همه پیامها (raminbarca)
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
سعید باز یه کلمه جا انداختی یه نه قبل از چنین تو مصرع آخر می خواد در این مورد من حرفی ندارم برای گفتن |
||
۲۳ آذر ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
عجب شعری یه دقه صب کن بنویسمش بابا این تیکه ی منه باور کن قبول نداری بیا اینجا از همه بپرس سعید خجالت می دیا می بینی تو رو خدا به جای دستت درد نکنشه!حالا اگه من نمی گفتم یکی دیگه میومد مجنون لیلی می شد خوب بود؟!اگه اونجا خالی می موند هر کی از را می رسید خودشو می چپوند تو شعر خوب بود؟! |
||
۲۲ آذر ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
راستی سعید تو امضات یه تجدید نظر بکن! من هر چی می خونم احساس می کنم یه کلمه تو مصرع آخر کم داره به نظرم یه من باید قبل از مجنون باشه نه؟ |
||
۲۱ آذر ۱۳۸۴
|
|
Re: بارسا vs سویا | ||
|
اصلاً چرا واسه دروازه تیر می ذارن؟
|
||
۲۱ آذر ۱۳۸۴
|
|
Re: کادیز vs بارسا | ||
|
بابا اینارو رئال 2-1 زده دیگه ببینین چی هستن
|
||
۲۱ آذر ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
من دیگه عادت کردم بگم خواهر سعید درست نمی شه ولی نکته ی جالبش اینه که سعید چرا درست می کنه؟ کامیار من هر چی تلاش کردم کلمه ی مغذ! یا مغز رو تو پستام پیدا نکردم چی میگی؟ بعدم من عمریه از همه غلط املایی می گیرم حالا تو اومدی از من غلط می گیری! میثم من اگه خودکارم تموم نشده بود الان فوق لیسانس بودم در ضمن تو به چه اجازه ای تیکه ی منو دزدیدی؟ (پول بهتر است یا ثروت) یه صحبتی باید با مدیر یعنی همون برادر خواهر سعید بکنم این قانون کپی رایت اینجا یه کم بهبود پیدا کنه وضعش آتنا هم دیروز با من چت کرد چطور ازش خبری نیست؟! ولی نمی دونم چرا یه هو قطع و وصل می شه اول سلام می کنه بعد یه هو نیست دیگه بئدم هالا اگِ دیکطِ ی چار طا کلمِ قلت شد دیگِ نباید عین غدر گیر بدید کِ |
||
۲۱ آذر ۱۳۸۴
|
|
Re: بارسا vs سویا | ||
|
من هنوزم می گم اتوو خوب گل نمی زنه!البته بهتر شده اما خیلی بیشتر از این جا داره بزنه گلیم که خوردیم بابا خیلی خرشانسی زدن!نه تو اوت رفت نه والدز گرفت!قشنگ خورد به همون 12 سانت تیر اون وسط!به این می گن شانس! |
||
۲۱ آذر ۱۳۸۴
|
|
Re: بارسا vs سویا | ||
|
سعید عجب کار جالبی کردی پویول که استراحت نمی خواد بابا والدز اگه استراحت احتیاج داشته باشه پویولم داره |
||
۲۱ آذر ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
ثابت کن که من همچین کاری کردم؟
|
||
۲۰ آذر ۱۳۸۴
|
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
چه جالب!!! به داداش خواهر سعید گیر ندین دیگه!!! خیلی باحاله! اینجا همه هر چه فریاد دارند بر سر من بد بخت می زنن اون وقت به سعید گیر ندیم؟!خیلی باحال بود از اونجایی که منم جزء اون دسته از سوسولا هستم می گم هوا واقعاً افتضاحه! انگار که گرد و خاکه تو هوا از بس که دود زیاد شده! ولی خب بحث همه گیری نمی شه چون فقط سوسولای تهران دارن از این هوا فیض می برن |
||
۲۰ آذر ۱۳۸۴
|