به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۱ کاربر مهمان
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
     
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
یا لثارات الحسن نوشته:

نقل قول
beautiful queen نوشته:

میگم چه کسی قراره مسئولیت رای گیری رو به عهده بگیره؟

مبدل الاشباح

عنوان الکی که نگرفتی


باشه جهنم و ضرر این مسئولیتم خودم به عهده میگیرم.
فردا همه داستانا رو با شماره ردیف میکنم، که کسی خیلی حواسش نباشه کدوم واسه کیه، بعد بچه ها بیان از 1 تا 10 رای بدن، خوبه؟
میشه هم تو پی وی رای بدن که سکرت باشه رای گیری




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۱ آبان ۱۳۹۹
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
beautiful queen نوشته:


فردا همه داستانا رو با شماره ردیف میکنم، که کسی خیلی حواسش نباشه کدوم واسه کیه، بعد بچه ها بیان از 1 تا 10 رای بدن، خوبه؟
میشه هم تو پی وی رای بدن که سکرت باشه رای گیری

لطفا در این مورد اظهار نظر کنید که اگه اوکیه برم تو کارش




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ آبان ۱۳۹۹
پاسخ به: داستانک!
Queen of Forumhall
نام کاربری: Daughter.of.Eve
نام تیم: مالاگا
پیام: ۶,۹۵۲
عضویت از: ۲۰ مهر ۱۳۹۰
از: تبريز
طرفدار:
- مسي
- پویول-ژاوی-کرایف
- تراکتور سازی تبریز(تيراختور)
- آرژانتين و اسپانيا
- پپ گوارديولا
گروه:
- کاربران عضو
- مدیران انجمن
- مترجمین اخبار
- لیگ فانتزی
نقل قول
beautiful queen نوشته:

نقل قول
beautiful queen نوشته:


فردا همه داستانا رو با شماره ردیف میکنم، که کسی خیلی حواسش نباشه کدوم واسه کیه، بعد بچه ها بیان از 1 تا 10 رای بدن، خوبه؟
میشه هم تو پی وی رای بدن که سکرت باشه رای گیری

لطفا در این مورد اظهار نظر کنید که اگه اوکیه برم تو کارش


آره. باید تو پیام شخصی رای بدن. و اینکه هر کسی رای بده باید به همشون رای بده و حتی اگه یه دونه رو جا بندازه کل رایش باطله




۱۲ آبان ۱۳۹۹
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
Anis نوشته:

نقل قول
beautiful queen نوشته:

نقل قول
beautiful queen نوشته:


فردا همه داستانا رو با شماره ردیف میکنم، که کسی خیلی حواسش نباشه کدوم واسه کیه، بعد بچه ها بیان از 1 تا 10 رای بدن، خوبه؟
میشه هم تو پی وی رای بدن که سکرت باشه رای گیری

لطفا در این مورد اظهار نظر کنید که اگه اوکیه برم تو کارش


آره. باید تو پیام شخصی رای بدن. و اینکه هر کسی رای بده باید به همشون رای بده و حتی اگه یه دونه رو جا بندازه کل رایش باطله

خب پس من ردیفشون میکنم با شماره بیاین رای بدین لطفا




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ آبان ۱۳۹۹
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
داستان شماره یک:
غروب بود پاییز به اوج قدرتنمایی خودش رسیده بود، هوا ابری و گرفته بود و باد خنکی میوزید ، تنها صدای شاخ و برگ درختان حیاط و کلاغ ها بودند که گاهی پدر ژپتو را از فکر بی پایان در مورد روزگار خزان شده خودش بیرون می آورد
پدر ژپتو در حیاط روی تختی که اطراف آن پر بود از برگ های ریخته شده ، نشسته و به یکی از درختان خیره شده بود
با شروع باد توجهش به یکی ار برگها که در آستانه سقوط بود جلب شده بود و بالاخره آن چیزی که منتظرش بود اتفاق افتاد
برگ از شاخه جدا شد و داشت با نگاهش مسیر سقوط آن را تعقیب میکرد که تلفن همراهش زنگ خورد
تلفن را جواب داد پینو کیو بود.
_سلام پدر نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده ولی میدونی که وضعیتو ، ایکاش این بیماری هرچی سریعتر بره تا دوباره بتونم... پدر ژپتو حرفش را قطع کرد و و با لحنی عصبانی و تند گفت پینو کرونا 8 ماهه اومده و تو بیشتر از یک ساله نیومدی...
با انسان شدن دیگه از دروغ گفتن هم نمیترسی چون دماغی نیست که دراز بشه مگه نه ؟ من به کنار چطور دلت اومد دینانای بیچاره رو وابسته کنی و بعد ولش کنی...
_پدر ... بیخیال این حرفا کدومه هرکسی مسئول زندگی خودشه ما دنیامون متفاوت بود
+بله بعد دوسال و پیدا شدن یه دختر پولدار ... حالا چی شده یاد من افتادی
_پدر یکی از قسطام بدجور عقب افتاده خیلی گیرم همش تقصیر اون مرتیکس که گفت همه چیو بسپرید به بورس رفتم کلی سهام تاپیکو خریدم ولی نمیدونم چرا انقدر افت کرده فقط قیمت زمین پالایشگاه تولید میعات گازی تاپیکو دوبرابر ارزش قیمت سهام فعلیشه...
+پس به خاطر پول بود....باشه ...
دیگر نگذاشت پینو حرف بزند و قطع کرد بلند شد و از پله ها بالا رفت ، وارد خانه شد و روی صندلی نشست در حالی که داخل پیپ توتون میریخت، با خودش آرزو میکرد کاش پینو همان عروسک چوبی بود که یاد جمله ای افتاد که در بحارالانوار خوانده بود:
نعمت‌،امتحان‌ و آزمايش‌ الهى‌ است‌. پس‌ اگر شكر كردى‌ ، نعمت‌ است‌ و اگر ناسپاسى‌ كردى‌ ، به‌ غضب‌ و خشم‌ الهى‌ تبديل‌ مى‌شود.
آنقدر آرزوی واقعی شدن پینو را داشت که بعد از محقق شدنش از خود بیخود شده و همه چیز را از یاد برده بود.
به اتاق سمت چپ نگاه کرد جایی که سالها به آن وارد نشده بود زیرا در آنجا یک آینه وجود داشت که ژپتو توانایی نگاه کردن به آن را نداشت چون به پیرمرد درون آینه نمیتوانست بگوید این پسر شارلاتان نتیجه آرزوی چه کسی است .
نفس عمیقی از سر حسرت کشید فندک را روی توتون گرفت کام عمیقی گرفت و و در حالی که چشمانش را بسته بود سرش را به صندلی تکیه داد و دودغلیظ و زیادی را بیرون داد.....


داستان شماره دو:
پدر ژپتو غذایش را گرفت و دور میز نشست. امروز خسته‌تر از همیشه بود و سر و صداهای پالایشگاه به نظرش بلندتر و غیر‌قابل تحمل‌تر از همیشه می‌آمد. قاشقی در دهانش گذاشت و فکر کرد کاش حالا می‌توانست بگردد خانه و بخوابد، در همین فکر بود که پیرمردی کنارش نشست، و شروع به صحبت کرد: پدر ژپتو دیروز داشتم بحارالانوار می‌خوندم چیز جالبی دیدم... پدر ژپتو حوصله گوش دادن نداشت پس بهانه‌ای آورد و غذایش را نخورده از سر میز بلند شد. فکر کرد شاید چند دقیقه بودن در فضای باز بتواند حالش را بهتر کند.
روی نیمکت آهنی زنگ زده نشست، از ریخت این پالایشگاه، تولید گاز، میعانات گازی و ... حالش بهم می‌خورد اما جای دیگری نتوانسته بود کار پیدا کند. یاد سال‌های دور افتاد که عروسک می‌ساخت و غمگین‌تر شد. افسانه پینوکیو جهانی شده بود اما فقط او بود که می‌دانست پینوکیو هرگز از طوفان جان سالم به در نبرده بود و تکه‌های شکسته چوبش را در ساحل پیدا کرده بودند. نمی‌دانست این افسانه چطور و توسط چه کسی پخش شده بود ولی رغبتی به اصلاح آن نداشت، مردم می‌توانستند با آن پایان خوش باشند. آهی کشید و زیر لب زمزمه کرد کاش افسانه حقیقت داشت، کاش پینوکیو زنده بود. فکر کرد امروز چه روز دلگیری است، دلگیرتر از همیشه، و شاید امروز روزی است که می‌میرد.


داستان شماره سه:
عصر پاییزی آرامی بود.صدای کلاغ‌ها در جنگل دوردست شنیده می‌شد. بوی دلنشین کیک دارچینی از آشپزخانه به مشام می‌رسید و به خانه کوچک چوبی صفا داده بود.
صدای غژ غژ لولای در جلویی خانه خبر از آمدن پدر ژپتو ‌داد؛ امروز به دریا رفته بود و از برق چشمان خسته‌اش میتوانستی بخوانی که دست پر به خانه بازگشته است. «نمیدانی چه روزی بود امروز! دخترک‌های شر و شیطان کنار ساحل داستان‌هایی از شهر می‌گفتند که شک کرده بودم افسانه باشد». پدر ژپتو با صدای زمختش تقریبا فریاد می‌کشید. «حالا دیگر میدان گازی دارند. زمین را حفر میکنند و خدا می‌داند چه از دل آن بیرون می‌‍آورند. دخترک معلوم نیست از کجا این کلمات قلمبه سلمبه‌ را یاد گرفته بود. حرف از میعانات گازی و نفت می‌زد».
همچنان که پدر ژپتو با دست و روی شسته و لیوانی چای بحارالانوارش را زیر بغل زده و به سمت صندلی مخصوصش روی ایوان خانه می‌رفت، صدایش رو به خاموشی می‌گرایید... «خدا می‌داند چند مرتبه به این پیتر بی‌مغز گفتم جلوی بچه هر حرفی را نباید بزند. ذهن معصوم و جوانشان را سیاه می‌کنند».
پدر ژپتو به صندلی تکیه داد، پتوی زمختی روی پاهایش انداخت و کتابش را باز کرد. دوباره صدای محو کلاغ‌ها به گوش می‌رسید...


داستان شماره چهار:
در اتاق باز شد و پینوکیو وارد شد.معلوم نبود باز چه نقشه ای داره که یاد پدرش تو خانه سالمندان افتاده بود.
پدر ژپتو که دیگه حتی نمیتونست میعانات گازی معده‌اش رو هم کنترل کنه، نگاهی به پسرک چوبیش که الان ظاهرا آدم شده بود انداخت.
به این فکر کرد که ،پینوکیو از وقتی شیخ شده، بجای اینکه دروغ هاش دماغش رو بزرگتر کنه، هر روز کله پوکش رو بزرگتر میکنه.
حالا دیگه همه جلوی پینوکیو خمو راست میشدن چون شخص بالای مملکت شده بود.
رنگ دروغ هاش هم عوض شده بود، از بحارالانوار حرف های قلمبه سلمبه ای که یکدونش رو هم نمیفهمید برمیداشت و با دروغهاش قاطی میکرد و به خورد مردم میداد.
اما ، برای پدر ژپتو هنوز همون آدمک چوبی بود. همون آدمکی که برای نابودی فقط کبریت لازم داشت.


داستان شماره پنج:
پدر ژپتو در ایوان خانه پدری، روی صندلی چوبیش نشسته بود و در حالی که به آواز «شد خزان» بنان که از رادیوی قدیمی روی طاقچه پخش می‌شد گوش می‌کرد و گاه به گاهی هم از بالای عینکش نگاهی به ماهی قرمزهای درون حوض می‌انداخت، صفحات بحار الانوار را بالا و پایین می‌کرد و توی دفترچه قدیمیش نکاتی می‌نوشت تا در جلسه آن روز بعد از ظهر که به قصد ارشاد گربه نره و روباه مکار ترتیب داده بود، روی منبر بگوید.

در همین حین، صدای آواز از رادیو قطع شد و گوینده اعلام کرد که خبری فوری دارد: «عصر امروز دکتر حسن روحانی طی حکمی، پینوکیو را به عنوان وزیر جدید نفت به جای ژنرال زنگنه منصوب کرد. دکتر پینوکیو در اولین صحبت خود با رسانه‌ها اعلام کرد که پالایشگاه اصولا چیز خوبی نیست و اقدامات کثیفی در آن من جمله تسویه نفت انجام می‌شود که حاصلی جز کثافاتی مثل میعانات گازی ندارد، و من خود در کودکی از نیاکان آل اصلاحات شنیده بودم که نفت کلا چیز سیاه و بدبو و بدی است».

پدر ژپتو عینکش را از چشم برداشت و با دستمالی که در جیب بالای جلیقه‌اش بود شروع به تمیز کردن آن کرد. او با خود می‌اندیشید که چه در تربیت این بچه کم گذاشته که امروز به روزگار سیاه وزارت در دولت اصلاحات افتاده است. خیلی زود گوشی موبایلش را بیرون آورد و پیامی فرستاد. باید پینوکیو را هم به جلسه امروز دعوت می‌کرد.

داستان شماره شش:
هوا ابری بود؛ پدر ژپتو با یک لیوان چای داغ روی صندلی راک چوبی کنار پنجره نشسته بود و به این فکر می‌کرد که چقدر آسمان دلش مانند هوای بیرون گرفته است...
غرقِ در کلاف پیچیده افکارش بود که ناگهان صدای رعد و برق او را به خود آورد... رو به آسمان کرد و مسیر نگاهش را به قطرات ریز باران گره زد و با خودش فکر کرد که چقدر این روزها تنها شده است...

پینوکیو درگیر زندگی‌اش بود و خیلی کم به او سر می‌زد. پدر ژپتو به سمت تلفن رفت تا با او تماس بگیرد اما منصرف شد.

لنگان لنگان و عصازنان به سمت کتابخانه قدیمی‌اش رفت تا خود را با کتابهایش سرگرم کند. اولین کتابی که به چشمش خورد بحارالانوار بود. کتاب را از قفسه بیرون آورد و دستی روی آن کشید تا گرد و خاکش را پاک کند. مدت‌ها بود که دیگر نمی‌توانست کتابخانه‌اش را تمیز کند.

عینک ته استکانی ‌‌را از جیب جلیقه‌‌اش درآورد و شروع به خواندن کتاب کرد. ساعت‌ها مشغول بود و حال دیگر وقت خوابش رسیده بود. خواست بخوابد که ناگهان صدای زنگ ‌در به گوش رسید. به سختی خود را به طبقه پایین رساند و در را باز کرد. پینوکیو بود. سرتاپایش با میعانات گازی سیاه شده بود. پدر ژپتو بعد از دیدن او چند ثانیه مکث کرد و گفت: هر وقت خرابکاری می‌کنی یاد من می‌افتی؟! ...
سپس دستی به سر و رویش کشید و او را به سمت حمام راهنمایی کرد.



خب اینم تمام داستانا، 6 نفر داستان نوشتن، لطفا از 1 تا 10 به هر داستان امتیاز بدین و توی خصوصی برای من بفرستید.
هیچ داستانی رو از قلم نندازید. چون در این صورت رای شما کلا حذف میشه.

هرکی هم برنده شد، به مناسبت ولادت پیامبر، خودم اینبار از هزینه خودم هدیه میدم بهش





گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ آبان ۱۳۹۹
پاسخ به: داستانک!
The Emperor
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام: ۶۱,۶۰۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ
- یوهان کرویف
- پرسپولیس
- اسپانیا، آرژانتین
- احمد عابدزاده، کریم باقری
- فرانک ریکارد
- افشین امپراطور
گروه:
- لیگ فانتزی
- کاربران عضو
- مدیران کل
افتخارات
نه به رای‌گیری محرمانه
آری به شفافیت آراء






عمری است دخیلم به ضریحی که نداری...


۱۲ آبان ۱۳۹۹
پاسخ به: داستانک!
نام کاربری: Montazer_59
پیام: ۴,۲۷۷
عضویت از: ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
از: جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
طرفدار:
- لیونل مسی
- کرایف، ریوالدو، رونالدینیو، پویول، ژاوی و اینیستا
- پرسپولیس
- آلمان
- انریکه، یورگن کلوپ
- یحیی گل محمدی، برانکو، افشین قطبی
گروه:
- کاربران عضو
من که داستان ننوشتم میتونم رای بدم؟




اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بِدَمِ المَقتُولِ بِکَربَلا
۱۲ آبان ۱۳۹۹
پاسخ به: داستانک!
نام کاربری: katalan.leo
نام تیم: دورتموند
پیام: ۲,۰۳۹
عضویت از: ۱۴ خرداد ۱۳۹۶
از: tehran
طرفدار:
- مسی و اینیستا
- ریوالدو و رونالدینهو
- پرسپولیس
- ارژانتین
- امید عالیشاه
- دیگو سیمئونه
- رضا مهاجری
گروه:
- کاربران عضو
- ناظرين انجمن
- لیگ فانتزی
نقل قول
یا لثارات الحسن نوشته:

نه به رای‌گیری محرمانه
آری به شفافیت آراء

تکبیر




۱۲ آبان ۱۳۹۹
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
یا لثارات الحسن نوشته:

نه به رای‌گیری محرمانه
آری به شفافیت آراء

دیگه دیر گفتین
بعدشم چه فرقی داره؟ محرمانه هیجانش بیشتره تا آخر رای گیری کسی نمیدونه برنده شده یا نه.
نقل قول
سَیّد شایان نوشته:

من که داستان ننوشتم میتونم رای بدم؟

بله میتونید




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ آبان ۱۳۹۹
پاسخ به: داستانک!
مبدل الاشباح
نام کاربری: gh.mo
پیام: ۱,۵۶۰
عضویت از: ۲۴ فروردین ۱۳۹۵
از: tehran
گروه:
- کاربران عضو
نقل قول
beautiful queen نوشته:

خب اینم تمام داستانا، 6 نفر داستان نوشتن، لطفا از 1 تا 10 به هر داستان امتیاز بدین و توی خصوصی برای من بفرستید.
هیچ داستانی رو از قلم نندازید. چون در این صورت رای شما کلا حذف میشه.

هرکی هم برنده شد، به مناسبت ولادت پیامبر، خودم اینبار از هزینه خودم هدیه میدم بهش

یادم رفت بگم، هدیه مسلما فوتبالی نیست




گداخته از جفای همه
گریخته در وفای علی
۱۲ آبان ۱۳۹۹
     
برو به صفحه
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۳۲
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۲۹۵
پیام‌های جدید
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۱۹۷ پاسخ
۸,۳۴۳,۲۸۷ بازدید
۶ روز قبل
Salehm
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۸۹ پاسخ
۱۱,۶۰۹,۶۵۱ بازدید
۱۰ روز قبل
Greatest Ever
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۳ پاسخ
۵۴۶,۳۷۵ بازدید
۱۵ روز قبل
Greatest Ever
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۳,۹۴۶ بازدید
۲۱ روز قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۰۰,۲۴۸ بازدید
۲۱ روز قبل
رویا
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۸ پاسخ
۴۳۵,۸۹۹ بازدید
۲ ماه قبل
jack jinhal
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۲ پاسخ
۱,۲۳۱,۷۳۲ بازدید
۶ ماه قبل
مهسا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۵,۵۶۴ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۲ پاسخ
۱,۹۲۶ بازدید
۱۰ ماه قبل
phaidyme
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۶,۸۵۱ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۲۲۱ کاربر آنلاین است. (۹۱ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۲۲۱

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!