به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
در حال دیدن این عنوان: ۱ کاربر مهمان
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
     
پاسخ به: خاطره نویسی! [روزهای مدسه...]
نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام: ۱۲,۶۳۱
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:.
- .:لوییز انریکه:.
- .:استقلال تهران:.
- .:هــلـــنـــــــــــــد:.
- .:فرهاد مجیدی:.
- .:رایکارد:.
- .:فیروز کریمی:.
گروه:
- کاربران عضو
افتخارات
خاطره ی شماره 9
موضوع : فوتبال

یکی از خاطرات خوب همه دوران دانش آموزی مسلما برمیگرده به زنگ ورزشی و دورانی که با توپ سر و کار داشتن.

من هم یک عادت بدی داشتم این بود که توی زنگ تفریح یا وقتی که میومدم بیرون کلاس اگر میدیم کسی در حال فوتبال بازی مردنه محکم یه شوت زیر توپ میزدم و فرار می کردم.

سر کلاس هندسه 1 بودیم که اجازه گرفتم برم پایین آب بخورم (عجب بهونه مزخرفی بود.).
کار همیشگیم بود و معلم میدونست میرم تو حیاط بقیه رو اذیت می کنم و میام.

بعد از کلی درگیری بالاخره مجوز رو گرفتم، رسیدم توی حیاط دیدم به به، کلاس اولی ها دوران والیبال بازی می کنن. منم در یک کمین کاملا حرفه ای توپشون رو گرفتم و یه شوت محکم زدم زیر توپ...

یهوی دیدم یه عینک اومد پایین.




آقا این معلممون اومده بود تیز بازی در بیاره از پنجره منو چپ چپ نگاه کنه و بهم بفهمونه من میدونم رفتی پایین واسه مسخره بازی توپ خورد تو صورتش.


هیچی دیگه...
تا دو سه هفته روم نمیشد سر کلاس برم.




به هوای حرم امن حسین محتاجم
۲۷ شهریور ۱۳۹۳
پاسخ به: خاطره نویسی! [روزهای مدسه...]
نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام: ۱۲,۶۳۱
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:.
- .:لوییز انریکه:.
- .:استقلال تهران:.
- .:هــلـــنـــــــــــــد:.
- .:فرهاد مجیدی:.
- .:رایکارد:.
- .:فیروز کریمی:.
گروه:
- کاربران عضو
افتخارات
خاطره ی شماره 10
موضوع : عطر مشهدی

واسه تعطیلات عید رفته بودم مشهد و بنا بر عادت مزخرفی که هنوز هم دارم مقدار زیادی عطر مشهدی خریدم و با خودم آوردم ساری.

اولین روز بعد تعطیلات بود که اومدیم ساری. کلاس فیزیک سوم دبیرستان یه معلم بسیار سگ داشتیم. آقا وقتی من میگم سگ شما ببینید چی بود.

خب منطقی به نظر نمیرسید سر کلاس ایشون اقدام انتحاری انجام بدیم. اما سر شیشه عطر مشهدی رو باز کردم و کلاس کمی بوی عطر مشهدی گرفت و عکس العمل دوستان رو دیدم. فهمیدم بله، این همون طرحی ـه که نیاز داشتیم.

زنگ بعد کلاس دینی داشتیم، گفتم الان نوبت قدرت نمایی منه. نامردی نکردم زنگ تفریحی دو تا شیشه رو تو کلاس خالی کردم.

آقا چشمتون روز بد نبینه، کلاس شده بود بازار رضا.

معلم که اومد با کلی داد و بیداد و غر زدن کولر رو روشن کرد و فتنه رو خوابوند.

در این موقعیت دوستان به داد من رسیدن.

یکی از دوستان پیشنهادی داد که در تاریخ جاودانه شد.

برای زنگ آخر یدونه تخته پاک کنی ابری رو شستیم و خیس آوردیم بالا و روش یک شیشه عطر مشهدی خالی کردیم و گذاشتیم داخل کولر.

معلم زنگ سوم هم که استاد بزرگوار() معلم هندسه معروفمون بود همون اول نسبت به بوی کلاس اعتراض کرد و ما هم پیشنهاد دادیم کولر رو روشن کنه.


آقا این کولر رو روشن کرد... یهو دیدیم رنگش پرید سرشو گذاشت رو میز، کمکش کردیم از کلاس بره بیرون.

بعد ها فهمیدیم به بوی عطر حساسیت داشت.


این داستان رو تا مدت ها (ذخایر عطر من تموم بشه، چون توی طول سال مشهد زیاد میرفتم.) ادامه میدادیم.




به هوای حرم امن حسین محتاجم
۲۷ شهریور ۱۳۹۳
پاسخ به: خاطره نویسی! [دوران كودكي ...]
نام کاربری: mahsa.barca
پیام: ۳,۰۹۹
عضویت از: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
از: esf
طرفدار:
- david villa .messi
- گوارديولا
گروه:
- کاربران عضو
با توجه به استقبال شديدتون از موضوع قبلي (اولين باري ك پشت فرمون نشستم ) تصميم گرفتم ك موضوع رو عوض كنم .
الان ميتونين خاطره هاي خودتون رو در مورد دوران كودكي تون به مدت يك هفته بنويسين
خاطرتون خوب ،بد ، خنده دار .... هرچي ميتونه باشه
و اگه عكسي دارين از دوران كودكيتون هم ميتونين بذارين جالب ميشه به نظرم


خب با موضوع جديد ادامه بدين .
خوندن قوانين فراموش نشه .





به شکل نمایش کنارم مردمن
۲۲ مهر ۱۳۹۳
پاسخ به: خاطره نویسی! [دوران كودكي ...]
نام کاربری: R.MESSI
نام تیم: پورتو
پیام: ۵,۴۱۸
عضویت از: ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
از: قزوین - الوند
طرفدار:
- Messi
- Ronaldinho
- پرسپولیس
- آرژانتین
- خلعتبری،قوچان نژاد و دژاگه
- گواردیولا،لوئیز انریکه،تیتو،کلوپ
- علی دایی
گروه:
- کاربران عضو
خاطره شماره 1

موضوع : روزی که سرم شکست...!

خوب... مسلما دوران کودکی هر شخصی پر از داستان ها و وقایعی میتونه باشه که شنیدنش و به خاطر آوردنش حتی برای خودش خالی از لطف نیست!

راستشو بخواید این خاطره ای که به قلم تحریر در میاد رو خودم به شخصه به یاد نمیارم ولی برای با تعریف کردنش تو محفل های خودمونی به خاطره ای فراموش نشدنی برام تبدیل شد!

قصه فکر کنم برمیگرده تقریبا به سال 79 که من تقریبا 1.5 یا 2 سالم بود. پدر گرامی سرکار بودن و من به همراه خواهر و مادر در حال صرف ناهار بودیم!
ناگهان...

زیـــــــــنگ زیــــــــــــنگ ... (اشاره به صدای زنگ خونه) !

قرار بوده ما که مستاجر بودمی اسباب کشی کنیم خونه دیگه و صاحب خونه برای خونه خریدار آورده بود تا خونه رو ببینه. مادرم از سر سفره بلند شد و رفت در رو باز کرد و در خونه رو هم پشت سرش بست.

یک دفعه ذهن این هم شیره ما جرقه میزنه و پا میشه از سر سفره! بر اساس شواهد و مدارک موجود قدش کمی بلند تر از من بوده و با تقلا و تلاش دستگیره در رو میکشه و در رو وا میکنه!

حالا نوبت منه تا شیطنتم رو شروع کنم! رفتم سمت در. خونه ما دو طبقه بود و صاحب خونه طبقه بالا می نشست و ما طبقه پایین. چهار دست و پا شروع کردم از پله ها بالا رفتن و بعد از بالا رفتن از 2 پله با کله پخش زمین شدم و کار به بیمارستان کشید اما با مراقبت شبانه روزی دوباره به آغوش گرم خانواده بازگشتم

بر اساس شواهد تا نیم قدمی "انا لله و انا الله راجعون" قدم برداشته بودم!






MSN




نمایش امضا ...
مخفی کردن امضا ...
۲۲ مهر ۱۳۹۳
پاسخ به: خاطره نویسی! [دوران كودكي ...]
نام کاربری: Zahra.Argentina
پیام: ۱,۲۵۷
عضویت از: ۲۳ شهریور ۱۳۹۲
از: مشهد
طرفدار:
- مسی و اینیستا
- پرسپولیس
- aRgEnTiNa
گروه:
- کاربران عضو
خاطره شماره2: گلاب به روتون

در ایام خاطره انگیز دوران کودکی(حدودا4-5 سالگی) ، روزی همسایه مان که اینجانب با کودکش به شدت پیوند دوستی داشتم و هر روز پیشش بودم به خانه آمد تا با مادر محترمه اندکی صحبت نماید
من نیز همراه آن دوست به اتاق خویش رفته بودم تا با هم بر روی بالشت ها قان قان یا به عبارتی اسب سواری کنیم
بلی مدتی گذشت که فرد مذکور احتیاج شدیدی به مستراح داشت و اینجانب پس از تفکرو تامل بسیار عمیق نتیجه گرفتم که من نیز نیاز به مستراح دارم بنابراین به او فرمودم:
بیا من روی این بالشت (گلاب به رویتان ) و تو نیز روی آن بالشت (گلاب به رویتان ایضا)
و اینگونه به رستگاری مطلق رسیدیم




۲۴ مهر ۱۳۹۳
پاسخ به: خاطره نویسی! [دوران كودكي ...]
نام کاربری: Ice.Girl
پیام: ۴,۳۰۴
عضویت از: ۸ شهریور ۱۳۸۹
از: mashhad
طرفدار:
- همه به خصوص فابرگاس
- رونالدينيو
- پرسپوليس
- آلمان و اسپانيا
- فقط علی کریمی
- پپ گواریولا و یورگن کلوپ
- قطبی-ابراهیم زاده
گروه:
- کاربران عضو
خاطره شماره 3
موضوع: سوتی

چند سال پیش ماه رمضون همه ی خانواده رو دعوت کرده بودیم افطاری همون سالی بود که تلویزیون سریال او یک فرشته بودو پخش میکرد
بعد همون موقع ها عموی منم یه زن دیگه گرفته بود
حالا همه نشسته بودیم یکی گفت بزنین کانال دو او یک فرشته بودو ببینیم
خب اونجا هم مرده می خواست زن دوم بگیره دیگه منم مهربونیم گل کرد جلو همه گفتم نه نزنید ممکنه مریم خانوم( زن اول عموم) ببینه ناراحت بشه
اون بنده خدا از خجالت آب شد گفت نه حالا مشکلی نیست بزنید




۲۴ مهر ۱۳۹۳
پاسخ به: خاطره نویسی! [دوران كودكي ...]
نام کاربری: MoOn.Girl
پیام: ۴,۲۸۴
عضویت از: ۳۰ مهر ۱۳۹۲
از: بابل
طرفدار:
- مسی
- رونالدینیو
- پرسپولیس
- آرژانتین - اسپانیا
- لوچو❤ - پپ
گروه:
- کاربران عضو
افتخارات
خاطره شماره 4
موضوع : عروسک


این عروسکی که دستمه یکی از بهترین عروسکایی بود که داشتم اسمشم که تاتی بود دیگه








خوبی که از حد بگذرد
نادان خیال بد کند
..
۲۴ مهر ۱۳۹۳
پاسخ به: خاطره نویسی! [عجب شانسي ! ...]
نام کاربری: mahsa.barca
پیام: ۳,۰۹۹
عضویت از: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
از: esf
طرفدار:
- david villa .messi
- گوارديولا
گروه:
- کاربران عضو
دوستان موضوع عوض شد .

شما ميتونين خاطره هاتونو كه درباره ي اتفاقيه كه شانس اوردين ويا بد شانس بودين رو بنويسين .

با موضوع جديد ادامه بدين .
خوندن قوانين فراموش نشه




به شکل نمایش کنارم مردمن
۲۹ مهر ۱۳۹۳
پاسخ به: خاطره نویسی! [عجب شانسي ! ...]
نام کاربری: مستشار
پیام: ۳,۸۸۲
عضویت از: ۸ فروردین ۱۳۹۰
گروه:
- کاربران عضو
خاطر شماره 1
موضوع: تصادف
چند سال پیش تو شهرستان میانه عروسی دعوت شدیم. موقع برگشت ماشین داداشم خراب شد مجبور شد ماشین پدرزنشو بگیره تا ما بتونیم برگردیم. شب بود که رسیدیم اتوبان تهران کرج عجله هم داشتیم زودتر برسیم و از طرفی هم داداشم همیشه موقع رانندگی سرعتش زیاده به کمتر از 150تا راضی نیست. ! با سرعت داشتیم میومدیم که یهو لاستیک عقب ماشین ترکید! 6دور دور خودمون چرخیدیم تو بزرگراه از اون ورم چون شب بود فقط کامیون و اتوبوس و ... میومد! من نفهمیدم چطوری این ماشینو نگه داشت کنارمون هم گاردریل بود که اگر میخوردیم بهش میرفتیم 4متر پایین! فقط خاک و دود بود که میدیدم تو همون دور زدنا گفتم تموم شد پس ما اینجوری می میریم! مامان ، بابام ، داداشم ، زن داداشم، ریحانه که اون موقع 6ماهه بود! فقط ریحانه رو سفت بغل کرده بودم پرت نشه بیرون! خیلی صحنه وحشتناکی بود ولی خداروشکر لطف خدا و تبحر در رانندگی داداشم باعث شد بتونیم کنار اتوبان متوقف بشیم! وقتی از ماشین اومدیم پایین تمام خاکی شده بودیم .... میخواستیم لاستیک رو تعویض کنیم تو اون نور کم یه چراغ قوه ، علامت خطر محض رضای خدا تو ماشین نبود! فقط خدا خدا میکردیم تریلیا که میان جلشونو ببینن نزنن به ما! یه شال داشتم واسه عروسی برده بودم نقره ای بود برق میزد دادم بابا رفت سه متر جلوتر تکونش میدادبلکه کسی نیاد تو اون لاینی که ما وایستادیم! واقعا از یه مرگ حتمی دسته جمعی نجات پیدا کردیم. اومدیم خونه خواهرم که ماتش بود برده بود ! بعدا کاشف به عمل اومد همون لحظه ترکیدن چرخ به دل خواهرم افتاده بود بره صدقات بندازه! خلاصه خدا رحم کرد به ما!





فانوس نگاهم را آویخته ام بر در
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی"
تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب
بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی
۴ آبان ۱۳۹۳
پاسخ به: خاطره نویسی! [شيطنت هاي دوران مدرسه ...]
نام کاربری: mahsa.barca
پیام: ۳,۰۹۹
عضویت از: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
از: esf
طرفدار:
- david villa .messi
- گوارديولا
گروه:
- کاربران عضو
دوستان موضوع عوض شد .

با موضوع جديد (خاطره ايي از محرم ) ادامه بدين .

خوندن قوانين فراموش نشه .





به شکل نمایش کنارم مردمن
۱۰ آبان ۱۳۹۳
< ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ... ۱۲ >
     
برو به صفحه
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!

اختیارات
شما می‌توانید مطالب را بخوانید.
شما نمی‌توانید عنوان جدید باز کنید.
شما نمی‌توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید.
شما نمی‌توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید.
شما نمی‌توانید نظرسنجی اضافه کنید.
شما نمی‌توانید در نظرسنجی‌ها شرکت کنید.
شما نمی‌توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید.
شما نمی‌توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید.

فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۳۲
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۲۹۵
پیام‌های جدید
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۴ پاسخ
۵۴۶,۳۹۰ بازدید
۳۹ دقیقه قبل
یا لثارات الحسن
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۱ پاسخ
۱۱,۶۰۹,۸۸۳ بازدید
۴۲ دقیقه قبل
یا لثارات الحسن
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۱۹۸ پاسخ
۸,۳۴۳,۵۹۹ بازدید
۴۵ دقیقه قبل
یا لثارات الحسن
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۴۳,۹۶۲ بازدید
۲۲ روز قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۰۰,۲۹۸ بازدید
۲۲ روز قبل
رویا
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۸ پاسخ
۴۳۵,۹۰۵ بازدید
۲ ماه قبل
jack jinhal
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۲ پاسخ
۱,۲۳۱,۸۱۶ بازدید
۶ ماه قبل
مهسا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۵,۵۶۷ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۲ پاسخ
۱,۹۲۶ بازدید
۱۰ ماه قبل
phaidyme
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۶,۸۵۵ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۲۰۱ کاربر آنلاین است. (۱۴۶ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۲۰۱

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!