در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: frederic*chopin
پیام:
۱,۶۹۹
عضویت از: ۵ آبان ۱۳۹۷
از: تهران
طرفدار:
- xavi - xavi - xavi - xavi - xavi - xavi - xavi گروه:
- کاربران عضو |
روح بزرگش قرین رحمت متعالی باد ... "جلالالدین محمد بلخی " |
||
۳۰ فروردین ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Raphael
پیام:
۸۷۲
عضویت از: ۳۰ مهر ۱۳۹۷
از: گیلان
طرفدار:
- لیونل مسی - کارلس پویول - استقلال - آرژانتین - علیرضا جهانبخش - لوئیز انریکه گروه:
- کاربران عضو - مترجمین اخبار - ویراستاران اخبار |
شیوه ام چشم چرانی و قدح پیمایی عاشقم خواهد و رسوای جهانی چه کنم عاشقانند به هم عاشقی و رسوایی خط دلبند تو بادا که در اطراف رخت کار هر بوالهوسی نیست قلم فرسایی نیست بزمی که به بالای تو آراسته نیست ای برازنده به بالای تو بزم آرایی شمع ما خود به شبستان وفا سوخت که داد یاد پروانه پر سوخته بی پروایی لعل شاهد نشنیدیم بدین شیرینی زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبایی کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد تا ستانم من از او داد شب تنهایی پیر میخانه که روی تو نماید در جام از جبین تابدش انوار مبارک رایی شهریار از هوس قند لبت چون طوطی شهره شد در همه آفاق به شکرخایی "شهریار" |
||
The Strongest Hearts Have The Most Scars |
|||
۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: frederic*chopin
پیام:
۱,۶۹۹
عضویت از: ۵ آبان ۱۳۹۷
از: تهران
طرفدار:
- xavi - xavi - xavi - xavi - xavi - xavi - xavi گروه:
- کاربران عضو |
باز باران! باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه خانه ام کو ؟؟؟ خانه ات کو ؟؟؟ آن دل دیوانه ات کو ؟؟؟ روزهای کودکی کو ؟؟؟ فصل خوب سادگی کو ؟؟؟ یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین پس چه شد دیگر ؟ کجا رفت خاطرات خوب و رنگین ؟؟؟ در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست ؟؟؟ کودک خوشحال دیروز غرق در غم های امروز یاد باران رفته از یاد آرزوها رفته بر باد بــاز بــــاران بــاز بــــاران می خورد بر بام خانه بی ترانه بی بهانه شایدم گم کرده خانه .... |
||
۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Raphael
پیام:
۸۷۲
عضویت از: ۳۰ مهر ۱۳۹۷
از: گیلان
طرفدار:
- لیونل مسی - کارلس پویول - استقلال - آرژانتین - علیرضا جهانبخش - لوئیز انریکه گروه:
- کاربران عضو - مترجمین اخبار - ویراستاران اخبار |
نقل قول frederic*chopin نوشته:باز باران! باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه خانه ام کو ؟؟؟ خانه ات کو ؟؟؟ آن دل دیوانه ات کو ؟؟؟ روزهای کودکی کو ؟؟؟ فصل خوب سادگی کو ؟؟؟ یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین پس چه شد دیگر ؟ کجا رفت خاطرات خوب و رنگین ؟؟؟ در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست ؟؟؟ کودک خوشحال دیروز غرق در غم های امروز یاد باران رفته از یاد آرزوها رفته بر باد بــاز بــــاران بــاز بــــاران می خورد بر بام خانه بی ترانه بی بهانه شایدم گم کرده خانه .... خیلی عالی بود ... مناسب وضعیت کنونی |
||
The Strongest Hearts Have The Most Scars |
|||
۳ اردیبهشت ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
تو بمان و دگران از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هر چه آفاق بجویند کران تا به کران میروم تا که به صاحبنظری بازرسم محرم ما نبود دیده کوته نظران دل چون آینه اهل صفا می شکنند که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران دل من دار که در زلف شکن در شکنت یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران ره بیداد گران بخت من آموخت ترا ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن کاین بود عاقبت کار جهان گذران شهریارا غم آوارگی و دربدری شورها در دلم انگیخته چون نوسفران |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۱ خرداد ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Heavenly.Girl
نام تیم: پورتو
پیام:
۱۲,۸۵۳
عضویت از: ۵ اسفند ۱۳۹۲
از: تهران
طرفدار:
- ليونل مسي - لیونل مسي - پرسپوليس - ایران گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی - ناظرين انجمن - مدیران اخبار |
نقل قول ⓩⓘⓑⓐ نوشته:تو بمان و دگران از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هر چه آفاق بجویند کران تا به کران میروم تا که به صاحبنظری بازرسم محرم ما نبود دیده کوته نظران دل چون آینه اهل صفا می شکنند که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران دل من دار که در زلف شکن در شکنت یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران ره بیداد گران بخت من آموخت ترا ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن کاین بود عاقبت کار جهان گذران شهریارا غم آوارگی و دربدری شورها در دلم انگیخته چون نوسفران خیلی قشنگه این شعرش... |
||
who don't pay attention to you |
|||
۲ خرداد ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
باز ای سپیده شب هجران نیامدی شمعم شکفته بود که خندد به روی تو افسوس ای شکوفه خندان نیامدی زندانی تو بودم و مهتاب من چرا باز امشب از دریچه زندان نیامدی با ما سر چه داشتی ای تیره شب که باز چون سرگذشت عشق به پایان نیامدی شعر من از زبان تو خوش صید دل کند افسوس ای غزال غزل خوان نیامدی گفتم به خوان عشق شدم میزبان ماه نامهربان من تو که مهمان نیامدی خوان شکر به خون جگر دست می دهد مهمان من چرا به سر خوان نیامدی نشناختی فغان دل رهگذر که دوش ای ماه قصر بر لب ایوان نیامدی گیتی متاع چون منش آید گران به دست اما تو هم به دست من ارزان نیامدی صبرم ندیده ای که چه زورق شکسته ایست ای تخته ام سپرده به طوفان نیامدی در طبع شهریار خزان شد بهار عشق زیرا تو خرمن گل و ریحان نیامدی |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۱۰ خرداد ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: frederic*chopin
پیام:
۱,۶۹۹
عضویت از: ۵ آبان ۱۳۹۷
از: تهران
طرفدار:
- xavi - xavi - xavi - xavi - xavi - xavi - xavi گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول ⓩⓘⓑⓐ نوشته:باز ای سپیده شب هجران نیامدی شمعم شکفته بود که خندد به روی تو افسوس ای شکوفه خندان نیامدی زندانی تو بودم و مهتاب من چرا باز امشب از دریچه زندان نیامدی با ما سر چه داشتی ای تیره شب که باز چون سرگذشت عشق به پایان نیامدی شعر من از زبان تو خوش صید دل کند افسوس ای غزال غزل خوان نیامدی گفتم به خوان عشق شدم میزبان ماه نامهربان من تو که مهمان نیامدی خوان شکر به خون جگر دست می دهد مهمان من چرا به سر خوان نیامدی نشناختی فغان دل رهگذر که دوش ای ماه قصر بر لب ایوان نیامدی گیتی متاع چون منش آید گران به دست اما تو هم به دست من ارزان نیامدی صبرم ندیده ای که چه زورق شکسته ایست ای تخته ام سپرده به طوفان نیامدی در طبع شهریار خزان شد بهار عشق زیرا تو خرمن گل و ریحان نیامدی درود بر و شما و بالاخره این فونت انتخابی ... |
||
۱۳ خرداد ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Raphael
پیام:
۸۷۲
عضویت از: ۳۰ مهر ۱۳۹۷
از: گیلان
طرفدار:
- لیونل مسی - کارلس پویول - استقلال - آرژانتین - علیرضا جهانبخش - لوئیز انریکه گروه:
- کاربران عضو - مترجمین اخبار - ویراستاران اخبار |
دیوانه ی چالی که روی گونه ات داری بسپار به دستان خودم فردایی سختت را روزی نوازش میکنم موهای لختت را جامی بزن لب تر کن از مستی مستی تنها بگو دل بر خودم بستی بستی بی تو به رسوایی کشد کارم کارم هر چه تو خواهی خودم دارم دارم تو آتش پاره ای هی میرقصانیم از من که عاشقم رو میگردانیم تو آتش پاره ای هی میرقصانیم از من که عاشقم رو میگردانیم چیزی نمیگویم بیا شیرین زبانی کن امشب میان ما خودت پا درمیانی کن دل میبری جانا دلم دریای طوفانیست این گونه دلبر بودن اسمش نامسلمانییت جامی بزن لب تر کن از مستی مستی تنها بگو دل بر خودم بستی بستی بی تو به رسوایی کشد کارم کارم هر چه تو خواهی خودم دارم دارم تو آتش پاره ای هی میرقصانیم از من که عاشقم رو میگردانیم تو آتش پاره ای هی میرقصانیم از من که عاشقم رو میگردانیم |
||
The Strongest Hearts Have The Most Scars |
|||
۱۵ تیر ۱۳۹۸
|
|
پاسخ به: شعر | ||
نام کاربری: Carles.Luis.Suárez
پیام:
۱۱,۸۱۳
عضویت از: ۸ بهمن ۱۳۹۰
از: همدان
طرفدار:
- همه **** - ronaldinho - هیچ کدام - آرژانتين -اسپانيا - آرش برهاني - آرسن ونگر - ***** گروه:
- کاربران عضو |
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید یک نفر در آب دارد می سپارد جان یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید آن زمان که تنگ می بندید بر کمرهاتان کمربند در چه هنگامی بگویم من ؟ یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید نان به سفره جامه تان بر تن یک نفر در آب می خواند شما را موج سنگین را به دست خسته می کوبد باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده سایه هاتان را ز راه دور دیده آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون می کند زین آبها بیرون گاه سر . گه پا آی آدم ها او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید می زند فریاد و امید کمک دارد آی آدم ها که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید ! موج می کوبد به روی ساحل خاموش پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده ، بس مدهوش می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید : آی آدم ها .. و صدای باد هر دم دلگزاتر در صدای باد بانگ او رساتر از میان آب های دور ی و نزدیک باز در گوش این نداها آی آدم ها… نیما یوشیج |
||
گاه رنگها برای تو بیرنگ می شود . گاه خاطری به یاد تو خشنود و دلخوش است ، گاهی لبی برای تو لبخند میزند . گاهی نفس ز سینه نمی آید از غمت ، گاهی ز شوق بودنت ، نفسی بند می شود |
|||
۲۸ مرداد ۱۳۹۸
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |