در حال دیدن این عنوان: |
۲ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
اگه گفتید مال کیه؟ به دیدن آمده بودم دری گشوده نشد صدای پای تو ز آنسوی در ، شنوده نشد سرت به بازوی من تکیه ای نداد و سرم دمی به بالش دامان تو غنوده نشد لبم به وسوسه ی بوسه دزدی آمده بود ولی جواهری از گنج تو ربوده نشد نشد که با تو برآرم دمی نفس به نفس هوای خاطرم امروز مشکسوده نشد به من که عاشق تصویرهای باغ و گلم نمای ناب تماشای تو نموده نشد یکی دو فصل گذشت از درو ، ولی چه کنم که باز خوشه ی دلتنگیم دروده نشد چه چیز تازه در این غربت است ؟ کی ؟ چه زمان غروب جمعه ی من بی تو پوک و پوده نشد ؟ همین نه ددیدنت امروز - روزها طی گشت که هر چه خواستم از بوده و نبوده نشد غم ندیدن تو شعر تازه ساخت . اگر به شوق دیدن تو تازه ای سروده نشد |
||
۲۱ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
اینم یکی دیگه چیزی بگو بگذار تا همصحبت باشم لختی حریف لحظه های غربتت باشم ای سهمت از بار امانت هر چه سنگین تر بگذار تا من هم شریک قسمتت باشم تاب آوری تا آسمان روی دوشت را من هم ستونی در کنار قامتت باشم از گوشه ای راهی نشان من بده ، بگذر تا رخنه ای در قلعه بند فترتت باشم سنگی شوم در برکه ی آرام اندوهت با شعله واری در خمود خلوتت باشم زخم عمیق انزوایت دیر پاییده است وقت است تا پایان فصل عزلتت باشم صورتگر چشمان غمگین تو خواهم بود بگذار همچون اینه در خدمتت باشم در خوابی و هنگام را از دست خواهی داد معشوق من ! بگذار زنگ ساعتت باشم |
||
۲۱ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
مهمان_
|
نقل قول Boten Anna نوشته:ولی به نظر من، همه نویی ها یه طرف، اخوان ثالث یه طرف! انقدر با ابهت و صلابت می نویسه که واقعا لذت می برم و حتی حس نمی کنم شعر نو بوده. یه جورایی Gothic ه. قربونت برم اقلیما جون. دلگرمم کردی. منم خیلی اخوان ثالث رو دوس دارم. شعرای جالب و دوست داشتنیی داره مخصوصا این دوتا شعرشو: دریچه ما چون دو دریچه روبه روی هم آگاه زهر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه ی بهشت اما، آه بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد. -------------------------------------------------- لحظه ی دیدار لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام، مستم باز می لرزد دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های ! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ های ! نپریشی صفای زلفکم را دست وابرویم را نریزی دل لحظه ی دیدار نزدیک است. |
||
۲۱ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
مهمان_
|
نقل قول اگه گفتید مال کیه؟از حسین منزویه. درسته؟ اینم یه شعر قشنگ دیگه ازش: تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید من برق چشم ملتهبت را رقم زدم تا کور سوی اخترکان بشکند همه از نام تو به بام افق ها ، علم زدم با وامی از نگاه تو خورشید های شب نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد شک از تو وام کردم و در باورم زدم از شادی ام مپرس که من نیز در ازل همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم |
||
۲۱ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
مهمان_مهمان
|
نقل قول Bentana نوشته:نقل قول Boten Anna نوشته:ولی به نظر من، همه نویی ها یه طرف، اخوان ثالث یه طرف! انقدر با ابهت و صلابت می نویسه که واقعا لذت می برم و حتی حس نمی کنم شعر نو بوده. یه جورایی Gothic ه. قربونت برم اقلیما جون. دلگرمم کردی. منم خیلی اخوان ثالث رو دوس دارم. شعرای جالب و دوست داشتنیی داره مخصوصا این دوتا شعرشو: دریچه ما چون دو دریچه روبه روی هم آگاه زهر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه ی بهشت اما، آه بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد. -------------------------------------------------- لحظه ی دیدار لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام، مستم باز می لرزد دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های ! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ های ! نپریشی صفای زلفکم را دست وابرویم را نریزی دل لحظه ی دیدار نزدیک است. آره محشرن؛ از هر دو هم خاطره دارم! کاش بازم بود ولی. زود رفت. |
||
۲۱ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
نام کاربری: lovebarcelona
پیام:
۱,۱۴۴
عضویت از: ۱۶ مرداد ۱۳۸۶
از: پيش شيطان تو سياره ي سرخ
گروه:
- كاربران بلاک شده |
مرگ رنگ رنگي كنار شب بي حرف مرده است. مرغي سياه آمده از راه هاي دور مي خواند از بلندي بام شب شكست. سر مست فتح آمده از راه اين مرغ غم پرست. در اين شكست رنگ از هم گسسته رشتة هر آهنگ. تنها صداي مرغك بي باك گوش سكوت ساده مي آرايد با گوشوار پژواك. مرغ سياه آمده از راه هاي دور بنشسته روي بام بلند شب شكست چون سنگ، بي تكان. لغزانده چشم را بر شكل هاي درهم پندارش. خوابي شگفت مي دهد آزارش: گل هاي رنگ سر زده از خاك هاي شب. در جاده هاي عطر پاي نسيم مانده ز رفتار. هر دم پي فريبي، اين مرغ غم پرست نقشي كشد به ياري منقار. بندي گسسته است. خوابي شكسته است. رؤياي سرزمين افسانة شكفتن گل هاي رنگ را از ياد برده است. بي حرف بايد از خم اين ره عبور كرد: رنگي كنار اين شب بي مرز مرده است. دريا و مرد تنها، و روي ساحل، مردي به راه مي گذرد. نزديك پاي او دريا، همه صدا. شب، گيج در تلاطم امواج. باد هراس پيكر رو مي كند به ساحل و در چشم هاي مرد نقش خطر را پر رنگ مي كند. انگار هي مي زند كه: مرد! كجا مي روي، كجا؟ و مرد مي رود به ره خويش. و باد سرگردان هي مي زند دوباره: كجا مي روي؟ و مرد مي رود. و باد همچنان . . . امواج، بي امان، از راه مي رسند لبريز از غرور تهاجم. موجي پر از نهيب ره مي كشد به ساحل و مي بلعد يك سايه را كه برده شب از پيكرش شكيب. دريا، همه صدا. شب، گيج در تلاطم امواج. باد هراس پيكر رو مي كند به ساحل و . . . |
||
۲۲ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
مهمان_
|
وود استاک چه بود و چه کرد؟ شنیدن موسیقی راک به همراه نیم میلیون نفر، سه روز و سه شب متوالی. مخالفت با جنگ ویتنام و نژادپرستی را هم اضافه کنید تا اساس این فستیوال موسیقی ساخته شود. اما ۴۰ سال پیش در وود استاک دقیقا چه گذشت که هچنان نامش زنده است؟ بسیار اتفاق افتاده است که یک ایدهی تجاری معمولی چنان حادثهی بزرگی را خلق میکند و ماندگاریاش آنچنان ردی را بر جای میگذارد که حتی گذر سالها هم از پس محو آن بر نمیآید. ایدهی برگزاری یک فستیوال موسیقی در فضای باز، در سال ۱۹۶۹ میلادی را میتوان بدون تردید در این دسته قرار داد؛ ایدهای که به ذهن پسر ۲۵ سالهای به نام مایکل لنگ راه یافت و از دل آن فستیوال موسیقی "وود استاک" بیرون آمد.... وود استاک یکی از منحصر به فردترین اتفاقات هنری در عرصهی موسیقی راک محسوب میشود؛ فستیوالی سه روزه (۱۵ تا ۱۷ اوت) که شعار اصلیاش "۳ روز صلح و موسیقی" بود و تبدیل به جولانگاه خوانندگان و گروههای موسیقی راک شد که برخی از آنها شهرتشان را در سالهای بعد وامدار آن شدند. آنچه در وود استاک رخ داد، چنان استثنایی بود که تبدیل به نقطهی اوج جنبش "هیپیها" در آمریکا شد. اما در وود استاک چه گذشت که آن را اینگونه منحصر به فرد و ویژه کرد؟ ۱۰ هزار نفر، نه ببخشید نیم میلیون نفر وود استاک نام دهکدهی کوچکی است که در نزدیکی نیویورک قرار دارد. در سالهای پایانی دههی ۶۰ میلادی، این دهکده محل سکونت چندین چهرهی سرشناس موسیقی آن زمان مانند باب دیلان بود. لنگ، مدیر جوان یک گروه موسیقی بود که سابقهی برگزاری چندین فستیوال موسیقی را نیز در کارنامهاش داشت. او در نیویورک با آرتی کورنفلد، ترانهسرای ۲۶ سالهای آشنا شد و این آشنایی آنچنان به صمیمت ختم شد که این دو تصمیم گرفتند یک استودیوی ضبط موسیقی در شهر وود استاک راهاندازی کنند. برای راهاندازی این استودیو نیاز به سرمایه بود، پس این ایده به ذهنشان راه یافت که میتوان چندین کنسرت برگزار کرد و یا بهتر آنکه یک فستیوال بزرگ ترتیب داد. این دو بر حسب اتفاق با جوئل روزنمن و جان رابرتز (هر دو ۲۳ ساله) آشنا شدند که سرمایهی مورد نیاز برای این کار را داشتند و به این ترتیب تیم اولیه تشکیل شد. قدم بعدی یافتن محل مناسبی برای برگزاری این فستیوال بود. آنها پس از تلاش فراوان در نهایت ماکس یسگور را ملاقات کردند که یکی از تولیدکنندگان عمدهی شیر در روستای بتل (۱۵۰ کیلومتری نیویورک) بود. گروه در ابتدا از ترس جا زدن یسگور به او گفتند که احتمالا ۱۰ تا ۱۵ هزار نفر برای تماشای کنسرت بیایند. وقتی که یسگور چندین مزرعهی بزرگش را به آنها نشان داد، لنگ آب پاکی را روی دست او ریخت: «ما فکر میکنیم که تا ۵۰ هزار بلیط بفروشیم و احتمالا ۵۰ هزار طرفدار دیگر هم سعی میکنند که بدون بلیط بیایند!» البته نه گروه و نه یسگور نمیدانستند که وود استاک در حدود نیم میلیون تماشاگر خواهد داشت! قفل ترافیکی در این بین آگهی فستیوال در روزنامههای سراسری کشور چاپ و پیشفروش بلیطها هم شروع شده بود. در حالی که گروه مشغول تمام کردن آخرین مقدمات ساخت و ساز و اجرای برنامه بود، هزاران دختر و پسر جوان در دو ایستگاه اتوبوس شهر نیویورک در صفهای کیلومتری منتظر آمدن اتوبوس به مقصد بتل بودند. اتوبوس هر یک ربع یک بار میآمد، آنهم با ظرفیت ۴۵ نفر! صحنهای که به گفتهی رییس اتوبوسرانی تا آن زمان بیسابقه بوده است. ووضعیت در محل برگزاری نیز دستکمی از ایستگاه اتوبوس نداشت. ماشینهای پارک شدهی فراوان و ترافیک ۲۰ کیلومتری! به این ترتیب هزاران طرفدار با پای پیاده راهی میشوند. هجوم تماشاگران باعث میشود تا برگزارکنندکان قید فروش بلیط را بزنند و از پشت میکروفن اعلام کنند که تماشای فستیوال رایگان است. باروت روز جمعه، ۱۵ اوت، در ساعت پنج و هفت دقیقهی بعد از ظهر، فستیوال وود استاک با ترانهای از ریچی هاونز افتتاح میشود. هاونز در مجموع ۱۰ ترانه میخواند که آخرین آنها با نام "آزادی" همانند باروت جمعیت را از هیجان منفجر میکند؛ ترانهای که هاونز همانجا در روی سن به صورت فیالبداهه میزند و میخواند! از آنجایی که وود استاک همزمان با دوران جنگ ویتنام برگزار میشد، ترانهی هاونز تبدیل به یکی از ترانههای سمبلیک وود استاک میشود. گروه سوییت واتر به همراه خوانندگان دیگری همچون تیم هاردین، راوی شانکار (نوازندهی سیتار) و ملانی از دیگر چهرههایی بودند که روز اول به روی سن رفتند. در طول برگزاری فستیوال، جمعیت عظیم و ترافیک شدید چندین کیلومتری باعث شدند تا گروه برگزار کننده بیشتر خوانندگان را با هلیکوپتر به محل بیاورند. غوغای وود استاک شنبه، ۱۶ اوت، ساعت دوازده و پنجاه و پنج دقیقهی بامداد، جوآن بائز به روی سن میرود. در فضای ضد جنگ آن زمان، حضور خوانندهای مثل بائز یعنی ختم کلام؛ کسی که همواره به خواندن ترانههای سیاسی شهرت داشته است. ترانهی We Shall Overcome از بائز تبدیل به یکی دیگر از ترانههای سمبلیک این فستیوال شد. در همان زمان نخستین نمنمهای باران آغاز میشود و در ساعتها و روزهای بعد، این نمنم تبدیل به سیلی میشود که از آسمان به زمین فرود میآید. یکی از خوانندگان مشهوری که در این روز برای اجرا به روی سن میرود، کارلوس سانتانا است. هر چند سانتانا در آن زمان چندان نام شناختهشدهای نبود، اما ریتمهای هیپنوتیزمکنندهی آهنگها و اجرای گروه آن چنان به مذاق جمعیت خسته از باران مینشیند که باعث میشود اجرای سانتانا به یکی از اجراهای درخشان وود استاک تبدیل شود. ساعت ۸ شب غوغای دیگری به راه میافتد و این بار به راه اندازهی این غوغا، گروه Canned Heat است. جو حاکم آنچنان سرخوشانه است که حتی در فیلمی که بعدها از وود استاک تولید میشود، به خوبی میتوان دید که چگونه یکی از تماشاگرها به روی سن میآید و خوانندهی گروه را در آغوش میگیرد! پیکنیک همراه با چاشنی موسیقی کمکم خبرهای بد نیز فرا میرسند. بارش شدید باران باعث میشود تا برخی از آلات موسیقی هادی برق شوند، سن کاملا خیس شده و خطر برق گرفتگی هم شدیدا بالا میرود. از طرف دیگر غذا و آب تمام شده و مسئلهی اصلی برای برگزار کنندگان این است که چگونه میتوان از پس تهیه کردن غذای مورد نیاز برای نیم میلیون تماشاچی بر آمد. در این میان هلیکوپترهای امدادی چندین مرتبه شکلات و نوشابه برای جمعیت پرتاب میکنند، اما با این حال نمیتوان اینها را به عنوان غذا به حساب آورد. افراد فراوانی از جمعیت داوطلبانه به کمک میآیند. از مزرعههای اطراف مقدار زیادی سبزیجات خریداری میشود و داوطلبان دست به کار پختن غذا میشوند. نکتهی قابل ذکر و برجسته در این است که در تمامی این روزها هیچ درگیری میان هیچ گروه یا فردی رخ نمیدهد و اثری از خشونت در تمام مدت برگزاری فستیوال دیده نمیشود. در عوض چیزی که به وفور یافت میشود، انواع مواد مخدر است که چه از سوی خوانندهها و چه تماشاگران مورد استفاده قرار میگیرد. هر چند در آن زمان استعمال مواد مخدر یکی از مشخصههای رایج جنبش هیپیها بود. خاموشی سازها جنیس جاپلین، خوانندهی آمریکایی و یکی از اسطورههای موسیقی راک آن زمان، یکشنبه، ۱۶ اوت در ساعت دو و نیم بامداد، بعد از ساعتها انتظار به روی سن میرود. هرچند اجرای جنیس با تشویقهای فراوان تماشاگران روبرو میشود اما با این حال بعدها برخی انتقادهای جدی را به اجرای او در وود استاک وارد میکنند. یک سال بعد از این فستیوال جنیس بر اثر استعمال بیشاز اندازهی هروئین در میگذرد. وود استاک بزرگترین موفقیت برای برای جنیس جابلین بود پنج صبح، تماشاگران شاهد اجرای گروه The Who میشوند. اجرای این گروه یکی از بهترین اجراهای وود استاک است. در این روز، جو کاکر نیز در ساعت دوی بعد از ظهر به روی صحنه میرود. علیرغم وجود مشکلاتی در هنگام شروع، کاکر موفق میشود تا با صدای گرفته و خشدار خود جمعیت را به وجد آورد. به محض پایان گرفتن برنامهی کاکر، دوباره از آسمان سیل سرازیر میشود و چندین ساعت به طول میانجامد. ساعت هشت شب، کاونتری جو مکدانلد به اجرای برنامه میپردازد؛ خوانندهای که از اواسط دههی ۶۰ میلادی با خواندن ترانههای اعتراضی سیاسی تبدیل به چهرهای شناخته شده و محوری شده بود. جانی وینتر نیز یکی دیگر از خوانندگان آن روز است. سرانجام در ساعت هشت و نیم صبح روز دوشنبه، ۱۸ اوت، آخرین خواننده به روی سن میرود که کسی نیست به جز جیمی هندریکس. هر چند در آن موقع تنها جمعیتی بین ۳۰ تا ۶۰ هزار نفر باقی مانده بودند، اما با این حال، مدیر برنامههای هندریکس اصرار دارد تا اجرای این خواننده حسن ختام وود استاک باشد. پس از دو ساعت و بعد از اتمام ترانهی "Hey Joe"، در ساعت ده و نیم صبح روز دوشنبه، فستیوال موسیقی وود استاک پس از سه روز پایان میگیرد و سازها به خاموشی میروند. آمار و ارقام وود استاک طبیعی است که وقتی نیم میلیون نفر، سه روز پی در پی در مکانی مستقر شده باشند، نمیتوان انتظار داشت محل استقرارشان پس از این مدت از تمیزی برق بزند. به موجب همین اصل ساده، زمین آقای یسگور پس از پایان وود استاک تبدیل به یک زبالهدان عظیم و بدبو شده بود. تنها در حدود ۳۰ تا ۸۰ هزار کیسه خواب باقی مانده بود که صاحبانشان آنها را با خود نبرده بودند. همه جا پاکتهای شیر، بطری، کاغذ یا ظرف به چشم میخورد. برای همین هم داوطلبان بلافاصله دست به کار عملیات پاکسازی شدند. بین هر اجرا کمی هم زمان تنفس برای تماشاگران در نظر گرفته شده بود. البته به جزو خاطره و زباله، وود استاک اعداد و ارقامی را هم بر جا گذاشت که نیم نگاهی به آن داشتهایم: − قیمت بلیط یک روز از فستیوال در پیشفروش، بالغ بر شش و نیم دلار بود و قیمت بلیط سه روزه، ۱۸ دلار. − در مجموع ۶۸ پزشک و ۳۶ پرستار بیش از شش هزار نفر را مدوا کردند. − در طول برگزاری فستیوال، شش زن وضع حمل کردند، که نوزادان دو نفر از آنان سالم به دنیا آمدند و چهار زن دیگر در هنگام زایمان فرزندان خود را از دست دادند. − یک نفر به دلیل مصرف بیش از اندازهی هرویین جان خود را از دست داد و یک نفر دیگر نیز در هنگام عملیات پاکسازی توسط یک تراکتور زیر گرفته شد. − ترافیک آنچنان شدید بود که طی مسافت ۱۶۰ کیلومتری میان نیویورک و بتل ۸ ساعت به طول میانجامید، از همین رو نیز بیشتر طرفداران بعد از پارک کردن خودروهایشان ۲۴ کیلومتر را با پای پیاده میرفتند. − ۳۶ نفر از نیروی پلیس نیویورک، ۱۵۰ پلیس داوطلب، ۱۰ کلانتر محلی و ۱۰۰ سرباز گارد ملی و کلانترهای کمکی از ۱۰۰ کشور مختلف، مسئولیت امنیت فستیوال را بر عهده داشتند. − زمین آقای یسگور در اصل مزرعهی تولید شیر بود و به همین خاطر در طول فستیوال ۴۵۰ گاو آزادنه در بین جمعیت تردد میکردند. − ۶۰۰ دستشویی عمومی برای نیم میلیون نفر آماده شده بود. کلاه گشاد بر سر غایبان هر چند برخی از چهرههای نامدار آن زمان در وود استاک به روی صحنه رفتند، اما با این حال شمار زیادی خوانندهی معروف نیز بودند که به هر دلیلی از حضور در این فستیوال سر باز زدند. البته اینها هیچکدام حتی ذرهای هم حدس نمیزدند که وود استاک در آینده چه معنایی خواهد داشت. بیتلها یکی از غایبان بزرگ وود استاک یکی از معروفترین رد درخواستها برای حضور در وود استاک به گروه جترو تول (Jethro Tull) تعلق دارد. میگویند سرپرست گروه، یان اندرسون، در آن زمان گفته بود: «من هیچ علاقهای به این ندارم که آخر هفتهام را در یک مزرعهی بزرگ با مشتی هیپی دست و رو نشسته بگذرانم!» گروههای لد زپلین و مودی بلوز و بیتلز نیز از غایبان وود استاک بودند. در هنگام برگزاری فستیوال، شایعهای بر سر زبانها افتاد که میگفتند گروه بیتلز قرار است برنامهای غافلگیرانه اجرا کند. اما این حرف تنها در حد همان شایعه نیز باقی ماند. در این بین، تنها اجرای یک هنرمند بود که همه را بیصبرانه در انتظار گذاشته بود؛ کسی که در همان وود استاک زندگی میکرد و محل زندگیاش تنها چند کیلومتر با بتل فاصله داشت. میتوان ادعا کرد که فستیوال وود استاک در اصل به خاطر او برگزار شده بود و این هنرمند کسی نبود جز باب دیلان که اسطورهی روز آن زمان به شمار میآمد. با این حال دیلان هیچگاه در این فستیوال به روی صحنه نرفت. او بارها گفته بود که هیچ همخوانی با هیپیها ندارد و آنها را "نسلی بدون هویت" خوانده بود. اظهار نظرهای بهیادماندنی از فستیوال وود استاک فیلم مستندی نیز تهیه شد که درهمان زمان به بازار آمد. چه در فیلم و چه در مصاحبههای بعدی خوانندگان، اظهار نظرهای جالبی به زبان آمدند که بیشتر آنها هم از تجربههای شخصی آنها روایت میکردند. − «زمانی که ما در هلیکوپتر نشسته بودیم و به سمت محل برگزاری فستیوال میرفتیم، وقتی برای اولین بار جمعیت را از آن بالا دیدم، فکر کردم که اینها گلهای رنگ و وارنگی هستند که در یک مزرعه کاشتهاند. از خلبان پرسیدم، آنجا دقیقا چه کاشتهاند؟ او هم جواب داد، اینها همه آدم هستند. همانجا برایمان روشن شد که قضیه فراتر از یک کنسرت معمولی است.» (الکس دل زوپو، نوازندهی کیبورد و یکی از خوانندگان گروه سوییتواتر) − «جری گارسیا از من پرسید، شما کی میروید روی صحنه؟ گفتم حدود ساعت چهار بعد از ظهر. جری جواب داد، ما باید بعد از شما برویم روی صحنه و این هم زودتر از ساعت دوی نیمهشب نمیشود، پس احتمالا شما هم نصفهشب نوبتتان میشود. وقتی جری این را گفت، من هم با خودم فکر کردم، پس میتوانم کمی مسکالین (نوعی مادهی مخدر) استفاده کنم. اگر الان بزنم، تا نیمه شب سرحال شدهام و آن خماری اولیه هم رفته است. کار اشتباهی بود، به محض اینکه مسکالین استفاده کردم، هنوز در حال و هوای بعدش بودم که ناگهان یک قیافهای را جلوی رویم دیدم که میگوید، شما باید همین الان روی صحنه بروید، اگر الان روی صحنه نروید، اصلا دیگر باید قید اجرای برنامه را بزنید! فقط یادم هست که دعا میکردم، خدایا کاری کن که من اشتباه نزنم.» (کارلوس سانتانا، نوازندهی گیتار) − هر دفعه که من به سازم روی صحنه دست میزدم، شوک الکتریکی بهم وارد میشد. سن تماما خیس بود و جریان برق کاملا از توی بدنم رد میشد. دیگر تبدیل به یک هادی برق شده بودم! واقعا اگر به میکروفن یا گیتار دست میزدید، خطر مرگ و زندگی شما را تهدید میکرد. یکهو یک جرقهی آبیرنگ به اندازهی توپ بیسبال ظاهر شد و من دو سه متر به عقب پرت شدم. (باب ویر، گیتاریست گروه گریتفول دد) |
||
۲۲ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
مهمان_
|
چهل سالگی بهترین آهنگ هزاره به جرات می توان گفت که ترانه Yesterday از گروه بیتلز از معدود ترانه های پاپ هست که از زمان اجرای آن تا به امروز هنوزهم به کرات از رادیوهای موسیقی سراسر دنیا پخش میشود. Yesterday اولین کاری بود که پاول مک کارتنی (Paul McCartney) به تنهایی فقط با یک گیتار آنرا اجرا کرد و تنها از یک کوارتت سازهای زهی برای همراهی خود استفاده کرد و این اولین باری نیز بود که سازهای زهی در گروه محبوب بیتلز استفاده می شد و به همین دلیل به نوعی از المانهای موسیقی کلاسیک چه از لحاظ ساز و چه از لحاظ فرم و تنظیم موسیقی در آن استفاده شد. ااین قطعه بسیار زیبا پس از انتشار اولین قطعه ای بود که در زمان خود - در حالی که طرفداران بیتلز اغلب جوانان بودند، - مورد توجه افراد بزرگسال نیز قرار گرفت و نیز نسخه های متعدد Instrumental آن توسط بسیاری از کمپانی های ضبط موسیقی منتشر شد. این ترانه زیبا بیش از 3000 بار توسط بسیاری خوانندگان دیگر ضبط و اجرا شده است که از این لحاظ جزو قطعاتی است که در تاریخ موسیقی نادر می باشد. از جمله هنرمندان بزرگی که این قطعه را اجرا کرده اند می توان به Ray_Charles, Tom_Jones, Elvis_Presley, Frank_Sinatra, Andy_Williams و ... اشاره کرد. بسیار از مراجع موسیقی این ترانه زیبا را بعنوان بهترین ترانه هزاره دوم (Millenium) انتخاب کرده اند. Yesterday در تاریخ 14 ژوئن 1965 برای اولین بار ضبط شد و به عقیده بسیاری از منتقدین موسیقی بهترین و موفق ترین کار موسیقی مکارتنی میباشد او در باره این آهنگ می گوید "ملودی هنگام شب به ذهنم خطور کرد، از تخت خواب بلند شدم و پای پیانو رفتم و بعد از یکی دو ساعت کل قطعه را پرورش دادم. همه اش فکر می کردم ممکنه که این آهنگ شبیه یکی دیگه از کارهای خودمون یا حتی دیگران باشه که بطور ناخودآگاه به ذهن من خطور کرده، اما خوشبختانه اینطور نشد." ترانه Yesterday جزو پخته ترین و با معنی ترین سروده های مک کارتنی است که به نوعی نمایان گر وجود مشکلات در زندگی، حالتهای افسردگی و ناراحتی در گذشته می باشد. مشکلاتی که در صورت وا دادن انسان دوباره برای در کنار ماندن، به سوی او می آیند. عباراتی چون "I'm not half the man I used to be" و یا "Now I need a place to hide away" و ... علاوه بر زیبایی کلام و موسیقی پذیری ، مفاهیم عمیقی را درخود جای داده اند. در واقع اگر به معنی و مفهوم کارهای بیتلز بعد از این ترانه زیبا دقت کنیم خواهیم دید که این ترانه هم از دیدگاه سازبندی و تنظیم موسیقی و هم از دیدگاه نگرش به متن ترانه نقطه عطفی در موسیقی بیتلز بوده است. لینک دانلود بر گرفته از:گفتگوی هارمونیک |
||
۲۳ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
نام کاربری: lovebarcelona
پیام:
۱,۱۴۴
عضویت از: ۱۶ مرداد ۱۳۸۶
از: پيش شيطان تو سياره ي سرخ
گروه:
- كاربران بلاک شده |
اينو تقديم ميكنم به مجيب عزيز كه تو اين مدت خيلي به من لطف زيادي كرد. دوستان عزيز اين يه شعر از انيا هستش به نام The Spirit Of Christmas Past از آلبوم زيبا و قشنگ And Winter Came اميدوارم كه زحماتشو تا كمي جبران كرده باشم. The Spirit Of Christmas Past روح كريسمس گذشته When tears are in your eyes وقتي اشك در چشمانت جمع شده است It's time to look inside بهترين زمان است كه به اطرافت بنگري Your heart can find another way قلبت مي تواند راه ديگري پيدا كند Believe in what I say به حرف هايم معتقد باش Don't throw this time away اين وقت را از دست نده Tomorrow will be Christmas Day فردا روزيست كه كريسمس خواهد آمد (فردا بهارخواهد شد) (chanting) آهنگ Christmas Day... روز كريسمس So let the shadows go And drift away like snow پس بگذار سايه ها چون دانه هاي برف در هوا پرکشند و دور شوند Tomorrow will be Christmas Day فردا روزيست كه كريسمس خواهد آمد (فردا بهارخواهد شد) Tomorrow will be Christmas Day فردا روزيست كه كريسمس خواهد آمد (فردا بهارخواهد شد) (chanting) آهنگ Christmas Day... روز كريسمس So dream until the night, بنابراين رويا ها تاشب خواهند ماند Becomes the morning light وصبح حقيقت شده است Tomorrow will be Christmas Day فردا روزيست كه كريسمس خواهد آمد (فردا بهارخواهد شد) Tomorrow will be Christmas Day فردا روزيست كه كريسمس خواهد آمد (فردا بهارخواهد شد) از دوستان عزيز اگه اشتباهي تو معني شعر پيدا شد منو ببخشيد من ادبيات فارسيم ضعيفه. البته ترجمه بعدي هم شعر معروف انيا در فيلم ارباب حلقه ها يعني May It Be Enya - May It Be May it be an evening star Shines down upon you شاید این یه ستاره شبانگاهی باشه که بر تو می تابد May it be when darkness falls Your heart will be true شاید وقتی تاریکی احاطه می کند قلبت خالص شود You walk a lonely road در جاده ای تنها قدم میزنی Oh! How far you are from home آه که چقدر از خانه دور شده ای Mornie ut?(darkness has come) تاریکی فرارسیده است Believe and you will find your way ایمان داشته باش و آنوقت، راهت را پیدا خواهی کرد Mornie alanti련darkness has fallen) تاریکی احاطه کرده A promise lives within you now عهد و پیمانی درونت زنده است May it be the shadows call Will fly away ممکن است که این صدای سایه ها باشد که به پرواز در آمده است May it be you journey on To light the day ممکن است که این آغاز سفرت باشد تا روز را روشن کنی When the night is overcome وقتی شب تورا احاطه کرد You may rise to find the sun شاید برخیزی و خورشید را بیابی Mornie ut?(darkness has come) تاریکی فرارسیده است Believe and you will find your way ایمان داشته باش و آنوقت، راهت را پیدا خواهی کرد Mornie alanti련darkness has fallen) تاریکی احاطه کرده A promise lives within you now عهد و پیمانی درونت زنده است A promise lives within you now عهد و پیمانی درونت زنده است A promise lives within you now عهد و پیمانی درونت زنده است |
||
۲۳ شهریور ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
می خواستم بهت بگم چقد پریشونم, دیدم خودخواهیه...دیدم نمی تونم تحمل می کنم بی تو به هر سختی, به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی به شرطی بشنوم دنیات آرومه, که دوسش داری از چشمات معلومه یکی اونجاست شبیه من یه دیوونه , که بیشتر از خودم قدرتو می دونه چیکار کردی که با قلبم به خاطر تو بی رحمم؟ تو می خندی... چه شیرینه... گذشتن...تازه میفهمم! تو رو می خوام تموم زندگیم اینه , دارم می رم ته دیوونگیم اینه نمی رسه به تو حتی صدای من, تو خوشبختی همین بسه برای من... |
||
تو ای خود صدا...صدا بزن مرا ببین دل مرا بزن به دریا من که بریده از منم ... در عطش رسیدنم به تو چرا نمی رسم؟؟؟ چرا چرا نمی رسم؟؟؟..... |
|||
۲۳ شهریور ۱۳۸۸
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |