در حال دیدن این عنوان: |
۲ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۰۸
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
آقا بیاین مشاعره کنیم
|
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۳ آبان ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
ببينم اينجا كه فقط مختص شعر نيست كه؟هست؟ از اين متن هاي قشنگ هم ميشه نوشت؟ |
||
۱۴ آبان ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
مهمان_
|
چرا نميشه اقا وحيد؟!شما متنتو بيار بقيش با ..... ! منم الان يه تيكه متن عرفاني ميام! |
||
۱۴ آبان ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
مهمان_
|
كل بازي هستي چنان زيباست كه تنها خنده ميتواند پاسخ ان باشد.تنها خنده ميتواند عبادت و شكر واقعي باشد.
|
||
۱۴ آبان ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
ممنونم! زندگي را با تماميت ان زندگي كن.و در دنيا زندگي كن از ان نباش.در دنيا همچون نيلوفر ابي زندگي كن در اب:نيلوفر ابي در اب زندگي ميكند ولي اب به ان دست نميازد! |
||
۱۴ آبان ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
مهمان_
|
بابا امير خان ديگه خجالتمون ندين ديگه!(به اين امير خان دقت كن! )شما خودتون استاد ما هستين!
|
||
۱۴ آبان ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
مهمان_
|
نميدونم چرا هوس كردم يه تيكه حافظ بيام!؟ دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند گل ادم بسرشتند و به پيمانه زدند ساكنان حرم ستر و عفاف ملكوت با من راه نشين باده مستانه زدند |
||
۱۴ آبان ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
اسمان بار امانت نتوانست كشيد قرعه كار به نام من ديوانه زدند جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند شكر ايزد كه ميان من او صلح افتاد صوفيان رقص كنان ساغر شكرانه زدند اتش ان نيست كه از شعله او خندد شمع اتش ان است كه بر خرمن پروانه زدند كس چو حافظ نگشاد از رخ انديشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند |
||
۱۴ آبان ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
مهمان_
|
دوستان احيانا اگه تاپيكو منحرف كرديم شرمنده!
|
||
۱۴ آبان ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
سنگ دلا چرا دگر جور و جفا نمی کنی؟ جور و جفا بکن اگر مهر و وفا نمی کنی زخم دگر بزن به دل مرحم اگر نمی نهی درد دگر بده اگر خسته دوا نمی کنی |
||
پشت دریاها شهری است قایقی باید ساخت... |
|||
۱۴ آبان ۱۳۸۵
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |