برای رسیدن به آرزوم ،مثل همیشه،امام زمان بود.
گفتم آقا جان من میخوام برم زیارت پدرتون. خودت درستش کن .من نمیدونم چطوری ولی خودت کارهامون رو جور کن.
شاید باورش سخت باشه،اما مهران روز بعدش از سرکارش زنگ زد که بهم یک هفته مرخصی دادن.برو برا پاسپورت
به طرز عجیبی پاسپورتامون زود آماده شد.
با ماشین تا مرز رفتیم،همراه خانواده خاله ام و مادرم.
همش مهران غر میزد که چرا اینقدر فک و فامیلت آروم راه میان؟چرا میاستن غذا میگیرن؟چرا؟چرا؟چرا؟
هرچی هم من میگفتم خب مامانم که جوون نیست مثل ما،خاله ام هم ۲تا بچه کوچیک باهاشه،سخته براشون همپای ما بیان، اما بازهم غر میزد.کلافه ام کرده بود دیگه
هوا به شدت بارونی بود توی ماشینی که مارو میبرد از مرز به سمت نجف هم هوا دم کرده بود و مهران مدام خودش رو میخاروند. دلم ریش میشد وقتی میدیدمش. کل مسیر۸ساعته رو نخوابیدم ،سر مهران رو گذاشته بودم رو شونه خودم تا بلکه خوابش ببره و خارشش کم بشه.
کاملا برخلاف سال قبل بود سفرمون. سال قبل اون از من مواظبت میکرد و امسال....
رسیدیم نجف.
ما خانم ها رفتیم زیارت،اما مردها گفتن ما میریم یه جایی بخوابیم.
دو سه ساعتی زیارت بودیم. وقتی برگشتیم قرار شد بریم سمت حله،خونه یکی از دوستان شوهر خاله ام.
مهران و شوهر خاله ام دیگه نتونستن بروند زیارت. مهران فقط رفت یه سلام از دور داد و اومد.
شاید باور نکنید،اما از لحظه ای که رسیده بودیم نجف،خارش مهران کاملا از بین رفته بود. کاملا معجزه بود. و من میدونستم فقط از برکت نجف و لطف صاحب الزمانه
توی بارون شدید ۴ساعت بعد رسیدیم حله
پذیرایی حسابی ازمون کردن. صبح روز بعد قرار شد تا یه جایی با ماشین بریم و باقی مسیر رو از حله تا کربلا پیاده بریم.
از ماشین که پیاده شدیم برای شروع پیاده روی، تا بعد از غروب آفتاب یه سر راه رفتیم.هر از گاهی برای غذا خوردن بچه ها سرعتمون رو کم میکردیم.
شب که برای نماز ایستاده بودیم،تقریبا نزدیک کربلا بودیم، چیزی حدود۱۰ کیلومتر مونده بود تا برسیم.
به مهران گفتم میشه کاظمین و سامرا هم بریم؟گفت نه نمیشه
گفتم خب آخه یک هفته تا اربعین مونده،من دوست ندارم،اینهمه کربلا بمونیم،وقتای دیگه هم که برای ما سخته بیایم.
تا این رو گفتم شروع کرد به داد زدن که مگه من گدا ام که میگی وقتای دیگه سخته بیایم؟ من دیگه تورو تا قبرستونم نمیبرم.غلط کردم الانم آوردمت
بخدا دیگه این بار آخره . (شاید اون موقع از سر عصبانیت میگفت بار آخره، ولی واقعا بار آخری شد که رفتیم باهم سفر.)
اونقدر گفت و گفت که اشک من رو درآورد
هی میگفتم ببخشید خو
ولی اون بیشتر میتازوند.
دلم نمیخواست مادرم و خاله ام و بقیه بفهمن اینطور سرم داد زده و حرف بارم کرده.
که یهو قاطی کرد،گفت یالا دنبالم بیا، دیگه حق نداری منتظر بقیه بمونی، زن منی باید اطاعت کنی.
و به سرعت دو میرفت و منم دنبالش می دویدم.
بقیه رو گم کردیم. هنوز نماز صبح نبود،رسیدیم کربلا .
اونقدر توی راه گریه کرده بودم که چشمام باز نمیشد.
اصلا درکش نمی‌کردم که چرا اینکارا رو میکنه،یهو از دور حرم امام حسین رو دیدم،بی اختیار ایستادم، برگشت دید نمیام، مسیر نگاهم رو دنبال کرد و دید دست به سینه ایستادم روبروی حرم آقا
گفتم مهران واقعا عذابم دادی، بلند بلند گریه میکردم و امام حسین رو به شش ماهه اش قسم میدادم که مرگم رو همونجا برسونه. مهران بدجور جلوی خانواده ام خردم کرده بود. حتی صبر نکرده بود بهشون بگم ما داریم سریعتر میریم...
گفتم مهران برگردیم تهران ازت جدا میشم . واقعا عذابم دادی. نمیبخشمت.
این حرفا رو که زدم، یکم آرومتر شد، رفتیم تا رسیدیم موکبی که پارسال هم رفتن بودیم و مال دوستاش بود.




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۲۹ بهمن ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
نام کاربری: Montazer_59
پیام: ۴,۲۷۷
عضویت از: ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
از: جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
طرفدار:
- لیونل مسی
- کرایف، ریوالدو، رونالدینیو، پویول، ژاوی و اینیستا
- پرسپولیس
- آلمان
- انریکه، یورگن کلوپ
- یحیی گل محمدی، برانکو، افشین قطبی
گروه:
- کاربران عضو
اره جداشو راحت کن ما رو




اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بِدَمِ المَقتُولِ بِکَربَلا
۲۹ بهمن ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
سَیّد شایان نوشته:

اره جداشو راحت کن ما رو


تازه هنوز گریه اش مانده
دوستان لازم به ذکره که این داستان واقعیه متاسفانه. میذارم،شاید تجربیات شخصیت اول داستان بدرد کسی بخوره.




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۲۹ بهمن ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
ترس
قسمت هفتم

همش نگران خانواده ام بودم.اونا اولین سالشون بود که اربعین میومدن کربلا . بلد نبودن جایی رو، و مثلا به امید کمک ما اومده بودن...
مهران رفت بخوابه، منم بیدار نشستم و با هزار بدبختی سعی میکردم توی واتس آپ بهشون پیام بدم.
بالاخره گفتم که ما رسیدیم کربلا و براشون لوکیشن فرستادم که بتونن پیدامون کنن.
ساعت۹صبح بود که فهمیدم نزدیک ما هستن،شال و کلاه کردم و بدون اینکه به مهران بگم رفتم تا پیداشون کنم.
خداروشکر بعد ۱ساعت پیداشون کردم و جاگیر شدن. هیچ وقت دوست نداشتم ،کسی بفهمه من با شوهرم دعوام میشه. و این یکی هم سرم اومد چونکه خاله ام و مادرم کاملاً متوجه شده بودند که یه چیزی شده بین ما
با همه اعصاب خوردی که برام درست کرده بود، همونجا بخاطر امام حسین،بخشیدمش.
بهش پیام دادم که اگه بد حرف زدم ببخشید.چون نمیخواستم حقش گردنم باشه.
و اون بخشید اما هرگز عذرخواهی نکرد. هرگز.
دو شب کربلا موندیم و همونجا من به خانواده ام گفتم که دیگه روی ما حساب نکنید .
بنده های خدا خودشون مجبور شدن تنها برگردن و حسابی هم اذیت شده بودن برای پیدا کردن گاراژی که برای مرز ماشین داشت.
خودمونم بعد از رفتن خانواده ام راه افتادیم.
و برگشتیم ایران
با اینکه بدترین خاطره عمرم بود اون سال،ولی مهران رو بخشیدم.
یک ماه میشد که از کربلا برگشته بودیم.
مهران سر کارش رو هم تق و لق میرفت.
صبحا که اونقدر دیر بیدار میشد که ساعت۹ سرکارش میرسید. شاید هم حق داشت. سه ماه میشد سر این کار میرفت و هنوز بهش حقوق نداده بودن و تمام این مدت رو از جیب میخوردیم. شبا هم بخاطر خارش خواب درست نداشت.
یکروز که رفته بود سر کار،زنگ زد تا تو یه جایی ثبت نامش کنم.
لپ تاپش رو باز کردم و ثبت نامش رو انجام دادم،خواستم لپ تاپ رو ببندم، که پیام تلگرامش اومد گوشه صفحه
پیام رو باز کردم و چیزی رو که میدیدم باورم نمیشد. انگار دنیا رو سرم خراب شد.
پیام از یه زن هرزه بود که برای مهران داشت قیمت دخترایی که داشت رو میگفت.
مهران بهش پیام داده بود دختر سراغ داری؟ و محدوده خونه خودمون و خونه ای که تو کرج داشت رو پرسیده بود. اون خانم هم جواب داده بود که آره
مهرانم پرسیده بود شبی چند؟
به چندتای دیگه هم همین پیام رو داده بود.
داشتم دیوونه میشدم.یعنی چی؟آخه چرا باید چنین کاری کنه؟
عقلم یاری نمیکرد. باید با یکی مشورت میکردم.
ولی کی؟
یاد مشاوری افتادم که چندبار باهاش صحبت کرده بودم و بخاطر مساله نماز مهران ازش کمک خواسته بودم.
زنگ زدم بهش. گفت نگران نباش بنظرت شوهرت اهل این کارا هست؟
گفتم نه ، فکر نکنم.
گفت ببین اونقدر زن های هرزی خرج بالایی برای یه مرد دارن،از لحاظ بیماری و غیره...
که رسما صرف نمیکنه برای کسی که زن داره بره دنبال این کارا
با حرفاش یکم آروم شدم.قرار شد وقتی اومد باهاش حرف بزنم.
وقتی رسید خونه و زنگ در رو زد، از پایین گفت ریحان من میرم خونه مامانم توام بیا پایین.
گفتم مهران میشه بیای بالا اول، کاریت دارم.
سریع اومد بالا.
تا دیدمش نتونستم بغضم رو کنترل کنم. پریدم بغلش و با گریه گفتم مهران من برات کم گذاشتم؟ من برات زن بدی بودم؟ گفت نه عزیزم این چ حرفیه؟چی شده؟چرا اینطوری هق هق میکنی؟
تمام ماجرا رو گفتم، که وقتی پا لپ تاپش رفته بودم چی دیدم.
بغلم کرد و گفت ریحان بخدا اون پیاما مال رییس شرکتمون بود،یارو اطلاعاتیه از من خواسته بود پرس و جو کنم.
گفتم پس چرا محدوده خونه هایی که داری رو پرسیدی؟گفت همینطوری
حرفاش رو باید باور میکردم. مهران آدم اینطور چیزا نبود.
اما ته دلم هنوز میترسید و اعتمادم از قبل هم کمتر شده بود.





گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
نام کاربری: Montazer_59
پیام: ۴,۲۷۷
عضویت از: ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
از: جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
طرفدار:
- لیونل مسی
- کرایف، ریوالدو، رونالدینیو، پویول، ژاوی و اینیستا
- پرسپولیس
- آلمان
- انریکه، یورگن کلوپ
- یحیی گل محمدی، برانکو، افشین قطبی
گروه:
- کاربران عضو
بابا این مرد زندگی نیست برو طلاق بگیر اینقدر ما رو هم حرص نده
چند قسمت دیگه ازش مونده؟




اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بِدَمِ المَقتُولِ بِکَربَلا
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
سَیّد شایان نوشته:

بابا این مرد زندگی نیست برو طلاق بگیر اینقدر ما رو هم حرص نده
چند قسمت دیگه ازش مونده؟

خسته شدی؟ میخواین نذارم باقیش رو
زندگی مگه بچه بازیه که اینقدر زود کسی طلاق بگیره؟





گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
نام کاربری: Montazer_59
پیام: ۴,۲۷۷
عضویت از: ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
از: جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
طرفدار:
- لیونل مسی
- کرایف، ریوالدو، رونالدینیو، پویول، ژاوی و اینیستا
- پرسپولیس
- آلمان
- انریکه، یورگن کلوپ
- یحیی گل محمدی، برانکو، افشین قطبی
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
beautiful queen نوشته:

خسته شدی؟ میخواین نذارم باقیش رو
زندگی مگه بچه بازیه که اینقدر زود کسی طلاق بگیره؟

نه میخوام بدونم چند قسمت دیگه باید حرص بخورم
و من یه عادتی دارم یه داستانی شروع میکنم در پی این میرم که زود به تهش برسم ببینم تهش چی میشه از اون بابت پرسیدم وگرنه خوبه بذارید ادامه بدید.
نه بچه بازی نیست ولی وقتی طرف مقابلت اینقدر برات ارزش قائل نیست و اونجور خصایصی داره ادم مگه دیوونه س کل زندگیش رو خرج همچین آدمی بکنه که نه آسایش داشته باشه نه آرامش




اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بِدَمِ المَقتُولِ بِکَربَلا
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
سَیّد شایان نوشته:

نقل قول
beautiful queen نوشته:

خسته شدی؟ میخواین نذارم باقیش رو
زندگی مگه بچه بازیه که اینقدر زود کسی طلاق بگیره؟

نه میخوام بدونم چند قسمت دیگه باید حرص بخورم
و من یه عادتی دارم یه داستانی شروع میکنم در پی این میرم که زود به تهش برسم ببینم تهش چی میشه از اون بابت پرسیدم وگرنه خوبه بذارید ادامه بدید.
نه بچه بازی نیست ولی وقتی طرف مقابلت اینقدر برات ارزش قائل نیست و اونجور خصایصی داره ادم مگه دیوونه س کل زندگیش رو خرج همچین آدمی بکنه که نه آسایش داشته باشه نه آرامش

حدودا ۲۳الی۲۵قسمت میشه
همزمان چون دارم مینویسمش یکم طول میکشه
توی ادامه داستان میگه چرا مونده پای مهران. بعدشم اینجای داستان،تازه ۵الی۶ ماهه که ازدواج کردن




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
     
برو به صفحه
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۳۲
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۲۹۵
پیام‌های جدید
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۴ پاسخ
۵۴۶,۳۹۶ بازدید
۲ ساعت قبل
یا لثارات الحسن
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۱ پاسخ
۱۱,۶۱۰,۰۶۲ بازدید
۲ ساعت قبل
یا لثارات الحسن
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۱۹۸ پاسخ
۸,۳۴۳,۸۰۴ بازدید
۲ ساعت قبل
یا لثارات الحسن
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۳,۹۷۰ بازدید
۲۲ روز قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۰۰,۳۵۲ بازدید
۲۲ روز قبل
رویا
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۸ پاسخ
۴۳۵,۹۱۳ بازدید
۲ ماه قبل
jack jinhal
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۲ پاسخ
۱,۲۳۱,۸۴۵ بازدید
۶ ماه قبل
مهسا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۵,۵۷۰ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۲ پاسخ
۱,۹۲۶ بازدید
۱۰ ماه قبل
phaidyme
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۶,۸۵۶ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۲۲۸ کاربر آنلاین است. (۱۲۶ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۲۲۸

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!