همه پیامها (El.Zurdito)
|
پاسخ به: مقاومت اسلامی | ||
|
از قضا همین دیشب با این شهید آشنا شدم و فیلم وصیت نامه اش رو دیدم... ماشالله چقدر خوش خنده بود, انصاف نبود بعد از شهادت هم لبخند رو لباش نباشه! اینم فیلمش : |
||
۱ اسفند ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: مقاومت اسلامی | ||
|
سخنرانی سید حسن نصرالله برگزار نشد؟
|
||
۵ بهمن ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: مقاومت اسلامی | ||
|
نقل قول ما بعدها یک فرمانده داعش را اسیر کردیم و از او پرسیدیم چگونه شد شما که در حال فتح اربیل بودید، بیک باره عقب نشستید؟ این اسیر داعشی بما گفت: نفوذی های ما در اربیل بما خبر دادند قاسم سلیمانی دراربیل است لذا روحیه افراد ما بهم ریخت و عقب نشستیم.خاطره ای از یه شهید مدافع حرم شبیه به همین موضوع یکبار عکسی را نشانم داد که در آن یکی از بچههای خودشان در حال نوشتن شعاری به زبان عربی روی دیوار بود. به این عکس که رسیدیم محمودرضا گفت: این بعد از نوشتن شعار زیرش نوشت: «جیش الخمینی فی سوریا» (سرباز خمینی در سوریه). این را که گفت زد زیر خنده. گفتم به چی میخندی؟ گفت: تکفیریها از ما و نام امام خمینی(ره) بشدت میترسند! بعد تعریف کرد که یک روز در یکی از مناطقی که آزاد شده بود، متوجه پیرمردی شدیم که سرگردان به اینطرف و آنطرف میدوید. رفتیم جلو و پرسیدیم چه شده؟ گفت پسرش مجروح در خانه افتاده اما کسی از اهالی محل اینجا نیست که از او کمک بخواهد. با تعدادی از بچهها رفتیم داخل خانهاش و دیدیم پسرش یکی از تکفیریهای مسلح است؛ با هیکل درشت و ریش بلند و لباس چریکی که یک گوشه افتاده بود و خون زیادی از او رفته بود. تا متوجه حضور ما در خانه شد شروع کرد به رجز خواندن و داد و فریاد کردن و هر چه از دهانش درآمد نثار علویها و سوریهایی کرد که با آنها میجنگند. همینطور که داشت فریاد میزد و بد و بیراه میگفت، یکی از بچهها رفت نزدیکش و توی گوشش به عربی گفت میدانی ما کی هستیم؟ ما ایرانی هستیم. این را که گفت دیگر صدایی از طرف در نیامد! |
||
۲۹ دی ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: مقاومت اسلامی | ||
|
نقل قول من تمام حرفم اینه که این برنامه ها و این مجاهدت های عظیمی که برای مردم دیگه تو کشورای همسایه انجام میشه خیلی بیشتراز تلاش نکرده برای مردم کشور خودمونه که کاملا هم مشخصه!هر چند روی صحبتتون با آقا بهزاده،اما تو این جمله تون کمی بی انصاف بودید و نتونستم چیزی نگم , البته ایشون توضیح کاملی دادند و یه جورایی جواب شما هم توش بود ولی ایراد بحث اینجاست که شما این "مجاهدت های عظیم" رو برای خودتون و مردم مون نمی دونید و نسبتش میدید به کشور همسایه ... در صورتی که اگه ما کاری هم کردیم فقط برای حفظ منافع و آرمان های خودمون بوده و هست... در واقعیت همه این از جون گذشتگی های خارج از کشور برای حفظ امنیت داخل کشوره تا بشه مشکلاتش در آرامش حل بشه از جمله همونایی که شما تو شوک دیدید وگرنه اگه جنگ به خاک خودمون بکشه، مشکل فرضی که مثلا اولویت 50 داره تبدیل به اولویت 1000میشه! در نتیجه این جنگیدن ها و حمایت ها رو به خودتون بگیرید و مال خودتون بدونید - پ.ن: برداشتم از نحوه صحبتتون این بوده که شما فعالیت های ایران در داخل و خارج از کشور رو رقیب هم میدونید نه مکمل هم |
||
۲۶ دی ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: فیلم و سریال | ||
|
این دفعه ای رفته بودم واسه بچه خواهرم دوبله هری رو بگیرم، قسمت 2 ، اولش نقد گذاشته بودن، کنجکاو شدم ببینم چی میگن ... اشتباه کردم به نظر میرسه ایرانی ها توانایی کشف لایه هایی رو دارن که روح خود امریکایی ها ازش بی خبره !!! حرفاش برای نمونه : " در داستان، هری پاتر بیشتر از جادوی خلع سلاح استفاده می کند و با این طلسم است که در نبرد های خود پیروز می شود در حالی که ولدمورت و یارانش بیشتر از طلسم مرگ استفاده می کنند. این نشان دهنده ی گفتار آمریکا است که می گوید ما برای خلع سلاح به کشور ها حمله می کنیم و قصدمان فقط خلع سلاح است." "وقتی کلاه گروه بندی می خواست او را به گروه اسلیترین بفرستد، هری چندین بار گفت که اسلیترین نه ، و این هم نشان می دهد که آمریکا با اینکه دارای قدرت زیادی است، طرف ظلم را انتخاب نکرده و به صورت آگاهانه طرف خوبی و خیر را انتخاب کرده و این هم نوعی خلاص شدن آمریکا از زیر فشار افکار عمومی را به دنبال دارد." |
||
۲۸ مهر ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: ساير ورزشها به غير از فوتبال | ||
|
غفور جوری ضربه زد انگار می خواست جونش با توپ رو با هم از تور رد کنه دم هر چی ایرانی با غیرت گرم تبریک |
||
۸ تیر ۱۳۹۲
|
|
پاسخ به: لیونل مسی | ||
|
ننه شی اتای دور... چه با احساس نگاه میکنه، آخی messi 1 messi 2 messi 3 messi 4 messi 5 messi 6 |
||
۳ دی ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: ولایت | ||
|
با مردم تا امام رضا (ع) به نقل از رضا میر کریمی- نویسنده و کارگردان سینما : « هر وقت در جریان کار و زندگی ،زیاد به من فشار (روانی) وارد می آید ، در هر مرحله ای که باشم،همه چیز را رها می کنم و گاهی از همان سرکار- تلفنی به خانه می زنم و یک راست به فرودگاه می روم. همان جا بلیطی تهیه می کنم و عازم مشهد می شوم.آن جا زیارتی و درد دلی با امام رضا (ع) می کنم و آرام می شوم و بر می گردم. یک بار-در یکی از همین سفر ها-توی هواپیما نشسته بودم و در خودم بودم که دیدم در قسمت جلو هواپیما انگار وضعیت متفاوتی است.کسانی را می دیدم که از جاهای مختلف هواپیما،یکی یکی به قسمت جلو می رفتند.آنجا کنار یکی از صندلی ها می نشستند ، با شخصی که روی آن صندلی نشسته بود چیز هایی می گفتند و می شنیدند و بعد خوشحال و راضی بر می گشتند و سرجایشان می نشستند. کنجکاو شدم بدانم قضیه چیست. از یکی از کسانی که از آنجا بر می گشت موضوع را پرسیدم. گفت: کسی که آنجا نشسته مقام معظم رهبری است. هم بسیار تعجب کردم، هم خوشحال شدم. به قسمت جلو هواپیما رفتم و از فردی که معلوم بود محافظ است پرسیدم: می شود رفت با آقا صحبت کرد؟ گفت:بله قدری صبر کن تا کسی که پهلوی آقاست ،صحبتش تمام شود. از فرصت استفاده کردم و پرسیدم : چرا آقا با پرواز عمومی به مشهد می روند؟! گفت: آقا فقط سفر های رسمی دولتی را با پرواز اختصاصی می روند .سفر های شخصی (که عمدتا هم سفر زیارتی به مشهد است) را مثل همه مردم با پروازعمومی می روند. پرسیدم: یعنی می روید برایشان بلیط هم می خرید؟! گفت: بله مثل همه مسافر های معمولی،برایشان بلیط می خرند.بدون اطلاع یا تشریفات خاص می آیند سوار هواپیما می شوند و راهی می شوند..تازه توی هواپیماست که خدمه پرواز و مسافرانمتوجه حضور ایشان می شوند. صبر کردم تا صحبت نفر قبلی تمام شد. جلو رفتم و خودم را معرفی کردم و ...» با خود گفتم: از کسی که عمری را به سادگی و با حداقل امکانات مادی زیسته و اکنون رهبری انقلابی ترین نظام های سیاسی و البته مذهبی جهان را بر عهده دارد،جز این همه ملاحظه و دقت در استفاده از بیت المال و قائل شدن مرز و تفاوت بین کار شخصی و کار حکومتی نیز انتظار نمی رود. منبع:ماهنامه امتداد.خرداد89 |
||
۱۴ مهر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: ولایت | ||
|
خاطراتی از مقام معظم رهبری: به نقل از حجت الاسلام حقانی: * زمانی که ضریح مطهر حضرت امام رضا (ع) در حال تعویض بود،درخدمت مقام معظم رهبری به پابوسی امام هشتم(ع) مشرف شدیم.مقام معظم رهبری برای زیارت در کنار مرقد مشغول راز و نیاز بودند،چون ضریح را برداشته بودند،حضور در کنار قبر،رنگ و بوی دیگری داشت.بعد از پایان راز و نیاز حضرت آیت الله خامنه ای ،آقای واعظ طبسی -تولیت آستان قدس رضوی- به ایشان عرض کردند:آقازاده هم بیایند نزدیک تر تا از نزدیک امام را زیارت کنند.معظم له فرمودند:« پس بقیه چی؟ ، اگر بقیه افراد می توانند از نزدیک قبر امام هشتم (ع) را زیارت کنند ،فرزندان هم بیایند.» پس از بیان آقا ، همه توفیق حضور یافتند... به نقل از آیت الله جوادی آملی: * یک روز مهمان مقام معظم رهبری بودم. فرزند ایشان آقا مصطفی نیز نشسته بود که سفره گسترده شد، آیت الله خامنه ای به وی نگاهی کرد و فرمود: شما به منزل بروید. من خدمت ایشان عرض کردم: اجازه بدهید آقازاده هم باشند ،من از وی درخواست کرده ام که با هم باشیم. آقا فرمودند:« این غذا از بیت المال است، شما هم مهمان بیت المال هستید. برای بچه ها جایز نیست که بر سر سفره بنشینند. ایشان به منزل بروند و از غذای خانه میل کنند ...» من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا عطا فرموده است. |
||
۱۴ مهر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | ||
|
هفته پیش،شب اربعین، مثه هر سال تو مسجدمون مراسم یادواره شهدا بود، اما امسال یه مهمون خیلی خیلی ویژه داشت،یه شهید گمنام... از 11 شهید گمنامی که پیدا کرده بودن یکیش واسه استان مازندران بود و اون یه پیکر پاک و آسمونی تو اون شب عزیز مهمون کوچه ما بود... 20 ساله بود،یه سال از الان من بزرگتر... صدای آژیر آمبولانس رو که شنیدم دلم هری ریخت... وقتی تابوتش رفت رو دستا، صدای گریه و شیون تموم کوچه رو پر کرد... یکی می گفت:بمیرم که مادر نداری، من مادرت یکی می گفت: من خواهرت ولی... خیلی غریب بود... لحظه لحظه ش بوی کربلا رو داشت... نمی شد باشی و هوایی کربلا نشی... معلوم نبود مادرش تو اون لحظه کجای این دنیا بود، زنده بود یا مرده، چند سال چشاشو به در دوخته بود که خبری از پاره تنش بیارن و حالا... گمشدش پیدا شده بود... اما، بدون پلاک... و شاید تموم چیزی که امسال خدا می خواست بهم بگه،همین بود...که سرمو بالا بگیرمو ببینم،چه دنیای بزرگی بزرگتر از دنیای من وجود داره...راهی که تو ای شهید عزیز تو 20 سالگی بهش رسیدی و من... 1 2 3 4 5 |
||
۱۳ بهمن ۱۳۸۹
|