در حال دیدن این عنوان: |
۳ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
به خاطر تکل خشن. از این زورم میاد که بردیم و حذف شدیم.... اگه خورخه را اون گلو نخورده بود........ |
||
You're The One I Need The Way Back Home Is Always Long But If You're Close To Me I'm Holding On You're The One I Need My Real Life Has Just Begun Cause There's Nothing Like Your Smile Made Of Sun |
|||
۱۴ بهمن ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۰۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
داورا کار خودشون رو کردن دو تا گل آفساید و یه پنالتی مفت تو بازی رفت اون بازی رو هم باید می بردیم |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۴ بهمن ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
خیلی دلم واسه رونی سوخت حقش نبود راستی تو این بازی و بازی رفت پویول بود؟ |
||
۱۵ بهمن ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۰۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
بازی رفت که اگه ویکی و پویول بودن صد در صد می بردیم
|
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۱۵ بهمن ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
حالا دیگه وقت یه کم شعره: I feel so unsure As I take your hand and lead you to the dance floor As the music dies, something in your eyes Calls to mind the silver screen And all it's sad goodbyes. I'm never gonna dance again Guilty feet I've got no rythm Though it's easy to pretend I know you're not a fool. Should've done better than to cheat a friend And waste the chance that I've been given So I'm never gonna dance again The way I danced with you Time can never mend The careless whispers of a good friend To the heart and mind, ignorance is kind There's no comfort in the truth Pain is all you'll find I'm never gonna dance again Guilty feet I've got no rythm Though it's easy to pretend I know you're not a fool. Should've done better than to cheat a friend And waste the chance that I've been given So I'm never gonna dance again The way I danced with you oh Tonight the music seems so loud I wish that we could lose this crowd Maybe it's better this way We'd hurt each other with the things we want to say We could have been so good together We could have lived this dance forever But now who's gonna dance with me Please stay And I'm never gonna dance again Guilty feet I've got no rythm Though it's easy to pretend I know you're not a fool. Should've done better than to cheat a friend And waste the chance that I've been given So I'm never gonna dance again The way I danced with you (Now that you're gone) Now that you're gone (Now that you're gone) |
||
۱۶ بهمن ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
,واقعا حال کردم ستارگان پوشالی 6تا خوردن |
||
۲۰ بهمن ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
سلام! من معمولا از جايي كه ميرم ديگه بر نميگردم! اما اين دفعه فرق ميكنه! اين دفعه مقصر خودم بودم! تقصيري هم نداشتم شايد هر كدومتون جاي من بودين اون كارو ميكردين! ببخشيد ديگه! |
||
۲۱ بهمن ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
آخرش یه روز صبرم تموم شد و بهش گفتم: من دیگه طاقت ندارم بذار با یکی درد دل کنم....بازم اخماش رفت تو هم و گفت: باز شروع کردی؟ نه نمیشه! هر چی خواستی به خودم بگو گفتم آخه تو نمیتونی تحمل کنی! این همه دردو نمیتونی تحمل کنی...بذار با یکی درد دل کنم دیگه...گفت: تو غماتو به من بگو خودم برات نگه می دارم...من میخوام حرفاتو بشنوم گفتم: فکر نکنم بخوای حرفای یه آدم خسته رو بشنوی...گفت : تو کاریت نباشه! میگم به من بگو! خودم به همه ی حرفات گوش میدم..همیشه! مطمئن باش منم گفتم و گفتم... اونم به قولش عمل کرد و گوش داد. انصافا هم سنگ صبور خوبی بود.دیگه هر وقت غمی داشتم صداش می کردم و براش میگفتم... خیلی حالم بهتر شده بود... واقعا احساس آسودگی می کردم تا اینکه یه روز....... یه غم کوچیک داشتم که میخواستم برام نگه داره ولی.... هر چی صداش کردم جوابمو نداد .... اول فکر کردم داره شوخی میکنه...آخه اون همیشه بود... کم کم ترس برم داشت...نکنه واقعا...!!! با بغض صداش کردم ولی جواب نداد... همه جا رو دنبالش گشتم... همه ی وجودمو..انگار که آب شده بود رفته بود تو زمین ...آخرش یه گوشه یه نامه پیدا کردم...یه نامه که گوشش سوخته بود..توش نوشته بود: می بخشی اما فکر کنم حق با تو بود! نتونستم تحمل کنم! یه دل کوچیک مثل من جا برای این همه غم یه آدم خسته رو نداره......کاش گذاشته بودم با یکی درد دل کنی.... |
||
۲۱ بهمن ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۰۹
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
چه غمناک
|
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۲۱ بهمن ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
خب حالا که فکرشو می کنم می بینم راست گفتی غمناکه!اون روز فقط میخواستم مخالفت کنم اما حالا میبنم که درست میگی غمناکه به غمناکی درد دلاش که نگفته بود
|
||
۲۳ بهمن ۱۳۸۴
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |